خداى سبحان طاعت را غنيمت زيركان قرار داد آنگاه كه مردم ناتوان ، كوتاهى كنند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  اخلاق سياسي در نامه هاي نهج البلاغه(3)

اخلاق سياسي در نامه هاي نهج البلاغه(3)

 آيت الله احمد بهشتي (1) و پيام صدريه (2)
- عدالت گرايي، حق گرايي.

رفتار امام(عليه السلام) از ابتداي حکومت بر اجراي تام و تمام عدالت و حق بنا نهاده شد. اين سفارش در نامه هاي نهج البلاغه بارها به صورت مستقيم و غير مستقيم به کارگزاران شده است؛ گرچه مردم هم براي برپاداري حق و عدل مخاطب امام(عليه السلام) بوده اند (نک: ن38).
امام(عليه السلام) گرچه اطاعت از کارگزار را بر مردم واجب مي داند، اما شرطي در اطاعت قائل مي شود و آن، مطابقت با حق است؛ زيرا به فرموده ي پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)هيچ مخلوقي در راه معصيت خالق، سزاوار اطاعت نيست. بر اين اساس امام(عليه السلام)به مردم سفارش مي کند که از گفتن حق و راي زني به عدالت خودداري نکنند و خود را ايمن از خطا نمي داند و ايمني خود را از خطا و اشتباه تنها بر کفايت خداوند مي داند. (نک: نهج البلاغه، خ214).
طبق اعتقاد شيعه امام(عليه السلام) در مقام عصمت و مصونيت از گناه و اشتباه قرار دارد، اما امام نمي خواهد از اين مقام با مردم سخن بگويد، بلکه مي خواهد انسان ها را به گونه اي تربيت کند که همواره با استبداد حاکمان و تملّق چاپلوسان مبارزه کنند، و زبان از بيان حقيقت و عدالت باز ندارند.
مساوات در حکومت علوي، بر حسب لياقت، استعداد، ملاک، قواعد و ضوابط، حاکم است. چنانکه فرمود:
الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمين في قسمه هذا الفيءسواء يردون عندي عليه و يصدرون عنه؛
بدان مسلماناني که نزد من و تو به سر مي برند، حقشان در تقسيم اين اموال مساوي است. آنان بر من وارد مي شوند و با گرفتن حقوق خود، از نزد من خارج مي شوند. (نهج البلاغه، ن43).
در نتيجه اموال بيت المال بايد به همه ي مسلمانان به طور يکسان داده شود (ابن ميثم 412/1).
برنامه ي ديگر امام براي برقراري عدالت در سطوح جامعه، سر و سامان دادن به وضعيت درآمدي دولت (زکات، خمس، فيء، انفال) بود. افزون بر اين در حکومت اميرالمؤمنين براي دريافت ماليات منصفانه از صاحبان درآمد نيز اقدام شد(نک: نهج البلاغه، ن 53).
امام(عليه السلام) در نامه ي 25 نهج البلاغه منشوري را براي مأموران زکات ترسيم مي کند که بيانگر جايگاه برخورد عادلانه نزد او و حفظ حقوق رعيت است. مواردي مانند عدم ورود بي اجازه به ملک افراد، رعايت احترام افراد، احترام به نظر افراد در مورد پذيرش يا رد دين، رعايت رضايت صاحب مال، عدم ترساندن افراد، عدم رفتار خشن و ترساندن حيوانات، ارسال اموال دريافتي در اسرع وقت به مقر بيت المال، رعايت انصاف، رعايت ادب و خلق و خوي انساني، رعايت حقوق زکات دهندگان و زکات گيرندگان و حيوانات که به عنوان زکات گرفته شده اند (در نامه ي 25 مواردي آمده که بيانگر رعايت حقوق حيوانات در حکومت علوي است). تأکيد امام(عليه السلام) درمورد رعايت امانت در امر زکات و حفظ حقوق زکات گيرندگان در نامه ي 26 فزوني مي يابد، امام پس از توجه دادن کارگزار خود که مجاز به خرج زکات بود بر اين نکته که حقوقش محفوظ است، فرمود:
ان لک في هذه الصدقه نصيبا مفروضا و حقا معلوما و شرکاء اهل مسکنه و ضعفاء ذوي فاقه و انا موفوک حقک فوفهم حقوقهم و الا تفعل فانک من اکثر الناس خصوما يوم القيامه و بوسي لمن خصمه عند الله الفقراء و المساکين و السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبيل؛
براي تو در اين زکات سهمي معين، و شريکاني از مستمندان و ضعيفان گرفتار است. ما حق تو را به طور کامل مي دهيم، تو قيامت، دشمنان و شاکيانت نيازمندان و مستمندان و سؤال کنندگان و دفع شدگان و وام داران و درراه ماندگان باشند (همان، ن26).
قضاوت نزد امام جايگاه ويژه اي دارد. مکتب اهل بيت مسند قضاوت را تنها شايسته ي آناني مي داند که به سلاح علم و تقوي مسلح بوده و دل در گرو دنيا ندارند. لذا امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد قاضيان چهار دسته اند، سه دسته ي آنها جهنمي و يک دسته بهشتي اند. آن هايي که به باطل حکم مي کنند چه بدانند و چه ندانند آن هايي که ندانسته به حق حکم کنند، طعمه ي جهنم خواهند بود. تنها قضاتي به بهشت مي روند که عالمانه به حق حکم کنند (بحارالانوار 247/78).
اگر قاضي اهل زهد و پرهيزکاري نباشد و تفکر مادي و دنيوي داشته باشد. از مسير حق و عدالت منحرف خواهد شد. افزون بر اين نظم اجتماع و امنيت قانوني و آرامش و اعتماد از مردم سلب شده و حق کشي و قانون گريزي و گرايش به رشوه در نزد مردم تقويت مي شود. بر همين اساس محقق حلي (ره) بلوغ، کمال عقل و ايمان و عدالت و حلال زاده بودن و علم و مذکر بودن را از شرايط قضات برشمرده و معتقد است کسي که اهليت بر فتوا ندارد و بر فعل واجبات محافظت نمي کند، شايستگي قضاوت را ندارد (شرايع الاسلام، کتاب القضا، ص 120).
مسئله ي عدالت اجتماعي نزد اميرالمؤمنين مسئله اي کليدي و حياتي است. لذا امام در اولين روزهاي به دست گرفتن امور بدون هيچ مجالي براي سياست ورزي بر اين امر به عنوان وظيفه ي حاکم اسلامي صحه گذاشته و آنرا پيگيري کرد و وعده ي بازگشت اموال به ناحق خارج شده از بيت المال را ولو اينکه به مهر زنان و بهاي کنيزان رفته باشد، مي دهد(نک: نهج البلاغه، خ15).
- مردم سالاري ديني، مکتب اهل بيت براي مردم در حکومت نقشي اساسي قائل است. دغدغه شيعه بعد الهي حکومت است. حاکم بايد يا منصوب بي واسطه ي خداوند باشد، يا منصوب با واسطه، مانند مالک اشتر، در مکتب اهل بيت حکومت تنها حق معصوم است. شيخ الرئيس در مقاله ي الهيات و شفا بحثي مبسوط در اين خصوص ارائه کرده است. او معتقد است پيامبر بايد خود جانشين خود را معرفي کرده و وجوب اطاعت از او را به مردم ابلاغ کند. اگر خليفه ي منصوص و منصوب در بين مردم نبود مانند زمان غيبت افراد سابقه دار بايد بر کسي اجماع و اتفاق کنند... در عين حال اتفاق سابقه دارها کافي نيست، بلکه جمهور هم بايد بر آن شخص داراي شرايط که خود فقيهي جامع الشرايط و مدير و مدبر است اتفاق کنند، تا جمهوريت و اسلاميت که همان مردم سالاري ديني است تحقق يابد (نک: الشفاء و الالهيات، مقاله 10، ص 451-452).
پس شورا به تنهايي کافي نيست، بلکه راي مردم را نيز بايد پشتوانه داشته باشد. البته در مورد معصوم مردم راهي جز پذيرش و اطاعت ندارند، چنانکه پيامبر اکرم فرمود:
ابناي هذان امامان قاما او قعدا؛
اين دو فرزند (حسن و حسين) امام اند، چه به امامت قيام کنند، چه گوشه نشين و منزوي شوند(بحار307/16؛ 279/307؛ 279/21؛ 266/35؛ 7/37؛ 278/43).
اما در مورد غير معصوم نيز بايد اصلح را انتخاب کنند. امامت معصوم، در حقيقت، به نص صريح شخصي، و امامت غير معصوم به نص صريح کلي است و مردم بايد با عنايت بر ضوابط و معيارها مصداق يابي کنند بر همين اساس امام(عليه السلام) در جواب شبهه افکني معاويه مي نويسد:
انه بايعني القوم الذين بايعوا ابابکر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه؛ مردمي که با ابوبکر، عمرو عثمان بيعت کردند؛ به همان طريق با من هم بيعت کردند (نهج البلاغه، ن6).
استدلال امام بر اين پايه استوار است که اگر ملاک انتخاب، روش پيشين است که در مورد من مصداق دارد؛ اما اگر ملاک بر مبناي نص و نصب نباشد و بر مبناي رأي مردم صورت گيرد، حکومت امام(عليه السلام) مصداق بارز مردم سالاري و بيعت اکثريت است. امام(عليه السلام)در نامه ي 6 نهج البلاغه به اجتماع و اتفاق مهاجران و انصار در نصب خليفه اشاره مي کنند که در صورت اين اجماع خليفه انتخابي، هم منصوب خدا و هم منصوب مردم است. زيرا در اين اجتماع آحاد گروه ها نيز حضور خواهند داشت. امام(عليه السلام) در جواب معاويه که به امام نوشت:
لکن ها ما صحت لک، اني بصحتها و اهل الشام لم يدخلوا فيها؛
لکن خلافت براي تو صحيح نيست. چگونه ممکن است صحيح باشد؛ حال آنکه اهل شام در بيعت دخالت نداشته اند (مصادر نهج البلاغه و اسانيده 211/3).
در اين نامه معاويه بُعد مردم سالاري حکومت علوي را به دليل شرکت نکردن مردم شام زير سؤال برد. گرچه نوع انتخاب خلفاي پيشين نيز خارج از اين ايراد نبود، اما طبق عقيده ي شيعه اگر اين انتقاد وارد باشد، مشروعيت مردمي حکومت از بين مي رود، اما مشروعيت الهي به قوه ي خود باقي است. آنچه اهميت دارد حکومت الهي بايد مقبوليت مردمي داشته باشد. در مورد شام نيز اگر اغفال معاويه نبود، شاميان نيز مي توانستند آزادانه انتخاب کنند. نکته اي که در اين بين مطرح است، و تجربه ي حکومت هاي دموکراتيک امروزي نيز خارج از آن نيست، هيچ گاه بي دليل آراي مردم مورد خدشه واقع نمي شود. چطور امام(عليه السلام) بر مبناي نظر تني چند از افراد بيعت آزادانه مردم را باطل اعلام کند؟ لذا فرمود:
لانها بيعه واحده لا يثني فيها النظر و لا يستانف فيها الخيار الخارج منها طاعن و المروي فيها مداهن؛ بيعت يکي است و دوگانگي نظر نمي پذيرد و تجديدنظر و دادن اختيار مجدد بر نمي تابد. هر کس از بيعت خارج شود، به طعنه روي آورده و سر جنگ دارد و هر کس در آن تأمل و انديشه نمايد، به نفاق و دورويي گراييده است (نهج البلاغه، ن7).
- اخلاق سياسي در ميدان جنگ. امام علي(عليه السلام) در نامه ي سيزدهم نهج البلاغه منشوري تدوين مي کند که بيانگر ديدگاه او درباره ي جنگ است. در ديدگاه امام جنگ پديده اي مقطعي است و اصالت با شرايط صلح است. بشر چه در ميدان جنگ و چه در شرايط صلح نيازمند رعايت اصول اخلاقي است. امام(عليه السلام) در طليعه ي منشور خود سپاهيانش را فرمان مي دهد که آغازگر جنگ نباشند، زيرا حجت با آنان است:
لا تقاتلوهم حتي يبدوو کم، فانکم- بحمدالله- علي حجه (نهج البلاغه، ن14).
در واقع امام تأکيد مي ورزد که ما منطق و حجت داريم و نبايد آغازگر نبرد باشيم. در مکتب علوي هدف از هر عملي تعالي روح بشر و ترقي او در ميدان ارزش ها و تکامل او در ميدان اوصاف پسنديده و فضايل و مکارم الهي است. امام(عليه السلام) در فراز فوق براي موضع حق خود شکر برجاي مي آورد. در رويکرد امام مقابله با لشکر فاسقان، نشاني از فضل و احسان پروردگار است و آنان به لطف پروردگار در سايه ي حجت و برهان مي رزمند، اما پيشدستي نکردن در جنگ خود براي آنان حجت ديگري است:
و ترککم اياهم حتي يبدووکم حجه اخري لکم عليهم؛
و رها کردنشان تا آن ها آغازگر جنگ باشند و دست به پيکار گشايند حجتي ديگر براي شماست بر آن ها (همان).
در بيان امير(عليه السلام) اگر کار به کارزار کشيد و به اذن خدا دشمن شکست خورد، همانگونه که در شروع نبرد تابع منطق و برهان بودند، در ادامه نيز اين منطق را در اقدام خويش حاکم کنند. امام(عليه السلام) اولاً هزيمت دشمن را مي بيند، ثاًنيا ياران خود را به خويشتن داري و رعايت عدل و انصاف فرا مي خواند؛
فاذا کانت الهزيمه باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا علي جريح...؛
اگر به اذن خداوند شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، آن را که پشت کرده است، نکشيد به کسي که دچار عجز شده و نمي تواند از خود دفاع کند، آسيب نرسانيد و مجروح جنگي را از پاي در نياوريد(همان).
آنچه در برنامه ي امام علي نمود دارد، عدل و داد و پرهيزکاري اوست و هرگز در برابر کينه توزي ها از مسير عدل و انصاف خارج نمي شود. رفتار امام(عليه السلام) مصداق سفارش قرآن کريم (نک: مائده/8) است. در انتهاي نامه با تکيه بر سيره ي رسول اکرم درباره ي زنان و برخورد آن ها و برخورد با آن ها مطالبي را بيان مي فرمايد.
و لا تهيجوا النساء باذي، و ان شتمن اعراضکم، وسببن امراءکم، فانهن ضعيفات القوي و الانفس و العقول؛
و زنان را با آزار رساندن به هيجان نيارويد، هر چند به نواميس شما دشنام دهند و به سرداران و اميران شما بدگويي کنند، زيرا زنان از لحاظ نيرو و روان و عقل و خرد ضعيف و ناتوانند(همان).
در واقع در اخلاق سياسي علوي برخورد با زنان نبايد از روي خشونت و معامله ي به مثل باشد. سيره ي سياسي امام گرچه نسبت به جنگ روي نشان نمي دهد، اما هنگامي که کينه توزي و عداوت دشمن او را به جنگ وادار مي کند، شيوه اي منطقي و عقل گرايانه را پي مي گيرد. امام(عليه السلام)هنگام نبرد دست به دعا و نيايش بر مي دارد تا قرب خود را به معبود بيش از پيش هويدا کند. در دعاهاي امير(عليه السلام) در ميدان جنگ نکاتي داراي اهميت است. اول توکل امير به قدرت و اراده الهي و توجه به اين نکته که همه چيز براي اوست نه براي هواي نفساني، لذا با تمام وجود متوجه ذات باري است.
اللهم اليک افضت القلوب، و مدت الاعناق، و شخصت الابصار، و نقلت الاقدام، و انضيت الابدان...؛
خداوندا! دل ها به تو پيوسته و گردن ها سوي تو کشيده شده، چشم ها خيره ي درگاه تو گشته، گام ها سوي تو برداشته شده، و بدن ها در راه تو دست خوش فرسودگي گشته است(نهج البلاغه، ن15).
دوم، هدف امير(عليه السلام) از دعا براي کسب پيروزي، چيزي جز ترويج دين و اجراي احکام الهي و احياي سنت پيامبر و پاسداري از آن نيست. امام(عليه السلام) توجه به کلام پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)دارد که فرمود: دعا سلاح مؤمن، و ستون دين و نور آسمان و زمين است (سفينه البحار446/1).
سوم، برائت امير از جنگ و خبر از دشمني هاي پوشيده و کينه هايي که اکنون توسط دشمنان زمينه ي بروز يافته است. کينه هايي که دشمنان اسلام از زمان ظهور آن به دل گرفته اند و در طول تاريخ گاه به صورت جنگ فرصت بروز يافت:
اللهم قد صرح مکنون الشنان، و جاشت مراجل الاضغان؛
خداوندا عداوت هاي نهفته آشکار گرديد و ديگ هاي کينه به جوش آمد(نهج البلاغه، ن15).
چهارم، تأکيد بر اين نکته که امير(عليه السلام) از قدرت طلبي تبري جسته و عملکرد او فقط به قصد اصلاح امور و اجراي احکام است، فرمود:
اللهم انک تعلم انه لم يکن الذي کان منا منافسه في سلطان و لا التماسشيء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دينک و نظهر الاصلاح في بلادک فيامن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک؛
خدايا تو مي داني آنچه از ما صادر شد، به دليل رغبت در قدرت و طلب زيادت و فزوني اموال نبوده، بلکه هدف ما بازگرداندن نشانه هاي دين و اصلاح در سرزمين هايت بود؛ تا مظلومان ايمني يابند و حدود تعطيل شده ات اجرا گردد (نهج البلاغه، خ129).
پنجم، در سايه ي ادعيه هاي امام در هنگامه ي نبرد مي توان به شخصيت شناسي امام نيز واقف شد چنانکه در فرازي از خطبه ي 129 خدا را شاهد مي گيرد که نخستين مسلمان و نمازخوان پس از پيامبر عظيم الشأن اسلام بوده است.
ششم، نيايش هاي امام در هنگامه ي نبرد حرکتي است از سوي او به سوي خدا، و بازگشتي دوباره به سوي خلق و به همين دليل شجاعانه در ميدان نبرد حضور مي يابد.
هفتم، از خداوند مي خواهد که بين ما و قوممان به حق داوري فرما که تو بهترين داوراني (نهج البلاغه، ن15). امير(عليه السلام) ذات باري را بهترين داور بين خود و دشمنانش بر مي شمرد، از طرفي اوج توکل امام را به نتيجه اي که از نبرد حاصل مي شود به تصوير مي کشد که هر چه ذات باري تعالي در سرنوشت حکم کند، امري قطعي و مبارک است.
- سياست مدارا. رفتار سياسي امام حاکي از رفتاري با ملاطفت و مدارا با مردم است. چنانکه به ابن عباس کارگزار بصره توصيه مي کند که با بني تميم رفتاري همراه با رأفت داشته باشد (نک: نهج البلاغه، ن18). با توجه به ويژگي هاي مردم بصره و کارشکني هاي آنان، اين توصيه امام گواه بر اين است که اخلاق اسلامي نزد امام مورد توجه خاص بوده است. البته اخلاق اسلامي نه تنها در برابر دوستان که در برابر دشمنان نيز متجلي است. اين سياست علوي را مي توان با سياست پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)در فتح مکه منطبق دانست. امام(عليه السلام)به ابن عباس و ديگر کارگزارانش فرمود: اگر مرتکب خطايي شوند خليفه نيز در اين خطا شريک است و برعکس (همان).
سيره ي سياسي امام در ارتباط با مشرکين نيز تأکيد بر رعايت اعتدال دارد، به گونه اي که به کارگزار خود، در گزارشي که از سخت گيري او نسبت به برخي از دهقانان مشرک حکايت داشت، فرمود:
... و نظرت فلم ارهم اهلا لان يدنوا لشرکهم و لا ان يقصوا و يجفوا لعهدهم...؛
من در کار ايشان نظر کردم، نه آن ها را به دليل شرکشان شايسته ديدم که نزديک شوند؛ و نه اينکه به علت عهد و پيمانشان رانده و مورد ستم قرار گيرند...(نهج البلاغه، ن19).
از متن نامه بر مي آيد که انگيزه ي عمربن ابوسلمه (مصادر نهج البلاغه 243/3) در بدرفتاري با دهقانان، انگيزه ي ديني بوده است. امام(عليه السلام) گرچه شرک را ظلمي بزرگ (نک: نهج البلاغه، ق252) مي داند که هرگز آمرزيده نمي شود (نهج البلاغه، خ174)، اما در عين حال به کارگزار خود تذکر مي دهد که روش خود را تعديل کند و در ادامه فرمود:
فالبس لهم جلبابا من اللين تشوبه به طرف من الشده و داول لهم بين القسوه و الرافه و امزج لهم بين التقريب و الادناء و الابعاد الاقصاء؛
پس براي آن ها جامه اي از نرمي به تن کن که آميخته به درشتي باشد. گاهي با آنان سنگدلي و گاهي مهرباني کن و دوري و نزديکي را با هم در آميز(همان، ن19).
پي نوشت ها :
1. استاد دانشگاه تهران
2. ويراستار بنياد نهج البلاغه

منبع: فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه(النهج)؛ شماره 30