اگر بندة خدا اجل و پايان كارش را مى ديد، با آرزو و فريب آن دشمنى مى ورزيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  معارف نهج البلاغه (داستانها)  >  یاد جانسوز علی (ع) از یاران شهید

یاد جانسوز علی (ع) از یاران شهید

نوف بن فضاله بکالی، یکی از افراد قبیله حِمیر (بر وزن حکمت) از طایفه همدان، بود و این طایفه او را مثل یک رئیس خود احترام می گذاشتند. نوف از یاران خاص امام علی (علیه السلام) بود. او می گوید:
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) در کوفه (که ظاهراً مسجد کوفه باشد) روی سنگی که آن را «جعده بن هبیره» (خواهرزاده علی (علیه السلام) ) نصب کرده بود، ایستاد[1] و این خطبه (182) را ایراد فرمود، در حالی که امام پیراهنی خشن از پشم پوشیده بود و شمشیرش را با بندی از لیف خرما به گردن آویخته بود و کفشی از لیف خرما در پای داشت و پیشانیش بر اثر سجده پینه بسته بود، پس از حمد و ثنای الهی و سفارش به تقوی و پرهیزکاری و موعظه و اندرز و تذکر مرگ و یادآوری شاهان و زورمندانی که در گودال های قبر افتادند و سپس یادی از حضرت مهدی، حجت خدا  سلام الله علیه نمود، آن گاه یادی از یارانش نمود که مخلصانه در راه خدا گام برداشتند و در جنگ صفین به شهادت رسیدند تا به اینجا رسید و فرمود: «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق، ابن عمار و این ابن التّیهان، و ابن ذوالشهادتین و این نظراوهم...؛ کجایند برادرانم، همانها که سواره به راه من آمدند، و در راه حق گام نهادند؟! کجایند عمّار، و ابن تیهان و ذوالشّهادتین[2] و امثال آنها که برای جانبازی پیمان بستند و سرهای آنها را برای ستمگران بردند؟».
سپس دست به محاسن شریفش زد، و مدت طولانی گریه کرد و آن گاه فرمود: «آه! بر برادرانم، همان ها که همواره قرآن می خواندند و به دستوراتش عمل می کردند و آن را به پا می داشتند، سنت ها را زنده کرده و بدعت ها را نابود ساختند و دعوت به جهاد را می پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و در خط اول بودند.
سپس با صدای بلند فریاد زد: «الجهاد الجهاد عباد الله، الا و انّی معسکر فی یومی هذا، فمن اراد الرّواح الی الله فلیخرج؛ بندگان خدا، جهاد! جهاد! ... همگان بدانید که من امروز لشکر به سوی جبهه، حرکت می دهم، هر آن کس که هوای کوچ به سوی خدا را دارد، از خانه بیرون آید و با ما حرکت کند».
نوف می گوید: حسین (فرزندش) را پرچمدار ده هزار نفر، و قیس بن سعد را پرچمدار ده هزار نفر دیگر، و ابو ایّوب انصاری را پرچمدار ده هزار نفر دیگر کرد، و برای دیگران نیز پرچمداری تعیین نمود و تصمیم داشت (با این گردانها) به جبهه صفین برای جنگ با سپاه معاویه برگردد.
هنوز جمعه نگذشته بود که «ابن ملجم» ملعون، به او ضربه زد، لشکر برگشت. «فکنّا کاغنام فقدت راعیها و تختطفها الذّئاب من کلّ مکانٍ؛ و ما همچون گوسفندانی که چوپان نداشته باشد و گرگ ها از هر سو با سرعت به آنها حمله کنند پراکنده و سوخته دل شده بودیم».[3]

پی نوشتها
[1]. مادرش ام هانی، خواهر علی (علیه السلام) بود، منهاج البراعه، ج10، ص302.
[2]. منظور از عمّار، صحابی معروف «عمار یاسر» است که ریش خود را در راه خدمت به اسلام سفید کرد و همواره در راه پیامبر و علی ـ علیهم السلام ـ گام بر می داشت، و سرانجام در جنگ صفین در سن 94 سالگی به شهادت رسید (اسد الغابه، ج4، ص47). و منظور از «ابن تیهان» ابو الهیثم، مالک بن تیهان است، و از سرداران لشکر اسلام در جنگ های بدر و احد و جنگ های دیگر اسلام، بود و در جنگ صفین در رکاب علی (علیه السلام) به شهادت رسید. و منظور از «ذوالشهادتین» خریمه بن ثابت است، که از سرداران اسلام در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود و پیامبر گواهی او را به جای دو نفر در موردی قبول کرد، از این رو او را ذوالشهادتین (صاحب دو گواهی) می خواندند، او نیز در جنگ صفین پس از شهادت عمّار، به میدان رفت و همچنان با دشمن جنگید تا به شهادت رسید.
[3]. نگاه کنید به خطبه 182 نهج البلاغه.

منبع :محمد محمدي اشتهاردي ؛داستان هاي نهج البلاغه