رترين بى نيازى و دارايى، نوميدى است از آنچه در دست مردم است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  مباني مکتب تربيتي و اخلاقي اسلام از منظر نهج البلاغه(1)

مباني مکتب تربيتي و اخلاقي اسلام از منظر نهج البلاغه(1)

سعيد رحيميان (1)
مقدمه
 پيدايش و اشاعه ي هر مکتب اخلاقي مبتني بر تدوين پايه هاي نظري و فراهم آمدن زمينه هاي عملي چندي است که حصور آن در بستر زمان و به تدريج امکان پذير است، پايه هاي نظري مکاتب اخلاقي اديان الهي براساس وحي الهي تنظيم شده و سيره ي اخلاقي پيامبران الهي و نيز دست پروردگان آنان و در يک کلام ارائه ي الگوهاي عملي و اخلاقي مجسم، زمينه هاي عملي رشد و اشاعه ي مکتب اخلاقي را فراهم مي کنند.
آموزه هاي اخلاقي انبياء، اولياء، اديان و متون مقدس، مانند آموزه هاي کلامي و فقهي، به صورت مدون عرضه نشده است. تدوين مکتب اخلاقي يک دين، مانند مکتب فقهي آن، نيازمند دسترسي به متون مقدس، ترديد ناپذير و غير قابل خدشه است تا بتوان بر پايه ي آن با عملياتي اجتهادي، تعاريف، غايات، اهداف، مباني و اصول بنيادين آن را اجتهاد و استخراج نمود.(2)
مکتب شيعه اثني عشري، در بين ديگر فرق، از اين امتياز برخوردار است که توانسته از علم خدشه ناپذير معصوم در طي بيش از 250 سال بهره مند گردد. بنابراين يکي از مهمترين رسالت هاي ائمه ي معصومين در مکتب شيعه، يعني دسترسي بشر به علم معصوم را، که مستلزم تفصيل و تفسير مجملات قرآني است، در زمان معقول و قابل توجهي گسترش دهد. اين زمان نزد اهل سنت به حدود 23 سال تقليل يافته است. نکته ي مهم در تفکر شيعي نقش محوري امام علي بن ابي طالب(عليه السلام) در تدوين و بنيانگذاري مکاتب حکمي- کلامي، اخلاقي- تربيتي و فقهي- حقوقي مکتب شيعي است که برآورد اين نقش محوري در هر کدام از ابعاد مزبور نيازمند بحثي مجزا است.(3)
در اين نوشتار به بررسي پايه گذاري مکتب اخلاقي اسلام توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام)آنگونه که در نهج البلاغه انعکاس يافته مي پردازيم و ابعاد همه جانبه ي آنرا به اجمال مورد ارزيابي قرار مي دهيم.
1. تعريف مفاهيم اخلاقي
 مهم ترين گام براي شکل گيري مکتب اخلاقي، ترسيم ابعاد و حدود و ثغور مفاهيم ارزشي و ضد ارزشي آن، همچنين مصاديق ارزشها و ضد ارزشهاي آن است. در اين بين مرزبندي هاي ظريفي وجود دارد. براي مثال مرزبندي عبادت مخلصانه را از ريا، تنبلي و سستي از رجاء و توکل، ترک دنيا را از کاهلي و توبه واقعي را از استغفارلفظ و... جدا مي کند؛ همه از مواردي است که در صورت ابهام، آن مکتب را در ايفاي رسالت خود ناکام مي سازد. به ويژه که فضائل انساني همچون عدالت، زهد، قناعت، ايمان، اسلام، دوستي و مانند آن به واسطه ي پيچيدگي هاي روحي انسان در معرض ابهام يا کج فهمي قرار مي گيرند. به همين جهت حسن و قبح کارها و اتصاف انها به زيبايي يا زشتي مدام در معرض خلط مبحث واقع مي شوند. کافيست به تبيين حد و مرز بين اسراف و اعتدال يا حسن ظن و بلاهت (سادگي)، شجاعت يا تهور و مانند آن پرداخته شود تا اين ابهام ها خود را بيشتر نمايان سازند. افزون بر اين مشابهت کارکرد برخي از حالات مزبور از سويي و نسخه ي بدل داشتن هر وصف اصيل (مانند ترک دنيا براي خدا و ترک دنيا براي دنيا و قدرت دنيوي و يا قاطعيت با خشونت و تعصب بي جا) از سوي ديگر، مفاهيم و مصاديق اخلاقي را در معرض بد فهمي و سوء تفاهم يا سوء استفاده قرار مي دهد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام)، در اين زمينه، گنجينه اي از احاديث و کلمات قصار راهنما باقي گذشته اند که براي نمونه مواردي از اهتمام امام به ترسيم حدود مفاهيم و مصاديق آنها ذکر مي کنيم.
1-1. تعريف ايمان
 الايمان معرفه بالقلب، واقرار باللسان، و عمل بالارکان؛
ايمان، شناختن به دل است و اقرار به زبان و با اندامها بردن فرمان (نهج البلاغه، حکمت 227).
اين تعريف بيانگر نقش مهم قلب و باور قلبي، عمل و تجلي باور در رفتار، زبان و اقرار زباني در پيدايش و رشد پديده ي ايمان در نفس فرد است که در کنار جمله اي ديگر که فرمود:
الايمان علي اربع دعائم: علي الصبر، واليقيقن، و العدل، والجهاد...؛
ايمان بر چهار پايه استوار است: بر شکيبايي و يقين و داد و جهاد(همان، حکمت31).
مي توان به مقدمات (شرايط خارجي مانند اقرار زباني) يا مقومات (اجزاي دروني مانند يقين) يا مکمل هاي ايمان (مانند صبر) دست يافت.
کلام نخست، اولاً نافي سخن مرجئه- در اين باب- است که در ايمان، اسلام و رستگاري فرد؛ تنها وجود ايمان و باور قلبي را کافي مي دانستند و براي عمل نقشي در تحقق ايمان قائل نبودند. ثانياً نفي سخن خوارج است که ايمان را تنها عمل مي دانستند و به باور قلبي وقعي نمي نهادند.
1-2. تعريف بزرگترين گناهان
 اشد الذنوب ما استهان به صاحبه؛
سخت ترين گناهان آن بود که گنهکار آنرا خوار شمرد (همان، حکمت 245).
و نيز:
اکبر العيب ان تعيب ما فيک مثله؛
بزرگترين عيب آن بود که چيزي را زشت انگاري که خود به همانند آن گرفتاري (همان، حکمت 353).
در مورد نخست بدترين گناهان، گناهي است که گناهکار آنرا خفيف و کوچک پندارد، يعني صرف نظر از اينکه خود گناه في حد نفسه بزرگ يا کوچک باشد، نفس قبيح ندانستن گناه (همراه نبودن قبح و گناه در ذهن و ضمير فرد گناهکار) که مستلزم استخفاف نواهي صاحب شريعت و زير پانهادن وجدان است؛ خود بزرگترين گناهان است. زيرا ضمن بروز قساوت فردو جرئت او در انجام ديگر گناهان، ارتکاب گناه را براي او آسان مي سازد. اين نکته نيز قابل استنباط است که چيزي که بدتر از نفس گناه است جرئت بر آن و کوچک شمردن نهي هاي حق متعال است.
ابن ابي الحديد در اين باب مي گويد: «چنين گناهکاري بين دو چيز جمع است؛ يکي فعل گناه و ديگري اهانت و کوچک شمردن چيزي که غير قابل تحقير است، و آن جلالت و بزرگي شأن خدايي است که عصيان شده، اما حال کسي که گناه کرده و گناهش را نيز بزرگ بداند از چنان گناهکاري آسان تر و به صلاح نزديک تر است»(ابن ابي الحديد263/19).
ابن ميثم بزرگترين گناهان را گناه کوچک شمرده شده، مي داند و آن گناه را در وعواقب آن، يعني اصرار بر گناه، مي داند، که رفته رفته به ملکه اي براي گناهکار تبديل مي شود. برخلاف گناهاني که صعب و بزرگ تلقي مي شوند (ابن ميثم، 1406ق، 412/5).
ملاصالح قزويني بين کلام دو شارح پيشين چنين جمع بندي کرده است: «معصيت به دو چيز بزرگ گردد يکي اصرار که «لا صغيره مع الاصرار» و يکي خوار شمردن و فرو گفتن... زيرا که فرو شمردن نشان جرئت و قصور معرفت و دوري از خوف و توبه و ندامت بود و هم به اصرار کشاند» (قزويني 285/4).
ميرزا حبيب الله خويي نيز وجه آنرا کشف خوار شمردن گناه از تجريّ (جرئت بر حق متعال) مي داند. چون گناه، پيش از عمل، در قلب تحقق مي يابد (خويي 431/22).
1-3. تعريف عاقل و جاهل
 العاقل هو الذي يضع الشيء مواضعه؛ خردمند آن بود که هر چيزي را به جاي خود نهد (نهج البلاغه، حکمت 235).
لا يري الجاهل الا مفرطا او مفرطا؛
نادان را نبيني جز کاري را از اندازه فراتر کشاند، يا بدانجا که خواهد نرساند(همان، حکمت 48).
تعاريف مفاهيمي مانند عقل و عاقل لاجرم سيال و تا حدي کلي خواهد بود و نشانگر آنست که تعقل در مواضع گوناگون آثار و کارکردهاي متفاوتي دارد. در عبارتي جاهل را تعريف مي کند؛ عقل به نحو التزام معادل و ملازم عدل و تعادل تعبير شده و عاقل، نگاه دارنده ي تعادل و جاهل عبور کننده از مرز تعادل به سمت کوتاهي يا زياده روي تلقي شده است. اين تعريف از جاهل نسبت به نادان که بيشتر شرح لفظ است دقيق تر و کاربردي تر است.
براساس تفسير راوندي مي توان دو تعريف مزبور را در ارتباط با يکديگر دانست. چون مفرط، آن است که در امور تقصير نموده و آن را تضييع مي کند. در نتيجه امر را در موضع خود ننهاده است. همچنين مفرط در امر نيز آنست که از حد خاص آنها تجاوز نموده است (راوندي، 285).
ابن ميثم وجه تقسيم جاهل به مفرط و مفرط را به نحو ديگري تبيين کرده است. طبق نظر او چون جاهل يا به جهل بسيط نادان است يا به جهل مرکب؛ مي توان جهل بسيط را طرف تفريط از فضيلت دانايي محسوب داشت و جهل مرکب را طرف افراط (ابن ميثم 247/5).
به تعبير ديگر ابن ميثم اين سخن را در صدد ارائه معياري عام براي ارزيابي کارهاي جاهلانه نمي داند، بلکه چنين تعبيري مانند آنست که گفته شود غير شجاع يا ترسو يا متهور است. اما خوبي برخلاف او معتقد است که اين قاعده، قاعده اي عام است که هم شئون فردي دروني انسان و هم شئون اجتماعي و بروني او را در بر مي گيرد(خويي، 104/21).
علامه شوشتري نيز آن را مربوط به کلامي جامع از پيامبر(صلي الله عليه و آله)مي داند که فرمود:
خيرالامور اوساطها؛ (شوشتري 246/5).
برخي محققان اين جمله را فقط مثل سائري در زبان عرب دانسته اند که گاه در کلام معصوم هم بدان استشهاد شده است و امري عرضي و نه هميشگي است. چنان که ملا صالح قزويني به اين نکته اشاره کرده است که:
الا ماشذ مثلا ايمان و ايقان؛
ميانه صورت ندارد که بايد در کمال باشد (قزويني 124/4).
1-4. تعريف غنا
 الغني الاکبر الياس عما في ايدي الناس؛
بزرگتر توانگري نوميدي است از آنچه در دست مردم است
(نهج البلاغه، حکمت 342).
همچنين فرمود:
اشرف الغني ترک المني؛
شريف ترين بي نيازي، وانهادن آرزوهاست (همان، حکمت 34).
و فرمود:
الغني و الفقر بعد العرض علي الله؛
توانگري و درويشي آنگاه آشکار شود- که در قيامت- عرضه بر کردگار شود (همان، حکمت 452).
و فرمود:
ان اغني الغني العقل و اکبر الفقر الحمق؛
گران مايه ترين بي نيازي خرد است و بزرگ ترين درويشي بي خردي است (همان، حکمت38).
غنا و ثروت در تلقي ظاهري و نزد اهل دنيا به کثرت و زيادي اموال و املاک تعريف مي شود. حال آنکه نگاه امام(عليه السلام) به غنا ديدگاهي درون نگر و آخرت محور است. امام(عليه السلام) غناي واقعي را بي نيازي از مردم و مال دنيا (به معني احساس نياز دروني نداشتن) و در تقابل با تعلق و وابستگي به دنيا و آرزومندي مال مي دانند. حقيقت اين غنا در روز قيامت (بعدالعرض علي الله) جلوه گر شده و ميزان ثروت يا فقر واقعي افراد که بر حسب دارايي هاي وجودي آنها، يعني اعمال صالح، در آن روز مشخص خواهد شد. البته اموال و اولاد و هر چه وانهادني است داراي واقعي انسان نخواهد بود.(4)
1-5. تعريف زهد
 الزهد کله بين کلمتين من القرآن. قال الله سبحانه: (لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم)؛ (نهج البلاغه، حکمت 431).
همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است؛ خداي سبحان فرمايد: «تا بر آنچه از دستتان رفته دريغ نخوريد و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد؛ حديد. 28»
افضل الزهد اخفاء الزهد؛
برترين پارسايي نهفتن پارسايي است (همان، حکمت 28).
در اين کلام زهد را امري دروني، يعني عدم دلبستگي به دنيا، که اثرآن برطبق آيات قرآني عدم تأسف فرد از آنچه از او فوت شده و از دست رفته و نيز عدم ذوق زدگي و شادي مفرط از آنچه به دست آمده است، مي باشد. البته به هيچ وجه ميزان مالکيت معياري براي زهد تلقي نشده، بلکه دلبستگي به آن (که مايه ي تأسف يا شادي فرد شود) به عنوان ملاک مطرح شده است. همچنانکه به آفت اصلي زهاد يعني ريا و عجب که مايه ي ارائه و نشان دادن زهد به ديگران مي باشد نيز اشاره شده است.
پي نوشت ها :
 1. دانشيار دانشگاه شيراز.
2. اين نکته به خصوص در مکتب اسلام که پيامبر گرامي آن مهمترين رسالت و هدف از بعثت خودش را تمام نمودن مکارم اخلاقي و کاملترين مؤمنان را خوش خلق ترين آنها دانسته اند. اهميت بيش تري مي يابد.
3. نگارنده در بُعد نخست (به بنيانگذاري حکمت اسلامي و مکتب حکمي شيعي) در مقاله هاي با عنوان «امام علي(عليه السلام) پايه گذار حکمت الهي در اسلام». در کتاب هويت فلسفه اسلامي، قم، بوستان کتاب، 1382؛ پرداخته است.
4. در عبارتي که به مسئله علم و ثروت اشاره شده است برترين غنا عقل، و برترين فقر حماقت و سفاهت ناميده شده است. عقل بزرگترين دارايي است که ديگر خيرات و فضايل و کمالات را به سوي انسان جذب مي کند. حماقت نيز مايه ي فقر و نفي کمالات است.

منبع: فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه(النهج)شماره 30؛ (پائيز1389) ، ص 69-89.