اى اسيران آرزوها ، بس كنيد! زيرا صاحبان مقامات دنيا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افكند، اى مردم كار تربيت خود را خود بر عهده گيريد، و نفس را از عادت هايى كه به آن حرص دارد باز گردانيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شناخت شناسی (امیرالمومنین علیه السلام)  >  علی الگوی خوبی ها

علی الگوی خوبی ها

سخن گفتن درباره علی(علیه السلام)، ابرمرد جهان اسلام و انسانیت کاری است بس دشوار و سنگین که هرکس را توان قلم فرسایی و سخن گفتن درباره آن نیست. علی(علیه السلام) وجودی است چند بعدی و جامع اضداد؛ شجاع است و پر صلابت، سخنوری است بلیغ و فصیح. در محراب عبادت عابدی است گریان و لرزا ن و زاهدی است خداترس.
حاکمی است مدیر، سیاست مداری است مدبّر، بخشنده و ایثارگری است توان، رهبری است قاطع، پیوسته با حق است و حق با او، در اجرای حق پر صلابت و سخت گیر، خصم ظالمان است و یاور مظلومان. او امیرمؤمنان است و سرور عارفان و در عین حال پناه گاه یتیمان و بی سرپرستان و س تم دیدگان، دلی دارد جوشان از عواطف انسانی و ترحم به زیردستان، در عین قدرت و سخاوت مندی ژنده پوشی است کارگر و کشاورز، حکیمی است بصیر و داوری است دادگر و بی گذشت. به راستی که شناخت گوشه ای از این دریای ناپیدا و اسوه فضیلت و تقوا و دانش برای کسی امکان ندارد ؛ مگر خدایی که خالق اوست و پیغمبری که مربی و معلم اوست و اولاد طاهرینش(علیه السلام) که پرورش یافتگان مکتب اویند.1
علی(علیه السلام) از دیدگاه علی(علیه السلام)
در حدیث معروفی از حضرت علی(علیه السلام) آمده است که می فرماید: من روزی در یکی از باغ های فدک بودم ناگهان زن بیگانه ای را دیدم که بی پروا وارد شد، در حالی که بیلی در دست داشتم و مشغول کار بودم… گفت: ای فرزند ابوطالب، حاضری با من ازدواج کنی تا تو را از این بی ل زدن بی نیاز کنم و خزائن زمین را به تو نشان دهم تا در تمام عمر خود و بعد از آن برای فرزندانت ثروت داشته باشی؟! گفتم: تو کیستی که از خانواده ات خواستگاری ات کنم؟ گفت: من دنیا هستم به او گفتم: برگرد و همسری غیر از من انتخاب کن، برو دیگری را فریب ده که من تو را به خوبی می شناسم.2
علی(علیه السلام) درباره خودش می فرماید: (به خد، اگر شب را روی اشتر خار بیدار بمانم و از این سو بدان سویم کشند در طوق های آهنین گرفتار، خوش تر دارم تا روز رستاخیز بر خدا و رسول(ص) درآیم، بر یکی از بندگان ستمکار، یا اندک چیزی را گرفته باشم به ناسزاوار و چگونه بر کس ی ستم کنم به خاطر نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندش در خاک دراز و فراوان.3)
وی هم چنین می فرماید: (هنگامی که همه سستی ورزیدند، به کار پرداختم و آن گاه که همه نهان شدند، خود را آشکار ساختم و چون همه در گفتار درماندند، به گشادگی سخن گفتم و گاهی که همه ایستادند، به نور خدا در راه تاختم. آوایم فروتر از همگان، و رتبتم برتر از آن و ای ن. در راه فضیلت، عنان گشاده راندم و مرکب مسابقت را از همه پیش تر جَهاندم. همانند کوهی ایستاده بودم ـ که تُندرَش نتواند جنباند و گردباد نتواندش لرزاند. نه کسی را بر من جای خرده ای بود و نه گوینده را مجال طعنه ای. خوار نزد من گران مقدار تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم. قضای الهی را پذیرفته ایم و فرمان او را گردن نهاده. پندارید که من بر رسول خدا(ص) دروغ می بندم! به خد، من نخست کس بودم که بدو ایمان آوردم. و نخست کس نباشم که بر او دروغ بندم در کار خود نگری ستم، دیدم پیش از بیعت، پیمان طاعت بر عهده دارم، و از من برای دیگری میثاق ستده اند که آن چه آید بپذیرم و دم برنیارم.)4
در روزی از روزهای خلافت حضرت علی(علیه السلام)، جمعه و عید غدیر به یک روز افتاده بود و امام علی(علیه السلام) در آن روز خطبه ای عجیب خواند و توحیدی عجیب گفت که مختصری از این خطبه چنین است: (منم صراط خد، که هرکس آن را نپیماید، (از او اطاعت نکند) در چاه گم راهی فرو افتد. منم ر اه خد، که پس از پیامبر مرا نصب کرده و نشان داده است. منم قسیم بهشت و دوزخ. منم حجت خد، هم بر بدکاران و هم بر نیکوکاران.)5
علی(علیه السلام) و عدالت
علی(علیه السلام) مظهر عدل و داد است و همواره بدان سفارش می کرد. او به حکومت فقط از این دید می نگریست که عدالتی را برپا دارد و حق مظلومی را از ظالمی بستاند.
علی(علیه السلام) هم عادل است هم عدالت خواه، برای تمام افراد بشر آن چنان عدالت را رعایت می کند که موجب حیرت است. علی(علیه السلام) همان صوت عدالت انسانی است که انعکاس آن همیشه درین گنبد دوّار به یادگار مانده و خواهد ماند و این همان عدالت و قسط اسلامی است که پیشوایان ما در تحق ق آن جان ها باخته و خون های پاکشان را در راه خدا نثار آن کرده اند. و همین شدت عدالت است که محاسن مبارکش علی(علیه السلام) را به خون پاکش خضاب می کند.)6
علی(علیه السلام) عدالت را فدای هیچ چیزی نمی کرد. با این که حد الهی را بر افراد مجرم جاری می کرد و آن ها را تازیانه می زد، باز از او رو برنمی یافتند و از محبتشان چیزی کاسته نمی شد. او خود می فرماید: (اگر با این شمشیرم بینی مؤمنی را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمن ی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امّی جاری گشته که گفت: یا علی! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد.)7
روزی مردی از دوستان علی(علیه السلام) لغزشی انجام داد که بایستی حد بر او جاری می شد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) پنجه راستش را برید، آن را به دست چپ گرفت، در حالی که قطرات خون می چکید و او می رفت. ابن الکواء خارجی آشوب گر، خواست از این حادثه به نفع حزب خود استفاده کند؛ با قیاف ه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت: دستت را کی برید؟ گفت: (پنچه ام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذی حق ترین مردم یه مؤمنان، علی بن ابی طالب، امام هدایت، پیشتاز بهشت های نعمت، مبارز شجاعان، بخشنده زکات، رهبر راه رشد و کمال، گوینده راست ین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار باوفا.)
ابن الکواء گفت: وای بر تو! دستت را می برد و این چنین ستایش می گویی؟ گفت: چرا ثنایش نگویم و حال این که دوستیش با گوشت و خونم در آمیخته است. به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.8
علی(علیه السلام) و بیت المال
حضرت علی(علیه السلام) به هنگام در دست گرفتن حکومت اسلامی، بر منبر رفت و پس از ستایش خداوند فرمود: سوگند به خد، تا هنگامی که یک نخل در مدینه داشته باشم، از بیت المال چیزی برنمی دارم. درست بیندیشید که آیا وقتی من خود از بیت المال مسلمانان به خود سهمی نمی دهم ، می توانم آن را به شما بدهم؟! عقیل برخاست و گفت: مرا با سیاه پوستی که در مدینه است برابر می نهی؟ فرمود: بنشین برادر، مگر جز تو کسی دراین جا نبود که حرف بزند، تو بر آن سیاه پوست هیچ برتری نداری مگر به مزیت در ایمان و یا پرهیزگاری.
برخی از پیروانش به آن حضرت گفتند: (یا امیرالمؤمنین! اگر نخست از بیت المال سهمی بیشتر به سرکردگان می دادی تا حکومتت پا بگیرد و پس از آن به عدالت بین همه حکومت می فرمودی، بهتر نبود؟
امام فرمود: دریغا! که شمایان از من می خواهید تا پایه های حکومت خود را بر ستم و بی عدالتی به مسلمانان استوار گردانم؛ نه، سوگند به خداوند که هرگز چنین کاری از من سر نخواهد زد. به خداوند که اگر اموال مسلمانان از آن خودم نیز می بود، باز میان ایشان به برابری رفتار می کردم، چه رسد که اموال مال خود آنان است.
علی(علیه السلام) در تقسیم اموال هیچ گاه رعایت خویشاوندی و روابط را نمی کرد و با این که حاکم مطلق سرزمین های اسلامی بود، هم چون سایر اقشار از بیت المال سهم می برد و گاه از آن سهم نیز می گذشت.
سالم حَجْدَری می گوید: شب هنگام مالی را نزد علی(علیه السلام) آوردند، در همان حال فرمودند: این مال را تقسیم کنید. گفتند: ای امیرالمؤمنین، اکنون شب است اجازه بفرمایید هنگام صبح آن را تقسیم کنیم. پاسخ داد: آیا قول می دهید که تا فردا زنده باشم؟ گفتند: این به دست ما نی ست. فرمود: پس معطل نکنید و تقسیم کنید. عده ای از اطرافیان امام(علیه السلام) به آن حضرت گفتند: یا علی(علیه السلام) این اموال بیت المال را به کسانی بده که می ترسی فرار کنند و به معاویه بپیوندند. فرمود: ای وای بر شما! آیا از من می خواهید که پیروزی را با ستم به چنگ آورم؟ نه به خد، تا زمانی که خورشید طلوع کند و ستاره ای در آسمان به درخشد، چنین نخواهم کرد. به خدا سوگند، اگر این اموال از خودم بود، مردم را در تقسیم، برابر با یک دیگر در نظر می گرفتم؛ چه رسد به این که این اموال متعلق به مردم است!9
قنبر غلام امام در (رَحْبَه) چند جام طلا و نقره به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داد و گفت: شما هرچه را به دست می آید بین دیگران تقسیم می کنید، من این ها را برای شما پنهان کرده ام. آن حضرت از این عمل ناراحت شد و شمشیر برکشید و فرمود: وای بر تو! می خواهی آتش به خانه من داخل کنی؟ سپس آن ها را با شمشیر چنان ضربه زد که سی وچند پاره شد. آن گاه فرمان داد داروغه های محل آن ها را میان مردم تقسیم کنند.10
طلحه و زبیر به عنوان اعتراض به تقسیم غنایم بر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وارد شدند و گفتند: عمر این گونه به ما سهم نمی داد! علی(علیه السلام) پرسید: پیامبر(ص) چه اندازه از غنایم به شما سهم می داد؟ آنان خاموش ماندند.
فرمود: آیا پیامبر غنایم را یک سان میان همگان تقسیم نمی کردند؟ گفتند: چر، فرمود: آیا در نزد شما پیروی از سنت پیامبر درست تر است یا پیروی از سنت عمر؟ گفتند: سنت پیامبر، ولی ما دارای سابقه و تحمل سختی و خویشاوندی با رسول خدا هستیم. فرمود: آیا سابقه شما بیش تر است یا سابقه من؟ گفتند: سابقه شما. فرمود: آیا شما بیشتر رنج دیده اید یا من؟ گفتند: شما. آن گاه در حالی که با دست اشاره به کارگر خود می کرد فرمود: به خدا سوگند، من و این کارگرم از غنایم سهمی برابر داریم.11
دنیا در نگاه حضرت علی(علیه السلام)
(یکی از اموری که در اسلام از آن بسیار به بدی یاد شده، محبت دنیا برای خود دنیا است، اما اگر محبت دنیا برای محبت خدا و طلب رضای او یا برای محبت عالم آخرت و طلب ثواب های اخروی و مصونیت از عذاب های الهی باشد، در واقع محبت دنیا و دنیاخواهی نیست؛ بلکه م حبت خدا و محبت عالم آخرت و خداخواهی و آخرت خواهی است.)12
امام علی(علیه السلام) می فرماید: ای مردم! سفارش من به شما این است که مرگ را از یاد نبرید و کمتر از آن غفلت ورزید. چگونه غفلت می کنید از چیزی که هرگز از شما غفلت نمی کند؟ مگر همه روزه مرده ها را نمی بینید که برخلاف میلشان به سوی گورهاشان می برند و در حفره های تنگ و تاریک فرود می آورند؟ گویی هرگز در دنیا نزیسته و در آبادیش نکوشیده اند و یا گویی همیشه ساکن خانه آخرت بوده اند. از سرایی که در آن به سر می برند، می روند و اسیر توده های خاک که از آن وحشت دارند، می شوند. سرگرم دنیایی بودند که از آن دست کشیدند و آخرتی را ک ه به سوی آن کوچ کردند، تباه ساختند. دیگر نمی توانند از بدی هایی که کرده اند برگردند و نه یارای این را دارند که به خوبی هایی که از دستشان برمی آید بیفزایند. به دنیا مهر ورزیدند ولی دنیا فریبشان داد. به آن اعتماد کردند و او بر زمینشان زد و تباهشان ساخت.13< BR؛ حضرت علی(علیه السلام) شنید مردی دنیا را نکوهش می کند، فرمود: دنی، سرای توان گری است برای کسی که از آن توشه آخرت بردارد، و سرای موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد، جای عبادت و سجده دوستان خدا است و جای صلوات فرشتگان خدا و جای فرود آوردن وحی خدا و جای تجارت دوست داران خدا است که در آن رحمت خدا را کسب کردند و بهشت را به سود بردند.14
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: دنیا و آخرت دو دشمن روبرو و دو راه مختلفند؛ هرکس به دنیا محبت ورزید و با آن دوستی کرد، با آخرت دشمنی می کند و آن دو به منزله مشرق و مغربند و رونده بین این دو به هرکدام نزدیک شد از دیگری دور می گردد و آن دو مانند دو هوو هستند.15
ایشان هم چنین در مذمت دنیا می فرماید: به خدا سوگند، این دنیای شما در چشم من خوارتر و پست تر از استخوان بی گوشت خوکی است که در دست گرفتار به بیماری خوره باشد.16
آن حضرت در جای دیگر می فرماید: شما را از این دنیا می پرهیزانم که منزلگاهی است ناپایدار؛ نه خانه ماندن و نه جایگاه قرار. خود را آراسته و به آرایش خویش شیفته است و دیگران را به زینت خویشتن فریفته. خانه ای نزدِ خداوند آن خوار ـ و متاعی بی مقدار ـ حلال آن را به حرامش معجون داشته است و خوبی آن را به بدی اش مقرون و زندگانی اش را به مرگ آمیخته است و در کاسه شهدش، شرنگ ریخته است. خداوند تعالی آن را برای دوستانش نگزید و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزید. خیر آن اندک است و شرّ آن آماده. فراهم آن پریشان و مُلک آن ر بوده و آبادان آن رو به ویرانی نهاده.)
پی نوشت ها:
1ـ احمد احمدی بیرجندی، علی(علیه السلام) اسوه تقوا و عدالت.
2ـ ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ص1.
3ـ نهج البلاغه، خطبه 224.
4ـ نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 37.
5ـ مستدرک نهج البلاغه، باب اول 72ـ67.
6ـ احمد احمدی بیرجندی، همان، ص35ـ31.
7ـ نهج البلاغه، حکمت42.
8ـ بحارالانوار، ج40، ص282ـ281.
9ـ بحارالانوار، همان، ص321.
10ـ مناقب، ج2، ص108.6
11ـ بحارالانوار، همان.
12ـ جواد تهرانی، آئین زندگی و درس هایی از اخلاق اسلامی.
13ـ پیشوای اول حضرت علی(علیه السلام)، هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق.
14ـ جواد تهرانی، همان، ص187.
15ـ مستدرک الوسائل، ج2، ص330.
16ـ احمد احمدی بیرجندی، همان، ص40.
17 ـ نهج البلاغه، خطبه 113.
منبع: حسین درخشانفر ؛ معارف اسلامی ؛ فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر 1380، شماره 48ص 35.