دست نيافتن به گناه نوعى عصمت است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (دشمنان)  >  عبدالله بن زبير

عبدالله بن زبير

عبدالله بن زبير پس از قيام
   با آغاز قیام عبدالله بن زبیر در مکه، وی مانع اقامۀ امامت حارث بن خالد، که پیش نماز مسجدالحرام بود، شد. هنگامی که این خبر به یزید بن معاویه رسید، به عمرو بن سعید که حکومت مدینه را در دست داشت، دستور داد سپاهی را به سوی عبدالله بن زبیر اعزام کند. حاکم مدینه نیز، عمرو بن زبیر را که با برادرش عبدالله دشمنی داشت، به جنگ ابن زبیر فرستاد. هنگامی که سپاه عمرو به منطقۀ أبطَح[1] رسید، وی پیکی را به سوی عبدالله فرستاد و او را قسم داد تا غلی به گردن خود بیاندازد که آن غل دیده نشود[2] و به این وسیله حرمت خانۀ خدا نگاه داشته شده و کسی کشته نشود. اما عبدالله به سخن عمرو توجهی نکرد. در نهایت سپاه عمرو بن زبیر با سپاه عبدالله در منطقۀ «ذی طُوی»[3] درگیر شدند و در این جنگ سپاه عمرو بن زبیر شکست خود و عمرو به اسارت درآمد. عبدالله، عمرو را به زندان برد و او را با تازیانه مورد ضرب و شتم قرار داد که در نهایت عمرو جان خود را در زندان از دست داد.[4]
 
جنگ با حصین بن نمیر
   با وقوع قیام حرّه علیه حکومت اموی، یزید سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه به سوی مدینه فرستاد. سپاه شام پس از سرکوبی قیام مردم مدینه و به بار آوردن فاجعه­ای دردناک در جهان اسلام، این شهر را به قصد مکه و برای سرکوبی شورش عبدالله بن زبیر ترک کرد. مسلم بن عقبه که فرماندهی نیروهای شامی را بر عهده داشت، در راه مُرد  و حصین بن نمیر به جای او فرماندهی سپاه شام را بر عهده گرفت.[5] سپاه شام به مکه رسید و این شهر را در محرم سال 64ه.ق محاصره کرد و به محاصره خود ادامه داد. در این جنگ سپاه حصین بن نمیر شهر مکه را با منجنیق مورد هدف قرار داد که این امر موجب تخریب قسمت­هایی از خانه شد.[6] همچنین در طول جنگ، خانۀ خدا دچار آتش سوزی شد و پارچه­های آن به طور کامل در آتش سوخت.[7]
   محاصرۀ مکه ادامه داشت تا اینکه خبر مرگ یزید بن معاویه به مکه رسید.[8] با رسیدن این خبر، حصین بن نمیر به عبدالله پیشنهاد کرد، همراه او به شام برود تا برای عبدالله بیعت بگیرد؛ اما این پیشنهاد مورد قبول عبدالله بن زبیر واقع نشد و سپاه شام به ناچار مکه را به قصد شام ترک کرد.[9]
 
تعیین کارگزاران
   مرگ یزید بن معاویه و بیعت مردم مکه با عبدالله بن زبیر در سال 64ه.ق به عنوان خلیفه، باعث شد تا حجاز، یمن، عراق و خراسان تحت سلطۀ عبدالله قرار گیرد و به جز عده­ای از مردم شام، همگی با او بیعت کردند.[10] بر همین اساس عبدالله شروع به تعیین کارگزارانی برای نقاط مختلف نمود. ابن زبیر افرادی؛ چون: مصعب بن زبیر، حارث بن عبدالله، عبدالله بن مطیع، عبدالرحمن بن عتبه و ضحاک بن قیس را به ترتیب به حکومت شهرهای؛ مدینه، بصره، کوفه، مصر و شام منصوب نمود. او دو نفر را نیز به عنوان حاکم یمن و خراسان انتخاب کرد.[11] عبدالله، مصعب را ابتدا به حکومت بصره منصوب کرد، ولی پس از آنکه مختار را از حکومت کوفه عزل کرد، کوفه را نیز به بصره ملحق نمود و این دو شهر همزمان تحت حکومت مصعب قرار گرفت.[12]
   از سوی دیگر، انتخاب ضحاک بن قیس به عنوان حاکم شام، مورد قبول مردم شام و بزرگان بنی­امیه واقع نشد و آنان مروان بن حکم را به عنوان حاکم خود برگزیدند. این مسأله موجب درگیری میان طرفداران ضحاک و مروان شد و باعث کشته شدن ضحاک در جنگ مَرْج راهِط[13] گردید.[14] عبدالله پس از بیعت، کارگزاران یزید را از مکه و مدینه اخراج کرد.[15]
 
جدایی خوارج از عبدالله
   اعلام خبر مرگ یزید، سپاه شام را که به منظور مقابله با عبدالله بن زبیر به مکه آمده بود، به شام بازگرداند. با بازگشت سپاه شام، عرصه برای عبدالله بن زبیر که مردم را برای بیعت با خود دعوت می­کرد، خالی شد و مردم با او به عنوان خلافت بیعت کردند و او را امیرالمؤمنین نامیدند.[16]
   در این میان، خوارج که از ابتدا گمان می­کردند با عبدالله بن زبیر همفکر و هم عقیده هستند، از او جدا شدند. حقیقت آن بود که عبدالله بن زبیر در ابتدا نظر خوارج را برای همراهی با خود جلب نمود. خوارج هنگامی که عبدالله بن زبیر قیام نمود، بر مبنای جهاد در راه خدا و یا دفاع از کعبه، تصمیم گرفتند با او همراهی کنند و وقتی نظر عبدالله را در این مورد خواستار شدند، عبدالله اعلام کرد که با آنان هم عقیده است. با پایان یافتن محاصرۀ مکه و بازگشت سپاه شام، خوارج در صحت همراهی­شان با عبدالله بن زبیر به شک افتادند. آنان نزد عبدالله رفتند تا ببینند نظر وی در مورد عثمان چیست؟[17] عبدالله ابراز داشت که با عثمان موافق بوده و او را در دنیا و آخرت دوست دارد و همچنین دوستِ دوستان او و دشمنِ دشمنان اوست! با این سخن، خوارج به اشتباه خود در حمایت از ابن زبیر پی بردند و از او جدا شدند.[18]
 
عبدالله بن زبیر و مختار
   مختار بن ابی­عبیده ثقفی در سال 64ه.ق وارد مکه شد و به نزد عبدالله بن زبیر رفت و خواستار بیعت با ابن زبیر شد. مختار عبدالله را دعوت به قیام کرد و از او خواست تا دعوت خود را آغاز کند. اما پاسخ مثبتی از جانب عبدالله بن زبیر دریافت نکرد و به مدت یک سال ابن زبیر را ترک کرد.[19]
   مختار پس از یک سال دوباره به حضور عبدالله بن زبیر رفت. این بار مختار به عبدالله بن زبیر گفت؛ با او بیعت خواهد کرد به شرط آنکه عبدالله بدون مشورت با او کارها را انجام ندهد، از اولین کسانی باشد که اجازه ورود به آنان می­دهد و هنگامی که به قدرت رسید بهترین پست حکومتی را به او خواهد داد. عبدالله بن زبیر نیز با توجه به این شرایط با مختار بیعت نمود.[20]
   مختار در جنگ با سپاه حصین بن نمیر به مکه آمد و در این جنگ رشادت زیادی از خود نشان داد.[21] مختار تا پایان جنگ در مکه بود و مدتی پس از رسیدن خبر مرگ یزید از عبدالله جدا شد. او مکه را ترک کرد[22] و به کوفه رفت[23] و مردم را به سوی محمد بن حنفیه دعوت می­کرد.[24] دعوت مختار گسترش پیدا کرد تا اینکه سرانجام بیعت گسترده­ای با او در کوفه صورت گرفت و مختار حکومت کوفه را به دست گرفت.[25]
 
سپاه مختار برای تصرف مدینه
   با آگاهی مختار از حرکت سپاه شام به فرماندهی عبدالملک بن مروان به سوی عراق، وی از ترس حملۀ سپاه شام از غرب و سپاه مصعب بن زبیر از بصره، تصمیم گرفت برای رهایی از خطر احتمالی، با عبدالله بن زبیر دست به یک تفاهم بزند. مختار به عبدالله نوشت؛ از اینکه عبدالملک سپاهی را به سوی ابن زبیر فرستاده است، آگاه شده و اگر عبدالله مایل است برای کمک به او اقدام نماید.
   اما عبدالله از قصد مختار آگاه شد و به او نوشت: «اگر قصد اطاعت از مرا داری، بی­میل نیستم که سپاهی را به سرزمین من اعزام کنی و از کسانی که نزد تو هستند برایم بیعت بگیری. اگر خبر بیعت تو به من رسید سخنت را باور می­کنم و از ارسال سپاه به منطقۀ تو جلوگیری خواهم نمود. در اعزام سپاهت تعجیل کن. سپاه را به سوی سپاه مروان که در وادی القری هستند بفرست تا با آنان نبرد کنند.»[26]
   مختار که با نامه­نگاری به مقصود خود نرسیده بود، سپاهی سه هزار نفره را به فرماندهی شرحبیل بن ورس به مدینه اعزام کرد. هدف مختار این بود که با تصرف مدینه، سپاهی را از این شهر به سوی مکه بفرستد تا عبدالله بن زبیر را محاصره کند و با او جنگ نماید. از سوی دیگر عبدالله بن زبیر نیز سپاهی متشکل از دو هزار نفر را به فرماندهی عباس بن سعد به مدینه گسیل داشت. سرانجام دو سپاه با یکدیگر روبرو شده و درگیر شدند که نتیجۀ این رویارویی، شکست سنگین سپاه مختار به فرماندهی شرحبیل بن ورس بود.[27]
 
سپاهی برای نجات محمد بن حنفیه
   با بیعت مردم مکه و نواحی این شهر مهم با عبدالله بن زبیر، اینک تنها محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و برخی از نزدیکان آنان باقی مانده بودند که دست بیعت به سوی ابن­زبیر دراز نکرده بودند. به همین روی عبدالله بن زبیر، محمد بن حنفیه و نزدیکان او را به همراه هفده نفر از بزرگان کوفه که حاضر به بیعت با وی نبوده و به مکه آمده بودند، در مکه زندانی نمود و آنان را به سوزانده شدن تهدید کرد. ابن­زبیر برای این افراد مدتی معین کرد و سوگند یاد نمود که در صورت عدم بیعت تهدید خود را عملی می­نماید.
   با وجود این شرایط، محمد بن حنفیه به پیشنهاد اطرافیانش، نامه­ای به مختار نوشت و از او برای نجات خود و یارانش کمک خواست. مختار نیز سپاهی را به فرماندهی أبوعبدالله جدلی روانۀ مکه نمود و همزمان گروه­هایی نیز از مناطق اطراف برای یاری محمد روانه مکه شدند. سپاه مختار با فریادهای «یا لثارات الحسین» وارد مکه شدند و محاصرۀ محمد بن حنفیه و یارانش را شکستند. آنها از محمد بن حنفیه اجازۀ جهاد می­خواستند، اما محمد به علت رعایت حرمت خانه خدا اجازۀ جنگ نمی­داد. پس از درگیری لفظی سران سپاه مختار با عبدالله بن زبیر و تهدید ابن­زبیر توسط سپاهیان مختار و همچنین ورود گروه­های دیگر به مکه، ابن­زبیر احساس ترس نمود و به مسأله پایان داد و محاصره شکسته شد.[28]
 بازسازی کعبه
   در سال 64ه.ق عبدالله بن زبیر خانۀ کعبه را که بر اثر برخوردِ سنگِ منجنیق­های شامیان دیوارش کج شده بود، به طور کامل خراب کرد، به طوری که دیوار کعبه به کفِ زمین رسید و دوباره آن را بازسازی کرد.[29]
 ورود سپاه حجاج به مکه
   با کشته شدن مصعب بن زبیر توسط عبدالملک بن مروان،[30] عبدالملک سپاهی متشکل از دو هزار نفر را به منظور مقابله با ابن زبیر و سرکوب شورش او، به فرماندهی حجاج بن یوسف در سال 72ه.ق به سوی مکه روانه کرد. سپاه حجاج در طائف مستقر شد و پس از درگیری اولیه با سپاه ابن زبیر در منطقۀ عرفه، سپاه ابن زبیر شکست خورد. با این شکست، باقیماندۀ سپاه عبدالله بن زبیر به مکه بازگشتند و حجاج توانست به مکه برود و عبدالله بن زبیر را به محاصرۀ خود درآورد. حجاج موفقیت خود را به اطلاع عبدالملک رساند و عبدالملک به منظور کمک بیشتر به حجاج، سپاهی دیگر متشکل از پنج هزار نفر را به سرپرستی طارق بن عمرو به مکه اعزام کرد. سپاه شام وارد مکه شد و در حالی که ابن­زبیر در مسجدالحرام محصور بود، حجاج بن یوسف حج خود را به جا آورد و پس از آن در منطقۀ بئر مَيْمون [31] مستقر شد. این محاصره به مدت شش ماه ادامه داشت تا اینکه عبدالله بن زبیر سرانجام در روز سه شنبه 17 جمادی الاولی سال 73ه.ق توسط سپاه حجاج کشته شد.[32] جنگ میان ابن زبیر و سپاه شام شش ماه و هفده روز ادامه داشت و سپاه حجاج به مدت هشت ماه و 17 روز مکه را محاصره نمود.[33]
   نکتۀ مورد توجه در این جنگ آن بود که با نزدیک شدن زمان مرگ عبدالله بن زبیر، اکثر مردمِ مکه و یاران ابن زبیر، او را ترک کردند و به حجاج پناهنده شدند. جالب­تر از همه آن بود که دو فرزند ابن زبیر به نام­های حبیب و حمزه نیز پدرشان را ترک کردند و از حجاج برای خود امان گرفتند.[34] هنگام محاصره نیز، افرادی به عبدالله پیشنهاد دریافت امان دادند؛ اما عبدالله نپذیرفت و معتقد بود نیازی به امان ندارد و مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می­داند.[35] در این جنگ، سپاهِ حجاج با منجنیق مکه را هدف قرار داد و در اثر اصابت سنگ، کعبه آسیب جدی دید.[36]
 
کشته شدن عبدالله بن زبیر
   عبدالله پیش از کشته شدن نزد مادرش رفت و مادرش از او خواست که اگر بر حق است، به مبارزه ادامه دهد، در غیر این صورت جنگ را رها کند، تا در این صورت نه خودش کشته شود و نه یارانش را به کشتن دهد.[37] بار دیگر نیز مادرش از او خواست تا با کرامت زندگی کند و کریمانه بمیرد.[38]
   عبدالله سرانجام در جنگ با حجاج، در ماه جمادی الاخره سال 73 به قتل رسید. او در هنگام مرگ 72 سال داشت.[39] عبدالله در درون مسجدالحرام به دست نیروهای حجاج و بر اثر اصابت سنگ از منجنیق به قتل رسید و به مدت سه روز او را بر بالای دار نگاه داشتند.[40] برخی منابع مرگ او را بر اثر ضربات شمشیر دانسته­اند.[41] پس از آنکه عبدالله کشته شد، سر او را نزد حجاج آوردند و او سجدۀ شکر به جای آورد و سر را به همراه دو نفر، نزد عبدالملک فرستاد و عبدالملک به آورندگان سر، هر کدام پانصد دینار هدیه کرد.[42]
   پس از آنکه عبدالله را از دار پایین آوردند، برادرش عروه بن زبیر بر او نماز خواند و او را در منطقه حَجون[43] دفن کرد.[44] عبدالله بن زبیر پیش از مرگ برای آنکه جسدش بوی بد نگیرد، مشک و ماده خوشبو استعمال کرده بود. هنگامی که او را به دار کشیدند و بوی مشکی که استعمال کرده بود، آشکار شد، حجاج در کنار او یک سگ مرده آویزان نمود تا بوی بد سگ، بر بوی مشکِ بدن عبدالله غلبه پیدا کند![45]
 پی نوشتها:
 [1]« أبطَح » منطقه ­ای است در اطراف مکه، که فاصله ­اش با مکه و منی برابر است. رک؛ معجم البلدان، پیشین؛ ج1ص74.
[2] . یزید پس از آنکه عبدالله بن زبیر از بیعت با او خودداری کرد، قسم یاد کرده بود که عبدالله را در غل و زنجیر ببیند. رک؛ الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص44 و أنساب‏ الأشراف، پیشین؛ ج5ص304 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص475.
[3] . «ذی طُوی» نام منطقه­ای است در نزدیکی مکه. رک؛ معجم البلدان، پیشین؛ ج1ص45.
[4] . علت اینکه عبدالله، عمرو را با تازیانه زد و محبوس کرد، این بود که پس از نصب عمرو بن سعید به حکومت مدینه، او عمرو بن زبیر که سابقۀ دشمنی با برادرش عبدالله را داشت، فرماندۀ نگهبانان کرد و عمرو بن زبیر هر کسی را که طرفدار عبدالله بن زبیر بود گرفت و شلاق زد. از جملۀ افرادی که توسط عمرو بن زبیر شلاق زده شدند، عبارت بودند از: منذر بن زبير و پسرش محمد، و عبدالرحمان بن اسود و عثمان بن عبد الله بن حكيم بن حزام و حبيب بن عبد الله بن زبير و محمد بن عمار بن ياسر و ... رک؛ الطبقات الکبری، پیشین؛ ج5صص141-142 و أنساب ‏الأشراف، پیشین؛ ج5صص311-312 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص343 الی 346. ابن قتیبه در علت اعزام سپاه از مدینه به مکه می­ نویسد: عمرو بن سعید از عبدالله بن زبیر خواست به مدینه و به حضور او برود، اما عبدالله مخالفت کرد و این مساله باعث جنگ شد. الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص6.
[5] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص67 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص16 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص496-497.
[6] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص67 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص17 و الأخبار الطوال، پیشین؛ صص267-268.
[7] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص72 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص19 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص498.
[8] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص67 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص17 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص501.
[9] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ صص67-68 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص20 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص502-503.
[10] . دینوری، ابن قتیبه؛ الإمامة و السياسة، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، 1410ه­ق چاپ اول؛ ج2ص20 و ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله؛ الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل1412ه.ق چاپ اول؛ ج3صص906-907 و ابن أثير، على بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالفكر، 1409ه.ق؛ ج3ص140.
[11] . هاشمي البصري، محمد بن سعد؛ الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، تحقيق محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مكتبة الصديق، 1414ه­ق چاپ اول؛ صص69-70 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص20.
[12] . الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص32 و بلاذرى، أحمد بن يحيى؛ أنساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، 1417ه.ق، چاپ اوّل؛ ج7ص8.
[13] . « مَرْج راهِط » نام منطقه­ای است در اطراف دمشق، رک؛ حموى بغدادى، ياقوت بن عبدالله؛ معجم البلدان، بيروت‏، دار صادر، 1995م چاپ دوم؛ ج5ص101.
[14] . الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2صص 20-21.
[15] . دينورى‏، احمد بن داود؛ الأخبار الطوال‏، تحقيق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، 1368ه­ش؛ ص264.
[16] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص68.
[17] . خوارج دوستداران عثمان را دشمن و دشمنان عثمان را دوست خود می­دانستند و اگر می­ فهمیدند که ابن زبیر از دوستداران عثمان است نمی ­توانستند به همراهی­شان با او ادامه دهند. رک؛ طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث 1387ه.ق چاپ دوم؛  ج5ص564.
[18] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص564-565-566.
[19] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص573.
[20] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص575.
[21] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5صص575-576.
[22] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص577.
[23] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص80 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص578.
[24] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص580. در مورد جدا شدن مختار از عبدالله بن زبیر دو قول وجود دارد؛ یک قول آن است که مختار پس از آنکه دریافت، عبدالله شخصیت پاک و درستی ندارد از او جدا شد. (بلاذرى، أحمد بن يحيى؛ أنساب الأشراف، تحقيق احسان عباس، بيروت، جمعية المستشرقين الألمانية، 1400ه.ق؛ ج‏5ص317) قول دیگر نیز آن است که مختار از جانب عبدالله بن زبیر برای به دست گرفتن حکومت کوفه راهی این شهر شده است. (رک؛ بلاذرى، أحمد بن يحيى؛ أنساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، 1417ه.ق، چاپ اوّل؛ ج6ص453 و مسعودي، على بن الحسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق  اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ه.ق چاپ دوم؛ ج3ص73.) با توجه به مطالبی که در ادامه ذکر خواهد شد، این نظر تقویت می­شود که مختار بدون هماهنگی عبدالله بن زبیر به کوفه رفته است.
[25] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج6ص32. بنابر نقل ابن قتیبه، پس از آنکه عبدالله بن زبیر حکومت کوفه را به مختار واگذار نمود، با گذشت مدت زمانی، وی را از حکومت کوفه عزل کرد. مختار نیز متقابلا عبدالله را از حکومت خلع کرد و مردم را به سوی آل پیامبر(ص) دعوت نمود. قصد مختار آن بود که برای محمد حنفیه بیعت بگیرد. با وقوع این رویداد، عبدالله بن زبیر طی نامه­ای به برادرش مصعب که حکومت بصره را در دست داشت، از او خواست تا مختار را از بین ببرد. مصعب نیز به سوی مختار رفت و با وقوع جنگ بین دو طرف، سپاه مختار شکست خورد و مختار کشته شد. رک؛ الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج2ص32.
[26] . أنساب‏الأشراف، پیشین؛ ج6ص419 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج6ص73 و مسکویه، أبوعلی؛ تجارب الأمم، تحقيق ابو القاسم امامى، تهران، سروش، 1379ه­ش چاپ دوم؛ ج2ص184.
[27] . أنساب ‏الأشراف، پیشین؛ ج6ص419-420 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج6ص73-74.
[28] . هاشمي البصري، محمد بن سعد؛ الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية 1410ه.ق چاپ اول؛ ج5صص74-75-76 و بلاذرى، أحمد بن يحيى؛ أنساب الأشراف، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ه.ق چاپ اول؛ ج3صص281 الی 286 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج6صص76-77.
[29] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص71 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج5ص582.
[30] . مصعب برادر عبدالله بن زبیر بود و از جانب وی فرمانداری بصره را در دست داشت و در سال 72ه.ق، در جریان جنگ با عبدالملک در بصره کشته شد. رک؛ الطبقات‏ الكبرى، پیشین؛ ج‏5ص140 و أنساب‏الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص85.
[31]«بئر مَيْمون» نام چاهی است در شهر مکه. رک؛ معجم البلدان، پیشین؛ ج‏1ص302.
[32] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص93 و أنساب الأشراف، پیشین؛ ج7صص115-116-118 و تاریخ طبری، پیشین؛ ج6صص174-175.
[33] . تاریخ طبری، پیشین؛ ج6ص187. بلاذری مدت محاصره را شش ماه و 17 روز ذکر کرده است. رک؛ أنساب الأشراف، پیشین؛ ج7ص128.
[34] . تاريخ طبری، پیشین؛ ج6ص188.
[35] . أنساب ‏الأشراف، پیشین؛ ج7ص138.
[36] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ صص94-95 و أنساب الأشراف، پیشین؛ ج7ص121.
[37] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص97 و تاريخ طبری، پیشین؛ ج6ص188 و تجارب الأمم، پیشین؛ ج2ص245.
[38] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص99 و الإمامة و السياسة، پیشین؛ ج‏2ص39.
[39] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص117 و تاريخ طبری، پیشین؛ ج6ص187. بلاذری سن عبدالله را به هنگام مرگ 73 سال ذکر کرده است، رک؛ أنساب ‏الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص128.
[40] . أنساب‏ الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص125 و الاستيعاب، پیشین؛ ج‏3ص907.
[41] . الأخبار الطوال، پیشین؛ ص315 و ابن اعثم؛ الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، 1411ه.ق چاپ اول؛ ج‏6ص342.
[42] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص114 و أنساب‏الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص128.
[43] «حَجون» نام کوهی در قسمت بالای شهر مکه است که قبرستانی در آن قرار دارد. رک؛ معجم البلدان، پیشین؛ ج‏2ص225.
[44] . الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسة2، پیشین؛ ص116 و أنساب ‏الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص129.
[45] . أنساب‏ الأشراف، پیشین؛ ج‏7ص129 و ابن الأثير، على بن ابى الكرم؛‏ الكامل في التاريخ،  بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385ه.ق؛ ج4ص357.

منبع:سایت پژوهه؛هادي اكبري.