پيروز نشد آن كس كه گناه بر او چيرگى يافت، و آن كس كه با بدى پيروز شد شكست خورده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  معارف نهج البلاغه (خداشناسی)  >  توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

خداوند، سرشت انسان را با فطرت خداجویى و خداگرایى آمیخته است تا در صورت بروز استعدادهاى فطرت و به‏شرط پیراستن آن از غبار غفلت و دوده آلودگى، خداى یگانه را طلب کند. در طول تاریخ به‏دلیل این نیاز سرشار و سرکش، بهره‏طلبان و سودجویان سوءاستفاده‏ها کرده و به‏تعبیر قرآن عطش خداجویى انسان‏ها را با سراب‏هایى پاسخ کاذب داده‏اند.[۱] رسول‏اعظم (ص) در راستاى تعلیم کتاب الهى و رشددادن انسان در مسیر معنویت، بر اصل توحید- با همه ابعادش- تأکید بسیار داشته و جارى‏شدن صادقانه کلمه توحید را رمز رستگارى معرفى نموده است.[۲] پس از ایشان نیز امیرمؤمنان (ع) بر نخستین اصلى که پاى فشرد، «شناخت خدا» و «خداگرایى» بود که نمونه‏هایى از آن را مى‏توان در نهج‏البلاغه مشاهده نمود.[۳] سخنان امیرمؤمنان (ع) در باب توحید را مى‏توان در این مباحث جلوه‏گر دانست:

محال‏بودن اشراف موجود محدود بر ذات نامحدود و بى‏نهایت، معرفى صحیح از خداوند، بهره‏مندى چشمگیر انسان از شناخت خدا با لطف و زمینه‏سازى‏هاى او، نقش پیراستگى دل در بهره‏مندى فزون‏تر از معرفت پروردگار، امکان برقرارى ارتباط عاشقانه با خدا و نیز معرفى برخى از نشانه‏هاى چشمگیر و بزرگ خداوند. حال به هر یک مى‏پردازیم.
الف) محال بودن اشراف موجودِ محدود بر ذات نامحدود و بی‏نهایت‏

امام على (ع) در فرازهایى از نهج‏البلاغه ناتوانى انسان را در اشراف علمى بر ذات و صفات خدا بیان داشته:

«وَ لا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ».[۴]

انسانى که هنوز بر کوچک‏ترین و ریزترین پدیده مادى تسلط نیافته و بر تعیین مصداق آن درمانده، چگونه ممکن است عظمت خدا را- به‏عنوان هستى‏آفرینى که با هر پدیده‏اى هست- درک کند؟

مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُزَایَلَةٍ.[۵]

لا تُقَدِّرُهُ الأَوْهَامُ بالْحُدُودِ وَ الْحَرَکَاتِ وَ لا بالْجَوَارِحِ وَ الأَدَوَات‏.[۶]

إِنَّ مَنْ یَعْجزُ عَنْ صِفَاتِ ذِی الْهَیْئَةِ وَ الأدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ.[۷]

شگفتى سخن امام، با شکسته‏شدن غرور علمى در این عصر و با اعتراف به «نمى‏دانم» (در پى کشف‏ها و پژوهش‏ها) بیشتر روشن مى‏شود. اگر امروزه کسى ادعا کند که تحرک فلان ماهى در ژرفاى اقیانوس، با تحرک فلان سیاره در کهکشان مرتبط است، جاى تعجب‏ نخواهد بود؛ حال‏آنکه پیش از فروریختن غرور علمى انسان، این‏گونه ادعاها را به استهزا مى‏گرفتند. یکى از هنرهاى بزرگ توسعه دانش انسان، فهم جهل بى‏پایان اوست.

«لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ».[۸]

این تعبیر، اشراف جامع را نفى مى‏کند، اما حضرت در دنباله سخن مى‏فرماید:

در حد امکان فهمِ یک موجود ممکن‏ الوجود از واجب‏الوجود، او را از شناخت محروم نساخته است.[۹] البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.

«الَّذِی لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهمَمِ وَ لا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ‏».[۱۰]
ب) معرفی صحیح خداوند

امام (ع) دراین‏باره مى‏فرماید:

الأوَّلُ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ قَبْلَهُ وَ الآخِرُ الَّذِی لَیْسَ لهُ بَعْدٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ بَعْدَهُ وَ الرَّادِعُ أنَاسِیَّ الأبصَارِ عَنْ أنْ تَنَالَهُ أوْ تُدْرِکَهُ مَا اخْتَلَفَ عَلَیْهِ دَهْرٌ فَیَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لا کَانَ فِی مَکَانٍ فَیَجُوزَ عَلَیْهِ الِانْتِقَالُ‏.[۱۱]

دگرگونى و تحول ذرات عالم و تحرک همه پدیده‏ها، ازلیت و بى‏زمان بودن عالم را در گذشته ابطال مى‏کند. ناچار باید گردن نهاد که همه موجودات تحول‏پذیر عالم، وامدار پیش از خود هستند. آیا آن ذاتى که مجموعه‏هاى موجود به‏او تکیه زده‏اند، از نوع همین عالم است؟ در این صورت وامدارى آن به قبل از خود مطرح است. بى‏پایانى این سلسله نیز محال است؛ یعنى اولى کاملًا وابسته به قبلى است و قبلى نیز وابسته به قبل از خود است و این سلسله تا بى‏نهایت ادامه دارد؛ زیرا وجودهاى مشروط بى‏نهایت، تصورى بیش نیست و در خارج- حتى در سلسله‏اى محدود- امکان تحقق ندارد. شما نمى‏توانید حتى سه پدیده را تصور کنید که هر کدام به‏طور مشروط در پیدایش، وابسته به یکدیگر باشند.

بنابراین معتقدان و منکران خدا باید توافق کنند که عالم به‏جایى بازمى‏گردد که آن ذات آخرین (نه عدم) تکیه‏گاه بى‏شرط و بى‏زمان است. تفاوت در این است که معتقدان به خدا، تکیه‏گاه همه هستى را ذاتى باشعور مى‏دانند، ولى منکران براى ماده کور و کر اولى، ازلیت قائل‏اند و آن را بن‏مایه همه پدیده‏هاى تحول‏پذیر بعدى مى‏شمارند.

ذاتى که تمام پدیده‏هاى عالم را از عدم آفریده و زمان را که برآیند حرکت پدیده‏هاست، پدید آورده، چگونه ممکن است مقهور زمان و قبل و بعد گردد؟ اشتباه ما انسان‏ها این است که از پشت عینک زمان به همه‏چیز مى‏نگریم. امام على (ع) سخت مى‏کوشد که این تصور را بشکند؛ چنان‏که مى‏فرماید:[۱۲]

الأَوَّلُ الَّذِی لا غَایَةَ لَهُ فَیَنْتَهیَ‏.[۱۳]

الْحَمْدُ لِلَّهِ الأوَّلِ قَبْلَ کُلِّ أَوَّلٍ وَ الآخِرِ بَعْدَ کُلِّ آخِرٍ.[۱۴]

وَ کَمَالُ الإخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهلَهُ وَ مَن جَهلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ کَائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا بمُزَایَلَةٍ فَاعِلٌ لا بمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الآلَةِ.[۱۵]

آرى، هر چیزى کمالى دارد و کمال اخلاص در پیشگاه خداوند، رسیدن به‏جایى است که با همه تنگناهایى که در دید محدود خود داریم، او را نظاره نکنیم؛ زیرا اگر به عالم ممکنات‏[۱۶] نظر کنیم، خواهیم دید که پدیده‏هاى عالم در مرحله و زمانى خاص داراى صفتى نبوده‏اند، اما در مرحله و زمانى دیگر آن را دارا شده‏اند. مثلًا ما در کودکى صفاتى را نداشته و سپس در زمانى آن را کسب کرده‏ایم و روزى نیز آن را از دست خواهیم داد. بنابراین ذات و صفت در ممکنات، غیریت دارند و این دلیل آن است که در پدیده‏ها دوگانگى وجود دارد.

در اینجا امام (ع) برآن است تا تعدد را (چه در صفات و چه در ذات) از خدا نفى کند؛ زیرا ما ذات حق را یک ذات کامل داراى همه صفات کمال مى‏دانیم. یکى از تفسیرهاى توحید صفاتى نیز همین است که خدا را همانند پدیده‏هایى نپنداریم که صفتى را دارند و صفت دیگرى را نیزکسب مى‏کنند.[۱۷] در کلام امام (ع) فرشتگان هیچ‏گاه چنین تصورى از صفات ندارند:

لا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْوِیرِ وَ لا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لا یَحُدُّونَهُ بالأَمَاکِنِ وَ لا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بالنَّظَائِرِ.[۱۸]
ج) بهره‏مندی از شناخت خدا با زمینه‏سازی خداوند

امدادهاى عمومى و خصوصى خداوند، انسان را در دستیابى به هدف آفرینش یارى مى‏رساند. یکى از این امدادها، مددرسانى به انسان در باب معرفت خداست. امام (ع) در این باب مى‏فرماید:

«وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجبِ مَعْرِفَتهِ».[۱۹]

آن حضرت به این نکته اشاره دارد که گرچه امکان اشراف و تسلط علمى انسان بر صفات خدا وجود ندارد، خداوند چنان زمینه‏سازى فرموده که در حد ضرورت و ظرفیت، او را بشناسند. بى‏گمان این شناخت ضرورى، با تلاش عقلانى، تهذیب‏دل و راهنمایى رسول‏اکرم (ص) و امامان (علیهم السلام) تحقق مى‏یابد؛ چنان‏که امام (ع) درباره راهبرى اهل‏بیت (علیهم السلام) با تعابیر مختلف تصریح مى‏فرماید که اگر ما نبودیم، آن‏گونه که بایسته و شایسته است، خدا را نمى‏شناختید:

بنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْماء.[۲۰]

أَیْنَ الَّذینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنا.[۲۱]

بنا یُسْتَعْطَی الْهُدَی وَ یُسْتَجْلَی الْعُمَی‏.[۲۲]

گفتنى است بخش درخورى از سخنان توحیدى امام در باب معرفى درست خداوند است.[۲۳]
د) نقش پیراستگی دل در بهره‏مندی فزون‏تر از معرفت پروردگار

أَیْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبحَةُ بمَصَابیحِ الْهُدَى وَ الأبصَارُ اللامِحَةُ إِلَى مَنَارِ التَّقْوَى أَیْنَ الْقُلُوبُ الَّتی وُهِبَتْ لِلَّهِ وَ عُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ؟[۲۴]

فطرت خدادادى با دو کانون مهم خود (عقل و دل) با وجود تلاش‏هاى به‏ظاهر گوناگون، انسان را به‏سمت یک حقیقت، دعوت و ترغیب مى‏کند. البته تلاش‏هاى عقل نیز بدون مساعدت روشنى‏دل و هدایت‏هاى ویژه خداوند، جز افکندن پرتو در دل بیابانى تاریک و احیاناً ترغیب براى پوییدن راه، کارایى دیگرى ندارد. اما عقلِ همراه‏شده با لیاقت‏هاى خاص و نورآفرین، شرایط ویژه‏اى در راهیابى به خداوند فراهم مى‏کند. بى‏گمان عقلِ همسوشده با دل، آدمى را به شناخت و معرفتى خاموش‏ناشدنى مى‏رساند؛ چنان‏که خداوند مى‏فرماید: «إن تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَل لَکمْ فُرْقَاناً».[۲۵] بدین‏بیان، خداوند ابزارى عطا مى‏فرماید که به‏سان «فرقان نازل‏شده» (قرآن) عمل مى‏کند. در جایى دیگر نیز فرموده است: «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یعَلِّمُکمُ اللّهُ».[۲۶] بر پایه این آیه، تقواورزى سبب مى‏گردد که خداوند معلم خصوصى انسان شود.
ه) امکان برقراری ارتباط عاشقانه با خدا

وقتى خدا را در اندازه توان و تلاش خود شناختیم، محبت‏خاصى براى ارتباط با او ایجاد مى‏شود و آنگاه از خود مى‏پرسیم: آیا امکان گفتگو با او وجود دارد؟ در این باب امام على (ع) فرمود:

وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِی بیَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ وَ تَکَفَّلَ لَکَ بالإجَابَةِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُکَ عَنْهُ وَ لَمْ یُلْجئْکَ إِلَى مَنْ یَشْفَعُ لَکَ إِلَیْهِ‏.[۲۷] آن حضرت در ادامه مى‏افزاید:

آنگاه که او را صدا مى‏زنى، نداى تو را، و هر زمان آهسته با او سخن بگویى، نجوایت را مى‏شنود … هرگاه اراده کنى به‏واسطه دعا، درهاى نعمتِ او را به گشوده‏شدن، و رگبارهاى رحمتِ او را به‏بارش مى‏خوانى. کُندى اجابتِ او، تو را مأیوس نکند؛ زیرا «هدیه» به‏اندازه نیت توست. گاهى اجابت به تأخیر مى‏افتد تا اجر سائل فزون‏تر و عطاى آرزومند، فراوان‏تر شود.

بسا چیزى را مى‏خواهى، ولى به‏تو داده نمى‏شود و در عوض چیزى بهتر از آن- در دنیا و یا آخرت- به‏تو خواهد داد، یا از تو دریغ مى‏کند که خیرى بهتر از آن به‏تو ببخشد. گاهى چیزى را مى‏طلبى که اگر به‏تو داده شود، نابودى ایمانت در آن است. درخواست‏هاى تو در چیزى باشد که زیبایى آن دوام دارد و بار نکبت آن از تو دور شود.[۲۸]

خداوند نه‏تنها اذن داده که با او تکلم کنى، بلکه بدان امر کرده است: «و امرتهم بدعائک»[۲۹] تا بدان پایه که حتى براى تارکان این نیایش معنوى، عقوبت قرار داده است:

وَ قَالَ رَبُّکمُ ادْعُونی أَسْتَجبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ‏

.[۳۰] گاه کسى را تهدید مى‏کنند که باید از این غذاى حیات‏بخش استفاده کنى و او جاهلانه‏اعراض مى‏کند، اما وقتى آن را آزمود، راغب مى‏شود و دیگر نیازى به تهدید نیست.

امام على (ع) مى‏فرماید:

اللَّهُمَّ إِنَّکَ آنَسُ الآنِسِینَ لِأَوْلیَائِکَ وَ أَحْضَرُهُمْ بالْکِفَایَةِ لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ تُشَاهِدُهُمْ فِی سَرَائِرِهِمْ … فَأَسْرَارُهُمْ لَکَ مَکْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَیْکَ مَلْهُوفَةٌ.[۳۱] آن حضرت در ادامه مى‏فرماید:

اگر آنان را غربت به وحشت اندازد، یاد تو مایه انس آنهاست و اگر رگبار حادثه‏هاى تلخ بر آنان ببارد، به‏تو پناهنده مى‏شوند؛ زیرا مى‏دانند که سررشته همه کارها به‏دست توست و با قضاى تو صادر مى‏شود.[۳۲]
و) معرفی برخی از نشانه‏های بزرگ خداوند

کدامین آیت خداوند را مى‏توان خُرد شمرد؟ خداوند در سوره غاشیه مى‏فرماید:

أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإبل کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَ إِلَى الأرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.[۳۳]

نکته لطیف آن است که هیچ‏گاه یک تولیدکننده، محصول درجه نازل خود را در کنار تولیدهاى ممتاز ردیف نمى‏کند.

خداوند حکیم نشانه شتر را در کنار نشانه آسمان ذکر مى‏کند تا تفهیم کند که اگر به ژرفاى این‏دو نمونه و نیز دو آیت بعد از آن (زمین و کوه‏ها) بنگرید، شگفتى‏هاى آسمان، زمین‏و کوه‏ها را در حیوانى به‏ظاهرساده خواهید دید و ما چیزى به‏نام محصول درجه نازل‏نداریم.

بخش‏هایى از نهج‏البلاغه به معرفى آیات الهى اختصاص دارد. براى نمونه، حضرت درباره خلقت آسمان مى‏فرماید:

خداوند پیراسته، پستى و بلندى آسمان را بدون تعلیق، تنظیم نمود و شکاف‏هاى گسترده‏اش را به‏هم پیوند داد و میان آن و مانندهایش [/ آسمان‏هاى دیگر] را به‏هم مرتبط ساخت و براى فرودآیندگان [/ فرشتگان‏] و بالاروندگان [/ فرشتگان‏] که رفتار بندگان را مى‏برند، دشوارى [رفت و آمد] آن را آسان‏نمود.

و بعد از آنکه آسمان دود بود،[۳۴] آن را ندا داد که دستگیره‏ها به‏هم بپیوندند، ودرهاى بسته آسمان را پس از یکپارچگى و به‏هم پیوستگى گشود و رصدهاى ستارگان روشن را بر راه‏هاى آن گماشت‏[۳۵] و آسمان را در شکاف هوا با قدرت خویش از اضطراب نگه داشت و فرمان تسلیم صادر کرد، و خورشیدِ آسمان را- که آیت روشنى‏بخش است- نشانه روز قرار داد و ماه را که نورش محو شده [/ گاه روشن است و گاه با درجات مختلف نور، جلوه مى‏کند]، آیت شب نهاد و آن دو [/ ماه و خورشید] را در مسیرشان روانه کرد و حرکت آنها را در منازل و مدارها به جریان انداخت تا به‏واسطه سیر آنها، شب‏وروز از هم ممتاز شده و شمارش و عدد سال‏ها و حساب‏ها با تقدیر آنها دانسته شود.[۳۶] آنگاه در فضاى آسمان، فلک را که مدار ستارگان است، برنهاد و زیور آسمان را ستاره‏هاى دُرگونه پنهان و ستاره‏هاى چونان چراغ روشن، قرار داد.[۳۷]
پرسش‏هایی جهت پژوهش و اندیشه‏

۱٫ آیا دلیل فطرت بر اثبات خدا، یک برهان است؟ چرا؟

۲٫ آیا مى‏توان خدایى را که کامل نشناخته‏ایم، دوست بداریم؟

۳٫ آیا شناخت خدا از دو طریق دل و ذهن، با هم تفاوتى دارند؟

۴٫ آیا مى‏توان گفت اصل اوّلى این است که در عالم خدایى وجود دارد؟ آیا قرآن براى اثبات خدا دلیلى اقامه کرده است؟

۵٫ آیا دیدگاه «پدیدآمدن عالم از عدم» (بدون پدیدآورنده) طرف‏دارانى دارد؟

۶٫ نفى صفات از خدا- بنابر تعبیر امام على (ع)- چه ارتباطى با اخلاص دارد؟

۷٫ چگونه مى‏توان به الهام‏هاى دل اعتماد کرد؟ آیا این الهام‏ها خطاپذیر است؟

۸٫ نیایش ابعاد چهارگانه‏اى دارد: نیاز، درس‏آموزى، عشق و مبارزه. اینها در کدام‏یک از متون ادعیه شیعه گنجانده شده است؟

۹٫ آیات آفاقى (پهناى هستى) و آیات انفسى (در جان آدمى) در رسیدن به باور قلبى چه تفاوتى دارند؟

۱۰٫ براساس فرمایش امام (ع)، توصیف خداوند به اوصاف مخلوقات و ممکنات چه پیامدهایى دارد؟
منابع پیشنهادی برای مطالعه و پژوهش‏

۱٫ لطف‏الله صافى‏گلپایگانى، الهیات در نهج‏البلاغه، تهران، بنیاد نهج‏البلاغه، ۱۳۶۱٫

۲٫ سید على طباطبایى، معارف توحیدى نهج‏البلاغه، قم، مطبوعات دینى، ۱۳۸۷٫

۳٫ مرتضى مطهرى، سیرى در نهج‏البلاغه، تهران، صدرا، ۱۳۸۶٫

۴٫ عبدالله جوادى‏آملى، حکمت نظرى و عملى در نهج‏البلاغه، تهران، سیدجمال، ۱۳۶۱٫

۵٫ محمد فولادگر، مبدأ تا معاد در نهج‏البلاغه، اصفهان، بوستان فدک، ۱۳۸۷٫

۶٫ سید محمدحسین طباطبایى، على (ع) و فلسفه الهى، ترجمه سیدابراهیم سیدعلوى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ۱۳۶۱٫

۷٫ سید محمد بهشتى، خدا از دیدگاه قرآن، تهران، بقعه، ۱۳۷۹٫

۸٫ ناصر مکارم شیرازى، خدا را چگونه بشناسیم؟، بى‏جا، محمدى، ۱۳۴۴٫

 

[1] . نور( ۲۴): ۳۹٫

[۲] . گفتن صادقانه« لا اله الّا الله» به‏معناى هماهنگى اندیشه، دل، زبان و رفتار است.

[۳] . شمه‏اى از مباحث توحیدى نهج‏البلاغه بدین شرح است: وحدانیت، علم، حکمت، عظمت، قدرت، سمیع و بصیر بودن، حیات، تکلم، جبروت و تسلط، عدل، امداد، وکالت، ستایش خداوند، یارى‏خواهى از او، رزاقیت، پرستش خدا، آیات بى‏پایان او چون: آسمان، زمین، کوه‏ها، طاووس، خفاش، طیور، موجودات‏خُرد: چون مورچه و ملخ و نیز آیت‏هاى کلان خدا مانند: انسان و فرشته‏ها. دراین‏باره بدین خطبه‏هابنگرید: ۱، ۲، ۲۶، ۳۵، ۶۵، ۸۵، ۸۶، ۹۱، ۹۴، ۹۶، ۱۰۱، ۱۰۸، ۱۰۹، ۱۱۴، ۱۲۸، ۱۳۲، ۱۴۹، ۱۵۲، ۱۵۳، ۱۵۵، ۱۶۳، ۱۶۵، ۱۷۸، ۱۸۲، ۱۸۵، ۱۸۶، ۱۹۲، ۱۹۷، ۱۹۹، ۲۱۳٫

[۴] . عظمت خداى پیراسته را با عقل خود تعریف مکن که نابود مى‏شوى.( نهج‏البلاغه، خطبه ۹۱)

[۵] . خدا با هر پدیده‏اى همراه است، نه به‏معناى قرین بودن، و خدا غیر از هر پدیده‏اى است، نه به‏معناى نبودنش در آنجا.( همان، خطبه ۱)

[۶] . وهم‏ها با تعیین حدود و حرکات نمى‏توانند او را بشناسند و نه با اندام‏[ مانند چشم و گوش‏] و ابزارها.( همان، خطبه ۱۶۳)

[۷] . آن‏کس که از شناخت صفات پدیده‏هاى شکل‏دار و صاحب اندام، ناتوان است، قطعاً از شناخت صفات خالقش عاجزتر است.( همان)

[۸] . خداوند، عقل را بر تعیین و تعریف و توصیف صفت خویش اشراف نبخشید.( همان، خطبه ۴۹)

[۹] . همان.

[۱۰] . آن‏کسى که همت‏هاى بلند و غواصى فهم‏هاى ژرف، او را درک نمى‏کنند.( همان، خطبه ۱)

[۱۱] . او اولى است که« قبلى» براى او وجود ندارد تا چیزى قبل از او باشد[/ ازلى است‏]. او آخرى است که« بعد» براى او متصور نیست تا چیزى بعد از او باشد[/ ابدى است‏]. مردمک چشم‏ها را از مشاهده و درک ذاتش بازداشته است. روزگار بر او نگذشته است تا حالت او متحول شود و در جایى نبوده که انتقال بر او متصور باشد.( همان، خطبه ۹۱)

[۱۲] . نواب لاهیجى، شرح نهج‏البلاغه، ج ۱، ص ۴۸۳٫

[۱۳] . اولى که نهایتى براى بقاى او نیست تا به‏سوى او منتهى شود.( نهج‏البلاغه، نسخه لاهیجى، خطبه ۹۳)

[۱۴] . قبل از هر اولى، اول و بعد از هر آخرى، آخر است.( همان، خطبه ۱۰۰)

[۱۵] . کمال اخلاص براى او، نفى صفات‏[ ممکنات‏] از اوست؛ زیرا هر صفتى گواهى مى‏دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفى گواهى مى‏دهد که غیر از صفت است. پس هرکس خداى پیراسته را[ چون ممکنات‏] توصیف کند، قطعاً او را قرین چیز دیگرى کرده است و هرکس او را قرین چیزى کند، او را دوگانه کرده و هرکس او را دوگانه کند، او را تجزیه نموده‏[ و براى او اجزا قائل شده‏] و هرکس او را جزءجزء کند، او را نشناخته است و هرکس جاهل به او شد، به او اشاره کرده است و هرکس به او اشاره کند، او را محدود ساخته و هرکس او را محدود کند، او را به شمارش آورده و هرکس بگوید« در چه‏چیز است»، او را ضمیمه چیزى کرده است و هرکس بگوید« بر روى چه‏چیز است»، جایى را از او خالى دانسته است. موجودى است بدون سابقه نیستى؛ موجودى است نه پدیده‏آمده از عدم. با هر چیزى است، نه به‏معناى قرین او بودن، و غیر از هرچیز است، نه به‏معناى زوال او در آنجا؛ انجام‏دهنده است، نه با کمک حرکت‏ها و ابزارها.( همان، خطبه ۱)

[۱۶] . موجوداتى که در هستى و تداوم، وابسته به ذاتى هستند که هستى‏اش از خویش است.

[۱۷] . این دلیل آن است که صفات از یکدیگر انفکاک‏پذیرند.

[۱۸] .[ فرشتگان‏] پروردگار خود را با وهم خود تصویر نمى‏کنند و ویژگى‏هاى مخلوقات را براى او معتقد نیستند. او را در مکانى محدود نمى‏سازند و با چشم به او اشاره نمى‏کنند.( همان)

[۱۹] . و او را از حد ضرورت شناخت خود مانع نشد[/ زمینه‏سازى نمود که او را بشناسند].( همان، خطبه ۴۹)

[۲۰] . به‏واسطه‏[ راهنمایى‏] ما، در ظلمت‏ها به‏راه درست هدایت یافتید.( همان، خطبه ۴)

[۲۱] . کجایند کسانى که از سر دروغ و ستم به‏ما، گمان بردند که آنها راسخان در علم‏اند و ما نیستیم؟( همان، خطبه ۱۴۴)

[۲۲] . به‏واسطه ما، هدایت، اعطا و کورى‏[ دل‏] زدوده مى‏شود.( همان)

[۲۳] . خطبه‏هایى که در ذیل عنوان توحید و خداگرایى در آغاز این فصل معرفى کردیم، از این دست است.

[۲۴] . آن عقل‏هایى که به یمن چراغ‏هاى هدایت‏[ خاص‏] روشن شده‏اند، کجایند؟ و چشم‏هایى که به نورگاه‏هاى پارسایى مى‏نگرند، کجایند؟ آن دل‏ها که خود را به خدا بخشیده‏اند و به اطاعت او وابسته‏اند، کجایند؟( نهج‏البلاغه، خطبه ۱۴۵)

[۲۵] . اگر از خدا پروا دارید، براى شما[ نیروى‏] تشخیص‏[ حق از باطل‏] قرار مى‏دهد.( انفال( ۸): ۲۹)

[۲۶] . تقواى خدا را پیشه سازید، و خداوند[ بدین‏گونه‏] به شما آموزش مى‏دهد.( بقره: ۲۸۲)

گرچه« یعلّمکم الله» جزاى شرط محذوف نیست، قرار گرفتن« یعلّمکم الله» بعد از« اتّقوا الله» نیز بى‏جهت نیست؛ مانند اینکه به کسى بگوییم: درس بخوان و کسى شو.

[۲۷] . پسرم! بدان کسى که گنجینه آسمان‏ها و زمین در دست اوست، به تو اذن« نیایش» داده و عهده‏دار شده است که به‏تو پاسخ دهد.[ نه‏تنها اجازه داده، بلکه‏] به‏تو فرمان داده است که از او بخواهى تا تو را عطا کند و رحمتش را بطلبى تا رحمت خود را ارزانى‏ات کند. میان تو و خویش، حاجب و دربانى ننهاده و تو را مجبور نساخته که به« واسطه» پناه ببرى.( نهج‏البلاغه، نامه ۳۱) فلسفه کمک‏خواهى از رسول‏خدا و ائمه فرمان دیگر خداست که در برخى آیات آمده است. براى کمک‏خواهى از خدا دو راه موجود است: یکى مستقیم و دیگرى باواسطه. فلسفه رجوع به واسطه، دوستى با انسان کامل و تحت‏تأثیر اخلاق و معرفت او قرار گرفتن است.

[۲۸] . نهج‏البلاغه، نامه ۳۱٫

[۲۹] . قمى، مفاتیح الجنان، دعاى کمیل.

[۳۰] . و خداى شما گفت: مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم. آنان که از[ این‏] عبادت من سرپیچى کرده و کبر ورزند[/ دعا نکنند]، ذلیلانه وارد دوزخ خواهند شد.( غافر( ۴۰): ۶۰)

[۳۱] . خدایا! تو براى دوستان خویش انس‏گیرنده‏ترین انس‏گیرندگانى و براى آنان که تو را وکیل کنند، توانمندترین برطرف‏کننده مشکلات هستى. از نهانهاشان آگاهى … اسرار آنها بر تو آشکار است و قلب‏هاشان هوادار تو.( نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۷)

[۳۲] . همان.

[۳۳] . آیا به شتر نمى‏نگرند که چگونه خلقت شده و به آسمان که چه‏سان رفعت یافته و به کوه‏ها که چطور نصب شده و به‏زمین که چگونه مسطح شده است؟( غاشیه( ۸۸): ۲۰- ۱۷)

[۳۴] . تعبیر قرآن این است:« ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هى دُخَانٌ: آنگاه به آسمان پرداخت، درحالى‏که آسمان دُخان بود.»( فصلت( ۴۱): ۱۱)

درمورد کلمه« دخان» تحقیق‏هایى صورت‏یافته که معادل آن در فارسى« دود» نیست، بلکه« گاز» است.( مکارم‏شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۲۲۸)

[۳۵] . در آیه‏اى مى‏خوانیم:« آسمان‏ها و زمین، به‏هم پیوسته(/ رتق) بود و ما آنها را از هم تفکیک(/ فتق) کردیم».( انبیا( ۳۰): ۳۰)

[۳۶] . دراین‏باره بنگرید به: یس( ۳۶): ۳۸ و ۳۹؛ اسراء( ۱۷): ۱۲٫

[۳۷] . نهج‏البلاغه، خطبه ۹۱٫

گفتنى است حضرت على* در خطبه‏هاى ۱ و ۹۰ نیز درباره آسمان و زمین به‏تفصیل سخن رانده‏است.