از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى مى كند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (ادبیات)  >  بهره ادبيات از سخنان امام علي(عليه السلام) (3)

بهره ادبيات از سخنان امام علي(عليه السلام) (3)

نويسنده: دکتر سيد جعفر شهيدي

 

ناصر خسرو قبادياني (م.394ــ481 هـ.ق)،
 
متکلم، شاعر و نويسنده ي بزرگ، که مذهب اسماعيلي داشته و به خاندان رسول و اهل بيت ارادتي خاص مي ورزيده است.
در ديوان اين شاعر مضمون ها و اندرزهاي فراوان توان ديد که ترجمه و يا مأخوذ از کلام مولي اميرالمؤمنين است. چون با نوشتن همه ي اين موارد سخن به درازا مي کشد، تنها چند مضمون را که آقاي دکتر مهدي محقق، استاد دانشگاه تهران، در کتاب تحليل اشعار ناصر خسرو يادآور شده است، ثبت مي کنيم:

 

قيمت هر کس به قدر علم اوست
همچنين گفته ست اميرالمؤمنين

(ناصر خسرو، 326)
که مأخوذ از اين سخن:
«قيمة کلّ امريء ما يحسنه»(1).
***
گر طلاقي بدهي اين زن رعنا را
دان که چون مردان کاري بکني کاري

(ناصر خسرو، 417)

که متأثر است از اين عبارت:
«يا دنيا يا دنيا، اليک عنّي! ابي تعرّضت، أم إليّ تشوّقت؟ لا حان حينک، هيهات! غرّي غيّري، لا حاجة لي فيک، قد طلّقتک ثلاثاً لا رجعة فيها»(نهج البلاغه، 99).
***
چند ناگاهان به چاه اندر فتاد
آن که او مر ديگران را چاه کند

(ناصر خسرو، 122)

که مأخوذ از اين عبارت است:
«من حفره لاخيه المؤمن بئراً وقع فيه»(2)
***
بررس به کارها به شکيبايي
زيرا که نصرت است شکيبا را

(همان: 16)

که مأخوذ از اين فقره است:
«: لا يعدم الصّبور الظّفر و إن طال به الزّمان»(نهج البلاغه، ق: 153).
***
بر طريق راست رو، چو باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا

(ناصر خسرو، 50)

که مأخوذ است از اين عبارت است:
«...، و همجٌ رعاعٌ، أتباع کلّ ناعق يميلون مع کلّ ريح »(نهج البلاغه، ق: 147).
***
روي نيارم سوي جهان که نيارم
کاين به سوي من بتر ز گرسنه مار است

هر که بدانست خوي او ز حکيمان
همره اين مار صعب رفت نيارست

(ناصر خسرو، 50)

که مأخوذ است از اين عبارت:
«مثل الدّنيا کمثل الحيّة ليّنٌ مسّها و السّمّ النّاقع في جوفها. يهوي إليها الغرّ الجاهل، و يحذرها ذو اللّبّ العاقل»(نهج البلاغه، 111).
***
مرا بر سخن پادشاهي و امر
ز من نيست، بل کز رسول است و آل

(ناصر خسرو، 256)

(ناصر خسرو، 265)
که مأخوذ است از اين فقره:
«و إنّا لامراء الکلام»(نهج البلاغه، 124).
 

کليله و دمنه بهرامشاهي
 
تأليف خواجه نصرالله ابن محمدبن عبدالحميد، منشي بهرامشاه غزنوي، که ترجمه اي است از کليله و دمنه ي عربي. اين کتاب به سال هاي 538 ــ 540 هجري نوشته شده است.
چنان که مرحوم مجتبي مينوي در مقدمه ي کليله نوشته است(نصرالله منشي، يک)، بيش از بيست تن از نويسندگان پس از نصرالله منشي کتاب خود را به تقليد او نوشته و از نثر وي متأثر بوده اند و اين تأثير و قدرت نويسنده را بر انشاي معاني بديع و چيره دستي او را در تحرير نثر مصنوع مسلم مي دارد. اما اين منشي توانا آنجا که مي خواهد استحکام معني و لفظ را در انشاي خود به نهايت رساند و وقع آن را در ذهن خواننده هر چه مؤثرتر سازد، به آيه اي از قرآن کريم و يا فقره اي از سخنان اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام )استشهاد مي کند،

و اينک چند مورد از تضمين هاي اين کتاب:
چون نقش واقعه و صورت حادثه پيدا آمد، در آنجا غافل و جاهل و دوربين و عاقل يکسان باشند و زبان نبوي از اين معني عبارت کند: الامور تشابهت مقبلة فاذا ادبرت عرفها الجاهل کما يعرفها العاقل»(همان: 90).
مترجم کليله عبارت فوق را به رسول اکرم نسبت داده است؛
ولي عبارت زير:
انّ الامور إذا اشتبهت اعتبر اخرها باوّلها»
از کلام علي ( عليه السلام )است (نهج البلاغه، 98).
و نيز نويسد:
«نه ازعقل و کياست او(زاغ) ايشان را فايده اي حاصل آمد و نه او به خرد و حصافت خويش از اين بلا فرج يافت...و اميرالمؤمنين ــ کرّم الله وجهه ــ مي گويد: «لا رأي لمن لا يطاع»(نصرالله منشي، 236؛ نهج البلاغه، 111).
و در جاي ديگر چنين آورده است:
«بوزينه را ريبتي افتاد که پيغامبر گفته است ــ صلي اله عليه و سلم: العاقل يبصر بقلبه مالا يبصره الجاهل بعينه»(همان: 248).
نصرالله منشي اين عبارت را به پيغمبر(ص) منسوب داشته است؛ اما اين مضمون بدين عبارت کلام علي ( عليه السلام )است:
«العالم ينظر بقلبه و خاطره و الجاهل ينظر بعينه و ناظره»(نهج البلاغه، 325).
«در اين کار تعجيل بايد کرد تا فرصت فوت نشود؛ فانّ الفرّص تمرّ مرّ السحاب»(3).

چهار مقاله
 
تأليف احمدبن عمر بن علي نظامي عروضي سمرقندي. نام اصلي اين کتاب مجمع النوادر است و به چهار مقاله مشهور شده. کتاب با نثر فني تحرير گرديده و مشتمل بر مقدمه و چهار مقاله به شرح زير است: فن دبيري، فن شعر و شاعري، علم نجوم، علم طب. کتاب چهار مقاله در حدود سال 550 هجري قمري نوشته شده است.
«و در عنوانات...به هر کس که نويسد که اصل و نسب و ملت...او بر آن دليل باشد، الا يکي که دراين باره مضايقتي نموده باشد...در اين موضوع دبير را دستوري است...که قلم بردارد و قدم در گذارد، که اکمل انسان و افضل ايشان ــ صلوات الله و سلامه عليه ــ مي فرمايد که : التکبر مع المتکبّر صدقة»(نظامي عروضي، 21).
نويسنده ي چهار مقاله، چنان که ديده مي شود اين گفتار را منسوب به پيغمبر(ص) دانسته است؛ ولي مأخوذ است از کلام علي ــ عليه السلام ــ:
«التکبر علي المتکبر هو التولضع بعينيه»(ابن ابي الحديد، 550).
«در سياقت سخن آن طريق گيرد که الفاظ تابع معاني آيد و سخن کوتاه گردد؛ که فصحاي عرب گفته اند: خير الکلام ما قلّ و دلّ»(نظامي عروضي، 21).
اين عبارت مأخوذ است از سخن امام رضا(ع):
«خير الکلام ما لا يمل و لا يقل»(نهج البلاغه، 1492).

مرزبان نامه
 
کتابي است مشتمل بر داستان هاي پندآميز با نثري مصنوع. اصل کتاب تأليف اسپهد مرزبان بن رستم بن شروين، از شاهزادگان طبرستان است. اين کتاب در اوايل قرن هفتم هجري قمري به وسيله ي سعد اسدالدين وراويني که ازمنشيان و ملازمان يکي از وزيران اتابک آذرباييجان بود، از زبان طبري به زبان فارسي ادبي روز که تضمين آيات و احاديث و امثال عرب برخوردار بود، برگرداند ه شده در اين کتاب نيز چند فقره از سخن حکمت آميز امير المؤمنين علي ( عليه السلام )آمده است.
«و گفته اند زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بيند؛ به هر آنچه او را ميل باشد، مايل گردد. اذا تغير السلطان تغير الزمان(4).
***
«و از خود به هرآنچه کن، راضي مشو تا مردمت دشمن نگيرند. من رضي عن نفسه کثر الساخطون عليه»(وراويني، 35).
اين عبارت در نهج البلاغه چنين است:
«و من رضي عن نفسه کثر الساخط عليه»(نهج البلاغه، خ: 83).
***
«اين افسانه از بهر آن گفتم تا داني که عدالت نگاه داشتن، راهي باريک است که جز به آلت عقل سلوک آن راه نتوان کرد. عقل است که اندازه ي امور عرفي و شرعي در فوايد دين و دنيا مرعي دارد و اسارت نبوي که «ما دخل الرفق شيء قط الازانه و ما دخل الخرق في شيء قطا الاشانه به کار بندد»(وارويني، ؟ : ؟).
چنان که مي بينيم، مؤلف اين فقره را نيز به پيغمبر(ص) نسبت داده است؛ ولي در ناسخ التواريخ جزء کلمات امير المؤمنين علي ( عليه السلام )ثبت است. و نيز رجوع شود به غررالحکم، ص2722.
***
«نظارگيان قدر که از پي يکديگر تهافت آن قوم مطالعه مي کردند و محصول فذلک ايشان مي ديدند، مي گفتند که حفره هاي بغي و طغيان است که به معاول اکتساب مسمّا کنده آمد »(وراويني، 214).
«من حفر بئراً خيه وقع فيه»(5)
***
«خنک کسي که مرغ انديشه ي او بيضه ي طمع، و اگر خود زرين يا سيمين باشد، ننهد و نقش سپيدي و زردي آن بيضه بربياض ديده و سواد دل نزند و چون از پرده ي فريب بنمايد، آستين استنکاف بر روي گيرد: يا بيضاء ابيضي و يا صفراء اصفري و يا غبرا اغبري»(همان: 205).
مصححان مرزبان نامه به قدر طاقت در تصحيح فقره ي اخير کوشيده اند؛ اما توجه نداشته اند که اين جمله از سخن علي ( عليه السلام )است:
«يا صفراء يا بيضاء غري غيري»
که هنگام گشودن بيت المال بصره پس از پايان جنگ جمل بر زبان راند.
رشيد وطواط در کتاب حدائق السحر در بحث از صنعت اشتقاق، اين فقره را چنين ضبط کرده است:
از کلام علي ــ رضي الله عنه ــ: يا حمراء يابيضاء احمري و ابيضي و غري غيري»(وطواط، 12).

بختيارنامه
 
کتابي است ادبي به نثري مصنوع. آقاي دکتر ذبيح الله صفا، مصحح کتاب، احتمال مي دهد که اين اثر نوشته ي شمس الدين محمد دقايقي مروزي، عالم و خطيب قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجري است. در اين کتاب نيز چند فقره ازگفتار امام ( عليه السلام )زينت عبارات گشته است:
«وزير گفت فرصت بدست آمد دمار از وي برآورم و باران عذاب بر سر او ببارم مثل «الدهر فرص والافغصص»(دقايقي مروزي، 46).
و اين عبارت مأخوذ است از کلام علي(ع):
«الفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير»(نهج البلاغه، ق: 21).
«عاقلان دانند که...در هر لحظه اي از اين بهار و نوروزي مطالعت کند و در هر لمح هاي از اين دي و تموزي مشاهدت نمايد(دقايقي مروزي، 53). الخبر:
«الدنيا دار زوال و لا تدوم لاحدٍ علي حال. اما نعمهٌ زائلهٌ اوبليهٌ نازله»
اين فقره ظاهراً مأخوذ است از فرموده ي علي(ع):
«الدنيا غرور حائل و سراب زائل و سناد مائل»(نهج البلاغه، خ: 83).
***
«يکي گفت روي انبار دار شوم بود. ديگر گفت انتظار قحط و گراني از غايت لؤم بود. قال ( عليه السلام )المحتکر ملعون »(دقايقي مروزي، ؟: 56).
جمله ي اخير مأخوذ است ازگفتار علي ( عليه السلام ):
«الاحتکار شيمه الفجار».
«لطف الهي چنان تقدير کرد که اين فرزندان را يوسف وار به من يزيد آوردند، و آن عيال حلال را زليخا صفت به مقام تشديد و تهديد بردند؛ مثل من حفر بئراً لاخيه يقع منکبار فيه»(6)(دقايقي مروزي،113 ــ 114).
***
«گفت...شرف آدمي به قوت بيان است. قال الله ــ عزوجل ــ الرحمن، علم القرآن خلق الانسان علّمه البيان»(الرحمن: 1ــ3)، و شنيدن سخن از کمال عقل و احسان است. قال ( عليه السلام ):
«استماع کلام الملهوف صدقه»(دقايقي مروزي، ؟ : 149).
و اين فقره مأخوذ است از کلام علي (ع): «من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف و التنفيس عن المکروب»(نهج البلاغه، ق: 24).
***
«کاردار را گفت راست بگوي، که: الحق ابلج و الباطل لجلج»(دقايقي مروزي، 201).
جمله ي اخير مأخوذ است از سخن علي (ع):
«الحق منزه عن المحاماة و المراماة»(نهج البلاغه، کلمات قصار).

نامه ي تنسر
 
اصل اين نامه مربوط به پيش از اسلام است؛ ليکن ابن مقفع آن را از پهلوي به عربي ترجمه کرده و سپس ابن اسفنديار درآغاز قرن هفتم به فارسي گردانده است.
نثر نامه ي تنسر، همچون ديگر کتاب هاي ادبي قرن پنجم و ششم، مصنوع و آراسته به آيات قرآن و امثال عرب و شعرهاي فارسي و عربي است. در اين نامه دو بار به سخنان اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام )استشهاد شده است؛ يک بار به نام آن حضرت تصريح مي کند و در ديگري گفته را به حکما و اوايل نسبت مي دهد:
«و معلمان و قضات و سدنه را که به تذکير و تدريس مشغولند، مرتب گردانيده و همچنين معلم اساوره را فرمود تا به شهرها و روستاق ها ابناء قتال به سلاحشوري و انواع آداب آن مشغول دارد...که حکماي اوايل گفته اند: اغلب الفارغ يسبحث عن السوء و اليد الفارغة تنازع الي لاثم»(ابن ابي الحديد، ج4، 52).
«معني آن است که دل فارغ خالي از کار پيوسته تفحص محالات و تتبع خبرهاي اراجيف کند و از آن فتنه زايد و دست بي صنعت در بزه ها آويزد»(ابن اسفنديار، 61).
***
«آن مرد قصه ي گوسفند و کنيزک و آتش و سوختگان و مداوات طبيعت و کشته شدن صياد...حکايت کرد...آب در چشم آورد و گفت راست است آنچه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام )گويد: والا وان معصية الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسرة و تعقب الندامة معني آن است که هر کس نصيحت مشفق داناي کارآزموده را فرو گذارد، جز حسرت و پشيماني نبيند.
امر تکم أمري بمنعرج اللّوي
فلم تستبينوا النصح الا ضحي الغد »(همان: 83).
***
بايد توجه داشت که از آغاز نشأت زبان دري، چون مذهب سنت در ايران، به خصوص در شرق اين کشور، که مهد اين زبان بوده، رواج داشته است، شاعران و نويسندگان، يا به خاطر قلت آشنايي و يا به علت رعايت مصالح وقت، به گفتار ائمه ي معصومين، چنان که بايد، توجه نداشته اند. با آن همه، به مصداق «مشک را هر چند در خربطه بندند بوي آن پراکنده شود» چنان که مي بينيم، کمتر منشي يا شاعري در آرايش سخن خويش خود را از سخنان امام بي نياز مي دانسته است؛ تا آنجا که اين طالب علم بي بضاعت با قلت وقت توانست چنين نمونه ها را در معدودي از متن هاي فارسي بيابد و چنان که نوشتيم، متتبع، با وسعت وقت بيشتر نمونه ي فراون خواهد يافت.
پس از آن که مذهب تشيع در ايران رواج يافت، با اطمينان خاطر مي توان گفت که شعر و نثر از تأثير نهج البلاغه و گفتار علي ( عليه السلام )خالي نماند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1ــ اين بيت ظاهراً ترجمه ي اين فقره است. قيمهة کل امريء مايعلم (رجوع به غرر الحکم ص2036شود) و «قيمه کل امرء ما يحسنه» فقره اي ديگر است. رجوع به صفحات قبل اين مقاله شود.
2ــ ناسخ، کلمات قصار...اوقعه الله في بئر. الفرضهة تمرمر السحاب فأنتهز و فرض الخير: نهج البلاغه، ج6، 16
3ــ رجوع به صفحات پيشين اين مقاله شود.
4ــ به صفحات پيش اين مقاله رجوع شود.
5ــ به صفحات پيش اين مقاله رجوع شود.
6ــ براي توضيح بيشتر به صفحات قبل همين مقاله رجوع شود.
 

 منبع: نشريه النهج شماره 23-24