دعوت كنندة بى عمل، چون تير انداز بدون كمان است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  اخلاق پسنديده اهل بيت(ع) در نهج البلاغه(1)

اخلاق پسنديده اهل بيت(ع) در نهج البلاغه(1)

 پرورش يافتگان نبوّت
اهل بيت عليهم السلام در اخلاق و خوى هاى پسنديده به سان پيامبر هستند. پس تمامى خوى هاى پسنديده پيامبر و برترى هاى اخلاقى آن حضرت، در آل محمّد عليهم السلام است؛ زيرا آنان همان گونه كه گذشت، از يك ريشه هستند و علاوه بر اين، آنان در دامان پرمهر او پرورش يافتند و از پيشگاه او علم و معرفت آموختند.
حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
أنا وضعت في الصغر بكلاكل العرب، وكسرت نواجم قرون ربيعة و مضر، وقد علمتم موضعي من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة، وضعني في حجره وأنا ولد، يضمّني إلى صدره و يكنفني في فراشه، و يمسّني جسده، و يشمّني عرفه، و كان يمضغ الشيء ثمّ يلقمنيه، و ما وجد لي كذبة في قول، و لا خطلة في فعل؛
من در نوجوانى و خردى بزرگان عرب را پست كرده و به خاك درانداختم و شاخ هاى برون آمده و سركردگان مخالف و شورشى دو قبيله ربيعه و مضر را شكستم و شما جايگاه نزديك و رتبه و مقام بلند مرا، نزد پيامبر مى دانيد، آن گاه كه كودك بودم مرا در دامان خود مى نهاد، مرا در آغوش مى كشيد و به سينه مى چسباند و با احترام در بستر خود مى خوابانيد، تن خويش را به بدن من، مى سود و بوى عطر دلاويز خود را به من مى بوياند. غذا را ابتدا مى جويد و آن را به من مى خورانيد و هيچ گاه دروغى در گفتارم و اشتباهى در كردار و منش من نيافت.
فرشته اعظم
آن گاه حضرتش مى فرمايد:
ولقد قرن اللّه به صلّى اللّه عليه و آله من لدن أن كان فطيماً أعظم ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن أخلاق العالم، ليله و نهاره.
ولقد كنت أتّبعه اتّباع الفصيل أثَرَ أُمّه، يرفع لي في كلّ يوم من أخلاقه علماً و يأمرني بالإقتداء به
؛
خداوند از هنگامى كه پيامبر از شير گرفته شد، بزرگ ترين فرشته خود را شب و روز هم نشين او فرمود تا راه هاى بزرگوارى را بپيمايد و تمامى خوى هاى پسنديده و نيكوى جهان را فراهم نمايد و من همواره پيرو او بودم؛ آن گونه كه بچه شتر شيرخوار از مادرش پيروى مى نمايد، هر روز براى من از بهترين خوى ها پرچمى برمى افراشت و مرا به پيروى از آن، امر مى فرمود.
خلوت در حراء
آن گاه به فضيلت ديگرى از خود اشاره مى كند و مى فرمايد:
ولقد كان يجاور في كلّ سنة بحِراء، فأراه ولا يراه غيري، ولم يجمع بيت واحد يومئذ في الإسلام غير رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وخديجة وأنا ثالثهما، أرى نور الوحي والرسالة وأشمّ ريح النبوّة.
ولقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحي عليه صلّى اللّه عليه و آله، فقلت: يا رسول اللّه ما هذه الرنّة؟
فقال: هذا الشيطان قد أيس من عبادته، إنّك تسمع ما أسمع وترى ما أرى، إلاّ أنّك لست بنبيّ، ولكنّك لوزير، وإنّك لَعَلى خير
؛
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر سال در حراء خلوت مى گزيد و تنها من او را مى ديدم، نه ديگرى. در آن روزگار، اسلام در هيچ خانه اى برقرار نگشته بود مگر خانه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و خديجه عليها السلام و من كه سومين نفر آنان بودم، نور و روشنايى وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را حس مى كردم.
به راستى من صداى وحشت زده شيطان را در زمان فرود آمدن وحى بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى شنيدم. پرسيدم: اى پيامبر خدا! اين صداى وحشت زده چيست؟
فرمود: اين شيطان است، از اين كه او را نپرستند نوميد و نگران است. همانا تو مى شنوى، آن چه را من مى شنوم و مى بينى و درك مى كنى آن چه را من مى بينم و مى يابم؛ فقط تو پيامبر نيستى، بلكه وزير و جايگزين من هستى و همواره بر مسير درست و عافيت پيش مى روى... .
برترى ديگر
آن گاه امير مؤمنان على عليه السلام به برترى ديگرى از خود اشاره مى كند و مى فرمايد:
... وإنّي لمن قوم لا تأخذهم في اللّه لومة لائم، سيماهم سيما الصدّيقين، وكلامهم كلام الأبرار، عمّار الليل ومنار النهار، مستمسكون بحبل اللّه، يحيون سنن اللّه وسنن رسوله، لا يستكبرون ولا يعلون، ولا يغلون ولا يفسدون، قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل؛(1)
و من از مردمانى هستم كه در راه خدا سرزنشِ سرزنش گران و نكوهندگان آن ها را در برنمى گيرد؛ همان هايى كه چهره هايشان چهره هاى راستگويان راست كردار است و گفتارشان گفتار نيكوكاران. آنان آبادگران و زنده داران شب و نشانه ها و راهنمايان روز و چنگ زنندگان در ريسمان خدا هستند. آنان همواره سنّت ها و روش هاى خداوند و پيامبرش را زنده نگه مى دارند و هيچ گاه گردن كشى و گناه نمى نمايند و برترى جويى ندارند؛ نه خيانت كارند و نه تباه كار و نه فسادكار. دل هايشان در بهشت هاى برين و بدن هايشان سرگرم كار (براى خداوند و جهان آخرت) است.
پيشوايان بعد از پيامبر
در اين گفتار امير مؤمنان على عليه السلام بر نكته بسيار مهمّى تأكيد مى نمايد و مى فرمايد:
كسى كه در تمامى كارها و مقام هاى پيامبرى جايگزين و جانشين مرتبه پيامبر صلى اللّه عليه وآ له است بايد والاترين كسانى باشد كه به وسيله ي او به علم و آگاهى و ادب و تربيت الاهى رسيده اند.
آن گاه حضرتش تأكيد مى كند كه تنها دارنده اين خصوصيات و ويژگى ها خود اوست و هر علم و دانشى را كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آموزش مى داد و اجازه آموختن آن را مى داد و هر خوى و خصلت نيكويى كه آن حضرت بر آن رفتار مى نمود، به تمامى دريافت نموده و آموخته است؛ تا آن جا كه شايستگى يافته تا آن چه را او مى شنود، بشنود و آن چه را او مى بيند و دريافت مى دارد، او نيز دريافت بدارد و ببيند و اگر پايان يافتن پيامبرى به حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله نبود، همو پيامبر بعد از ايشان بود. از اين رو پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مقام پيامبرى را جدا نموده و مى فرمايد:
إلاّ أنّك لست بنبي، ولكنّك لوزير؛
مگر اين كه تو پيامبر نيستى و وزير و جايگزين من هستى.
اين سخن والا رمز و اشاره اى به گفتار موسى عليه السلام است كه خداوند سخن او را حكايت مى كند كه به خدا عرضه داشت:
(وَاجْعَل لِّي وَزِيراً مِّنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي)؛(2)
و براى من در خاندانم وزير و دستيارى قرار بده، همان هارون برادرم را.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در سخنى به حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
اما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي؛(3)
آيا نمى خواهى كه جايگاه تو از من، به مانند جايگاه هارون از موسى باشد مگر اين كه پيامبرى بعد از من نيست؟
آن گاه امير مؤمنان على عليه السلام به قسمتى از ويژگى ها و امتيازات معنوى خاندان پيامبر كه خداوند به آن ها اختصاص داده است، اشاره نموده و مى فرمايد:
وإنّي لمن قوم لا تأخذهم...؛
و همانا من از گروهى هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنش گرى نمى ترسند.
آن حضرت در اين گفتار مقام و مرتبه اى را بر آنان بيان مى دارد كه عقل بشر معمولى آن را درنمى يابد؛ آن جا كه مى فرمايد:
قلوبهم في الجنان وأجسادهم في العمل؛
دل هايشان در بهشت هاى برين و بدن هايشان سرگرم كار (براى خداوند و جهان آخرت) است.
جايگاه رازِ پيامبر خدا و گنجينه علوم
به راستى والاترين و برترين مطالبى كه اهل بيت عليهم السلام از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گرفته اند، همان دانش ها، آموزه هاى بلند الاهى، شناخت ها و رازهاى الاهى است كه همواره امير مؤمنان على عليه السلام آن ها را تكرار و بازگو مى نمايد و افتخار و سربلندى خود را به آن ها آشكارا سر مى دهد. و آشكارا به آن مى نازد و مى فرمايد:
هم موضع سرّه، ولجأ أمره، وعيبة علمه، وموئل حكمه، وكهوف كتبه، وجبال دينه. بهم أقام انحناء ظهره، وأذهب ارتعاد فرائصه؛(4)
آنان جايگاه راز و علوم ناگفتنى و نهانى پيامبر، پشتيبان و نگهبان دستورات پيامبر، گنجينه تمامى دانش هاى او، سرچشمه سخنان استوار و حكمت (و احكام شرعى و نظر صواب) او و امان و نگهدارنده كتاب ها و بيّنات او و كوه هاى برافراشته دين برحق او هستند. به وسيله ي آنان پشت خميده اسلام استوار و ثابت و پابرجا گرديد و لرزش اركان در خطر افتاده آن از ميان رفت.
در اين عبارت تمامى ضميرها به خداوند، يا به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بازگشت مى نمايد، مگر ضمير واژگان «ظهره: پشت او» و «فرائصه: اركان او» كه به دين اسلام برگشت مى نمايند.
منظور از «سرّ و راز» در اين گفتار، دانش هايى است كه هيچ كس جز آنان نمى تواند آن ها را فرا گيرد و كلمه «امر» بدين معناست كه هر آن چه مردم براى دين و دنياى خود بدان نيازمندند، پس امامان، همان پشتيبان و پناه در آن دين هستند، خداوند متعال مى فرمايد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ)؛(5)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خداوند اطاعت كنيد و اطاعت كنيد پيامبر و اولى الأمر خود را.
امير مؤمنان على عليه السلام خود با استدلال به اين آيه كريمه در گفتارى كه خواهد آمد به اين معنا اشاره فرموده اند.
سخن ديگر درباره «عيبة امره» است كه منظور از آن اين است كه امامان، مخزن و ظرف هاى دانش الاهى هستند كه خداوند به پيامبر سپرد. حضرت على عليه السلام در اين گفتار به همان معنا اشاره كردند و فرمودند:
... علم الغيب الّذي لا يعلمه أحد إلاّ اللّه، وما سوى ذلك فعلم علّمه اللّه نبيّه فعلمنيه، ودعالي بأن يعيه صدري وتَضطَمَّ عليه جوانحي؛
... دانش نهانى و غيبى را كه فقط خداوند مى داند و به غير از آن، تمام دانش هايى كه خداوند به پيامبر آموخت، به من آموزش داد و از خداوند خواست تا سينه من، آن را تحمّل نمايد و دلم آن را در برگيرد و به خود بپذيرد.
البته در اين زمينه روايات ديگرى نيز آمده است كه كلينى رحمه اللّه برخى از آن ها را نقل كرده است.(6)
واژه ديگرى كه در اين فراز به توضيح نياز دارد، واژه «حكم» است. منظور از آن، يا تمامى احكام شرعى يا قضاوت و داورى است. از تمامى ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله به صورت متواتر و بسيار زياد روايت شده كه گفته اند:
أقضانا علي؛(7)
على از همه ما در قضاوت و داورى بالاتر است.
البته روايت هاى بسيارى از اهل بيت عليهم السلام رسيده كه از بردن داورى به نزد غير او باز داشته اند كه برخى از اين روايات را شيخ حرّ عاملى رحمه اللّه در كتاب وسائل الشيعه آورده است.(8)
دانش اهل بيت عليهم السلام و كتاب هاى آسمانى
كلمه مورد توجه ديگر در اين فراز «كتبه؛ كتاب هايش» است. در صورتى كه ضمير اين واژه به خداوند بازگشت نمايد، منظور تمامى كتاب هاى آسمانى خواهد بود و اگر بازگشت ضمير آن، به پيامبر باشد، منظور از آن، قرآن، سنّت و ديگر نهاده هاى پيامبر خواهد بود.
روشن است كه اهل بيت عليهم السلام اهل و صاحبان دانش قرآن و مرجع تمامى دانش هاى قرآنى هستند و اين علوم از آنان آموخته شده و سرچشمه گرفته است و از آنان در تمامى جهان اسلام گسترش پيدا كرده است. براى نمونه عبداللّه بن عباس و نظاير او كه دانش هاى گوناگون قرآن در آنان به انتها مى رسد، و ظاهراً همگان از آنان فرا گرفته اند، همگى آنان شاگردان امير مؤمنان على عليه السلام هستند.
درباره ديگر كتاب هاى آسمانى نيز روايت هاى بسيارى داريم كه دانش آن ها نزد اهل بيت عليهم السلام است كه برخى از آن ها را شيخ كلينى رحمه اللّه در كتاب شريف كافى آورده است.(9)
در روايت ديگرى آمده كه امير مؤمنان على عليه السلام در ضمن سخنرانى فرمودند:
سلوني قبل أن تفقدوني، فأنا عيبة رسول اللّه، وأنا فقأت عين الفتنة بباطنها وظاهرها، سلوا مَن عنده علم المنايا والبلايا والوصايا وفصل الخطاب، سلوني فأنا يعسوب المؤمنين حقّاً، وما من فئة تهدي مائة أو تضلّ مائة إلاّ وقد أتيت بقائدها وسائقها.
والّذي نفسي بيده، لوطوي لي الوسادة فأجلس عليها لقضيت بين أهل التوراة بتوراتهم، ولأهل الإنجيل بإنجيلهم، ولأهل الزبور بزبورهم، ولأهل الفرقان بفرقانهم؛
از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد، پس من مخزن و گنجينه پيامبر خدا هستم و من آشكار و نهانِ چشم فتنه جنگ و اختلاف بين مسلمانان را بيرون آوردم و از جاى كَندم و تمام ريشه هاى آشكار و نهانِ فتنه را از بين بردم، از كسى كه تمام دانش مرگ و ميرها و تمام مصيبت ها و وقايع و وصيّت ها و دانش قرآن و سخن راستين را مى داند، بپرسيد.
بپرسيد از من كه من سَروَر واقعى تمام مؤمنان (سردسته مؤمنان) هستم و هيچ گروهى (اشخاصى) نيستند كه صد نفر را هدايت يا گمراه نمايند مگر اين كه با رئيس و راهنمايشان محشور شوند. سوگند به خداوندى كه جان من در دست اوست، اگر مسند و مقام داورى و قضاوت را براى من مهيا مى نمودند و بر آن قرار مى گرفتم؛ آن گاه بين يهوديان به توراتشان، بين مسيحيان به انجيلشان، بين زبوريان به زبورشان و بين مسلمانان به قرآن شان داورى مى نمودم.
در اين هنگام «ابن كوا» به پا خاست و به امير مؤمنان على عليه السلام رو كرد و گفت: اى امير مؤمنان! از خودت و مقام خود براى من بگو!
حضرت فرمودند:
ويلك! أتريد أن اُزكّي نفسي وقد نهى اللّه عن ذلك؟! مع أنّي كنت إذا سألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أعطاني، وإذا سكت ابتدأني، وبين الجوانح منّي علم جمّ، ونحن أهل البيت لا نقاس بأحد؛(10)
واى بر تو! آيا مى خواهى خود را پاك و منزّه بشمارم در حالى كه خداوند از چنين كارى بازداشته است؟ با اين كه هر گاه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله سؤالى مى كردم، جواب مى فرمودند و هر گاه سكوت اختيار مى نمودم، ايشان شروع به سخن مى نمودند. در سينه من علم جمّ (فراوانى) وجود دارد و ما خاندان با هيچ كس سنجش نمى شويم.
عبارت ديگرى كه به بيان نياز دارد، عبارت «جبال دينه؛ كوه هاى استوار دينش» است. منظور از اين عبارت، ماندگارى، پايدارى و پايندگى دين به ماندگارى و پايندگى اهل بيت عليهم السلام است كه در اين باره سخنى بيان خواهد شد.
پي نوشت ها :
1- نهج البلاغه: 300 و 301.
2- سوره طه: آيه 29.
3- اين همان حديث «منزلت» است كه همگان با تواتر آن را روايت نموده اند و بر صحّت آن اتّفاق نظر دارند و تمامى صحيح نگاران، مسند نويسان و صاحبان سنن و معجم و ديگر محدثان در تمامى سده هاى گذشته آن را با سند كامل آورده اند و از قوى ترين و استوارترين حجّت ها بر امامت بلافاصله امير مؤمنان على عليه السلام بعد از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مى باشد. گفتنى است كه پژوهشى جداگانه در اين باره با عنوان نگاهى به حديث منزلت در ضمن سلسله پژوهش هاى اعتقادى چاپ شده است.
4- نهج البلاغه: 47.
5- سوره نساء: آيه 59.
6- الكافى: 1 / 256.
7- الرياض النضره: 2 / 198، فتح البارى: 8 / 136، تاريخ الخلفاء: 115، الاستيعاب: 3 / 40، حلية الاولياء: 1 / 65 و منابع ديگر.
8- وسائل الشيعه: 18 / 2 ـ 5.
9- الكافى: 1 / 223 ـ 227.
10- شرح نهج البلاغه خوئى: 2 / 325.

منبع:ميلاني، سيّدعلي؛ (1389)، اهل بيت عليهم السلام در نهج البلاغه، مرکز حقايق اسلامي، دوم