اگر بندة خدا اجل و پايان كارش را مى ديد، با آرزو و فريب آن دشمنى مى ورزيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اجتماعی)  >   اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه

اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه

چکیده

اتحاد و انسجام اسلامی در آیینه سخنان امیرالمؤمنین، علی(ع)، در اثر گران سنگ نهج البلاغه، از چنان جایگاهی برخوردار است که حضرتش آن را موهبت بی بدیل الهی معرفی کرده و گرانبهاترین نعمت برشمرده است. این ارزش دینی و اجتماعی، برابر فرموده حضرت علی(ع)، بر پایه اعتقاد به یگانگی خدا (= توحید)، باور به رسالت پیامبر خاتم (= نبوت) و معجزه جاودان ایشان (= قرآن کریم) بنا نهاده شده و در سایه رعایت حقوق حاکم از سوی مردم و پرداخت حقوق مردم از جانب والی، در جامعه اسلامی نمود خواهد یافت.

واژه های کلیدی: اتحاد، انسجام، تفرقه، اختلاف، نهج البلاغه.

1. اهمیت و جایگاه اتحاد و انسجام اسلامی

از آموزه های اثر شریف نهج البلاغه این گونه برداشت می شود که حضرت علی(ع) جایگاه و منزلتی بس والا برای «وحدت امت اسلامی» قائل بوده اند؛ به گونه ای که آن را منت و موهبتی بی بدیل از جانب خداوند متعال برشمرده اند و در نکوهش کوفیان ـ که قدردان این نعمت نبوده اند ـ می فرمایند:

آگاه باشید! که شما دست از رشته اطاعت کشیده و با زنده کردن ارزشهای عصر جاهلیت، دژ محکم الهی را در هم شکسته اید؛ در حالی که خداوند بر این امت اسلامی بر «وحدت و برادری» منت گذارده بود که در سایه آن زندگی کنند؛ نعمتی که هیچ کس نمی تواند بهای آن را تعیین نماید؛ زیرا از هر ارزشی برتر و از هر کرامتی والاتر است.[1]

اهتمام و عنایت حضرت علی(ع) به مسئله «وحدت و انسجام اسلامی» به حدی است که ایشان برای تحقق این مهم، از حق مسلّم و منصوص خود ـ که همانا خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) است ـ گذشته اند و می فرمایند:

آن گاه که پیامبر به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با هم درگیر شدند؛ سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا[(ص)] از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد![2]

ایشان در ادامه، حفظ دین را ـ که بی تردید یکی از مهم ترین مبانی اتحاد اسلامی به شمار می آید ـ عامل پذیرش حکومت، عنوان و تصریح می کنند:

پس ]از خلافت [برتافتم تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد[(ص)] را نابود سازند؛ پس بیم داشتم که اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، رخنه ای در آن دیده، یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم؛ تا آنکه باطل از میان رفت و کشتی دین در ساحل امن آرامش، پهلو گرفت.[3]

2. مبانی اتحاد اسلامی

پس از بیان اهمیت و جایگاه اتحاد و انسجام اسلامی، شایسته است در این بخش از گفتار، «مبانی وحدت مسلمانان» تبیین گردد. حضرت علی(ع) در بخشی از نهج البلاغه، که شماری از عالمان را به سبب اختلاف رأی در احکام قطعی اسلام نکوهش می کند، آنها را به مبانی اتحاد و انسجام اسلامی توجه می دهد و می فرماید:

دعوایی در مورد یکی از احکام اجتماعی نزد عالمی می برند؛ وی با رأی خود حکمی صادر می کند؛ همان دعوا را نزد دیگری می برند که او درست برخلاف رأی اولی حکم می دهد؛ سپس همه قضات نزد رئیس خود ـ که آنها را به قضاوت منصوب کرده است ـ گرد هم می آیند؛ او رأی همگی را برحق می شمارد. در صورتی که خدایشان یکی، پیامبرشان یکی و کتابشان یکی است.[4]

نیز ایشان در نامه ای ـ که طی آن حوادث و رخدادهای صفین را بیان می کنند ـ[5] تصریح می نمایند:

در آغاز، با مردم شام دیدار کردیم؛ در حالی که ظاهراً پروردگار ما یکی، پیامبر ما یکی و دعوت ما در اسلام یکی بود و در ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداشت و با هم متحد بودیم.[6]

از عبارات یاد شده می توان دریافت که مبانی اتحاد اسلامی، خدای یگانه، پیامبر عظیم الشأن(ص) و قرآن جاوید هستند، که برای تفهیم بهتر این بخش، نقش رسول خدا(ص) و معجزه جاودان وی در وحدت مسلمانان به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد.
2ـ1. بعثت رسول اکرم(ص) و نقش ایشان در وحدت

شریف رضی(ره) در نخستین خطبه اثر گران سنگ نهج البلاغه، به نقل از حضرت امیر(ع) آورده است:

قرنها پدید آمد و روزگاران سپری شد؛ پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند، تا اینکه خدای سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد[(ص)] را به پیامبری برگزید... در روزگاری که مردم روی زمین، دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گوناگون و روشهای متفاوت بودند.

همو در بخش دیگری از نهج البلاغه ـ خطبه ای که حضرتش در سرزمین ذی قار[7] ایراد فرمود ـ[8] به گردآوری سخنان علی(ع) درباره پیامدهای سودمند و پر خیر و برکت بعثت پیامبر اکرم(ص) پرداخته و آورده است:

خداوند با مبعوث کردن پیامبر، شکافهای اجتماعی را به وحدت اصلاح کرد و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آنکه آتش دشمنیها و کینه های بر افروخته، در دلها راه یافته بود، میان خویشان همدلی ایجاد کرد.[9]

افزون بر فقره های یاد شده، در بخشهای دیگر نهج البلاغه نیز با بیانی مشابه به این مهم پرداخته شده است.[10]
2 ـ 2. نقش قرآن کریم در وحدت

دیگر از مبانی اتحاد و انسجام مسلمانان، «قرآن کریم»، معجزه ماندگار خاتم پیامبران، است. حضرت در زمان انعقاد صلح نامه میان قبیله های «ربیعه و یمن» توجه دو گروه را به همین مبنا معطوف ساخته و فرموده اند:

این پیمان نامه ای است که مردم یمن و ربیعه آن را پذیرفته اند؛ چه آنان که در شهر حضور دارند و چه آنها که در بیابان زندگی می کنند. آنها پیرو قرآن اند و به کتاب خدا دعوت می کنند و به انجام دستورهای آن فرمان می دهند و هر کس که آنها را به کتاب خدا بخواند، پاسخ می دهند؛ نه به جای آن مزد می خواهند و نه عوض آن چیز دیگری را می پذیرند. آنان در برابر کسی که خلاف این پیمان رفتار کرده و یا آن را ترک نماید، ایستادگی خواهند کرد.[11]

ایشان در مقام بیان علل پذیرش حکمیت در ماجرای صفین،[12] فرمودند:

هنگامی که شامیان، ما را دعوت کردند تا قر آن را میان خویش داور کنیم، ما گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کنیم؛ در حالی که خدای بزرگ فرمود: اگر در چیزی خصومت کردید، آن را به خدا و رسول بازگردانید؛ از این رو، بازگرداندن به خداوند آن است که کتابش را به داوری بپذیریم و بازگرداندن به پیامبر آن است که سنتش را برگزینیم.[13]

حضرتش در بیانی دیگر، هدف از واگذاری حکمیت به ابوموسی اشعری و عمروبن عاص را حفظ صلابت و سلامت همین مبنا عنوان کرده اند و می فرمایند:

اگر به آن دو نفر رأی به داوری داده شد، تنها برای این بود که آنچه را قرآن زنده کرد، زنده سازند و آنچه را که آن میراند، بمیرانند؛ زنده کردن قرآن این است که این دو، دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمایند و میراندن آن، از بین بردن، پراکندگی و جدایی است؛ پس اگر قرآن ما را به سوی آنها بکشاند، باید پیروی کنیم و اگر آنها را هم به سوی ما بکشاند، باید پیروی کنند.[14]

با درنگ در این عبارات نورانی، روشن می شود که همه مسلمانان عالم ـ هر مذهب و گرایشی که داشته و به هر فرقه و شاخه ای که منتسب باشند ـ مبانی واحد و وجوه مشترکی دارند که در سایه آن و با تمسک به آن می توانند به یکپارچگی و انسجام برسند و در بین پیروان سایر ادیان، زبانزد باشند. این مبانی سه گانه، به هرمی می ماند که در رأس آن، ایمان به خداوند یکتا (=توحید) قرار دارد و اعتقاد به رسالت خاتم پیامبران (= نبوت) و معجزه جاودان ایشان (= قرآن) مؤلفه های دیگر آن به شمار می آیند.

3. عامل مؤثر در پایداری و تداوم وحدت

یکی از مهم ترین گزاره ها در بحث انسجام و اتحاد اسلامی این است که عامل پیدایش و تداوم این ارزش دینی، به درستی تبیین گردد. حضرت علی(ع) در سخنرانی روشنگر خود در صحرای صفین[15] ـ که بی تردید منشور تربیتی و رفتاری حکمرانان و مردم جای جای جهان تلقی می شود ـ در این خصوص می فرماید:

در میان حقوق الهی، بزرگ ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبی که خدای سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پایداری پیوند مردم و رهبر و عزت دین قرار داد؛ پس رعیت اصلاح نمی شوند جز آنکه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمی شوند جز با درستکاری رعیت.[16]

ایشان در ادامه به بیان ابعاد مختلف این موضوع می پردازند و تصریح می کنند:

آن گاه که مردم، حق رهبری را ادا کنند و زمامدار، حق مردم را بپردازد، حق در جامعه عزت یافته، راههای دین پدیدار، نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر پایدار می گردد؛ پس روزگار اصلاح شده، مردم در تداوم حکومت امیدوار می شوند و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد و راه گسترده سنت پیامبر متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماریهای دل فراوان می شود؛ مردم از اینکه حق بزرگی فراموش می شود یا باطل خطرناکی در جامعه رواج می یابد، احساس نگرانی نمی کنند! پس در آن زمان نیکان، خوار و بدان، قدرتمند می شوند و کیفر الهی بر بندگان، بزرگ و دردناک خواهد بود؛ پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید و نیکو همکاری نمایید.[17]

از عبارات یاد شده می توان دریافت آنچه سبب پیدایش اتحاد و انسجام در سطح جامعه می شود و تداوم و بقای آن را رقم می زند، «رعایت حقوق حاکم از سوی مردم و پرداخت حقوق مردم از جانب زمامدار» است. از این رو، حضرت علی(ع) به عنوان زمامدار برهه کوتاهی از تاریخ اسلام، در راه تحقق این مهم (= وحدت اسلامی) بسیار کوشیده و مسیر رسیدن به این آرمان را برای زمامداران حقیقت جو ترسیم نموده است. در این بخش از گفتار، شیوه نقش آفرینی زمامدار در ایجاد وحدت، بر پایه پاره ای الگوهای ارائه شده در نهج البلاغه مورد بررسی قرار می گیرد.
3 ـ1. محوریت زمامدار در ایجاد وحدت

در سال شانزدهم هجری و پیش از وقوع جنگ قادسیه ـ[18] که بین اعراب و ایرانیان در گرفت ـ «عمر» با حضرت علی(ع) رایزنی کرد که آیا در این نبرد شرکت کند یا خیر. علی(ع) خطاب به وی فرمود:

جایگاه رهبر یک ملت چونان ریسمانی محکم است که مهره ها را متحد ساخته و به هم پیوند می دهد؛ اگر این رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده شده و هر کدام به سویی خواهند افتاد؛ به گونه ای که هرگز نتوان آنها را جمع کرد... همانا عجم، اگر تو را در کارزار رؤیت کنند، گویند: این ریشه عرب است؛ اگر آن را ببرید، آسوده می گردید.[19]

بر پایه همین باور و بر اساس چنین نگرشی است که حضرتش در نامه ای خطاب به ابوموسی اشعری خاطر نشان می کند:

پس بدان در امت اسلام، هیچ کس وجود ندارد که به وحدت امت محمد[(ص)] و به انس گرفتن آنان با یکدیگر، از من دلسوزتر باشد؛ من در انجام این کار، پاداش نیک و فرجام شایسته را از خداوند طلب می نمایم.[20]

ناگفته پیداست، رویکرد بزرگ منادی وحدت اسلامی به جایگاه و منزلت رهبر و زمامدار جامعه در ایجاد اتحاد و همدلی، رویکردی «اصولی و محوری» است و آن گاه که ندای وحدت سر می دهد و ولی امر مسلمانان را مدار اتحاد و انسجام معرفی می کند، این گردن آویز افتخار را پیش از همه، از آن خود اعلام می دارد و با حرکت در پیشاپیش سلسله منادیان وحدت اسلامی، اقتدار و توانمندی خود را در تحقق این امر، به رخ می کشاند.
3-2. تلاش برای خاموش کردن آتش فتنه ها

از جمله راهکارهای ارائه شده در نهج البلاغه شریف که زمامدار می تواند با به کارگیری آن در دستیابی به اتحاد و انسجام در جامعه اسلامی توفیق یابد، این است که با هوشیاری و خردورزی توطئه ها، فتنه ها و شبیخونها را شناسایی کند و پیش از بروز هرگونه رویداد ناگوار، به نحوی شایسته به خنثاسازی آنها اقدام نماید.

حضرت علی(ع) به شیوه ای هوشمندانه، با فتنه زمان خود (= خونخواهی عثمان) رو به رو می شود و با توجه دادن فتنه گران به «قرآن»، یکی از مهم ترین مبانی اتحاد اسلامی، خطاب به آنان می فرماید:

آیا شناختی که بنی امیه از روحیات من دارند، آنها را از عیب جویی بر من باز نمی دارد؟ و آیا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جای خود نمی نشاند که به من تهمت نزنند... شبهات را باید در پرتو کتاب خدا (=قرآن) شناخت.[21]

نیز ایشان در نامه ای ـ که به شهرهای دور فرستاده و در آن به شرح رخداد صفین پرداخته اندـ می نویسند:

آغاز کار چنین بود که با مردم شام دیدار کردیم که در ظاهر پروردگار ما یکی، پیامبر ما یکی و دعوت ما در اسلام یکی بود و در ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش، هیچ یک از ما بر دیگری برتری نداشت و با هم متحد بودیم؛ جز در خون عثمان که ما از آن برکناریم؛ پس به آنها گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم به چاره جویی و درمان بپردازیم تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم.[22]

از فقره اخیر برداشت می شود، امیرالمؤمنین(ع) شیوه گفت وگو را برای فرونشاندن فتنه، مورد استفاده قرار دادند؛ هر چند شامیان متعصب و کینه توز، تحت تأثیر عصبیتهای جاهلی، زیر بار نرفتند و با اصرار بر فتنه گری و آتش افروزی، بر طبل مبارزه کوبیدند.
3.3. یادآوری رویدادهای گذشته و تحذیر از تحرکات تفرقه انگیز

علی(ع) در «خطبةالقاصعة» ـ که آن را در رد ارزشهای جاهلی در سال چهلم هجری ایراد کرد ـ می فرماید:

پس آن گاه که زندگی گذشتگان را مطالعه می کنید، آنچه را سبب عزت آنها شد و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت و عافیت زندگی آنها را فراهم آورد و نعمتهای فراوان را در اختیارشان گذاشت و بدانها کرامت و شخصیتی بخشید، که در سایه آن از تفرقه و جدایی اجتناب کنند و بر وحدت و همدلی همت گمارند و یکدیگر را به وحدت واداشته و به آن سفارش نمایند، از آنها اخذ کنید و از کارهایی که پشتشان را شکست و قدرت آنها را در هم کوبید، همچون کینه توزی نسبت به یکدیگر، پر کردن دلها از بخل و حسد، پشت کردن به یکدیگر، از هم بریدن و دست از یاری یکدیگر کشیدن، بپرهیزید.[23]

از این رو و بر پایه همین اعتقاد، آن گاه که شماری از صحابه از وی درخواست می کنند که شورشیان بر ضد عثمان را مجازات کند،[24] با تدبیر و آینده نگری مثال زدنی، این عمل را سبب شکل گیری جنگها و اختلافهای داخلی معرفی می کند و می فرماید:

کاری که پیش آمده از جاهلیت است؛ شورشیان یار و یاور دارند؛ چنانچه برای مجازاتشان حرکتی آغاز شود، مردم به چند گروه تقسیم می شوند؛ برخی، دیدگاه شما را دارند؛ دسته ای دیدگاه مخالف دارند؛ و گروه سوم نه این را می پسندند، نه آن را؛ پس صبر کنید تا مردم آرام شوند و دلهای مضطرب در جای خود قرار گیرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود. اکنون مرا آسوده گذارید و در انتظار فرمان من باشید؛ کاری نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و اقتدار امت ما را متزلزل سازد و سستی و زبونی به بار آورد.[25]

حضرتش با مرور رخدادهای گذشته و پند پذیری از آنها، هر گونه آشوب و خروش فرقه های مختلف مسلمانان بر یکدیگر را نفی می کند و آنها را به آرامش و سعه صدر فرا می خواند و با پرهیز از هر گونه شتاب زدگی در امر حکومت، همچنان بر وحدت مسلمانان پافشاری می نماید و اذعان می دارد: «این جریان سیاسی را تا آنجا که می توانم، مهار می کنم؛ اما اگر چاره ای نیابم، سرانجام با آنها پیکار خواهم کرد.»[26]
4.3. نکوهش جدایی طلبان و روشنگری درباره فرجام عمل آنها

دیگر از شیوه های نقش آفرینی زمامدار در تحقق آرمان «اتحاد و انسجام»، آن است که با نکوهش گروه جدایی طلب، آنها را از فرجام شکاف در سطوح جامعه، آگاه کنند و با بهره گیری از همین روشنگری ـ تلویحاً ـ به وحدت و یکپارچگی رهنمون سازد؛ امیرالمؤمنین(ع) در نکوهش کوفیان می فرمایند:

گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم، فرمان نمی برند و چون آنها را فرا می خوانم، اجابت نمی کنند؛ ای مردم بی اصل و ریشه! چرا به یاری پروردگارتان چشم دوخته اید؟ آیا دینی ندارید که شما را گرد آورد و یا غیرتی که شما را به خشم وادارد؟!... شما را به یاری برادرانتان می خوانم؛ مانند شتری که از درد بنالد، ناله و فریاد سر می دهید و یا همانند حیوانی که پشت آن زخم شده، حرکتی نمی کنید![27]

ایشان در خطبه ای دیگر، به همین گروه می فرمایند:

ای مردم رنگارنگ و دلهای پریشان و پراکنده که بدنهایشان حاضر و عقلهایشان از آنها غایب و دور است! من شما را به سوی حق می کشانم، اما چونان بزغاله هایی که از غرش شیر فرار می کنند، می گریزید؛ هیهات! که با شما بتوانم تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجیها را که در حق راه یافته، راست نمایم.[28]

حضرتش فرجام جدایی طلبی و عنان گسیختگی را ناگوار[29] ارزیابی کرده و فرموده است:

آگاه باشید! به خدایی که جانم در دست اوست، شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند؛ بلکه از آن جهت که در راه باطلی که زمامدارشان می رود، شتابان می تازند؛ حال آنکه شما در گرفتن حق من سستی می ورزید... رهبر شما از خدا اطاعت می کند، شما با او مخالفت می ورزید؛ اما رهبر شامیان خدای را معصیت می کند، لیکن از او فرمان بردارند؛ به خدا سوگند! دوست دارم معاویه شما را با افراد خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند؛ ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد.[30]

از این رو، آن حضرت فرموده اند: «نه با همراهی شما می توان انتقام خونی را گرفت و نه با کمک شما می توان به هدف رسید.» [31]

4. عوامل پیدایش تفرقه

پس از آنکه در بخش گذشته، عامل ایجاد اتحاد و انسجام، مورد بررسی قرار گرفت و به یک یک ابعاد و زوایای آن پرداخته شد، شایسته است در این بخش از گفتار، نقطه مقابل آن، یعنی عوامل پیدایش «تفرقه»، تبیین گردد تا همه مسلمانان نهایت تلاش خود را جهت خودداری از نزدیک شدن به این مرزها ـ که خط قرمزشان در حوزه مسائل اجتماعی تلقی می شود ـ به کار گیرند.
4.1. نیت ناپاک و درون زشت

شریف رضی(ره) کلامی را از علی(ع) نقل می کند که حضرتش در بخشی از آن به نکوهش غفلت زدگان می پردازد و می فرماید:

همانا شما برادران دینی یکدیگرید؛ چیزی جز سرشت پلید و ضمیر زشت، شما را از هم جدا نساخته است؛ نه یکدیگر را یاری می دهید، نه خیرخواه یکدیگر هستید؛ نه چیزی به یکدیگر می بخشید و نه با هم دوستی می ورزید.[32]

ناگفته پیداست که فطرت و سرشت انسان در بدو تولد، همچون آیینه، صاف و شفاف است، زیرا برگرفته از سرچشمه هستی است؛ اما پس از آنکه وی در عرصه گیتی گام می نهد و گاه تحت تأثیر عنصر مخرب و البته ذی نفوذی! به نام «شیطان» قرار می گیرد، آن آیینه دستخوش دگرگونیها می شود و به زنگارها آغشته می گردد. از این رو، بر آنیم تا با ارائه این مقدمه کوتاه، نقش شیطان را به عنوان «عامل اصلی پیدایش تفرقه» مورد بررسی قرار دهیم.
4.2. شیطان

با درنگ در آموزه های نهج البلاغه و با عنایت به شواهد و رویدادهای تاریخی به روشنی می توان دریافت که نکته حائز اهمیت در پیدایش تفرقه بین مسلمانان، «تأکید بر عصبیتهای جاهلی» است. بر این اساس، امیرالمؤمنین(ع) در «خطبة القاصعة» به نقش شیطان در پیدایش این آفت دینی اشاره می کند و می فرماید: «پس شیطان، دشمن خدا و پیشوای متعصبها و سرسلسله متکبران است، که اساس عصبیت را بنا نهاد و بر لباس کبریایی و عظمت با خدا در افتاد.»[33]

افزون بر ترسیم الگوی عملی کلی «چگونگی نقش آفرینی شیطان» در ایجاد تفرقه،[34] حضرت علی(ع) شکل تجزیه شده این چرخه را نیز این گونه به تصویر می کشد:

همانا شیطان راههای خود را به شما آسان جلوه می دهد و اتصالات کلیدی دین شما را یکی پس از دیگری می گشاید و به جای وحدت و همدلی، بر پراکندگی شما می افزاید و با بهره گیری از همین تشتت و شکاف، به فتنه و آشوب گرفتارتان می سازد.[35]

5. آثار و پیامدهای اتحاد و تفرقه

چنانچه در آیینه کلمات و سخنان نورانی اهل بیت(ع) بنگریم، ویژگی منحصر به فردی در آن مجموعه فاخر خواهیم یافت، که به جرأت می توان ادعا کرد این ویژگی در کلام غیر معصوم به ندرت مورد توجه قرار می گیرد. شیوه سخنوری معصومانFبه گونه ای است که برای اوامر، نواهی و به طور کلی، ادعاهای خود «استدلال» می آورند و به اصطلاح «اصولی و منطقی» سخن می گویند. از آموزه های نهج البلاغه شریف این گونه برداشت می شود که خصوصیت یاد شده در سخن و بیان امیرالمؤمنین(ع) بیش از کلام سایر معصومانF نمود دارد. از این رو، حضرتش آن گاه که ندای وحدت سر می دهد و به انسجام فرا می خواند، پیامدهای خوشایند و شیرین آن را هم بیان می کند و آن زمان که در میان امت، بر می خیزد و از تفرقه بر حذرشان می دارد، از عواقب ناگوار این آفت دینی و اجتماعی آگاهشان می سازد.

در این بخش بر آنیم با بهره گیری از تعابیر گوهربار و دُرافشان نهج البلاغه، به بررسی «پیامدهای اتحاد و انسجام اسلامی» بپردازیم.

5.1. آثار و پیامدهای اتحاد و انسجام اسلامی
نعمت، آسایش و رفاه

حضرت علی(ع) بعثت رسول اکرم(ص) را بسیار پر خیر و برکت توصیف کرده است. ایشان «اتحاد و انسجام» را در شمار ره آوردهای بعثت دانسته و توجه مخاطبان را به دست آوردهای ارزشمند این ارزش اجتماعی جلب کرده و فرموده است:

]بنگرید که در سایه وحدت[ چگونه نعمتهای الهی، بالهای کرامت خود را بر آنان گستراند و جویبارهای آسایش و رفاه را برایشان روان ساخت! و تمام برکات آیین حق، آنها را دربر گرفت؛ در میان نعمتها غرق شدند و در خرمی زندگانی، شادمان گردیدند.[36]
برخورداری از عطیه الهی نصرت

حضرت در خطبه ای از نهج البلاغه ـ آنجا که خوارج را نصیحت و آنها را از هرگونه زیاده روی و کوتاهی منع می کند ـ می فرماید: «همواره با بزرگ ترین جمعیتها باشید، زیرا دست خدا با جماعت است.»[37]

ناگفته پیداست، مراد ایشان از بیان «یدالله مع الجماعة» یَدِ قدرت پروردگار است که یاریگر مسلمانان متحد می باشد.
دستیابی به قله پیروزی و ظفر

علی(ع) آن گاه که در خصوص علل شکست کوفیان، سخن می راند، ضمن نکوهش آنها می فرماید:

آگاه باشید! به خدایی که جانم در دست اوست، شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند، بلکه از آن جهت که در راه باطلی که زمامدارشان می رود، شتابان فرمان بردارند.[38]

از محتوای این عبارت استفاده می شود که حتی اگر غیر مسلمانان هم در راه باطل خود منسجم و متحد گردند، پیروز خواهند شد؛ چه رسد به مسلمانان که، مطابق فرمایش پیش گفته، خداوند به آنان وعده یاری داده است.
سیطره و حاکمیت بر جهانیان

ایشان در «خطبة القاصعة»، مخاطبان را به بازخوانی زندگانی گذشتگان توصیه کرده و فرموده است:

]به هنگام بازخوانی زندگانی گذشتگان[ اندیشه کنید که به چه جایگاهی رسیدند، آن گاه که وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلبهای آنها یکسان، دستهایشان مددکار یکدیگر، شمشیرهایشان یاری کننده، نگاهها به یک سو دوخته و اراده هایشان واحد و همسو بود! آیا در آن حال، مالک و سرپرست سراسر زمین نبوده و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟![39]

حضرتش در ادامه تصریح می کنند:

]امت محمد(ص) در سایه وحدت اسلامی[ امور اجتماعی آنها استوار شد و در پرتو عزتی پایدار، آرام گرفتند و به حکومتی پایدار رسیدند؛ آن گاه آنان حاکم و زمامدار جهانیان شدند و سلاطین روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند و قوانین الهی را بر کسانی اجرا کردند که مجریان احکام بودند و در گذشته، کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند.[40]
5.2. عواقب اختلاف و تفرقه
فقدان نعمت و کرامت

آن گونه که سنت الهی اقتضا می کند که مردمان، «گاهِ وحدت»، غرق در نعمتها و برکتها شوند و با بهره مندی از آنها قله های رفیع کرامت را فتح نمایند، اقتضای این سنتها چنین است که «هنگام تفرقه» نیز بساط نعمت و کرامت از حضورشان برچیده شود. از این رو، علی(ع) پس از آنکه «تنعم و رفاه» را از جمله پیامدهای خوشایند اتحاد و انسجام ذکر می کند، بی درنگ توجه مخاطبان را به عواقب ناگوار تفرقه در میان اقوام پیشین جلب می کند و می فرماید:

آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند و مهربانی و دوستی آنها از بین رفت و سخنان و دلهایشان گوناگون شد و از هم جدا شدند و به حزبها و گروهها تقسیم شدند، خداوند لباس کرامت خود را از تن آنها در آورد و طعم شیرین بهره مندی از نعمتهای فراوان را از آنها گرفت و داستان آنها در میان شما عبرت انگیز باقی ماند.[41]
گمراهی و ضلالت

دیگر از عواقب تفرقه، خارج شدن از راه روشن هدایت و گمراه شدن در بیغوله های بی پایان است. شریف رضی(ره) وضعیت مردمان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) را به نقل از علی(ع) این گونه بازگو می کند:

]پس از آنکه در زمان حیات آن بزرگوار، به کوشش ایشان به وحدت رسیدند، با رحلت ایشان[ به راههای چپ و راست رفتند (=حزب گرایی) و راه ضلالت و گمراهی پیمودند و راه روشن هدایت را رها کردند.[42]

نیز حضرتش در نکوهش فریب خوردگان از قدرت خوارج ـ که در آستانه کارزار نهروان در کوس تفرقه دمیدند و به سپاه کفر پیوستند ـ می فرماید: «همین ننگ، آنها را کافی است که از هدایت گریختند و در گمراهی و کوری فرو رفتند؛ راه حق را بستند و در حیرت و سرگردانی ماندند.»[43]
عدم توفیق در تحقق عدالت اجتماعی

حضرتش در نکوهش کوفیان ـ که از او فرمان نمی بردند و همواره به چپ و راست پوییدن! مشغول بودند ـ چنین می فرماید: «ای مردم رنگارنگ و دلهای پریشان و پراکنده!... هیهات! که با شما بتوانم تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجیها را که در حق راه یافته، راست نمایم.»[44]
شکست در میدان نبرد

بار دیگر حضرت، در ذم اهل کوفه این گونه سخن می راند:

به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یک طرف، جمعتان کنند از سوی دیگر پراکنده می شوید؛ به خدا سوگند! شما بد وسیله ای برای افروختن آتش جنگ هستید، شما را فریب می دهند، اما فریب دادن نمی دانید؛ سرزمین شما را پیاپی می گیرند، در حالی که شما پروا ندارید؛ چشم دشمن نسبت به حمله شما خواب ندارد، ولی شما در غفلت به سر می برید؛ به خدا سوگند! شکست برای کسانی است که دست از یاری یکدیگر می کشند؛ به خدا سوگند! اگر جنگ سخت درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ، شما را دربر گیرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراکنده خواهید شد.[45]
هلاکت

از آموزه های نهج البلاغه این نکته برداشت می شود که میان میزان اشتعال آتش تفرقه در امت اسلامی و پیامد آن نسبت مستقیم وجود دارد؛ بدین معنا که هر چه آتش تفرقه شعله ورتر باشد، نتیجه حاصل از آن نیز به همان اندازه ناگوارتر و زیان بارتر خواهد بود. از این رو، حضرت خطاب به خوارج ـ که بر عقیده باطل خود متعصبانه پافشاری می کردند و همواره هیزم آتش تفرقه را می افزودند ـ می فرماید: «از پراکندگی بپرهیزید؛ که انسان تنها، بهره شیطان است؛ آن گونه که گوسفند تنها، بهره گرگ می باشد.»[46]

بر این اساس، مطابق گزارشهای تاریخی، نبرد نهروان یکی از خونبارترین جنگهای زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) معرفی شده است.

نتیجه

اتحاد و انسجام اسلامی یکی از بنیادی ترین آرمانهایی است که بایسته است در سایه تحقق حاکمیت اسلام، تجلی یابد. از این رو، حضرت علی(ع) آن را نعمت و موهبتی بی مانند ارزیابی کرده و خاطر نشان نموده است که بنیان این ارزش دینی و اجتماعی، اعتقاد به یگانگی مبدأ هستی، پیام آور او و قرآن اوست. بر این اساس، ایشان مهم ترین دست آورد رعایت حقوق حاکم از سوی مردم و پرداخت حقوق مردم از سوی حاکم را دستیابی به «وحدت و انسجام» دانسته و برخی آثار و پیامدهای اتحاد و تفرقه را برشمرده اند.

پی نوشتها:

1. الشریف الرضی، نهج البلاغه(گزیده ای از سخنان حضرت علی (ع))، ترجمه: محمد دشتی، قم: مشرقین، 1379، خ192.

2. همان، ن62.

3. همان.

4. همان، خ18.

5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، مج، 18ـ 17، ص 108.

6. نهج البلاغه، ن58.

7. شهری در نزدیکی بصره است که جنگ ایران و اعراب پیش از اسلام در آن مکان روی داد

8. ابن عبد ربه الاندلسی، العقد الفرید، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا، ج4، ص73.

9. نهج البلاغه، خ2.

10. همان، خ96 و خ192 و... .

11. همان، ن74.

12. العقد الفرید، ج2، ص382؛ شیخ مفید، الارشاد، قم: موسسة آل البیت لاحیاء التراث العربی، ج1، ص271.

13. نهج البلاغه، خ125.

14. همان، خ127 و ابوعثمان جاحظ، الحیوان، بیروت: منشورات العلمی العربی الاسلامی، 1388ق، ج2، ص90.

15. سیدمحمدمهدی جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380ش، ج2، ص633.

16. نهج البلاغه، خ216 و محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، بیروت: دارصادر و دارالتعارف، 1401ق، ج8، صص353ـ 352، ح550.

17. نهج البلاغه، خ216.

18. ابن قتیبه دینوری، الاخبار الطوال، قاهره: منشورات الشریف الرضی، 1960م، صص135ـ134.

19. نهج البلاغه، خ146;و احمدبن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1406ق، مج1، ص291 (با تفاوت در لفظ).

20. نهج البلاغه، ن78.

21. همان، خ73.

22. همان، ن38.

23. همان، خ192.

24. شرح نهج البلاغه، مج10ـ9، ص232.

25. نهج البلاغه، خ16;8 و محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت: دارسویدان، بی تا، ج4، ص437 (با اندکی تفاوت).

26. همان.

27. همان. خ29 و ابواسحاق ثقفی، الغارات، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، 1293ق، ج1، صص292ـ291 (با تفاوت در لفظ).

28. همان، خ1 و سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، بیروت: مؤسسة اهل البیت،1401ق، ص3.

29. نهج البلاغه، خ29.

30. همان، خ97.

31. همان، خ29.

32. همان، خ2.

33. همان، خ192.

34. ن .ک. همان، خ181 و الغارات، ج1، ص336;.

35. نهج البلاغه، خ1.

36. همان، خ192.

37. همان، خ127.

38. همان، خ97.

39. همان، خ192.

40. همان.

41. همان.

42. همان، خ130.

43. همان، خ181.

44. همان، خ1.

45. همان، خ24 و ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، مصر: بی نا،1288ق، ج1، ص130 (با تفاوت در لفظ)

46. همان. خ127.
منبع :طلوع - زمستان 1386، شماره 24 -