همانا خداى سبحان روزى فقراء را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان دربارة گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (سایر مباحث)  >  جابر بن عبدالله انصاری

جابر بن عبدالله انصاری

این بار نیز چشم دل به سیمای یک اسوه متعالی و الگوی ایمان و جهاد و علم و معنویت می دوزیم تا از او معرفت و بصیرت بیاموزیم و از هدایت هایش چراغی فرارویمان و فرا راهمان بر افروزیم؛ یعنی «جابر بن عبدالله انصاری»، از اصحاب بزرگوار پیامبر و یاوران نستوه خاندان عصمت و طهارت.
تبار و دودمان
«جابر»، فرزند عبدالله بن عمرو بن حرام و نام مادرش نسیبه بنت عقبه(1) بود. پدرش اهل یثرب و از مسلمانان اولیه ای بود که از مدینه به مکه آمد و همراه هفتاد نفر دیگر از انصار و مردم مدینه، در «عقبه» با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بیعت کرد و در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشت. وی نخستین نفر از شهدای جنگ احد بود که پس از مقاومتی دلیرانه در تنگه احد و تپه تیراندازان، به شهادت رسید و همان جا به خاک سپرده شد.
جابر بن عبدالله، تنها فرزند این خانواده بود و پس از ایمان به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و پذیرش اسلام، در دفاع از دین خدا و مبارزه با مشرکان، در میدان های نبرد حضور یافت. خود او نقل می کند: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در 21 نبرد، شخصاً حضور داشت و من در 19 تای آنها حضور داشتم و تنها توفیق شرکت در دو جنگ در کنار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نصیبم نشد.(2)
در رکاب پیامبر
جابر بن عبدالله، کودک بود که همراه پدرش به مکه آمد و در پیمان عقبه دوم همراه هفتاد نفر از انصار حضور داشت و با پیامبر بیعت کرد(3) و بر ایمان خود وفادار بود. وی پس از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به مدینه در کنار پیامبر و در رکاب او به عنوان یک جوان مسلمان و با ایمان حضور داشت. در نقل های تاریخی، حضور او در جنگ احد و غزوه حمراء الاسد (که پس از نبرد احد پیش آمد) و جنگ ذاتُ الرّقاع در سال چهارم هجری، جنگ احزاب، بنی قریظه، صلح حدیبیّه، بیعت رضوان، جنگ خیبر، نبرد موته، فتح مکه، حجّة الوداع و صحنه های مختلف از حوادث تاریخ اسلام و حماسه آفرینی های مسلمانان، نقل شده است. این، نشانه ایمان راسخ، شجاعت فراوان و ایثارگری او در راه دین و دفاع از حق است.
انس و الفت جابر بن عبدالله با پیامبر خدا و محبت و عنایت آن حضرت به این صحابی والا قدر، از حکایت های مختلفی که با پیامبر داشته و احادیث فراوانی که از رسول خدا نقل کرده، به خوبی آشکار است. حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) سخنان و حکمت های خاصی به او می آموخت که به کمتر مسلمانی یاد می داد. ایمان و خلوص و صفا و قرب وی به پیامبر (صلی الله علیه وآله)، از همین سخنان و آموزه ها به دست می آید.
وی در سایه این انس و قرابت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، به اهل بیت آن حضرت، به خصوص امیرالمؤمنین (ع) ارادت و محبت ویژه ای داشت و در هر مناسبتی فضایل آن امام را بازگو می کرد و آیاتی را که درباره حضرت علی (ع) نازل شده بود یادآور می شد. شخصی به نام ابوزبیر مکّی می گوید: جابر بن عبدالله را دیدم که عصا زنان در کوچه ها و محله های انصار می چرخید و می گفت: «یا معشر الانصار! ادّبوا اولادکم علی حبّ علیٍ...»،(4) ای گروه انصار! فرزندانتان را با محبت علی (ع) تربیت کنید.»
این خط تا پایان عمر ادامه داشت. حتی در کهن سالی هم، در حالی که ابروهای او روی چشم هایش افتاده بود، وقتی از او درباره علی (ع) پرسیدند، با دستانش ابروها را بالا زد و گفت: علی، بهترین انسان است، جز منافق با او دشمنی نمی کند و جز کافر درباره او شک نمی کند.(5)
در دوران امیرمؤمنان (ع)
جابر بن عبدالله، با عشق به خاندان رسالت و با عقیده به امامت و ولایت امیرمؤمنان (ع) دوران خلفای سه گانه را گذراند و منتظر فرصتی بود که ایمان و صدق خود را در دفاع از حق به ظهور برساند. سال ها گذشت و حضرت علی (ع) به خلافت رسید. با شروع فتنه گری های بدخواهان و ریاست طلبان، وقتی «جنگ جمل» پیش آمد، جابر در رکاب امیر مؤمنان با آن پیمان شکنان جنگید. برخی از خطبه های حضرت علی (ع) در جنگ جمل و پس از آن، در کتاب های حدیث از قول جابر، ثبت و نقل شده است.(6)
وقتی جنگ با طغیان گران شام پیش آمد، و پس از پایان یافتن جنگ طولانی صفّین، فتنه خوارج نهروان رخ داد. جابر بن عبدالله در این دو جنگ نیز در رکاب مولایش و به فرمان او با آنان جنگید.
مواضع جابر در حمایت از امام علی (ع) برای همه روشن بود. حتی در سال چهلم هجری قبل از شهادت علی (ع) که مهاجمانِ سپاه شام به سرکردگی بسر بن ارطاة به شهرهای مختلف هجوم آوردند، از جمله وقتی به مدینه یورش بردند، در پی جابر بن عبدالله می گشتند.(7)
در خدمت امامان حق
جابر بن عبدالله، این مسلمان موالی اهل بیت، پس از شهادت امام علی (ع) و قضایای پیش آمده میان امام حسن مجتبی (ع) و معاویه و تسلط یافتن کامل معاویه بر همه جا و همه چیز، هم چنان به خاندان رسالت وفادار ماند. با آن که سنّ او بالا بود، اما برای حسنین (علیهما السلام) که یادگاران حضرت رسول بودند، احترام خاصی قائل بود. به نقل تاریخ، در سال پنجاه هجری در برخوردی که جابر با امام حسن و امام حسین (ع) در کوچه های مدینه داشت، جابر از روی علاقه و محبت، به دست و پای آن دو امام افتاد و بر آنها بوسه زد. یکی از مروانیان که شاهد این صحنه بود، جابر را ملامت کرد که تو از اصحاب قدیمی پیامبر و از جنگ آوران بدری و با این سنّ و سالی که داری، این گونه رفتار می کنی؟ جابر با معرفت و بصیرتی که داشت، به او گفت: دور شو، اگر تو قدر و فضیلت و جایگاه والای آن دو را می دانستی، خاک زیر پای آنان را می بوسیدی. سپس حدیثی را از قول پیامبر (صلی الله علیه وآله) در فضیلت خاندان وحی و سبط پیامبر نقل کرد؛ به این مضمون که مهدی آخرالزّمان، از نسل حسین بن علی (ع) خواهد بود و خوشا به حال آن که این دو نواده والاقدر و پدر و مادرشان را دوست بدارد.(8)
جابر بن عبدالله، در نظر امام حسین (ع) هم جایگاه خاصی داشت. روز عاشورا هنگام نصیحت سپاه کوفه و نکوهش آنان که به جنگ فرزند پیامبر آمده بودند، فرمود: هنوز بزرگانی از صحابه همچون جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری و سهل ساعدی و... زنده اند، از آنان بپرسید که خواهند گفت: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: حسن و حسین، سرور جوانان بهشت اند.(9)
عشق و ارادت جابر بن عبدالله انصاری به سیدالشهدا، از زیارت اربعین او به خوبی آشکار است. هنگام واقعه عاشورا، جابر پیرمردی نابینا و ساکن مدینه بود. وقتی خبر شهادت حسین بن علی (ع) را شنید، علی رغم خطرهایی که در آن روزگار برای حمایت علنی از اهل بیت وجود داشت، به همراه عطیّه عوفی به قصد زیارت قبر مطهّر ابا عبدالله (ع) عازم کربلا شد و در چهلم آن حضرت، خود را به آن سرزمین رساند و پس از غسل در فرات، با ادب و احترام و با گام های کوچک، در حالی که اشک از دیدگان فرو می ریخت و دستش در دست عطیّه بود، بر سر تربت امام حسین حضور یافت. آن گفت و گوها و اظهار ارادت های عاشقانه و از حال رفتن، سپس به هوش آمدن و خواندن زیارت نامه بر سر تربت امام عاشقان که در کتاب های تاریخ و مقتل و حدیث نقل شده، همه حاکی از عشق و اخلاص او به خاندان عصمت است.(10)
جابر در دوران امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) نیز با این دو امام بزرگوار رابطه صمیمی داشت و از علوم آنان بهره می گرفت و فضایل و مناقب آنان را در میان مردم منتشر می ساخت. روزی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) به جابر فرمود: ای جابر! بر تو روزگاری خواهد آمد که مردی از فرزندان مرا درک خواهی کرد که هم نام من است و شمایل او شبیه من است و دانش را می شکافد. اگر او را دیدی سلامم را به وی برسان.
این بود که جابر پس از وفات پیامبر خدا، فراوان از این سخن یاد می کرد و ندا می داد: ای باقر العلوم، ای باقر العلم! و آرزوی دیدار او را داشت. در مسجد پیامبر می نشست. عمامه ای سیاه بر سر می نهاد و پیوسته یا باقر العلم می گفت. مردم مدینه می پنداشتند که جابر هذیان می گوید و عقلش را از دست داده است، ولی او می گفت: به خدا قسم، عقلم را از کف نداده ام، از پیامبر چنین شنیده ام. این است که پیوسته او را ندا می دهم، باشد که روزی به دیدارش برسم.
یک روز در مدینه عبور می کرد، کودکان از مکتب بر می گشتند. در کنار آنان امام باقر (ع) را شناخت که نوجوانی کوچک بود و شروع کرد به بوسه زدن بر سر مبارک آن حضرت و فرمود: پدر و مادرم فدایت، پدرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تو را سلام رسانده است.
از آن پس جابر بن عبدالله در خانه امام باقر (ع) صبح و عصر به دیدار حضرت می شتافت و با او به گفت و گو می نشست. با آن که جابر آخرین نفر از اصحاب پیامبر بود که تا آن زمان زنده مانده بود، لیکن به احترام حضرت رسول به دیدار این نواده نورانی و شکافنده علوم می رفت و با او انس می گرفت و در برخی روایات است که جابر نزد آن حضرت می رفت و از وی علم می آموخت.(11)
شخصیت علمی و حدیثی جابر
افزون بر بُعد ایمانی و ولایی و جهاد و مبارزه جابر بن عبدالله انصاری، شخصیت علمی او بسیار ممتاز و درخشان است. در بُعد تفسیر و حدیث، نام او بسیار مطرح است و یکی از مفسّران عالی قدر شیعه به شمار می آید.(12) احادیث فراوانی از او در کتاب های روایت نقل شده و مجموعه تدوین یافته ای از حدیث نیز داشته است. نقل شده که وی برای شنیدن احادیثی که برخی از پیامبر نقل می کردند، ولی او خودش از زبان رسول خدا نشنیده بود، گاهی بار سفر می بست و به شهری دیگر می گرفت تا خودش آن را بشنود و این، عشق وافر او را به احادیث پیامبر و اهل بیت می رساند. از سخنان خود اوست:
علم بیاموزید، سپس حلم و بردباری فرا گیرید، علم بیاموزید، سپس عمل به علم را بیاموزید؛ پس از آن شما را بشارت باد.
در حدیثی هم که در روز اربعین سیدالشهدا پس از زیارت قبر حسین بن علی (ع) به هم سفر و همراهش عطیّه عوفی گفت، آمده است:
«ای عطیّه! دوست دار آل محمد را دوست بدار. دشمن آل محمد را هم دشمن بدار، هر چند اهل روزه و نماز شب باشند. با دوست داران آل محمد هم رفق و مدارا کن، چرا که اگر یک گامشان به سبب گناه بلغزد، گام دیگرشان به سبب محبت اهل بیت، ثابت می ماند. سرانجام دوست دارشان، بهشت است و سرنوشت دشمنشان، دوزخ.»(13)
پایان عمر
بیشتر مورّخان، درگذشت جابر بن عبدالله انصاری را در سال 78 هجری در مدینه گفته اند، در حالی که سنّ او بیش از 90 سال بود. در برخی منابع نیز عمر او را هنگام وفات، 94 سال دانسته اند.(14)
مدفن این صحابی پاک و جلیل القدر، در جنوب غربی مدینه در محله بنی سلمه و نزدیک منطقه قباست.(15) برخی هم قبر او را در بقیع دانسته اند.
به هر حال، هر کجا مدفن او باشد، جای او در دل اهل معرفت است و آثار و احادیث او در لا به لای کتاب ها می درخشد و فضایل او با گذشت زمان هرگز از یاد نمی رود و برای انسان های با ایمان، راهنما و هدایت گر است.
نمونه هایی از گهرهای جابری
جابر بن عبدالله، در حفظ و نقل و نشر احادیث نبوی سهمی عظیم داشت و سخنان بسیاری را از آن حضرت نقل کرده است.
برای تکمیل فایده و بهره وری بیشتر از حیات الگویی این صحابه والا قدر، به ترجمه چند حدیث پیامبر بسنده می کنیم که جابر نقل کرده است:(16)
1 . منشینید مگر نزد عالِمی که شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کند: از شک به یقین، از ریا به اخلاص، از رغبت به زهد و پارسایی، از تکبّر به فروتنی و از نیرنگ به خیرخواهی.
2 . خداوند لعنت کرده است شراب را و شراب خوار و شراب ساز و ساقی شراب و فروشنده آن و استفاده کننده از قیمت آن را.
3 . احترام به پیر مرد مسلمان، گرامی داشت جلال خداوند است.
4 . از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) پرسیدند: مسلمانیِ چه کسی برتر است؟ فرمود: کسی که مسلمانان از دست و زبان او آسوده و ایمن باشند.
5 . خداوند، حضرت ابراهیم را از آن جهت دوست خود قرار داد که به دیگران طعام می داد و هنگامی که مردم خواب بودند، به نماز شب می ایستاد.
6 . هر کس به قیمت غضب و خشم خدا، حاکمی را راضی و خشنود کند، از دین خدا بیرون رفته است.
7 . بدترین مردم در قیامت کسانی اند که مردم از روی ترس و برای ایمنی از شرّ آنان، احترامشان کنند.
8 . مَثَل نمازهای پنجگانه همچون نهر آبی است که از جلوی خانه شما بگذرد که روزی پنج نوبت در آن شست و شو کند. هم چنان که با این شست و شوی پیاپی، اثری از چرک و آلودگی نمی ماند، گناهان هم با پیوسته نماز خواندن از بین می روند و چیزی باقی نمی ماند.
* * *
پی نوشت ها:
1) نام مادرش را انیسه بنت عنمه هم نقل کرده اند.
2) مکارم الاخلاق، ص 55؛ بحارالانوار، ج 16، ص 233.
3) اسدالغایه، ج 1، ص 307.
4) بحارالانوار، ج 38، ص 7.
5) شیخ مفید، الامالی، ص 39؛ بحارالانوار، ج 39، ص 265.
6) تحف العقول، ص 186.
7) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 10.
8) بحارالانوار، ج 22، ص 110 و ج 37، ص 44.
9) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 97.
10) بحارالانوار، ج 98، ص 196 و 330؛ مصباح الزائر، ص 286.
11) کافی، ج 1، ص 469؛ اختصاص، ص 62.
12) اعیان الشیعه، ج 4، ص 46.
13) بحارالانوار، ج 98، ص 196 و بشارة المصطفی، ص 75.
14) ر.ک: الاصابة، ج 1، ص 213؛ مروج الذّهب، ج 3، ص 115 و منابع دیگر.
15) تاریخ مدینه و دمشق، ج 11، ص 237.
16) احادیث به ترتیب شماره از این منابع است: بحارالانوار، ج 71، ص 188؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 68؛ جامع الاخبار، ص 242؛ بحارالانوار، ج 71، ص 53؛ علل الشرایع، ص 35؛ کافی، ج 2، ص 373؛ کافی، ج 2، ص 327؛ شیخ مفید، الامالی، ص 190.
منبع : جواد محدّثی ،معارف اسلامی ؛ دی، بهمن و اسفند 1386، شماره 70 ص 68