بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (شاعران)  >  سخنان حكيمانه علي عليه‌السلام و ذوق‌آزمائي شاعران، شارحان و نويسندگان

سخنان حكيمانه علي عليه‌السلام و ذوق‌آزمائي شاعران، شارحان و نويسندگان

سخن امير مومنان، امير سخنان است و سخني كه به پيروي از كلام او گفته شود شايسته است كه بر صدر كلمات بنشيند و گوينده خود را بر صدر سخنوران بنشاند.
در اين شماره برخي كلمات امير مومنان را كه شاعران و نويسندگان و شارحان فارسي‌زبان، پيرامون آنها ذوق‌آزمايي كرده‌اند از نظر اهل ايمان و اهل دل مي‌گذرانيم. اميد كه روشني‌بخش دلها باشد:
1 - ايمان چونان نقطه‌اي در دل آشكار شود، هر چه ايمان بيفزايد، آن نقطه آشكارتر شود. "نهج‌البلاغه. صفحه 518. حكمت پنجم"
ابوالفتوح رازي اين سخن را چنين ترجمه كرده است:
ايمان، بر دل علامتي باشد سپيد، چند اينكه ايمان مي‌ افزايد، سپيدي بيفزايد. و نفاق در دل اول لمظه‌اي باشد سياه، چندانكه نفاق مي‌افزايد آن سياهي مي‌افزايد تا همه دل سياه شود. و به خداي قسم كه اگر دل مومن را بشكافند، سپيد يابند و اگر دل منافق را بشكافند، سياه يابند.
رخسار سيه كجا و گلچهره ماه
هرگز عمل نكو نماند به گناه
روشن چو سپيده، دل ز ايمان آيد
ورنه به خدا، دل از نفاق است سياه
"عليرضا ميرزامحمد"
2 - حسد ايمان را ضايع مي‌گرداند، همچنانكه آتش هيزم را مي‌سوزاند. "نهج‌البلاغه. صفحه 118. خطبه 86"
غزالي در منهاج العابدين در همين معنا مي‌نويسد:
بدان كه حسد طاعات را به فساد آورد و بنده را بر خطيئات دارد و آن دردي است كه بسياري از علما را هلاك كرده است و در آتش برده. پس بلايي كه شومي آن به حدي باشد كه علما را به آتش برد، سزاوار باشد كه از آن بپرهيزند. حسد حسنات را بخورد، همچنانكه آتش هيمه را مي‌خورد.
3 - بزرگ‌ترين حسرت‌ها در روز رستاخير، حسرت كسي است كه مالي را از طريق ترك طاعت الهي به دست آورد و براي وارث بگذارد. سپس وارث آن مال را در راه خدا انفاق كند. وارث به سبب انفاق به بهشت گام نهد و گردآورنده مال در آتش دوزخ افتد. "نهج‌البلاغه. صفحه 552. حكمت 429".
چه بد بود كه تو گردآوري به زحمت مال
كس دگر همه ارثت به رايگان ببرد
وز آن بتر، كه تو دوزخ خريده باشي و او
به مال ارث تو فردوس جاودان بخرد
"شهريار"
4 - اگر خواستي از برادر يا دوست خود جدايي بورزي، جايي براي الفت دوباره باقي بگذار "نهج‌البلاغه. صفحه 403.ر وايت 31)
كمند مهرچنان پاره كن كه گر روزي
شوي ز كرده پشيمان به هم تواني دوخت
"محتشم كاشاني"
5 - ميان حق و باطل تنها چهار انگشت فاصله است. باطل آن است كه بگويي شنيدم و حق آن است كه بگويي ديدم. "نهج‌البلاغه. صفحه 198. خطبه 141"
كرد مردي از سخنراني سوال
حق و باطل چيست‌اي نيكو مقال
گوش را بگرفت و گفت اين باطل است
چشم، حق است و يقينش حاصل است
آن به نسبت باطل آمد پيش اين
نسبت است اغلب سخنها‌اي امين
ز آفتاب ار كردخفاش احتجاب
نيست محجوب از خيال آفتاب
"مولوي. مثنوي معنوي"
6 - خوشخويي، گرامي‌ترين مايه افتخار است. "نهج‌البلاغه. صفحه 475. حكمت 38)
مرد بد خوي بر همه عالم
بي‌سبب، سال و ماه در غضب است
نيكخويي گزين كه نزد خرد

نيكخويي شريفتر ادب است
"رشيدالدين و طواط"
7 - هر جا برق طمع برجهد، قربانگاه خرد باشد. "نهج‌البلاغه. صفحه 507. حكمت 219"
با خرد، چون ز پي آز دود
گرچه آزاده بود بنده شود
تا به جان برق طمع درگيرد
آدمي را خرد از دست رود
"عليرضا ميرزامحمد"
آفت عقل مردم از طمع است
تا تواني سوي طمع مگراي
چون طمع دستبرد بنمايد
عقل مردم در اوفتد از پاي
"رشيدالدين وطواط"
8 - با اخلاص در راه خدا بكوشيد نه براي جلب توجه اين و آن يا براي آنكه ديگران بشنوند "نهج‌البلاغه. صفحه 65. خطبه 23".
خشوع و نيت اخلاص، روح اعمال است
عمل چو دور شد از روح، طاعتش مشمار
رياء و سمعه بود زهر در مزاج عمل
بيا و يك سر مو زين دو در عمل مگذار
به غير ياد خدا هر چه در دلت گذرد
مرض شمار توآن را و ناتمام عيار
"ملا طاهر قمي"
9- تا مي‌تواني عيب مردم را بپوش تا پروردگارت عيب‌هاي تو را بپوشاند.
"نهج‌البلاغه. صفحه 429. روايت 53"
به شكر آن كه خدا عيب من نهفت از خلق
ز عيب خلق همان به كه چشم در پوشم
"الهي قمشه‌اي"
10- چون بر دشمن دست يافتي به شكرانه اين توانايي از او درگذر. "نهج‌البلاغه. صفحه 470. حكمت 11"
تو را ايزد چو بر دشمن ظفر داد
به كام دوستانش سر جدا كن
و گر خواهي مرام نيك مردان
طمع از جان ببر، او را رها كن
"ابن يمين فريومدي"
ملاحسين واعظ كاشفي: هر عفو كه از كمال استيلا و قدرت ارزاني دارند، همه هنر است. كار آن است كه با وجود قدرت بر خصم، از سر جريمه او در گذرند. چه، قدرت يافتن بر دشمن نعمتي است بيكران و شكرگزاري آن نعمت جز به عفو و اغماض نتواند بود.
11- چون فكر حاكم ]از خوبي به بدي[ برگردد، زمانه ديگرگون مي‌شود. "نهج‌البلاغه، صفحه 405، روايت 31"
چو بيدادگر شد جهاندار شاه
به گردون نتابد ببايست ماه
زنا و ريا آشكارا شود

دم نرم، چون سنگ خارا شود
به دشت اندرون، گرگ مردم خورد
خردمند، بگريزد از بي‌خرد
"فردوسي. شاهنامه"
12- هر چه براي خود مي‌خواهي براي ديگران نيز بخواه و آنچه برخود نمي‌پسندي براي ديگران مپسند.
"نهج‌البلاغه.صفحه397.روايت31"
چو نيكو خواه باشي بر تن خود
دگر كس را چرا خواهي تو در بد
"ناصرخسرو"
آن شنيدي كه پايه اخلاق
استوار است بر سر اين پند
ديگران را به آرزوي مخواه
آنچه خود نيستي بدان خرسند
وانچه در ديگران بنپسندي
خويشتن را بدان صفت مپسند
"رشيد ياسمي"
13- بلند نظري - دست افزار بزرگي است
"نهج‌البلاغه صفحه 501. حكمت 176"
مسند عزت گزين و مرد خطر باش
اهل صفا، اهل علم، اهل هنر باش
كينه و خشم و دروغ، راهگشا نيست
خواهي اگر سروري، بلند نظر باش
"عليرضا ميرزامحمد"
14- خدايا مرا اين سرافرازي بس، كه پروردگار من تويي و همين ارجمندي‌ام بس كه بندة توام.
"شرح نهج‌البلاغه 20/255"
اي آنكه گشايندة هر بند تويي
بيرون زعبارت و چه و چند تويي
اين دولت من بس كه منم بنده تو
اين عزت من بس كه خداوند تويي
"ابوسعيد ابوالخير"
* غزالي: بلايي كه شومي آن به حدي باشد كه علما را به آتش برد، سزاوار باشد كه از آن بپرهيزند
* با خرد چون زپي آز رود
گرچه آزاده بود بنده شود
"عليرضا ميرزامحمد"
* خشوع و نيت اخلاص، روح اعمال است
عمل چو دور شد از روح، طاعتش مشمار
"ملاطاهر قمي"
* ملاحسين واعظ كاشفي: هر عفو كه از كمال استيلا و قدرت ارزاني دارند، همه هنر است
منبع :روزنامه جمهوري اسلامي؛28/09/1392