بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (اصحاب)  >  عثمان بن مظعون

عثمان بن مظعون

عثمان بن مظعون از چهره های درخشان مسلمانان نخستین است وتا پایان عمر در راه اسلام ثابت قدم بود. او در مدینه چشم از جهان پوشید و نخستین کسی است که در «بقیع» مدفون شد، و همین موجب گردید که بقیه اموات مسلمانان در آنجا دفن شوند، و بقیع به صورت قبرستان مسلمانان مدینه درآید.
چنان که گفتیم عثمان بن مظعون درپناه ولید بن مغیره مرد سرشناس قریش درآمد. چند روز بعد دید که سایر مسلمانان تحت تعقیب و شکنجه سران قریش قرار دارند، ولی او که در پناه ولید است آزادانه آمد و رفت می کند و کسی هم با او کاری ندارد.
عثمان بن مظعون آن را ننگی بزرگ برای خود دانست، و به خود گفت: هم دینان من باید گرفتار انواع آزار و شکنجه باشند، و من در جوار مردی مشرک قرار گیرم؟
به دنبال آن آمد به نزد ولید و ضمن تشکر از پناه دادن به او گفت: من پناهندگی خود را پس گرفتم. ولید بن مغیره گفت: چرا؟ شاید کسی از بستگان من به تو آزار رسانده است؟عثمان بن مظعون گفت: نه، ولی می خواهم در پناه «الله» باشم، نمی خواهم در پناه غیراز او قرار گیرم. سپس به ولید گفت: برویم به مسجدالحرام و همان طور که من به طور آشکار به جوار تو درآمدم، تو هم اعلان که حق جوار خود را پس گرفته ای.
هر دو وارد مسجد الحرام شدند و در آنجا ولید بن مغیره خطاب به سران قریش گفت: بدانید که این عثمان بن مظعون حق جوار خود را به من برگردانده و پناهندگی خویش را پس گرفته است.
عثمان بن مظعون هم گفت: ولید راست می گوید. من او را در پناه دادن به خود با وفا و بزرگوار دیدم، ولی نمی خواهم جز در پناه «الله» پناه گیرم . بنابر این حق جوار خود را به او مسترد داشتم.
در این هنگام لبید بن ربیعه از شعرای نامی جاهلیت درمیان جمعی از قریش نشسته بود و برای آنها شعر می خواند. عثمان بن مظعون هم آمد در جمع آنها نشست. لبید مصرعی از قصیده مشهور خود را بدین گونه خواند: «الا کل شی ما خلا الله باطل» . یعنی: آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا بی پایه است.
عثمان بن مظعون که دید سخنی موافق اعتقاد اسلامی است گفت: راست گفتی. لبید مصرع بعد را خواند: «و کل نعیم لا محالة زائل» . یعنی: و تمام نعمتها هم زوال پذیر است. عثمان بن مظعون با همان لحن محکم گفت: این را دروغ گفتی، زیرا نعمتهای بهشت زوال پذیر نیست.
لبید بن ربیعه برآشفت و گفت: ای جماعت قریش! به خدا تا حال سابقه نداشته کسی از مجلسیان شما مدم آزار باشد. از کی این وضع در میان شما پدید آمده است؟
یکی از حضار گفت: این مرد ابله با ابلهان دیگر دین ما را رها کرده اند، از گفته او ناراحت مباش. عثمان بن مظعون هم جواب او را به سختی داد تا جائی که با هم درگیر شدند. مرد مزبور مشت محکمی به چشم عثمان بن مظعون زد و آن را کبود ساخت.
در این وقت ولید بن مغیره که در جائی نزدیک نشسته بود و این منظره را می دید رو به عثمان بن مظعون کرد و گفت: برادر زاده(1) اگر در پناه من بودی چشمت چنین روزی را نمی دید. عثمان بن مظعون گفت: به خدا چشم دیگرم که سالم مانده در راه خدا نیاز به چنین صدمه ای هم دارد. من در جوار بزرگترین و نیرومندتر از تو هستیم.
ولید بن مغیره گفت: اگر بخواهی می توانی به حق جوار خود برگردی، ولی عثمان بن مظعون گفت: نه، نمی خواهم، و بر نمی گردم!(2)
پی نوشتها:
1-تعبیر عاطفی اعراب بوده است.
2- سیره ابن هشام - جلد 1 ص 245 تا 248
منبع :تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت ؛دوانی، علی؛صص219-221