ستودن بيش از آنچه كه سزاوار است نوعى چاپلوسى ، و كمتر از آن ، درماندگى يا حسادت است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (ادبیات)  >  شيوه هاي امير بيان درخلق تصاوير زنده وبديع (1)

شيوه هاي امير بيان درخلق تصاوير زنده وبديع (1)

حميد محمد قاسمي (1)

مقدمه
سخنان علي (ع) سرشار از تعابير زنده وبديعي است که در آنها براي انتقال بهتر و گويا تر مفاهيم ومعاني از تصوير پردازي استفاده شده است.
تصوير پردازي در اصطلاح به معناي به کار گرفتن سخن به گونه اي خاص است که در آن معاني ومفاهيم به روشي جديد وابتکاري تجسم مي يابند وحتي به صورتي جلوه مي کنند که گويي خواننده آنها رارؤيت مي کند. درحقيقت، سخن دراين گونه موارد از قالب تنگ خود خارج مي شود وبه عالمي زنده و پرنشاط پا مي گذارد(يا سوف، 2006، ص 90).
به تعبيري ساده وموجز مي توان گفت که تصوير پردازي عبارت است از، پرده برداري از معاني با تعابيري زنده واحساس برانگيز.
روشن است که تصوير درحوزه ادبيات با تصوير درحوزه هنرهاي تجسمي ونمايشي تفاوت دارد، زيرا ابزار تصويربرداري درحوزه ادبيات الفاظ وعبارات است، نه قلم ورنگ وعکس.
الفاظ گاه به تنهايي چنان صحنه هاي زنده و بديعي را مي آفرينند ودر احساسات مخاطب نفوذ مي کنندکه هيچ اثر نقاشي يا فيلم مصوري از عهده آن بر نخواهد آمد. نمونه هايي از چنين تصوير پردازيها را مي توان به وضوح در سخنان امير مومنان علي (ع) مشاهده کرد.

شيوه هاي علي (ع) درتصوير پردازي صحنه ها
 
علي (ع) براي خلق صحنه هاي زنده وجذاب از شيوه هايي بهره گرفته که به چند مورد آن پرداخته مي شود.

1. تصوير پردازي با واژه هاي زنده
 
بدون شک، الفاظ و واژه ها در ترسيم و تصوير صحنه ها مهم ترين نقش را دارند وشاعران واديبان گاه با کلماتي زنده به نقاشي صحنه ها پرداخته و تصاويري جذاب خلق کرده اند. به تعبير سيد رضي، «الفاظ خادمان معاني اند، زيرا وظيفه خوش نمايي و آرايش معنا را بر عهده دارند» (1330ش ، 244). البته واژه ها در ايفاي اين نقش مراتب متفاوتي دارند وهمه آنها را نمي توان دريک رتبه قرار داد. دربين کلمات علي (ع) گاه واژه هايي را مي توان سراغ گرفت که هر يک به روشني صحنه نمايش زنده اي را به تصوير در مي آوردوافق فکري وسيعي را در برابر انسان مي گشايد.
جورج جرداق درباره کلمات شگفت انگيز وتأثير گذار امير بيان (ع) مي گويد:
اصولاً به علت وسعت افق فکري امام، او واژه اي را به کار نمي برد مگر آنکه در آن واژه رازي باشد که خواننده را به ژرف انديشي وخرده بيني وا مي دارد. در سخن او هيچ عبارتي را نمي توان سراغ گرفت مگر آنکه در برابر شما افقهاي وسيعي از نظر فکري مي گشايد. که در وراي آن افقهاي ديگري از نقطه نظر انديشه وفکر وجود دارد( 1417 ق،ص 10)و.
دراينجا، فقط به شرح نمونه هايي اندک از کلمات جاندار ومصور نهج البلاغه بسنده مي کنيم.

الف) مضمار
 
به گفته اهل لغت، «مضمار» مدت زماني را مي گويند که اسب براي مسابقه لاغر مي شود. يعني چند روز اسب را به علف خوردن مي بندند تا فربه شود. سپس علف را قطع مي کنند وغذاي معمولش را مي دهند تا براي مسابقه ورزيده شود که اين مدت غالباً چهل روز به طول مي انجامد. اين واژه همچنين به مکاني اطلاق مي شود که اسب را در آن چنين لاغر مي کنند (جوهري، 1407ق ، ج3، ص722و ابن ميثم ، 1362، ج2، ص 40؛ ابن ابي الحديد، 1965، ج20، ص88 وبهج الصباغه، ج12، ص 90و منهاج البراعه، ج16، ص 185).
امام علي (ع) براي ترسيم صحنه دنيا از واژه زنده وگوياي «مضمار» بهره مي جويدومي فرمايد:
....الا وان اليوم المضمار وغدا السباق...(آگاه باشيد! امروز روز تمرين و آمادگي وفردا روز مسابقه است؛ دشتي، 1379، خطبه 28، ص 77).
به گفته راغب در مفردات، کلمه «ضامر» نيز به هر حيوان لاغري گفته نمي شود، بلکه به حيوان لاغري گفته مي شود که براثر تمرين وکار لاغر و ورزيده شده باشد که مستلزم آن چابکي است.
به اين ترتيب، امام (ع) با اين واژه گويا و مصور دنيا را همچون ميدان تمرين و ورزيدگي ترسيم کرده است. که هر کس براي رسيدن به جوايز مسابقه مهمي که در پيش روي دارد بايد خود را از قبل آماده و ورزيده سازد.

ب) حدو
 
اين کلمه در لغت از ماده «حدو» گرفته شده ودر اصل به معناي آواز خواندن براي شتر به منظور سرعت حرکت آنهاست (جوهري، 1407ق، ج6، ص 2309) نزد عربها معمول بوده که وقتي ساربانها مي خواستند شتران را به سرعت وا دارند. براي آنها با صداي مخصوصي آهنگ مي خواندند.
دريکي از تصاوير بديع نهج البلاغه اين صحنه ديدني به نمايش درآمده است:
...فکانکم بالساعه تحدوکم حدو الزاجر بشوله(گويا [ساعت] پايان زندگي و قيامت شما را فرا مي خواند، چوان خواند ساربان شتر بچه راه؛ دشتي، همان، خطبه 157، ص 293).
مرگ دراين تصوير همچون سارباني ترسيم شد که با آواز مخصوصش قافله بشري را به سرعت به سمت مقصد واقعي آنها مي راند ولحظه اي از حال اين قافله غفلت نمي کند. جالب آنکه امام (ع) با واژه «تحدوکم» آهنگ و آواي حاکم بر اين قافله را نيز به زيبايي نمايش داده است.
درتصويري ديگر شاهد اين صحنه ايم:
فان الغايه امامکم وان وراء کم الساعه تحدوکم (قيامت [وبهشت ودوزخ]
پيش روي شما ومرگ درپشت سر[همچون سارباني] شما را مي راند؛ همان، خطبه 21، ص67).
با توجه به معناي «تحدوکم» که راندن شتر با آواز مخصوص است، اين نکته به ذهن مي رسد که انسان را گردش شب و روز وماه و سال به پايان زندگي نزديک مي کند، اما او به علت آميخته بودن زندگي با زر و زيور ها وسرگرميهاي دنيا غافل است (مکارم شيرازي، 1375ض ، ج2، ص 17).
نقش آفريني ديگر اين واژه مصور را دراين صحنه شاهديم که اجل و پايان زندگي همچون شتري تيز پا از آينده به سوي انسانها حرکت مي کند و، از اين سو، شب وروز همچون دو ساربان براي سرعت دادن به حرکت اين حيوان به خواندن حداء مشغول اند. شتر مرگ چنين به سرعت به سوي انسان مي آيد و بر در خانه او زانو مي زند.
وان غائبا يحدوه الجديد ان الليل والنهار لحري بسرعه الاويه (وامر غايبي [سرآمد زندگي] که گذشت شب وروز آن را به پيش مي راندسزاوار است که به سرعت فرا رسد؛ دشتي، همان، خطبه 64).

ج) ماتح
 
«ماتح» به کسي اطلاق مي شود که بالاي چاه ايستاده ومي کوشد تا با دلو آب چاه را (تا آنجا که مي تواند) بکشد. درمقابل، «مايح» به کسي گفته مي شود که در چاه برود واز پايين دلو را پر کند(ابن الاثير ، 1364، ج4، ص291).
امام (ع) حالات انسانهاي دنيا پرست وغافلي را که براي به چنگ آوردن مال و منال دنيا و لذتهاي زودگذر واشباع هوي وهوس تمام تلاش خود را به کار مي گيرند چنين به نمايش مي گذارد:
ماتحا في غرب هواه [به دلو بزرگ] درهوا پرستي غرق شده؛ دشتي، همان، خطبه 83، ص 139).
به کاربردن اين واژه زنده ومصور براي انسان اين حقيقت را ترسيم مي کند که وي مي کوشد هر طور که شده دلو وجود خود را از شهوات ولذتهاي دنيوي پر سازد وآخرين قطرات آن را از اعماق چاه هوي وهوس خويش بيرون کشد وخود را سيراب سازد.

د) واژه هاي ديگر
 از واژه هاي زنده ومصور ديگري هم مي توان به اختصار ياد کرد که هر يک به روشني تجسم بخش حقايق ومفاهيم گوناگون است. برخي از اين واژه ها عبارت اند از:
ــ لماظه (به معناي لقمه جويده يا باقيمانده غذا در دهان ، همان، حکمت 456، ص 739) براي ترسيم کم ارزشي وحقارت دنيا.
ـــ لعقه ( به معناي مقدار بسيار اندکي غذا، که انسان با سرانگشت يا قاشق کوچکي روي زبان مي گذارد وزود فرو مي برد، همان، خطبه 113، ص 219) براي ترسيم دينداري هاي بي محتوايي که به دل نرسيده و فقط لقلقه زبان است.
ـــ صعاب ( [شترهاي] سرکش و چموش، همان، حکمت 472، ص 471) براي تصوير کردن ابرهاي پرسر وصدا و همراه با رعد وبرق.
ــذلل ([شترهاي ] رام وراهوار ، همانجا) براي تجسم حالت ابرهاي خالي از هياهو وغوغا.
ـــ همج (پشه يا مگسهاي دستخوش باد وطوفان، همان ، حکمت 147، ص 659) براي ترسيم انسانهاي بي مقدار وبي ثبات.

پي‌ نوشت‌ها:
1- استاد يار دانشگاه آزاد اسلامي واحد ساري
 
منبع: نشريه النهج؛ شماره 27و 28.
ادامه دارد...