سنّتهای الهی در نهج البلاغه
چکیده
سنّت، راه و رسم و روشی است که استمرار داشته باشد. «سنّتی نبی» طریقت اوست. و «سنّت خدا» گاهی به طریقهی طاعتش اطلاق میشود چنانکه فرمود: «سُنَّت اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا
؛ الاحزاب/62» و این سخن خداوند تنبیهی است بر اینکه فروع شرایع هر چند دارای صور مختلف است اما غرض قصد شده از آنها که عبارت از تطهیر و تربیت نفس برای وصول به ثواب و جوار خداوند است مختلف و متبدّل نمیشود. اگرچه قرآن کریم لفظ سنّت را در مورد نزول عذاب در اقوام و جوامع کافر و مشرک و ستمگر و فاسق و فاجر و باطل گرا هم به کار میگیرد، ولی از آنجا که هیچ یک از افعال الهی عبث و گزاف نیست لیکن همه آنها بر اساس ضوابطی، از صفت «حکمت» خداوند سرچشمه میگیرد میتوان اصطلاح «سنّت الهی» را به معنای عامتر گرفت و آن را بر «ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد» یا بر «روشهایی که خدای متعال امور عالم و آدم را بر پایه آنها تدبیر و اداره میکند» اطلاق کرد. سنّت الهی ممکن است بی واسطه یا با واسطه از خداوند صادر شود. واسطه می تواند طبیعی و یا فوق طبیعی باشد. لذا قرآن کریم، افعال و انفعالات طبیعی و مادی و پدیدههای فردی و اجتماعی انسان را به خداوند منسوب میکند. و برای آشنا ساختن انسانها با توحید افعالی، سرکوبی و درهم شکستن یک قوم را گرچه توسط قوم دیگری صورت گرفته باشد به خداوند منتسب میکند، خواه اهل حق باشند و خواه اهل باطل. لذا قوانین اجتماعی در تدبیر جوامع بشری را میتوان «سنّتهای الهی» نامید. آگاهی از این سنن در بینش توحیدی و عملکرد درست انسان مؤثر نیست. سنّتهای الهی یا اخرویاند یا دنیوی؛ آنچه در این مقاله مورد بحث است قسم دوم است و این سنّتهای دنیوی، یا مطلقند و یا مقیّد (مقیّد به رفتار مردم) سنن مطلق، یا در سرتاسر هستی حاکمند یا در بین انسانها جاریاند و یا بر فرد حاکم است. قسمی که در بین انسانها جاری و حاکم است به پنج قسم است: سنّت ابتلاء شدائد، سنّت آزمایش، سنّت ابتلا به کمبود نعمتها، سنّت ایجاد تفاوتهای طبیعی؛ امّا سنّتهای مقیّد نیز بر سه قسم: سنّت امداد به مومنان و غیرمومنان؛ سنّتهای مخصوص اهل حق و سنّتهای مخصوص اهل باطل تقسیم میشود که قسم دوم خود بر چهار قسم و قسم سوم نیز خود برهشت قسم تقسیم میشود.
واژههای کلیدی
سنّت الهی، ابتلا و آزمایش، هدایت و ضلالت، زیادت نعمت، استدراج.
بیان مسأله
سنّت الهی در قرآن کریم و نهجالبلاغه به چه معنا بکار رفته است؟ چرا در سنّت الهی از دیدگاه قرآن، تبدیل و تحول راه ندارد و مقصود از آن چیست؟ آیا میان صفت «حکمت خداوند» یا «سنّت الهی» ارتباطی برقرار است؟ بین توحید افعالی و سنّت الهی رابطهای وجود دارد؟ نقش قرآن کریم در نهجالبلاغه در بیان سنن الهی چگونه است؟ آیا همه در معرض سنّت آزمایش قرار میگیرند؟ سنّتهای الهی را چگونه میتوان مورد تقسیم بندی قرار داد؟ تأثیر آگاهی و اعتقاد به سنن الهی در عملکرد انسان چیست؟
پاسخ به این مسائل در مقابلهی حاضر مورد بررسی خواهد بود.
اهمیت و ضرورت بحث
اهمیت و ضرورت بحث از سنن الهی به عنوان قوانین اجتماعی در تدبیر جوامع بشری که بیانگر راه و رسم مستمر حاکم بر انسانهاست، این است که موجب پیدایش نگاه و بینش توحیدی به جهان و تحولات شکل گیرندهی آن خواهد بود و در ایجاد بصیرت دینی و اعتدال بخشی در انتظارات و توقّعات انسان در برابر ابتلائات و مصائب پیش آمده و همچنین در اتخاذ مواضع متناسب با دیدگاههای قرآنی موثر است. و از طرف دیگر بیانات قرآنی حضرت امیرمومنان علی (علیه السلام) در نهجالبلاغه که الگویی مجسم و قابل تبعیت در اسلام است میتواند بیانگر و بازگو کنندهی نمونهها و مصادیق بارزی از سنن الهی باشد که در هدایت انسان مسلمان نقش مهمی ایفا کند.
معنای سنّت
یکی از معانی کلمهی «سنّت»، راه و رسم، روش و رفتار و شیوهای است که استمرار داشته باشد. این واژه به همین معنا در زبان عربی و در قرآن کریم، هم در مورد انسان به کار رفته است و هم در مورد خدای متعال، به همین جهت است که در علم «اصول فقه»، قَول و فِعل و تَقریرِ معصومین - سلام الله علیهم اجمعین - را که احادیث و روایات حاکی از آن است، «سنّت» مینامند.
اگرچه قرآن کریم لفظ «سنّت» را در مورد نزول عذاب بر اقوام و جوامع باطلگرا و کافر و مشرک و ظالم و فاسق و فاجر به کار میگیرد، ولی از آنجا که هیچ یک از افعال الهی، بی حساب نیست، و همهی آنها بر اساس ضوابطی است که از صفت «حکمت» خداوند سرچشمه می گیرد، میتوانیم اصطلاح «سنّت الهی» را به معنای عامتر بگیریم و آن را بر «ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد» یا بر «روشهایی که خدای متعال، امور عالم و آدم را بر پایهی آنها تدبیر و اداره میکند؛ مصباح یزدی، 425، 1372» اطلاق کنیم.
سنّت الهی:
قرآن کریم [و نهجالبلاغه] «سنّت» را، هم به خدای متعال نسبت میدهد و هم به انسانها. به عبارت دیگر در قرآن کریم همه به تعابیری مانند «سنّت الله» و «سنّتنا» (سنّت ما) بر میخوریم و هم تعابیری مانند «سُنَّه الإوّلینَ» (=سنّت پیشینیان). «سنَّه مَن قَد أرسَلنا قَبلِکَ مِن رُسُلِنا» (=سنّت پیامبران الهی قبل از تو)، و «سُنَن الّذینَ مِن قَبلِکُم» (= سنّتهای گذشتگان)، این امر نباید موجب این اشتباه و توهّم شود که دو نوع سنّت وجود دارد، در واقع یک سنّت واحد میتواند از لحاظ نسبتش با فاعل به خدای متعال اضافه شود، و از لحاظ نسبتش با «قابل» به انسانها اضافه گردد. (و در اضافه، ادنی مناسبت کافی است). (همان، 425-426)
از این گذشته، وقتی که سخن از یک «سنّت الهی» میرانیم مراد این نیست که فلان فعل خاص، مستقیماً و بی واسطه از خدای متعال صادر میشود، بلکه ممکن است اسباب و وسایل بسیاری، اعمّ از طبیعی و عادی و فوق طبیعی و غیبی، در کار آمده باشد و در عین حال، فعل به خدای متعال منسوب شود؛ خدای متعال برای اینکه بینش و گرایش الهی و توحیدی ما را تقویت و تحکیم کند، در قرآن کریم افعال و انفعالات و کنشها و واکنشهای طبیعی و پدیدههای مادّی را نیز به خود نسبت میدهد. به همین ترتیب، پدیدههای انسانی، اعمّ از فردی و اجتماعی، را نیز به خود منسوب میکند و بدین سان ما را با توحید افعالی آشناتر میسازد؛ مثلاً سرکوب و درهم شکستن یک قوم را، اگرچه به واسطهی قوم دیگری صورت پذیرفته باشد، به خود منتسب میسازد، خواه قوم مهاجم و غالب، اهل حقّ باشند و خواه اهل باطل. این دیدگاه است که میتوان قوانین اجتماعی را، سنّتهای الهی برای تدبیر جوامع بشری نامید.
اقسام سنّتهای الهی
سنّتهای الهی را در یک تقسیم میتوان به دو قسم دانست. یکی سنّتهای اخروی که راجع است به زندگی جهانی دیگر و دیگری سنّتهای دنیویای که مربوط است به زندگی این جهانیِ آدمیان. این سنّتهای دنیوی نیز به نوبهی خود به دو قسم تقسیم میشوند: یکی سنّتهای دنیوی مطلق و دیگری سنّتهای دنیوی مقیّد و مشروط به رفتار مردم. قسم اوّل، یعنی سنّتهای مطلق دنیوی، به لحاظ متعلّق این سنّت به سه قسم تقسیم میشود:
1- سنّتهای مطلق که در سرتاسر هستی حاکم است.
2- سنّتهای مطلق که در بین انسانها حاکم است.
3- سنّتهای مطلق که بر فرد حاکم است.
سنّتهای مطلق قسم دوم (که در بین انسانها حاکم است) بر پنج قسم تقسیم میشود:
1- سنّت هدایت به توسط انبیاء
2- سنّت ابتلا به شدائد به منظور فراهم آوردن زمینهی پذیرش پیام و دعوت حقّ انبیاء
3- سنّت آزمایش به وسیلهی پیش آوردن خیر و شر.
4- سنّت ابتلا به کمبود نعمتهای مادی و دنیوی و مواجه کردن با سختیها و دشواریها برای جلوگیری از بغی و پیدایش زمینهی آزمایش شخص مبتلا و دیگران.
5- سنّت ایجاد تفاوتهای طبیعی و ارادی برای آزموده شدن انسانها توسط یکدیگر.
سنّتهای مقیّد و مشروط نیز به سه قسم تقسیم میشود:
1- سنّتهای الهی امداد به مومنان و غیر مومنان.
2- سنّتهایی که مخصوص اهل حق است.
3- سنّتهایی که مخصوص اهل باطل است.
قسم دوم بر چهار قسم است: الف- سنت زیادت نعمتهای معنوی و اخروی. ب- سنّت تحبیب و تزیین ایمان. ج- سنّت زیادت نعمتهای مادی و دنیوی. د- سنّت پیروزی بر دشمنان. و قسم سوم یعنی سنّتهایی که مخصوص اهل باطل است بر هفت قسم است: الف- سنّت زیادت ضلالت. ب - سنّت تزیین اعمال. ج- سنّت املاءو استدراج. د- سنّت امهال. هـ - سنّت شکست از دشمنان. و - سنّت ابتلا به مصائب. ژ - سنّت تسلّط مجرمان و مترفان. ح- سنّت استیصال. (مصباح یزدی، همان، 425-454)
سنّتهای تکوینی و سنّتهای تشریعی:
سنّتهای الهی را به سنّتهای تکوینی و سنّتهای تشریعی نیز میتوان تقسیم کرد (ر.ک: صافی گلپایگانی، 1385، فصل چهاردهم و پانزدهم) سنّتهای تکوینی، قوانینی هستند که بر عالم آفرینش و هستی، حاکم هستند و سنّتهای تشریعی، شرایع و قوانینی هستند که خداوند آنها را برای ارشاد و هدایت مردم، وضع کرده و توسط انبیاء الهی به جوامع انسانی ابلاغ میشود.
سنّتهای الهی در نهجالبلاغه
برای بیان مستندات قرآن سنّتهای ذکر شده در نهجالبلاغه، بر اساس تقسیمات بیست و یک گانه مذکور، به ترتیب شماره گذاری از 1 تا 21 عناوین این سنّتها را ذکر کرده و در صورت نیاز به توضیح، در ذیل هر عنوان، توضیح لازم را میآوریم و آن گاه تنها یک آیهی قرآنی، بیان کنندهی آن سنّت را ذکر کرده و آن گاه به نقل عبارات نهجالبلاغه در باب سنّت مورد نظر میپردازیم.
1- سنّتهای اخروی.
سنّتهای اخروی به زندگی آن جهانی و ابدی انسانها و پاداش و کیفر اخروی اعمالشان مربوط است. قرآن در این مورد میفرماید:
«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِیمًا» (الفتح/17؛ همچنین ر.ک: النازعات /37-41)؛ و هر کس خدا و پیامبر او را فرمان برد، وی را در باغهایی که از زیر [درختان] آن نهرهایی روان است در میآورد، و هر کس روی برتابد، به عذابی دردناک معذّبش میدارد. (ترجمه فولادوند)
برخی عبارات نهجالبلاغه در این باره چنین است:
«أیُّهَا الناسُ! اِنَّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الاخرة دارُ قرارٍ.» (نهجالبلاغه، خطبه 3-2)؛ای مردم! دنیا سرای گذر است و آخرت خانهی قرار و ابدی.
«عبادَ اللهِ! اِحذَروا یوماً تُفحَصُ فیه الاعمالُ و یکثُرُ فیهِ الزِلزالُ، و تَشیبُ فیه الاطفالُ». (همان، خطبهی 157)؛ای بندگان خدا! از روزی که در آن روز به اعمال رسیدگی میشود و نگرانی شدّت میگیرد و کودکان پیر میشوند، بترسید.
2- سنّت هدایت موجودات
قرآن در این مورد فرمود:
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى
». (طه/50؛ انعام / 101 و 102)؛ پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش آن را دارد [=هر چیزی را آفرید] و سپس آن را هدایت کرد.
برخی عبارات نهجالبلاغه در این باره چنین است:
«وَ ظَهَرت فی البدائِعِ الَّتی أحَدَثَها آثارُ صَنعَتِهِ و اَعلامُ حِکمَتِهِ فَصارَ کُلّ ما خَلَقَ حُجّة لَهُ و دلیلاً علیه و اِن خَلقاً صامتاً.» (نهجالبلاغه، خطبه 90)؛ و ظاهر گردید در بدایع و آنچه ابداع کرده آثار صنعت او و نشانیهای حکمت او. پس هر چه را خلق فرموده حجّت از برای او و دلیل بر او گردید اگرچه خلق صامت و خاموش باشد.
«قَدَّرَ ما خَلَقَ تَقدیرَهُ، وَ دَبّرَهُ فالطَفَ تدبیرَهُ، وَ وَجَّهَهُ لِوِجهَتِهِ». (همان جا)؛ خداوند آنچه را خلق فرمود به قدر و اندازه مقرّر کرد و تقدیر آن را محکم و استوار فرمود و در تدبیر آن لطف و لطافت بکار برد و آن را به سوی وجهه و هدفش توجیه کرد.
«جَعَلَ لِکُلِّ شیءٍ قَدراً وَ لِکُلِّ اَجَلٍ کتاباً». (همان، خطبه 183) برای هر چیزی اندازهای قرار داد و برای هر اندازهای مدّتی، و برای هر مدّتی کتاب و نوشته ای.
3- سنّت هدایت به توسط انبیاء
مقصود از این هدایت، هدایتی است که جنبهی اجتماعی، یعنی هدایت انسانها به توسط انبیاء را داراست؛ زیرا بعث و ارسال انبیاء و رسول به سوی جامعهها بوده است نه به سوی افراد. به عبارت دیگر هر یک از پیامبران برای هدایت یک جامعه، خواه کوچک و خواه بزرگ، برانگیخته و فرستاده میشده است، نه برای هدایت یکایک افراد آن جامعه.
مطلق، بی قید و شرط و ابتدائی دانستن این سنّت هم بدین سبب است که فرستادن پیامبران، معلول افعال و رفتار انسانها نیست، تا آنجا که حتّی نخستین انسانی که آفریده شد، یعنی حضرت آدم (علیه السلام)، پیامبر بود. از قرآن کریم استفاده میشود که هر امّتی پیامبری داشته است. (مصباح یزدی، همان، 427-428)
قرآن در این مورد میفرماید:
«و لِکُلِّ أمَّتٍ رَسُولٌ» (یونس/47)؛ هر امّتی را پیامبری بود.
عبارات نهجالبلاغه در این باره چنین است:
«اِصَطَفی سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [ای آدم] انبیاءَ أخَذَ عَلَی الوحیِ میثاقَهُم وَ عَلَی تبلیغِ الرِسالَتِ اَمانَتَهُم» (نهجالبلاغه، خطبه 1)؛ خدای سبحان از فرزندان آدم پیامبرانی برگزید و برای وحی و تبلیغ رسالت از آنان پیمان گرفت.
«بَعَثَ اِلَی الجِنِّ و الانسِ رُسُلَهُ لِیَکشِفُوا لَهُم عَن غِطائِها وَ لِیَحذِّروهُم مِن ضَرائِها وَ لِیَضرِبُوا لَهُم اَمثالَها وَ لِیُبَصِّرُوهُم عیُوبِهَا وَ لِیهجُمُوا عَلَیهم بِمُعتَبَرٍ مِن تَصَرُّفِ مَصاحِها وَ أسقامِها و حَلالِها. و ما اَعَدَّ الله للمُطیعین مِنهُم و العُصاهِ مِن جَنَّتٍ وَ نارٍ و کَرامتٍ و هَوانٍ.» (همان، خطبه 183)؛ رسول خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پردههای ظلمانی دنیا را از مقابل چشمان آنان بردارند. از آسیبهای دنیا بر حذرشان بدارند و از دنیا، مثلها برای آنان بیان کنند و بر عیوب آن بینایشان سازند و به آن مردم ملاکها و اصول معتبر را در موقع رویارویی و تصرّف در تندرستیها و بیماریهای دنیا و حلال و حرام آن بفهمانند و به آنان بفهمانند که خداوند چه پاداشی برای مردم مطیع و چه مجازاتی برای مردم گنهکار از بهشت و دوزخ و کرامت و اهانت آماده فرموده است.
«بَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ و واترَ اِلَیهِم اَنبیاءَهُ لِیَستَأدُوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُم مَسِنَّی نِعمَتِهِ و یَحتجُّوا علیهم بِالتَّبلیغِ و یُثیرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ وَ یُرُوهُمِ آیات المَقدِرِهِ.» (نهجالبلاغه، خطبه 1)؛ پس بفرستاد در میان ایشان پیغمبران خود را، و پیاپی داشت به سوی ایشان پیغمبران او را، تا ادا کنند ایشان را عهد آفریدن او را. و به یاد آرند ایشان را فراموش کردهی نعمت او، و حجّت گویند بر ایشان به رسانیدن رسالت، [و برانگیزانند] برای ایشان دفن کردهها [ی] عقل (را).
4- سنّت ابتلا به شدائد به منظور ایجاد زمینهی پذیرش دعوت انبیاء
«وَ لَقَد اَرسَلنا اِلَی أمَم مِن قَبِکَ فَأخَذناهُم بِالبأساءِ و الضَّراءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» (الانعام/42؛ الاعراف/94)؛ در میان هر امّتی پیامبری برانگیخیتم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [=فریبگر] بپرهیزید. (ترجمه فولادوند)
برخی عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«وَلَکنَّ اللهَ یَختَبِرُ عِبادَهُ بِاَنواعِ الشَّدائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المُجاهِدِ وَ یَبتَلیهِِ بِضُرُوبِ المَکارِهِ اِخراجاً لِلتَّکبُّرِ مِن قُلُّوبِهِم و اسکاناً لِلتَّذّلُّلِ فی نُفُوسِهِم و لِیَجعَلَ ذلِکَ ابواباً فُتُحاً اِلی فَضلِهِ و اسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ». (نهجالبلاغه، خطبهی 192)؛ خداوند بندگان خود را با انواع سختیها میآزماید و از طریق سختگیریهای گوناگون آنان را به عبادت و پرستش وا میدارد و به انواع ناملایمات، امور ناخوشایند گرفتارشان میسازد تا غرور را از دلهای آنان بیرون ببرد، افتادگی را در جانهایشان بنشاند و نیز تا آن آزمایشها و سختیها را درهایی گشاده به سوی فضل و احسان خویش و اسباب آسان برای (رسیدن بندگان به) گذشت و بخشایش خود قرار دهد. (ترجمه شهیدی)
«اَلا اِنَّ اللهَ تَعالی قَد کَشَفَ الخَلقَ کَشفَاً، لا أنَّهُ جَهل ما أخفَوهُ مِن مَصونِ اَسرارِهِم و مَکنونِ ضمائِرِهِم ولکن لِیَبلُوَکُم أیُّهُم أحسَنَ عَمَلاً فیکونَ الثوابُ جَزاءً وَ العِقابَ بواءً». (همان، خطبه 144)؛ آگاه باشید! به درستی که خدای تعالی آشکار کرد خلق را آشکار کردنی، نه از جهت اینکه جاهل بود به آنچه از رازهای محفوظشان و مکنون ضمایرشان پنهان کرده بودند، بلکه از جهت اینکه آزمایش کند ایشان را تا کدام یک نیکوکارترند تا ثواب و پاداش و عقاب کیفر باشد.
«اِنَّ اللهَ یَبتَلی عِبادَهُ عِندَ الاعمالِ السَیّئهِ بِنَقصِ الثَمَراتِ وَ حَبسِ البَرَکاتِ و اغلاقِ خزائنِ الخیراتِ لِیَتُوب تائبٌ و یُقلِعَ مُقلِعٌ و یَتَذَکَّرٌ مَتَذَکِّرُ و یَز دَجِرَمُز دَجِرٌ.» (همان، خطبه 143)؛ به درستی که خداوند متعال مبتلا میکند [و امتحان میفرماید] بندگان خود را به هنگام اقدام بر کارهای بد به نقصان میوهها و حبس برکتها و بستن خزینهها خیرات تا توبه کننده توبه کند. و ترک کننده [گناه را] ترک کند و پند پذیرنده پند پذیرد، و منزجر شونده [از گناه] منزجر شود.
5- سنّت آزمایش به وسیله پیش آوردن سرّاء و ضرّاء
برای تحقق آزمایش همواره باید خوشیها و لذات و ناخوشیها و آلامی وجود داشته باشد تا وسیلهی آزماش انسانها گردد. انسانها موظفند که از بعضی از خوشیها صرف نظر کنند و بر پارهای از ناخوشیها صبر و شکیبایی ورزند؛ و بدین ترتیب آزموده میشوند. پس وجود خوشیها و لذّات و نیز ناخوشیها و آلام، در زندگی دنیوی یک اصل است و در متن تدبیر الهی ملحوظ بوده است؛ و چنین نیست که اصل بر این بوده است که همهی انسانها در دنیا خوش و خرّم باشند و یک سلسله علل عارضی موجب پدید آمدن ناخوشیها و ناکامیها شده است، یا اصل بر این بوده است که انسانها همه ناخوش و قرین درد و رنج باشند و یک رشته عوامل عرضی سبب پدیدار شدن خوشیها و کامیابیها شده است. (مصباح، همان، 430)
قرآن می فرماید:
«وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ و نَقصٍ مِنَ الأموالِ و الأنفُسِ وَ الثَّمَراتِ.» (البقره/55؛ الانفال/28؛ التّوبه/ 16)؛ و به یقین شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش داراییها و جانها و میوهها میآزماییم.
برخی از عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«أَیُّهَا النَّاسُ لِیَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَة وَجِلِینَ، كَمَا یَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَة فَرِقِینَ! إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَ مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولًا.» (نهجالبلاغه، حکمت 358)؛
مردم! باید خداوند شما را در نعمت ترسان ببیند همان گونه که از بروز نعمتش هراسانید؛ زیرا کسی که در مال و منالش گشایش پدید آید و آن را دامی برای گول خوردن نشناخت، از پیشامد ترسناکی، خود را آسوده داشته است و هر کس که به تنگدستی دچار شد و آن را وسیله ی آزمایش خود ندانست پاداش امیدبخشی را نادیده گرفته است.
«اَلا تَرونَ اَنَّ اللهَ سُبحانَهُ، اِختَبَرَ الأوَّلینَ مِن لَدُن آدَمَ صلوات اللهِ عَلَیهِ اِلَی الآخِرینَ مِن هذا العالَم بِأحجارٍ لا تَضُرُّ و لا تَنفَعُ ... ولو کان الأساسُ المحمولُ علیها و الأحجارُ المرفوعُ بِها بَینَ زُمُرُّدَة خَضراءَ و یاقوتَهٍ حَمراءَ و نورٍ ضیاءٍ لَخَفَّفَ ذلک مَُصارَعَة الشَّکِ فِی الصُّدُورِ وَ لوَضَعَ مُجاهَدَة إبلیسَ عَن ا لقُلُوب و لَنَفی مَعتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النّاسِ ولکنَّ اللهَ یَختَبِرُ عِبَادَهُ بِأنواع الشَّدائِدِ» (همان، خطبه 19)؛ آیا نمیبینید که خدای سبحانه همهی انسانها را از آدم صلوات الله علیه تا آخرین نفر این عالم با سنگهایی بیاموزد که نه زیانی میرسانند و نه سودی ... اگر پایههایی که خانه ی (کعبه) بر آن بنا شد و سنگهایی که با آنها برافراشته گردیده است از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و درخشندگی بود، هر آینه از کشاکش شکّ در سینهها میکاست و کوشش ابلیس را از دلها بر میداشت و از انباشت تردید و به تلاطم درآمدن آن در (اذهان) مردم جلوگیری میکرد، امّا خداوند، بندگان خود را به سختیهای گوناگون میآزماید.
«لَا یَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَة» لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَة وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَهٌ» (همان، حکمت 93)؛ هیچ یک از شما نگویید: خدایا! از فتنه به تو پناه میبرم؛ زیرا هیچ کس نیست که از فتنه (و آزمایش) بر کنار باشد، بلکه کسی که از فتنه) به خدا پناه میبرد، باید از گمراهیهای فتنهها به خدا پناه برد زیرا خدای سبحانه فرموده است که: «اموال و فرزندان شما فتنه اند.»
6- سنّت ابتلاء به کمبود نعمتهای مادی و دنیوی و مواجه کردن با سختیها برای جلوگیری از غفلت و غرور ستم و پیدایش زمینه آزمایش شخص مبتلا و دیگران.
و دشواریها مواجه گردند، زیرا اگر همهی آدمیان از تنعّم کامل برخوردار میبودند و با آسودگی، روزگار میگذراندند دستخوش غفلت، غرور، طغیان، و بغی میشدند. ابتلا به کمبودها و شدائد و مشکلات، هم شخص مبتلا را متنبّه میسازد و هم موجب عبرت سایرین می شود و هم زمینهی آزمایش شخص مبتلا و دیگران را فراهم میکند (مصباح، همان، 433)
قرآن در این مورد میفرماید:
«وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَكِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاء» (الشوری/27)؛ اگر خدای متعال، روزی بندگانش را گشایش میداد در زمین سرکشی میکردند؛ ولی به اندازهای که خود میخواهد روزیها را فرو میفرستد.
برخی از سخنان حضرت در نهجالبلاغه در این مورد عبارتست از:
«فَلَو رَخَّصُ اللهُ فی الکِبرِ لِأحَدٍ مِن عِباده لَرَخَّصَ فیهِ لِخاصَّة انبیائهِ و اَولیائهِ ولکنَّهُ سُبحانَهُ کَرَّه الیهم التَّکابُرَ وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّواضُعَ فَألصَقوا بالأرضِ خُدودَهُم وَ عَفَّروا فِی التُّرابِ وُجُوهَهُم وَ خَفَضُوا اَجنِحَتَهُم لِلمُمنین و کانوا اقواماً مُستضعَفین قد اِختَبَرَهُم الله بِالمَخمَصَهِ وابتلاهم بِالمَجهَدَة و اِمتَحَنَهُم بِالمَخاوِفِ وَ مَخَضَهُم بِامَکارِه ... فَاِنَّ الله یَختبِرُ عِبادَهُ المستکبرین فی أنفُسِهِم بِاولیائِهِ المُستَضعَفینَ فی اَعیُنِهِم» (نهجالبلاغه، خطبه 234)؛ پس اگر رخصت میداد خداوند متعال در کبر به احدی از بندگان خود، هر آینه رخصت میداد از برای خواص پیامبران و اولیای خود. امّا خدا مکروه گردانید برای ایشان تکبّر را و پسندیده برای ایشان فروتنی را. پس چسبانیدند بر زمین رخسار خود را، و بر خاک مالیدند رویهای خود را، و به زیر افکندند بالهای خود را برای مؤمنان. و آنان گروهی مستضعف بودند که خدا به گرسنگی و به مشقّت و سختی و به موجبات بیم و خوف و مکاره آزمودشان ... پس به تحقیق که خداوند سبحان بندگانش را که در نزد خودشان مستکبر هستند به اولیایش که در چشم مستکبران مستضعفاند میآزماید.
«و تَدَبَّرا احوال الماضینَ مِن المؤمنینَ قَبلَکُم کَیفَ کانوا فی حال المتحیص و البلاء ...» (همان)؛ در احوال گذشتگان از مؤمنان پیش از خودتان بیندیشید که در حال ابتلا و آزمایش چگونه بودند؟ ...
«لَمّا قُتِلَ عُثمانُ: أَلاَ وَإِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللهُ ننَبِیَّکُم (صلی الله علیه و آله) وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلة وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَة ... حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا.» (همان، خطبه 16)؛ بعد از کشته شدن عثمان فرمود:هان! آزمایش و تیره روزیها، همچون روزی که خداوند پیامبر خود (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت. برگشته است. سوگند به آن که او را به حق مبعوث کرد، هر آینه چنان درهم آمیخته و چنان غربال شوید ... که آن که پایین است رو آید و آن که زبر است به پایین در شود و پیشی جویندگانی که عقب ماندهاند پیشی گیرند و پیشی گیرندگانی که جلو افتادهاند عقب مانند.
«مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا .» (همان، حکمت 448)؛ هر که مصیبتهای کوچک را بزرگ شمارد، خداوند او را به مصیبتهای بزرگ گرفتار سازد.
در این سخن حضرت، قاعدهای کلی را بیان کردند، یعنی انسان باید بر مصیبتهای کوچک صبر کند و این یک قاعده و سنّت الهی است وگرنه برای بالا بردن آستانهی تحمّل و آبدیده شدن خداوند او را به مصیبت بزرگ تر مبتلا خواهد کرد. زیرا «ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست».
7- سنّت ایجاد تفاوتهای طبیعی و ارادی برای آزموده شدن انسانها توسّط یکدیگر
ارادهی الهی بر این قرار گرفته است که در میان افراد انسانی تفاوتهایی اعمّ از تفاوتهای طبیعی و خارجی از دایرهی ارادهی انسانها و تفاوتهای ارادی و حاصل افعال خود انسانها، وجود داشته باشد تا آدمیان به توسط یکدیگر آزموده شوند. فراموش نکنیم که حتی کارهای ارادی و اختیاری انسانها نیز کاملاً مشمول قضا و قدر و تقدیر و تدبیر الهی است؛ و به عبارت دیگر، تعلّق ارادهی تکوینی الهی به یک فعل، هیچ گونه منافاتی با مختارانه و آزادانه بودن آن فعل ندارد. بنابراین، حتّی تفاوتهایی که ناشی از افعال اختیاری آدمیان است متعلّق ارادهی تکوینی الهی است و بدین سبب پدید آمده است که وسیلهی آزمایش باشد، هر چند وسیلهی آزمایش بودن آنها منافاتی با مختار بودن پدیده آورندگان آنها و مسؤول بودن آنان ندارد. (مصباح، همان، 434)
قرآن کریم میفرماید: «وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّة وَاحِدَة وَلَكِن لِّیَبْلُوَكُمْ فِی مَآ آتَاكُم» (المائده/ 48)؛ اگر خدای متعال میخواست شما را یک امّت میکرد ولی [نکرد] تا دربارهی آنچه به شما داده است بیازمایدتان.
«رَفَعَ بَعضَکُم فَوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ لِیَبلُوَنَکُم فی ما آتاکُم» (الانعام/ 165)؛ [خدای متعال] پارهای از شما را به مراتب بر پارهای دیگر برتری داد تا دربارهی آنچه به شما داده است آزمایشتان کند.
نمونههایی از سخنان حضرت امیر (علیه السلام) در نهجالبلاغه در این خصوص:
«اَلا و اِنّ الدُّنیا دارٌ لا یُسلَمُ مِنها اِلّا فیها و لا یُنجَی بشیءٍ کانَ لَها، ابتُلِیَ الناسّ بها فِتنَة فما أخَذُوهُ مِنها لَها أخرُجُوا مِنهُ و حُوسِبُوا عَلَیه» (نهجالبلاغه، خطبه 63)؛هان! دنیا خانهای است که از گزند آن، ایمنی نیست، مگر - هم - در آن خانه - کاری کنند که توشهی آخرت است - نه به کار دنیا پردازند - چه مایهی حسرت است. مردم به دنیا مبتلایند، و به بوتهی آزمایش درآیند. پس آنچه برای دنیا گرفته اند، حساب آن بکشند، و از آنان بستانند.
«اِلی مُعاوِیَة: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا وَابْتَلَی فِیهَا أَهْلَهَا لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا وَلاَ بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِیها لِنُبْتَلَی بِهَا وَقَدِ ابْتَلاَنِی اللهُ بِکَ وَابْتَلاَکَ بِی فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّة عَلَی الْآخَرِ» (نهجالبلاغه، نامه 55)؛ امّا بعد، خداوند سبحان، دنیا را برای آخرت قرار داده و مردم دنیا را در آن به آزمایش نهاده تا معلوم دارد کدام یک نیکوکارتر است. ما را برای دنیا نیآفریدهاند و نه ما را به کوشش در آن فرموده اند. ما را به دنیا آوردند تا در آن آزموده شویم، و همانا خدا مرا به تو آزمود: پس یکی از ما را بر دیگری حجّت قرار داد.
8- سنّت الهی حاکم بر فرد
خدای متعال بر اساس این سنّت، به یکایک انسانها عقل داده است تا به وسیلهی آن کمابیش حقایق را دریابند و خوب و بد را از هم تمیز دهند. چنانکه فرمود:
«وَ هَدَیناهُ النَجدَینِ» (البلد/10)؛ و او [=انسان] را به دو راه روشن [=راه خیر و راه شرّ] راهبر شدیم.
و نیز فرمود:
«فَألهمها فُجُورَها و تَقویها» (الشّمس/8)؛ پس بدکاری و پرهیزگاری اش را به او [=نفس] الهام کرد.
برخی از عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ- وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ» (نهجالبلاغه، حکمت 349)؛ کسی که سخنش بسیار گردد خطای او بسیار گردد و کسی که خطایش بسیار گردد حیایش اندک شود و کسی که حیایش اندک شود پارسایی او اندک شود و کسی که پارسایی وی اندک شود قلبش میمیرد و کسی که قلبش مرده باشد داخل آتش جهنم میگردد.
«مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ» (همان، حکمت 89)؛ کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد و آن که کار آخرتش را
اصلاح نماید، خداوند دنیایش را اصلاح خواهد کرد.
«مَن عَمِلَ لَدینه کَفاهُ اللهُ أمرَ دُنیاهُ»» (همان، حکمت 423)؛ هر که برای دین خود کار کند، خداوند امر دنیای او را کفایت فرماید.
9- سنّت امداد به مؤمنان و غیر مؤمنان
سنّت امداد به مؤمنان و غیرمؤمنان از سنّتهای مقیّد و مشروط است؛ به این معنی که پس از آنکه انبیاء الهی، پیام و دعوت خدای متعال را به گوش انسانها رساندند و تا آنجا که مقدور و میسّرشان است در هدایت آنان سعی کردند و نیز زمینه و وسایل آزمایش آدمیان فراهم و مهیّا گشت، مردم به اختیار خود، راه حق و خیر با باطل و شرّ را در پیش میگیرند. این موضع گیریهای خوب و بد مردم در قبال تعالیم و احکام الهی سبب روی نمودن یک سلسله از سنّتهای الهی دیگر میشود که، از این رو که معلول رفتار مردمند یا به تعبیری دیگر، مقیّد و مشروط به کارهای آنانند، «سنّتهای مقیّد و مشروط» نام میتوانند گرفت. (مصباح، همان، 434-435).
عام ترین و کلّی ترین سنّتی که خدای متعال در پی اعمال انسانها اِعمال میکند سنّت «امداد» است، بدین معنا که خدای متعال هم کسانی که طالب دنیا و کمالات مادی و دنیوی باشند و در راه باطل و شرّ گام گذارند یاری و کمک میکند و هم کسانی را که جویا و خواستار آخرت و کمالات معنوی و اخروی باشند و در طریق حق و خیر قدم نهند، یعنی وسایل پیشرفت و نیل به هدف را برای هر دو دسته فراهم میسازد.
بر خلاف دو سنّت «هدایت به توسّط انبیاء» و «آزمایش» که مسبوق به افعال انسانها نیستند: مردم چه بخواهند و چه نخواهند هم مورد تبلیغ و ارشاد انبیاء واقع میشوند و هم مورد ابتلاء و امتحان [قرار میگیرند] (همان).
بعضی از آیاتی که بر سنّت امداد دلالت دارد به قرار ذیل است:
«مَن کانَ یُریدُ العاجِلَة عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصلیها مَذمُوماً مَدحُوراً. وَ مَن اَرادَ الاخِرَة و سَعی لَها و هُوَ مُومِنٌ فَأولئِکَ کانَ سَعیُهُم مَشکُوراً کُلًّا نُمِدُّ هؤلاءِ و هؤلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظَوراً» (بنی اسرائیل / 18-20)؛ هر که [دنیای] گذران را میخواهد در این [دنیای زودگذر] به او، به هر که بخواهیم، هر چه بخواهیم زود میدهیم و سپس برایش جهنّم را میگذاریم که نکوهیده و رانده بدان در شود. و هر که [زندگی] دیگر بخواهد و برای [به دست آوردن] آن کوششی را که باید بکند و مؤمن باشد آنان کوشششان پاداش داده میشود. همه را، آن گروه را و این گروه را، از بخشش پروردگارت کمک میدهیم؛ و بخشش پروردگارت بازداشتنی [و منع شدنی] نیست.
«مَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَة نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن كَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَة مِن نَّصِیبٍ» (الشوری/20)؛ هر که کشت آن سرای [=آخرت] بخواهد برایش کشتش را می افزاییم و هر که کشت این سرای [=دنیا] بخواهد از دنیا به او چیزی میدهیم و او را در آخرت بهرهای نخواهد بود.
نکتهی شایان توجّه در این آیات شریفه این است که بر طبق آنها، امدادهای الهی به جویندگان دنیا محدود به حدودی است در حالی که امدادهایی که به طالبان آخرت میشود حدّ و مرز ندارد و این بدین سبب است که میلها و اهواء اهل دنیا متزاحم و متعارض است و برآوردن همهی آنها نه ممکن و مقدور است و نه موافق مصلحت و حکمت، ولی خواستههای اهل آخرت، تزاحم و تعارض نمییابند. (مصباح، همان، 436).
سخنان حضرت در نهجالبلاغه - تا آنجا که بررسی کردیم - به طور صریح بیانگر این سنّت الهی نیست امّا تغییراتی در نهجالبلاغه وجود دارد که لازمهی آن، تحقّق «سنّت امداد به مؤمنان و غیر مؤمنان» است.
چنانکه فرمود:
«مَن طَلَبَ شیئاً نالَهُ أو بَعضَهُ» (نهجالبلاغه، حکمت 386) آن که چیزی را جوید بدان یا به برخی از آن رسد؛ یعنی هر کس - اعم از مؤمن یا غیر مؤمن - دنبال چزی باشد خداوند او را به مطلوبش یا به بعضی از مطلوبش میرساند.
«لا یَعدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ ا ِن طالَ به الزَّمانُ» (همان، حکمت 153)؛ شکیبا، پیروزی را از دست ندهد گرچه روزگارانی بر او بگذرد.
10- سنّت زیادت نعمتهای معنوی و اخروی
از سنّتهای مقیّد و مشروطی که مخصوص اهل حقّ است، سنّت زیادت نعمتهای معنوی و اخروی است که نتیجهی دریافت هدایت الهی به توسّط انبیاء و پذیرش آن است و لذا مهتدی می شوند و ایمان میآورند و عمل صالح میکنند و این امور مصادیق شکر نعمت هدایت است. بنابراین اهل حقّ، چون نعمت هدایت را شاکر و سپاسگزارند خداوند نعمت را بر آنها افزون میکند. قرآن کریم میفرماید:
«لَإن شَکَرتم لَأزیدَنَّکُم» (ابراهیم/7)؛ اگر سپاس دارید، به یقین، افزونتان دهم.
و در مورد زیادت نعمتهای معنوی فرمود:
«و یَزیدُ الله الَّذینَ اهتَدَوا هُدیً» (مریم/76)؛ خدای متعال کسانی را که هدایت یافتهاند [=مهتدی شده اند] راهنمایی و راهبری [=هدایت] همی فزاید.
«والّذینَ اهتَدَوا زادَهُم هُدیً و آتاهُم تَقویهُم».
برخی سخنان حضرت که بیانگر سنّت الهی مذکور است چنین است:
«مَن أعطِیَ الشُّکرُ لَم یُحرَمِ الزِّیادَة» (نهجالبلاغه، حکمت 135)؛ آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن (نعمت) محروم نباشد.
«ما كَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَه» (همان، حکمت 435)؛ خداوند دَرِ سپاس گفتن را بر بندهای نمیگشاید حالی که درِ نعمت را به روی او ببندد.
و به حکمت شماره (13) رجوع شود.
11- سنّت تَحبیب و تَزیین ایمان
از مصادیق سنّت زیادت نعمت در برابر شکر، سنّت تحبیب و تزیین ایمان است. قرآن کریم میفرماید:
«وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ.» (حجرات، 7)؛ ولی خدای متعال ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهای شما بیاراست و کفر و نافرمانی و سرکشی را مکروه شما کرد. تا جایی که بررسی کردیم به این سنّت (تحبیب و تزیین ایمان).
در کتاب نهجالبلاغه تصریح نشده است ولی سخنانی در نهجالبلاغه آمده است که لازمهی تحبیب و تزیین ایمان و تجلیل و تکریم مومنین است مثلاً میفرماید: خداوند رخصت کِبر را برای احدی از بندگانش نداده است حتّی بر انبیاء و اولیائش چنین اجازهای را نداده و بلکه تواضع و فروتنی را برای انبیاء و اولیاء خواسته و از آنها خواسته گونههای خود را به زمین بسایند و خاکسار باشند و نسبت به مؤمنان «خفض جناح» داشته باشند و این، اهمیت ایمان و مومنان در نزد خدای تعالی است.
«فَلَو رَخَّصَ اللهُ فِی الکِبرِ لِأحَدٍ مِن عِبادِه لَرَخَّصَ فیه لِخاصّة انبیائه و اَولیائِهِ، وَلکنّه سُبحانَهُ کَرَّهُ اِلَیهِم التَّکابُرَ، وَ رَضِیَ لَهُمُ التَّواضُعَ فَأنصَقُوا بِالأرضِ خُددودَهُم، وَ عَفَّروا فِی التُّرابِ وُجُوهَهُم، وَ خَفَضُوا اَجنِحَتَهُم لِلمؤمنینَ.»
یا اینکه در تحبیب ایمان مومنین میفرماید:
«اتّقوا ظُنُونَ المُؤمِنینَ فَإنَّ الله تعالی جَعَلَ الحَقَّ عَلی اَلسنتهِم»؛ از گمانهای مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان نهاده است.
و نیز میفرماید: خداوند ایمان را موجب پاک شدن از شرک (که ظلم بزرگ است) قرار داده است و بدین ترتیب اهمیت ایمان را بیان میکند.
«فَرَضَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً مِن الشِّرکِ.»
«خَلَقَتَ داراً وَ جَعَلَت فیها مَأدِیِهَ مَشرَباً وَ مُعماً وَ اَزواجاً و خَدَماً وَ قُصُراً وَ اَنهاراً و زُروُعاً ثُمَّ اَرسَلتُ داعیاً یَدعُو اِلَیها فَلا الداعی...»
12- سنّت زیادت نعمتهای مادی و دنیوی
«اِنَّ لِلَّهِ فِی كُلِّ نِعْمَة حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.» (نهجالبلاغه، حکمت 244)؛ خدا را در هر نعمتی حقّی است، هر که آن حق از عهده برون کند خدا نعمت را بر او افزون کند و آن که در آن کوتاهی روا دارد خود را در خطر از دست شدن نعمت گزارد.
«اِذا وَصَلَت اِلَیکُم اَطرافُ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّرُوا اَقصَاها بِقِلَّة الشُّکرِ» (همان، حکمت 244)؛ چون طلیعهی نعمت به شما رسید، با ناسپاسی دنبالهی آن را مبرید.
13- سنّت پیروزی بر دشمنان
آیات قرآنی ای که دلالت بر پیروزی حق بر اهل باطل دارد فراوان است و آنها را میتوان به هفت دسته تقسیم کرد: (ر.ک: مصباح، همان، 439-447) به عنوان نمونه میفرماید:
«وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِینَ.» (الانفال/ 7)
برخی از عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«وَ سَیَنتَقِمُ الله مِمَّن ظَلَمَ مَأکَلاً وَ مَشرَباً بِمَشرَبٍ ...» (نهجالبلاغه، خطبه 158)؛ و به زودی خدا از ستمکار انتقام کشد و آن را که در خور اوست بدو خورانَد و چشانَد.
«وَ أَمَّا أهلُ المَعصِیَتِه فَأنَزَلَهُم شَرَّ دارٍ، وَ غَلِّ الأیدیَ اِلَی الأعناقِ، وَ قَرَنَ النَّواصِیَ بِالأقدامِ، وَ ألبَسَهُم سَرابیلَ القَطِرانِ وَ مُقَطَّعاتِ النِّیرانِ (انصاریان، 135، 134)؛ امّا نافرمانان، آنان را [خدا] در بدترین جای فرود آرد، و دستهایشان را با غل در گردن درآرد و پیشانیهایشان را تا به قدمها فرود آرد».
«هُوَ الَّذی اشتَدَّت نِعمَتهِ عَلی أعدائِهِ فی سَعَهِ رَحمَتِهِ ... قاهِرُ مَن عازَّهُ وَ مُدَمِّرُ مَن شَاقَّهُ وَ مُذِلُّ مَن ناوَاهُ و غالِبُ مَن عاداهُ.» (همان، 133)؛ خدایی که کیفر او بر دشمنانش سخت است، در عین رحمت - او برایشان - و ... هر که بر او چیرگی جوید مقهورش سازد و هر که با او دشمنی ورزد، به هلاکتش دراندازد. هر که با او کینه ورزد، خوارش سازد و تیره روز است و هر که او را دشمن گیرد، خدا بر او پیروز است.
و به حکمت شماره 233 رجوع شود.
14- سنّت زیادت ضلالت:
همانگونه که اهل حق در جهت نعمتهای معنوی و اخروی و اهتداء و راه یافتگی امداد میشوند، اهل باطل نیز در جهت ضلالت و گمراهی مدد مییابند:
چنانکه فرمود:
«فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ
.» (الصف/5)؛ چون منحرف شدند خدای متعال دلهایشان را به انحراف کشید؛ و خدای متعال گروه عصیان پیشه را هدایت نمیکند.
سنّت زیاد ضلالت از سنن الهی ای است که مخصوص اهل باطل است. گاهی خداوند ضلالت اهل باطل را به خود نسبت میدهد زیرا اهل باطل خودشان انتخاب کنندهی اولیه راه ضلالت بودند و خداوند به ضلالت آنها میافزاید و گاهی زیادت ضلالت را به شیطان نسبت میدهد که با توجه به توحید افعالی و مظهر اسم یا مضلّ بودن شیطان، باز هم زیادت ضلالت اهل باطل به خداوند بر میگردد. سخنان حضرت عبارتند از:
«أَلاَ وإِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَی أَوْطَانِهِ وَیَرْجِعَ الْبِاطِلُ إِلَی نِصَابِهِ » (نهجالبلاغه، خطبه 22)؛ همانا شیطان یارانش را برانگیزانده، و لشکر خویش را از هر سو فراخوانده؛ خواهد که ستم به جای خود برقرار باشد و باطل پایدار.
«وَاعْمَلُوا فی غَیْرِ رِیَاء وَلاَ سُمْعَة فَإِنَّهُ مَنْ یَعْمَلْ لِغَیْرِ اللهِ یَکِلْهُ اللهُ إِلَی مَنْ عَمِلَ لَهُ» (همان، خطبهی 23)؛ برای خدا کار کنید نه برای نشان دادن به دیگران، و یا شنودن این و آن، که هر کس برای جز خدا کاری کند، خدا او را به وی وامی گذارد.
«سُبحانَکَ خالقاً و معبوداً بِحُسنِ بَلائکَ عِندَ خَلقِکَ خَلَقتَ داراً وَ جَعَلتَ فیها مَإذَبَتَ ... ثُمَّ اَرسَلتَ داعیاً یدعُو اِلَیها فَلا الدّاعِیَ اَجابُوا و لا فیما رَغَّبَتَ رَغِبُوا وَ لا اِلی ما شَوَّقتَ اشتاقوا. أقبَلُوا عَلی جِیفَهٍ قَد افتَضَحُوا بِأکلِها و اصطَلَحُوا عَلی حُبِّها.» (همان، خطبه 109)؛ ستودن تو راست که آفریننده و معبودی، بندگانت را نیک آزمودی. خانه ای آفریدی و خوانی گستردی ... سپس دعوت کننده (پیامبران) فرستادی تا بندگانت را بدان خانه بخواند؛ (خانه ای که به آسایش در آن بماند) نه دعوت کننده را پاسخ گفتند و نه آنچه را ترغیب کردی پذیرفتند و نه بدانچه تشویقشان کردی آرزومند شدند.
15- سنّت تزیین اعمال
پس از آنکه حجّت بر همهی مردم تمام شد و اهل باطل به اختیار و گزینش خود راه نادرستی و ناراستی در پیش گرفتند، شیطان دست به کار وسوسه میشود و کارهای آنان را در چشمشان آراسته و خوب و زیبا جلوه میدهد. از آنجا که خلقت شیطان و اعمال او نیز نهایتاً مستند است به خدای متعال، و در چهارچوب قضا و قدر الهی قرار میگیرد، در بعضی از آیات قرآن این تزیینات شیطانی به خدای متعال انتساب مییابد: چنانکه فرمود:
«وَ زَیِّنَ لَهُم الشَّیطانُ ما کانُوا یَعمَلُونَ» (الانعام/ 43)؛ شیطان آنچه را میکردند در چشمشان آراست.
«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوة الدُّنیا» (البقره/212)؛ برای کسانی که کافرند زندگی این جهانی آرایش یافته است.
«اِنَّ الّذینَ لا یِومِنُونَ بِالآخِرَة زَیَّنّا لَهُم اَعمالَهُم فَهُم یَعمَهونَ» (النمل/ 4)؛ کسانی که به آخرت ایمان ندارند برایشان کارهایشان را بیاراستیم؛ و آنان کور دلند.
از سنّتهای الهی که خداوند پس از اتمام حجّت در مورد اهل باطل اجراء میکند، سنّت تزیین اعمال اهل باطل است تا بپندارند که کارهای آنها نیکوست، گاهی تزیین اعمال اهل باطل به شیطان نسبت داده میشود. در نهجالبلاغه به انسانها هشدار داده میشود که با خوشنودی از نعمت دنیا و فریفته شدن به دنیا مانند اهل باطل، شیطان دنیا را برای شما تزیین نکند.
برخی از عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«فَلیَکُن سُرُورُکَ بِما نِلتَ مِن آخِرتِکَ ... وَ ما نِلتَ مِن دِنیاکَ فَلا تکثِر فیهِ فَرَحاً.» (نهجالبلاغه، نامه 22)؛ پس شاد باش بدانچه از آخرتت به دست آورده ای ... و بدانچه از دنیا به دست آری فراوان شادمان مباش.
«وَ اِیّاکَ أن تَغتَرَّ بِما تَری مِن إخلادِ اَهل الدُّنیا اِلَیها وَ تَکالُبِهِم عَلَیها ... سَلَکَت بِهِم الدُّنیا طریقَ العَمی وَ أخَذَت بِأبصارِهِم عَن مَنارِ الهُدی، فَتاهُوا فی حَیرَتِها و غَرِقُوا فی نِعمِها واتَخَذُوها رَبّاً فَلَعِبَت بِهِم وَ لَعِبُوا بها وَ نَسُوا ما وراءَها.» (همان، نامه 31)؛ مبادا فریفته شوی که بینی دنیا داران به دنیا دل مینهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر میجهند ... دنیا به راه کوری شان راند و دیدههاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی اش سرگردان و فروشده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفتهاند و دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
«عِبَادَ اللهِ أوصِیکُم بِالرَّفضِ لِهذِه الدِّنیا التّارکَة لَکُم وَ إن لَم تُحِبُّوا تَرَکَها ... فَلا تَنافَسُوا فی عِزِّ الدُّنیا و فَخرِها، و لا تَعجِبُوا بِزینَتها و نَعیمها.» (همان، خطبه 99)؛ بندگان خدا! شما را سفارش میکنم این دنیا را که وانهندهی شماست واگذارید هر چند واگذاردن آن را دوست نمیدارید. پس در عزّت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشدستی مکنید؛ و به آرایش و آسایش آن، شادمان مشوید.
16- سنّت املاء و استدراج
خدای متعال بر نعمتهای مادّی و دنیوی اهل باطل میافزاید تا فریفته و مغرور گردند و در راه خود یا برجاتر و استوارتر شوند و بر کفر و کفران و ظلم و عصیان خود بیفزایند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگتر و دردناکتری را بیابند:
قرآن کریم میفرماید:
«وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ
.» (آل عمران/ 178)؛ کسانی که کفر ورزیدند مپندارند که مهلتی که به آنان میدهیم برایشان خوب است؛ فقط مهلتشان میدهیم تا گناهشان بیشتر شود و عذابی خوارکننده دارند.
«وَالَّذِینَ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ
وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ
.» (الاعراف/ 183-182)
برخی از عبارات نهجالبلاغه چنین است:
«اَیُّهَا النَّاسُ لِیَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَهِ وَجِلِینَ كَمَا یَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَهِ فَرِقِینَ!- إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَ مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولًا.» (نهجالبلاغه، حکمت 358)؛ ای مردم! باید خداوند شما را در وفور نعمت ترسان ببیند همان گونه که از بروز نعمتش هراسانید، زیرا کسی که در مال و منالش گشایش پدید آید و آن را دامی برای گول خوردن نشناخت، از پیشامد ترسناکی خود را آسوده داشته است و هر کس که به تنگدستی دچار شد و آن را وسیله آزمایش خود ندانست، پاداش امیدبخشی را نادیده گرفته است.
«کَمَ مِن مُستَدرَجٍ بِالإحسانِ اِلَیهِ وَ مَغرُورٍ بِالسَّترِ عَلَیهِ وَ مَفتُونٍ بِحُسنِ القولِ فیهِ.» (همان، خطبه 33)؛ بسا کسانی که با احسان خداوند اندک اندک به عذاب حق نزدیک شدهاند و به خاطر پوشاندن گناهانشان، مغرور و فریفته شدهاند و به سبب تعریف و تمجید (مردمان) از آنان به فتنه و تباهی افتاده اند.
«یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْكَ نِعَمَتَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ.» (همان، حکمت 25)؛ پسر آدم! چون دیدی پروردگارت پی در پی نعمتهای خود را به تو میرساند و تو او را نافرمانی میکنی از او بترس.
17- سنّت امهال
سنّت امهال به این معناست که خدای متعال، برای رعایت یک سلسله از مصالحی که ما به همهی آنها وقوف نداریم، تعجیل در عقوبت اهل باطل نمیکند، بلکه آنان را فرصت و مهلت میدهد؛ شاید همه یا بعضیشان پشیمان و نادم شوند و باز گردند و توبه کنند یا از نسلشان انسانهایی حق طلب و مومن و صالح پدید آیند چنانکه فرمود:
«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةة وَلَكِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» (النحل /61)؛ اگر خدای متعال مردم را به سمتشان مؤاخذه میکرد، بر روی زمین جنبده ای وا نمیگذاشت؛ ولی تا مدّتی معیّن مهلتشان میدهد؛ و چون مدّتشان سرآید نه لحظه ای دیرتر [از میان] میروند و نه لحظه ای زودتر.
برخی عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«فَإنَّ اللهَ لَم یَقصِمِ جَبّاری دَهرٍ قَطُّ اِلّا بَعدَ تَمهیلٍ وَ رَخاءٍ وَ لم یَجبُر عَظمَ أحَدٍ مِن الأمَمِ اِلّا بَعدَ أزلٍ وَ بَلاءٍ.» (نهجالبلاغه، خطبه 88)؛ خداوند، ستمکاران روزگار را شکست نداده جز آنکه نخست آنان را لختی مهلت داده و درِ آزمایش به روی شان گشاده، و شکست هیچ مردمی را نبسته جز از پس آنکه (گرد) سختی و بلا بر سرشان نشسته.
«وَ هُوَ فی مَهلَة مِنَ اللهَ یَهوی مَعَ الغافِلینَ، وَ یَغدُو مَع المُذنِبینَ بِلا قاصِدٍ و لا اِمامٍ قائدٍ ... حَتّی اِذا کَشَف لَهُم عَن جزَاءِ مَعصِیَتِهم واستخرَجَهُم مِن جَلابِیبِ غَفلَتِهِم ... إنّی أحَذِّرُکُم وَ نَفسی هِذهِ المَنزلَة» (همان، خطبه 153)؛ و او (گمراهی است) که خدایش مهلت داده تا در پی هوای بیخبران افتاده، روز را با گناهکاران گزارد، و نه راهی راست در پیش و نه امامی راهبر دارد ... تا چون کیفر نافرمانی شان را برایشان آشکار کرد و از پردههای غفلتشان بیرون آورد ... (من از این غفلت، نگرانم و شما و خود را از آن میترسانم.
«وَ لَئِن اَمهَلَ الظّالِمَ فَلَن یَفُوتَ أخذَهُ وَ هُوَ لَهُ بِالمرِصادِ عَلی مَجازِ طریقِهِ وَ بِمَوضِعِ الشّجی مِن مَساغِ ریقِهِ.» (همان، خطبه 97)؛ اگر ستمکار را مهلت داد از او نرسته است، بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته (تا دربندش آرد) و چون استخوان گلوگیر، نای او را بفشارد.
18- سنّت شکست اهل باطل از دشمنان خود
قرآن کریم میفرماید:
«وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا
سُنَّة اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْدِیلًا
» (الفتح، 22-23)؛ اگر کسانی که کفر میورزند با شما کارزار کنند پشت میکنند [و میگریزند] و آنگاه دوست و یاوری نمییابند. روش خدای متعال است که از پیش چنین بوده است و روش خدای متعال را دگرگونی ای نخواهی یافت.
18- سنّت شکست از دشمنان
برخی از عبارات نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«هَلَکَ مَن الدَّعی و خابَ مَن اِفتَری مَن أبدی صَفحَتُهُ لِلحَقّ هَلَکَ.» (نهجالبلاغه، خطبه 21)؛ هر کس به غیر حق ادّعا کرد، هلاک گردید و دروغگو زیان دید. هر کس با حق در افتاد هلاک شد.
«وَ لَقَد کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) نَقتُلُ آباءَنا وَ اِخوانَنا وَ اَعمامَنا ما یَزیدُ ذلِکَ اِلّا ایماناً و تسلیماً عَلَی اللّقَم و صَبَراً عَلَیِ مَضَبضَ الألَم وَ جِدّاً فی جِهاد العَدُوِّ ... فَلَمّا رَأی الله صِدقَنا َأنزَلَ بَعَدُوِّنا الکَبتَ وَ إنزلَ عَلَینا النَّصرَ حَتّی اِستَقَرَ الاسلامُ ...» (همان، خطبه 56)؛ ما با رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بودیم. پدران و فرزندنان و برادران و عمویان خود را میکشتیم این کار جز ایمان و گردن نهادن و پایداری در راه راست و شکیبایی بر سوززش درد، و کوشش در جهاد با دشمن، در ما نمیافزود ... پس چون خداوند، راستی و وفاداری ما را مشاهده نمود، دشمن ما را خوار و پیروزی را از آن ما کرد تا اسلام استقرار یافت.
«واحذَرُوا ما نَزَلَ بِالأمَمِ مِن المِثُلاتِ بِسوء الأفعالِ وَ ذَمیم الأعمالِ فَتَذَکَّرُوا فِی الخَیر وَالشَّرِ احوالَهُم وَاحذَرُوا اَن تَکُونُوا اَمثالَهُم ... فَانظُرُوا اِلی ما صارُوا اِلَیهَ فی آخِرِ اُمُورِهِم حینَ وَقَعَتِ الفُرقَة و تَشَتَّتِ الألفَة واختَلَفَتِ الکَلَمَة وَالأفئِدَة وَ هُوَ وَ تَشَتَّبّوا مُختَلِفینَ وَ تَفَرَّقُوا مَتَحارِبینَ وَ قَد خَلَعَ اللهُ عَنهُم لِباسَ کَرامَتِهِ وَ سَلَبَهُم غَضَارَهَ نِعِمِتِهِ وَ بَقِیَ قَصَصُ أخبارِهِم فیکُم عِبَراً لِلمَعتَبِرینَ» (همان، خطبه 192)؛ و از سختیها و کیفرهایی که به علّت بدکرداری و اعمال نکوهیده بر امّتهای پیش از شما فرود آمد، بترسید! پس بنگرید! آن گاه که میانشان پراکندگی افتاد و پیوستگی شان از هم پاشید. گفتار و دلها مختلف شد و گروهها مختلف شدند و با جنگ با یکدیگر از هم جدا گشتند. خداوند جامهی کرامت خود را از برشان به درآورد و فراخی نعمت خود را از آنان بازداشت و داستانهای سرگذشت آنان به عنوان عبرتی برای پند پذیران برجای ماند.
19- سنّت ابتلاء اهل باطل به مصائب
خدای متعال اهل باطل را به مصائب، شدائد، و مشکلاتی دچار میسازد تا شاید آنان را تنبّه و توبه ای حاصل آید: چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«وَلاَ یَزَالُ الَّذِینَ كَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَة أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ
» (الرعد/31)؛ کسانی که کفر میورزند، به سزای آنچه میکنند، پیوسته مصیبتی بزرگ یا به آنان میرسد یا در نزدیکی خانه [و زیستگاه] شان رخ میدهد تا وعدهی خدای متعال در رسد؛ که خدای متعال خلاف وعده نمیکند.
و نیز فرمود:
«وَلَا یَحِیقُ الْمَكْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا
» (الفاطر/ 43)؛ نیرنگ بد جز به صاحبش نمیرسد. مگر جز روش گذشتگان انتظاری دارند؟ هرگز روش خدای متعال را تبدیل پذیر نخواهی یافت؛ و هرگز روش خدای متعال را تغییرپذیر نخواهی یافت.
برخی از عبارت حضرت امیر (علیه السلام) در نهجالبلاغه در این مورد چنین است:
«اِعتَبِرُوا بِما اَصابَ الأمَمَ المُستَکبِرینَ مِن قَبلِکُم مِن بَأسِ اللهِ وَصلواتِهِ و وقائعِهِ وَ مَثُلاتِهِ.» (نهجالبلاغه، خطبه 193)؛ عبرت گیرید و تجربه بیاندوزید از آنچه که پیش از شما متکبّران امّتها را گرفتار ساخت، از غضب خداوندی و حملات و عذابها و کیفرهای سخت او.
«مَن استهانَ بِالأمانَة وَرَتَعَ فِی الخِیانَة وَ لَم یُنَزّه نَفسَهُ و دینَهُ عَنها فَقَد اَحَلَّ بِنَفسِهِ فِی الدُّنیا وَالذَّلَّ الخِزیَ ... (همان، نامه 26)؛ هر کس امانت را خوار شمارد و جان و دل خود را از خیانت پاک ننماید، دراین جهان درِ خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و ...».
اگر هیچ یک از مصائب تنبیهی و جزئی کارگر نیفتاد و هیچ گونه تنبّه و ندامت و توبه ای حاصل نشد و امیدی به بازگشت نماند اهل باطل مستحقّ ریشه کن شدن (=استیصال) میگردند. مقدّمهی این هلاکت کلّی، تسلّط مجرمان و مترفان است که سبب رواج کامل فسق و فجور در جامعه میشود. (مصباح، همان، 454)
قرآن کریم میفرماید:
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِی كُلِّ قَرْیَة أَكَابِرَ مُجَرِمِیهَا لِیَمْكُرُواْ فِیهَا وَمَا یَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنفُسِهِمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ... سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا كَانُواْ یَمْكُرُونَ
» (الانعام، 123-124)؛ و بدین گونه در هر شهری گناهکاران بزرگش را میگماریم تا در آن به نیرنگ پردازند، و [ولی] آنان جز به خودشان نیرنگ نمی زنند و درک نمیکنند ... به زودی، کسانی را که مرتکب گناه شدند، به [سزای] آنکه نیرنگ میکردند، در پیشگاه خدا خواری و شکنجه ای سخت خواهد رسید.
20- سنّت تسلط مجرمان و مترفان
و از دیگر سنن الهی که در مورد اهل باطل مطرح است، سنّت مسلّط گردانیدن مجرمان و مترفان جامعه بر حاکمان جور و اهل باطل است: حضرت در این مورد فرمود:
«لا تَترُکُوا الأمُورَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المَنکَرِ فَیُوَلَّی عَلَیکُم شِرارُکُم ثُمَ تَدعُونَ فَلایُستَجابَ لَکُم» (نهجالبلاغه، نامه 57)؛ امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید و گرنه بدکردارترین تان بر شما مسلّط میشوند و سپس (از شرّ آنها) دعا میکنید و برآورده نمیشود.
«فَاعتَبِرُوا بِحالِ وَلَدِ اِسماعیلَ وَ بَنی اِسرائیلَ عَلَیهِمَ السَّلامُ فَما اَشَدِّ اعتِدالَ الاحوال و اقرَبَ اشتباه الأمثالِ! تَأمَّلُوا أمرَهُم فی حالِ تَشَتُّتِهِم وَ تَفَرُقِهِم لیالِیَ کانَت الأکاسِرَه و القیاصِرَة أرباباً لَهُم، یَحتازُونَهُم عن ریفِ الآفاقِ وَ بَحرِ العِراقِ وَ خَصرَتِ الدِّنیا اِلی مَنابِة الشَّیخِ وَ مَهافِی الرِّیحَ وَ نَکَدِ المَعاشِ فَتَرَکُوهُم عالَهً مَساکِینَ اِخوانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أذَلَّ الأمَمِ داراً و أجدَبَهُم قراراً ... (نهجالبلاغه، خطبه 192)؛
پس از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل - که درود بر آنان باد - پند گیرید، که حالتها سخت متناسب است با هم و چه مثالها به هم، بیش و کم. در کار آنان بیندیشید، و روزگاری که پراکنده بودند واز هم جدا، و کسراها و قیصرها آنان را از مرغزارها پر نعمت و دریای عراق (بین النهرین) و سرزمینهای سبز آفاق دور نمایند.»
«فِاِذا أدَّتِ الرَّعیَّة اِلَی الوالِیَ حَقَّهُ وَ أدَّی الوالِیَ حَقَّها، عَزَّ الحقُّ بَینَهُم و ... و اِذا غَلَبَتِ الرَّعِیَة وَ اِلیها و اَجحَفَ الوالِیِ بِرَعیَّتِهِ هنالک الکَلِمَهُ. وَ ظَهَرَت مَعالِمُ الجَورِ وَ کَثُرَ الإدغالُ فِی الدّینِ و تُرِکَت مَحَاجُّ السُّنَنِ. فَعُمِلَ بِالهَوی و عُطِّلَت الأحکامُ. وَ کَثُرَتَ عِلَلُ النُّفُوسِ. فَلا یُستَوحَشُ لِعظیمِ حَقٍّ عُطِلَّ ولا لِعَظیمِ باطِلٍ فُعِلَ فَهُنالِکَ تَذِلُّ الأبرارُ وَ تَعِزُّ الأشرارُ وَ تَعظیمُ تَبَعاتِ اللهِ عِندَ العِباد» (همان، خطبه 216)؛ پس چون رعیّت حق والی را بگزارد و والی، حقّ رعیّت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود ... و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد. و نشانههای جور، آشکار و تبهکاری در دین بسیار. راه گشادهی سنّت را رها کنند و کار از روی هوا کنند و احکام، فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقّی بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده. آن گاه نیکان خوار شوند، و بدکاران، بزرگ مقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار».
21- سنّت استیصال
اگر اهل باطل چنان در کفر و انکار و فسق و فجور فرو رفتند که حکمت بالغهی الهی بیش از این مقتضی امهال آنان و تأخیر عقوبت و عذابشان نباشد نوبت به سنّت «استیصال» (=ریشه کنی، براندازی) میرسد که یکی از سنن قطعی و لا یتخلّف الهی و قرینهی سنّت پیروزی نهائی در مورد اهل حق است. اگرچه مصائب تأدیبی و تنبیهی و موضعی و جزئی وقتی که بر جامعه ای نازل شود دامن گیر معدود افراد اهل حقّ نیز میگردد و برایشان جنبهی آزمایش مییابد (مانند بیماری و ناامنی)، ولی عذاب استیصال هرگز حتی فردی از اهل حق را شامل نمیشود، بلکه مخصوص اهل باطل است. در قرآن کریم شواهد عدیده ای هست بر اینکه اهل حق از عذابهای استیصال جان به سلامت بردهاند (مصباح، همان، 454-455)
قرآن کریم میفرماید:
«وَكَم مِّن قَرْیَة أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ
فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا كُنَّا ظَالِمِینَ
.» (الاعراف / 4 و 5)؛ چه بسیار شهرها که [مردم] آن را به هلاکت رسانیدیم، و در حالی که به خواب شبانگاهی رفته یا نیم روز غنوده بودند عذاب ما به آنها رسید و هنگامی که عذاب ما بر آنان آمد سخنشان جز این نبود که گفتند: «راستی که ما ستمکار بودیم.»
در بسیاری از آیات دیگر، سخن از ریشه کنی و نابودی اقوام و جوامع گناهکار و ستمگر گذشته میرود؛ از جمله: انعام /6؛ انفال / 56؛ یونس / 13؛ اسراء / 17؛ کهف / 59؛ مریم/ 74 و 98 و ... .
نکته: ازدیاد نعمت بر اثر شکر آن، یکی از سنّتهای قطعی و استثناناپذیر و غیرقابل تبدیل الهی است. ولی نقصان نعمت در نتیجهی کفران آن از سنّتهایی است که از چنان قطعیّت و استثنا ناپذیری ای برخوردار نیست. و اینکه فرمود: «وَ لَإن کَفَرتُم اِنَّ عذابی لَشدیدٌ.»
این تعبیر فقط گویای تهدید است و صراحت در کاهش نعمات کفران پیشگان و عذاب و عقابشان ندارد، معنی کفران نعمت، اقتضای نزول عذاب و لااقل سلب نعمت را دارد. ممکن است سنّت دیگری مانند املاء و استدراج و امهال، جلوی این اقتضاء را بگیرد، بر آن حاکم شود و مانع از تأثیر این مقتضی گردد و اینکه کدام سنّت بر سنّت دیگر حکومت و رجحان مییابد برای ما انسانها معلوم نیست و فقط به علم و حکمت و تدبیری و تقدیر الهی باز بسته است.
از سنن الهی نسبت به اهل باطل به هلاکت رساندن اهل باطل و استیصال آنهاست. چنانکه هنگامی که حضرت به خلافت رسید به امیران لشکر نوشت:
«أمّا بَعدُ فِأنَّما أهلَکَ مَن کانَ قَبلَکُم أنَّهُم مَنعُوا النّاسَ الحَقَّ فَاشتَرُوهُ، وَ أخذَرهُم بِالباطِل فَاقتَدَوهُ.» (نهجالبلاغه، نامه 79)؛ اما بعد، آنان که پیش از شما بودند تباه گردیدند چون حق مردم را ندادند تا آن را به رشوه خریدند و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گردیدند.
«أیُّهَا النّاسُ اِنَّمَا یَجمَعُ النّاسَ الرِّضاءُ وَ السُّخطُ، وَ إِنَّما عَقَرَ ناقَهَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحدُ فَعمَّهُم الله بِالعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا فَقال سُبحانَهُ: «فَعَقَرُوها فَأصبَحُوا نادمین» «فما کانَ الّا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السکة المحماة فی الأرض الخوارة» (نهجالبلاغه، خطبه 201)، مردم! خوشنودی و خشم - از چیزی - همگان را - در پیامد آن - شریک سازد - و کیفر یا پاداش آنچه را بدان راضی شدهاند به آنان بپردازد. - چنانکه ماده شتر ثمود را یک تن پی نمود و خدا همهی آنان را عذاب فرمود، چرا - که گرد اعتراض نگردیدند - و همگی آن کار را پسبندیدند، و خدای سبحان گفت: «ماده شتر را پی کردند و سرانجام پشیمان شدند» (و پشیمانی آنان هنگامی بود که عذاب خدا را دیدند) و دیری نپایید که زمینشان بانگی گرد و فرو رفت چنانکه در زمین سست آهن تفت.
نتایج
1. سنّت الهی، عبارت است از راه و رسم و روشی که استمرار داشته باشد.
2. سنت خدا گاهی به طریقهی حکمت خدا اطلاق میشود، و گاهی به طریقهی طاعتش اطلاق میشود.
3. سنّت الهی تغییر و تبدیل نمیپذیرد زیرا منظور از آن تطهیر و تربیت نفس برای وصول به ثواب و جوار الهی است و این هدفی ثابت است.
4. سنّت الهی را میتوان به معنای «ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد» یا بر روشهایی که خدای متعال امور عالم و آدم را بر پایهی آنها تدبیر و اداره میکند گرفت. زیرا هیچ یک از افعال الهی عبث و گزاف نیست بلکه همهی آنها بر اساس ضوابطی، از صفت «حکمت» خداوند سرچشمه میگیرند، هر چند افعالی مانند نزول عذاب بر اقوام و جوامع کافر و مشرک و ستمگر و فاسق و اهل باطل باشد.
5. سنّت الهی ممکن است بیواسطه یا با واسطه از خداوند صادر شود.
6. برای آشنا ساختن انسانها با توحید افعالی است که خداوند سرکوب و درهم شکستن یک قوم را گرچه توسط قوم دیگری صورت گرفته باشد به خود منتسب میکند، خواه قوم مهاجر و غالب اهل حقّ باشند و خواه اهل باطل.
7. همه در معرض آزمایش و فتنه قرار میگیرند و کسی از آن برکنار نیست. بنابراین نباید از فتنه به خدا پناه برد بلکه از گمراهی و سربلند بیرون نیامدن از فتنه و امتحان باید به خدا پناه برد.
8. آگاهی و اعتقاد به سنن الهی در حصول بینش توحیدی برای انسان نسبت به جهان و رخدادهای آن موثر است. و مالاً در تعدیل توقّعات و انتظارات انسان و خرسندی او در برابر ابتئلائات و مصائب و ... نقش دارد.
9. سنّتهای الهی بیان شده در قرآن همگی عمدتاً به طور صریح و بعضاً غیرصریح در نهجالبلاغه انعکاس یافته است.
10. ازدیاد نعمت بر اثر شکر آن، از سنّتهای قطعی و غیرقابل تبدیل است. امّا نقصان نعمت در اثر کفران آن از چنان قطعیت و استثناء ناپذیری برخوردار نیست بلکه گویای تهدید است و اقتضای سلب نعمت دارد و ممکن است سنّت دیگری مانند: سنّت املاء و استدراج و امهال، جلوی این اقتضاء را بگیرد و بر آن حاکم شود.
11. در اینکه کدام سنّت بر سنّت دیگر حکومت و رجحان مییابد برای ما انسانها معلوم نیست و به حکمت و تقدیر الهی وابسته است.
پینوشتها:
1. دانشیار دانشگاه تهران kouchenani@ut.ac.ir.
منابع تحقیق :
- قرآن مجید، ترجمه استاد محمدمهدی فولادوند، تحقیق و نشر دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، تهران، 1388.
- جعفری، سید محمدمهدی، پرتوی از نهج البلاغه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1380-1381.
- شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهجالبلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، 1378.
- بهشتی، سعید، آیین خرد پروری: پژوهشی در نظام تربیت عقلانی بر مبنای سخنان امام علی (علیه السلام)، موسسهی فرهنگی دانش و اندیشهی معاصر، چاپ دوم، تهران، 1386.
- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، مکتب الاعلام الاسلامی، تهران، 1376.
- صافی، لطف الله، الهیات در نهجالبلاغه، ویرایش دوم، قم: بوستان کتاب، 1385.
- عزیزی، عباس، نهجالبلاغه موضوعی، قم: انتشارات صلاه، چاپ هفتم، 1385.
- مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، قم 1372.
- خاتمی، احمد، فرهنگامهی موضوعی نهجالبلاغه، انتشارات سروش، تهران، 1382.
- انصاریان، علی، الدلیل علی موضوعات نهجالبلاغه، انتشارات مفید، تهران، 1357.
- مشکینی، علی، الهادی الی موضوعات نهجالبلاغه، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی با همکاری بنیاد نهجالبلاغه، تهران، 1363.
- کاشانی، مولی فتح الله، تنبیه الغافلین و تذکره العارفین، ترجمه و شرح فارسی نهجالبلاغه، تصحیح و توضیح دکتر منصور پهلوان، انتشارات میقات، تهران، 1366.
- راغب الاصفهانی، مفردات القرآن، مکتب البوذر جمهوری المصطفوی، طهران، 1373 ه.ق.
منبع : فصلنامه پژوهشهای نهج البلاغه علمی - پژوهشی شماره 36 سال دهم بهار 1392