(مردمى را در مرگ يكى از خويشاوندانشان چنين تسليت گفت) مْردن از شما آغاز نشده ، و به شما نيز پايان نخواهد يافت. اين دوست شما به سفر مى رفت، اكنون پنداريد كه به يكى از سفرها رفته ؛ اگر او باز نگردد شما به سوى او خواهيد رفت.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شناخت شناسی (نهج البلاغه)  >  نهج البلاغه کتابى جاودانه

نهج البلاغه کتابى جاودانه

على موحدى ساوجى

مقاله ذيل نوشته روانشاد حجت الاسلام والمسلمين على موحدى ساوجى است. ايشان از اولين دوستان و همکاران بنياد نهج البلاغه بودند که با اخلاص و ارادت خاص به مولاى متقيان امير مؤمنان على عليه السلام کار علمى خود را شروع کرده و بنياد در طول چند سال از همکارى ها و هميارى هاى آن مرحوم بهره ور بوده است.

اين مقاله براى کسانى نگاشته شده که مايلند سرگذشت اجمالى نهج البلاغه و سير هزارساله آن را بدانند و در فضاى علمى، معنوى و تاريخى آن قرار گيرند و با گردآورنده آن، مرحوم علامه شريف رضى رضى الله عنه آشنا شوند. اين مقاله در عين سادگى و روانى، نسبت به هدف مورد نظر بسيار جالب و جامع است و دورنماى زيبا و کاملى از اين کتاب ارزشمند را به تماشا مى گذارد.

ان شاءالله روح آن عزيز سفر کرده با مولايش محشور و همواره ياد و نامش در صحيفه نورانى شيعيان و خدمتگزاران آستان علوى زنده و جاودانه باد.

بنياد نهج البلاغه

سخنان امام على عليه السلام

على بن ابى طالب عليه السلام نمونه عالى اسلام، و جلوه پرفروغ ايمان و تقوى، و قرآن ناطق است. رهبرى است که جهان با نامش آشنا است. اعمال و خصال برجسته او، در حقيقت نمايشگر قرآن و سنت است. سخنانش، روشنگرى است که پرده از روى اين حقيقت برمى دارد و خطوط و نقشهاى آن را روشن مى سازد.

گفتار على عليه السلام چون از حقيقت و دانشى بيکران سرچشمه مى گرفت و پس از کلام خدا ـ قرآن ـ و سخن پيامبر، برترين سخن بود، عالى ترين و بهترين اثر را در جانها مى گذاشته و مانند قرآن مورد توجه همگان قرار مى گرفته است و با حفظ و ضبط و آموزش و اقتباس در ميان مسلمانان راه جاودانگى را مى پيموده است.

بلندى و اوج سخن على عليه السلام نه تنها دوستان و شيعيان را به تحسين و تجليل واداشته است بلکه دشمنان را هم مجذوب خود ساخته تا آنجا که معاويه مى گويد:

«جز پيامبر هيچکس بهتر از على سخن ايراد نکرده است.»(1)

و على عليه السلام بود که در فراز و نشيب زندگى و در گرماگرم جنگ، و آرامش صلح و بر فراز منبر روحهاى افسرده را صيقل مى زد و در همه حال مقاصد عالى خود را به بهترين وجه بيان مى کرد.(2)

از عبدالحميد «کاتب» ـ سخنور و نويسنده نامى و چيره دست عرب که از جوانى در بلاغت و ادبيت شهره گشت و نويسنده آخرين خليفه اموى بود ـ پرسيدند چگونه بدين مرتبه رسيدى؟ در پاسخ گفت:

«من هفتاد خطبه از خطبه هاى على عليه السلام را حفظ کردم و همين در وجود من به منبع جوشانى از علم و ادب مبدل شد»(3) و همچنين «ابن مقفع» بلاغت و ادبيت را از کلمات على عليه السلام آموخت.(4)

و نيز «ابن نباته» خطيب معروف مصرى متوفاى (374 ه) گفته:

«من با فراگرفتن و حفظ صد فصل از پندهاى على عليه السلام گنجينه دانشى اندوخته ام که انفاق و دهش بر آن مى افزايد.»(5)

نگاهى به نهج البلاغه

«نهج البلاغه»(6) نامى است که عالم و اديب نامى اسلام «سيد رضي» آن را براى گزيده اى از خطبه ها، نامه ها، و حکمتهاى امام على عليه السلام انتخاب کرد.

تأليف اين کتاب در ماه رجب 400 هـ به پايان رسيده است، شامل 237 خطبه، 79 نامه و 480 کلمه کوتاه و آموزنده است.

از نخستين زمانى که نسخه هاى اين کتاب به وسيله «سيدرضي» در جامعه علم و ادب راه يافت و با استقبال کم نظيرى روبرو گرديد و شگفتى همگان را برانگيخت و در کرسيهاى تدريس مورد بحث و آموزش انديشمندان قرار گرفت.

استقبال بى مانند، از «نهج البلاغه» به خاطر مزايا و زيبايى هاى لفظى و معنوى و جامعيت و سبک محکمى است که در آن به روشنى مشاهده مى شود، و اين کتاب را از حيث «نثر زيباى عربي» نيز در مقام برتر و «درجه اول» قرار مى دهد.(7)

على عليه السلام در گفتار خود، دانش، سياست و معنويت را با فصاحت و بلاغت و گزيده گويى درهم آميخته است به طورى که هر کس «نهج البلاغه» را بخواند و با ادبيات عربى آشنا باشد، به روشنى اين حقيقت را درک مى کند.

نمونه اى از گفتار دانشمندان درباره نهج البلاغه

1ـ استاد شيخ محمد عبده مى گويد: «نهج البلاغه با مطالبى که در بردارد مى تواند هدفهاى هر نويسنده و گوينده اى را تأمين کند. در اين کتاب: ترغيب، تنفر، سياست، جدل، اصول تمدن، حقوق متقابل اجتماع و رهبر، قوانين عدالت، پند و نصيحت وجود دارد و هيچ انديشه و خواسته اى بر دل انسان نمى گذرد جز آنکه بهتر و کاملترش در اين کتاب يافت مى شود.»(8)

2ـ استاد محمد حسن نائل المرصفى گويد: «نهج البلاغه برهانى است روشن بر اينکه على عليه السلام بهترين نمونه زنده روشنايى و دانش و هدايت و فصاحت و معجزه قرآنى است.

در اين کتاب براى على عليه السلام دلائل و نشانه هايى از دانش وسيع و سياست صحيح و موعظه هاى روشنگر، به چشم مى خورد که نظير آن را در آثار هيچيک از دانشمندان بزرگ و فيلسوفان نابغه نمى توان ديد.

على عليه السلام در اين کتاب، در ژرفاى دانش و دين و سياست فرورفته و در تمام مسائل آن، نمونه اى آشکار بيرون آمده است...»(9)

3ـ شيخ ناصيف يازجى به فرزندش ابراهيم سفارش مى کند که: «هرگاه خواستى در دانش و ادب و انشاء و نگارش بر ديگران تفوق جويى حتما «قرآن» و «نهج البلاغه» را از برکن.»(10)

4ـ دکتر زکى مبارک مى گويد: «من معتقدم، انديشه و نظر در «نهج البلاغه» شهامت و مردانگى عظمت روح به انسان مى دهد، زيرا اين کتاب از روح بزرگ و نيرومندى صادر گشته که با همه مشکلات همچون شيرى پولادين اراده، روبرو گرديده است.»(11)

5ـ استاد امين نخله گويد: «هر کس بخواهد روح تشنه خود را از سخن على عليه السلام سيراب سازد بايد به «نهج البلاغه» روى آورد و آن را با دقت صفحه به صفحه بخواند و گام نهادن در پرتو نهج البلاغه را فراگيرد.»(12)

6ـ محمد امين النواوى در اين زمينه بيانى دارد که فشرده اش اين است: «على عليه السلام تمام قرآن را حفظ داشت و بر اسرار آن آگاه بود و قرآن با خون و گوشتش آميخته بود. خواننده مى تواند اين مطلب را در «نهج البلاغه» ببيند و مقدار بهره ورى على را از قرآن لمس کند. قرآن نيز هر انسانى را از حيث پرورش و تهذيب کفايت مى نمايد و تأثيرش به حدى است که «الْکَن زبان» را سخنورى فصيح و افسونگر مى سازد تا چه رسد به مثل على عليه السلام با آن کمال و استعداد که روح خود را پاک ساخته و پشت پا به دنيا زده آئينش را از هر شائبه اى خالص کرده باشد.

پس ترديدى نيست که على عليه السلام در اثر دريافت پرتوهاى قرآنى، چشمه هاى دانش و حکمت از منبع جوشان دلش بر زبانش جارى مى گردد.

على عليه السلام در خطبه هايش، روشى تازه و راهى نو و دريايى بزرگ از مباحث توحيد، خداشناسى و فلسفه عالى الهى پيش روى دانشمندان ربانى مى نهد که براى هيچکس جز پيامبر اسلام سابقه نداشته است.

او در زمينه اسرار جهان آفرينش، روحيات مردم و جامعه شناسى، راههاى پيشروى و عقب نشينى شيطان، دنيا و گرفتارى هاى آن، آغاز آفرينش، مرگ، زمين و آسمان، فرشتگان و فرشته مرگ، سخن نغز گفته است. آنحضرت در خطبه هاى خود، وارد ميدان سياست گشته و پيرامون بيعت، پيمان بستن، وفادارى، انتخاب فرد اصلح... حقايقى را بيان کرده و ياوران حق را مورد توجه قرار داده و مردم را به جهاد دعوت نموده و با منطقى کوبنده و همه جانبه، مخالفين را تعقيب و محکوم کرده است.

و نيز او از امتياز ديگرى برخوردار بود که بغير از «رسول خدا» هيچکس از آن بهره ور نبود، و آن پيشگويى هاى وى است درباره آينده امت اسلامى و بعضى از فرقه هاى آن چون «خوارج» و ديگران، خبردادن از حادثه «صاحب الزنج».

آنحضرت از طب و تشريح و توصيف ويژگى هاى حيوانات مانند خفاش و طاووس و نيز از انسان و اسرار و شگفتى هاى نهفته او، به گونه اى سخن گفته که براى مردم آن عصر و تمامى زمانها تازگى دارد.

و همچنين نامه هايى که آنحضرت به شريح قاضى، معاويه و نمايندگان خود نگاشته و سفارشى که به فرزندش امام حسن عليه السلام در بازگشت از «صفّين» نموده، بهترين نمايشگر اطلاعات عميق او در مسائل دينى، سياسى، علمى و اجتماعى مى باشد.

آرى آنحضرت پس از تشريح آن موضوعات با عبارتهاى صحيح و روشن، ارزشهاى عالى انسانى را در برابر همه به نمايش درآورده و برنامه اصيل و صحيح اسلامى را براى نيل به هدفهاى کامل زندگى نشان داده است.

زيبايى عبارات نهج البلاغه از حيث ترکيب لفظى و سبک ادبى اين امتيازات را دارد:

1ـ در انواع کلمات: مفرد، جمع، مذکر، مؤنث، حقيقت و مجاز سرمايه اى غنى براى فرهنگ الفاظ عربى است.

2ـ مجازها و کنايه ها در قالبهاى جالب و نوينى آمده است.

3ـ ايجاز و اطناب(13) در جاى متناسب خود به کار رفته است و ما اين مطلب را در خطبه ها و نامه هاى طولانى و گاه متوسط يا کوتاه آنحضرت به روشنى مشاهده مى کنيم.

4ـ محسنات و نوآوريهاى لفظى از جناس تا ترصيع و قلب و عکس(14).

5ـ آهنگ طبيعى و جالب عبارات که اهل فن بخوبى آن را احساس مى کنند، و حتى شنوندگان هنگامى که از سخنوران مذهبى خطبه هاى «نهج البلاغه» را مى شنوند حال و هيجانى به آنها دست مى دهد.

در پايان به گفتار امام يحيى يمنى نويسنده کتاب «الطراز» اشاره مى کنيم:

«از معانى گوارا و شيواى سخن او ـ على عليه السلام ـ هر خطيبى سيراب شده و به سبک کلام وى هر واعظ گويايى لباس سخنورى پوشيده زيرا على عليه السلام ورودگاه بلاغت و زادگاه آن و ابر پربار فصاحت است و خود آنحضرت فرموده:

«ما فرمانروايان کشور سخنيم و درخت سخنورى در وجود ما ريشه کرده و شاخه ها آورده است.»

و «جاحظ» امير سخن در برابر سخنان على عليه السلام اينچنين اظهار ناتوانى کرده، مى گويد: «بعد از قرآن و سخنان پيامبر هر کلام و خطبه و مقاله اى را که خواندم و شنيدم توانستم با آن رقابت کنم و بهتر از آن يا مانندش را بياورم مگر کلمات اميرالمؤمنين على عليه السلام که هر چه کوشيدم توانايى رقابت با آن را در خود نيافتم.»(15)

سيّد رضى کيست؟

ابوالحسن محمدبن حسين ملقب به «شريف رضي» و معروف به «سيدرضي» جدّ پنجمش امام هفتم «موسى بن جعفر عليه السلام » است. وى در سال «359» قمرى متولد شد و ششم محرم سال «406» درگذشت.

از کودکى به تحصيل دانش پرداخت و با جديت و پيگيرى و هوش سرشار در فهم دانش و شعر و ادب بر ديگران پيشى گرفت.

در زمينه بررسى و تحقيق امتياز و اعجاز قرآن، کتاب بى نظيرى بنام «حقايق التأويل» نوشت و در بررسى و تشريح سخنان «پيامبر» و انواع استعاره و مجاز و نکات جالبى که در کلمات آنحضرت ديده مى شد، کتابى به نام «المجازات النبويّة» تأليف نمود که شامل «361» حديث از احاديث رسول گرامى اسلام مى باشد.

و نيز از ميان سخنان على عليه السلام آنچه را که داراى جنبه هاى جالب لفظى و معنوى بود و از حيث «بلاغت» مقام والاترى داشت برگزيد و آنها را بر سه محور: خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار قرار داد و آن را «نهج البلاغه» ناميد.

و همچنين در زمينه شعر، سيّد رضى بهترين شاعر «قريش» بود و طايفه قريش در شعر و شاعرى از تمام افراد عرب برترند، پس او بهترين شاعر عرب است.

علاوه بر اينکه شعر «رضي» از نظر «عفت کلام» و هدفدارى بر ديگر اشعار دوره او امتياز دارد، وى از ناسزا و هجوگويى و کلمات زشت، در شعر، خوددارى مى کرد و شعر و شاعرى را وسيله کاسبى و تقرب به دستگاه خلفاء و پادشاهان قرار نمى داد و آنقدر با اراده و آزادمرد بود که هرگز از کسى تملق نگفت تا آنجا که شاهان «آل بويه» هر چه کوشيدند جايزه اى به وى دهند زير بار نرفت و نپذيرفت و حتى «صله هاي» پدر خود را پس فرستاد.

دکتر زکى مبارک مى گويد: «شريف رضى در جهان ادب با دشوارترين بدرفتاريها روبرو شد و اگر ديوان شعر او به زبان فرانسوى يا انگليسى يا آلمانى بود اهل اين زبانها، صدها کتاب پيرامون آن مى نوشتند و دهها مجسمه برايش مى ساختند.»(16)

و گذشته از اينها، «شريف رضي» نويسنده اى بزرگ و توانا بود که در فنون نگارش پيشگام و يکه تاز بوده است و «ابواسحق صابي» (384-349ه) از ميان نامه هايا و کتابى به نام «الرسائل» گردآورى نموده است.

در واقع کمتر کسى مانند سيد رضى، در زندگى موفق بوده و اگر او هيچ کارى انجام نمى داد جز همين سخنان برگزيده على عليه السلام ـ نهج البلاغه ـ باز بزرگترين خدمت را به شيعه بلکه همه مسلمين عرضه کرده بود.

مرگ «شريف رضي» جهان اسلام را عزادار ساخت و شعراء در مرثيه او اشعار فراوانى سرودند و برادر فقيه و دانشمندش، «شريف مرتضي» ـ علم الهدى ـ از شدت اندوه و تأثر نتوانست در تشييع و دفنش شرکت جويد و به حرم مطهر امام هفتم «موسى بن جعفر» عليه السلام پناه برد تا اينکه در پايان روز، «فخر الملک» آمد و با خواهش و تمنا وى را به خانه اش بازگردانيد.

تاکنون چندين کتاب پيرامون شخصيت «سيدرضي» نگارش يافته که از آن ميان شش کتاب به زبان عربى، و يک کتاب به زبان فارسى را به نام «کاخ دلاويز» مى توان نام برد.(17)

نهج البلاغه چگونه تأليف شد؟

«سيدرضى که از دانشمندان بزرگ نيمه دوم قرن چهارم به شمار مى رود در عصر گسترش و شکوفايى دانش و فرهنگ اسلامى بسر مى برده است، عصرى که از حيث منابع سرشار فرهنگ اسلامى، و فراوانى و اهميت کتابخانه هاى

عمومى و خصوصى، در تاريخ کم سابقه است.

زيرا تا اين زمان هنوز سرزمين هاى اسلامى مورد هجوم وحشيانه دشمنان قرار نگرفته بود و کتابخانه ها و کتب آن از حمله ويرانگر اقوامى چون مغول و مسيحيان اروپا مصون مانده بود.

و اينک به مهمترين کتابخانه هاى آن عصر ـ که مى توانسته مرجع استفاده سيد رضى در جمع آورى «نهج البلاغه» قرار گيرد ـ اشاره مى کنيم:

1ـ کتابخانه «دارالعلم» با 80000 (هشتاد هزار) نسخه که به برادرش سيد مرتضى «علم الهدي» تعلق داشته است.

2ـ کتابخانه عمومى «بيت الحکمة» که در سال «381» هجرى به دست ابونصر «شاپور بن اردشير» وزير بهاء الدوله ديلمى در يکى از محله هاى «کرخ» بغداد تأسيس گرديد و از همان آغاز کار با بيش از 10000 (ده هزار) کتاب از کتب عربى و فارسى و چينى و هندى و رومى کار خود را شروع کرد و به تدريج از ثروتمندترين کتابخانه هاى بغداد گشت.

3ـ کتابخانه عمومى «بيت الحکمة» که در زمان «هارون الرشيد» تأسيس گرديد و ساير خلفاى عباسى خصوصا مأمون در توسعه آن بسيار کوشيدند و علاوه بر جمع کتب عربى و اسلامى، در آن کتابهايى با ترجمه يا بدون ترجمه از زبانهاى يونانى، سريانى، فارسى، هندى و مصرى، فراوان وجود داشت.

4ـ کتابخانه «قرطبه» در سرزمين اندلس، تأسيس «حکم بن ناصر»، که از 350 تا 366 هجرى در آن سرزمين حکومت مى کرد همانند مأمون عباسى به دانش و دانشمندان اظهار علاقه مى نمود و کسانى را براى تهيه و خريد کتاب به اطراف جهان مى فرستاد و از همان آغاز براى اين کتابخانه فهرست هاى موضوعى ترتيب داد. در اين کتابخانه 400000 (چهارصد هزار) جلد کتاب بوده است.

5ـ کتابخانه عمومى «خزانة الکتب» در مصر با 1600000 (يک ميليون و ششصد هزار) جلد کتاب که با تدبير و تشويق «يعقوب بن کلس» وزير «العزيز بالله» دومين خليفه فاطمى کمک شخص خليفه تشکيل گرديد.

و با اين مقياس و ميزان مى توان وسعت و حجم ديگر کتابخانه هاى عمومى را که در ساير شهرها و سرزمين هاى اسلامى وجود داشته، حدس زد.

تازه اينها غير از کتابخانه هاى خصوصى و شخصى اى است که معمولاً دانشمندان براى استفاده خود تهيه مى کرده اند، مانند:

1ـ کتابخانه «صاحب بن عباد» که به اندازه 400 (چهارصد) بار شتر بوده است و اگر براى هر شتر صد جلد کتاب در نظر بگيريم مجموعا 40000 (چهل هزار) کتاب مى شود.

2ـ کتابخانه «ابن ابى بعرة» که تنها قسمتى از آن را کتابهايى به وزن سيصد رطل(18) تشکيل مى داده که در کاغذهاى مصرى و چينى و خراسانى و... نگارش يافته اند.

و در اين کتابخانه مدارک و نامه ها و عهدنامه هايى به خط حضرت على و امام حسن و امام حسين عليه السلام موجود بوده است.

قطعا از نظر منابع و مدارک، امکانات فراوانى براى سيد رضى ـ گردآورنده نهج البلاغه ـ وجود داشته که براى ما در اين زمان ميسر نيست زيرا در اثر گذشت زمان و حمله هاى بيرحمانه دشمنان، بسيارى از آن اسناد و مدارک نابود گشته است.

گويند: وقتى که هلاکوخان مغول وارد بغداد شد از کتابهاى کتابخانه ها بر روى رود بغداد پلى ساخت که لشکريانش از آن عبور کنند و دستور داد کتابهاى باقيمانده را در آتش سوزاندند!

و نيز تاريخ نگاران نقل کرده اند: زمانى که اروپائيان، به سرزمين طرابلس شام ـ اکنون از شهرهاى لبنان است ـ حمله کردند سه ميليون، کتاب را آتش زدند!

و حتى به علت درگيريهاى سياسى و مذهبى و تهمت هايى که گاهى به رجال علم و فلسفه وارد مى گرديد بسيارى از کتابها توقيف و نابود گشت.

«سلطان محمود» غزنوى در نامه اى که به «القادر بالله» خليفه عباسى به بغداد فرستاد چنين گزارش داد که: «در سال 420 هجرى پس از جنگ با فرقه هاى باطنيه، معتزله، رافضيه، شيعه، و اعدام گروهى از ايشان به قدر پنجاه بار شتر از کتابهاى آنان را تغيير داده است و کتابهايى که درباره مرام و مذهب فلاسفه و معتزله و شيعه بوده، به دليل بدعت بودن، همه را پاى چوبه دار اعداميان سوزانيده است.»

با اين حال آيا شما انتظار داريد تمام يا نيمى از منابع و مدارکى که در اختيار سيد رضى بوده بدست ما نيز رسيده باشد؟

با وجود اينها، تاکنون عده اى از دانشمندان با تحمل کوشش و رنج فراوان درصدد استخراج مدارک «نهج البلاغه» برآمده و در اين زمينه کتابها و مقاله هايى نگاشته اند که سه کتاب زير از مهمترين آنها است:

1ـ «ماهو نهج البلاغه» نوشته سيد «هبة الدين شهرستاني» که به فارسى نيز تحت عنوان «نهج البلاغه چيست؟» ترجمه شده است.(19)

2ـ «مدارک نهج البلاغه» تأليف «شيخ هادى کاشف الغطاء».

3ـ «مصادر نهج البلاغه» نگارش محقق توانا سيد «عبدالزهراء حسينى خطيب» و اين کتاب بهترين و جامع ترين کتاب در موضوع خويش است. و ما در نگارش اين رساله بيشتر از آن استفاده کرده ايم.

نهج البلاغه نه اولين و نه آخرين...

هر چند کتاب گرانبهاى نهج البلاغه از جهت انتخاب و نظم و ترتيب مطالب بهترين کتاب از ميان کتابهايى است که تا به حال پيرامون خطبه ها و کلمات على عليه السلام نگارش يافته اما بايستى اين حقيقت را نيز مورد توجه قرار داد که «نهج البلاغه » نخستين کتاب در اين زمينه نيست همانطور که آخرين کتاب نيز نمى باشد.

دانشمند محقق، عبدالزهراء خطيب به غير از نهج البلاغه «46» کتاب ديگر را که به قلم دانشمندان شيعى و سنى در تدوين سخنان على عليه السلام نگارش يافته، با ذکر اسم نويسنده و تاريخ تأليف آن به طور مفصل نام مى برد که 22 کتابش پيش از تاريخ «نهج البلاغه» نوشته و نشر شده است.

اينک به پاره اى از آنها اشاره مى کنيم:

1ـ «خطيب اميرالمؤمنين على المنابر...»(20)نوشته زيدبن وهب جهني. نويسنده اين کتاب قبل از اسلام (در عصر جاهليت) به دنيا آمد و در زمان دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمان شد. اما به ديدار آن حضرت موفق نگرديده است. او از مسلمانان با عظمت و از سربازان فداکار لشکر على عليه السلام بود و در سال 96 هجرى درگذشت.

وى نخستين مؤلف و گردآورنده سخنان على عليه السلام است و قهرا آنچه را که خود از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيده جمع آورى و ضبط نموده است.

2ـ «خطيب اميرالمؤمنين»: نوشته «مسعدة بن صدقة عبدي» که از امام ششم و امام هفتم نيز رواياتى شنيده و نقل کرده و در زمينه احاديث و معارف شيعه کتابهايى نگاشته که يکى از آنها کتاب نامبرده، درباره سخنان على عليه السلام است. دانشمند بزرگ، سيدهاشم بحرانى متوفاى سال «1107» نسخه اى از آن را در دست داشته و در کتاب تفسير خود: «تفسير البرهان» مطالب فراوانى از آن نقل و استفاده کرده است.

3ـ کتاب «الخطبة الزهراء لاميرالمؤمنين عليه السلام »: تأليف مورخ بزرگ شيعى «ابومخنف» متوفاى سال «175» هجرى، اين نويسنده مورد اعتماد علماى سنى نيز بوده و افرادى مانند «طبري» و «ابن اثير» رويدادهاى تاريخى را از او نقل کرده اند.

4ـ «خطب اميرالمؤمنين عليه السلام » نوشته سيد بزرگوار حضرت «عبدالعظيم حسني» که در علم و عمل و عدالت و پاکدامنى از مردان بزرگ خاندان رسالت به شمار مى رود و محضر امام هفتم تا امام دهم را درک نموده و از آنها احاديث بسيارى شنيده و نقل کرده است، همانطور که خطبه ها و کلمات على عليه السلام را با اسناد پيوسته و صحيح در کتاب مزبور آورده است.

5ـ «مأة کلمة» لاميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام گردآورى و نگارش دانشمند معروف اسلامى «ابوعثمان جاحظ»، متوفاى سال «255» هجري. سيدرضى پاره اى از کلمات اين کتاب را برگزيده و در «نهج البلاغه» ذکر کرده است.

جاحظ به کتاب «مأة کلمة» سخت علاقمند بوده است.

«خوارزمي» در کتاب خود «المناقب» از «احمدبن ابى طاهر» دوست و رفيق نزديک جاحظ چنين نقل مى کند: زمانى جاحظ به ما گفت: «در ميان سخنان على عليه السلام «صد کلمه» ديده مى شود که هر کدامش با هزار کلمه جالب و زيباى عرب برابرى مى کند.» سپس احمد مى گويد: «من تا زمانى دراز از جاحظ تقاضا مى کردم که: اين صد کلمه را مدتى در اختيار من گذارد و يا برايم بخواند و او نيز هر بار وعده مى داد ولى بخل مى ورزيد و خود را به غفلت و فراموشکارى مى زد تا آنکه در اواخر عمرش اين «کلمات صدگانه» را بيرون آورد و به من داد.»

دانشمندان اسلامى بعد از قرن چهارم در زمينه سخنان على عليه السلام دهها کتاب مستقل نوشته اند و ما در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى کنيم:

1ـ «نثراللئآلي» نگارش «امين الاسلام شيخ طبرسي» مفسر بزرگ شيعى، (متوفاى سال 548)

اين کتاب که به تاريخ «1312» هجرى به چاپ رسيده، کلمات حضرت على عليه السلام در آن به ترتيب «حرف الفباء» گردآورى شده است.

2ـ «غررالحکم و دررالکلم» نگارش «عبدالواحد آمدي».

از مقدمه اين کتاب استفاده مى شود که نگارنده به علت اينکه جاحظ از ميان سخنان ارزشمند و فراوان على عليه السلام فقط «صد کلمه» آن را انتخاب کرده و ساير کلمات آنحضرت را از نظر دور داشته است با تلاشى پيگير قسمت عمده سخنان کوتاه ـ کلمات قصار ـ امام را جمع آورى و سپس آنها را به ترتيب «الفباء» نگاشته است.

تا به حال چندين شرح و ترجمه بر اين کتاب نوشته اند و هم اکنون با تيراژ بسيار در دسترس دانش پژوهان قرار دارد.

3ـ «استخراج الوقايع المستقبلة من کلام اميرالمؤمنين عليه السلام » نگارش دانشمند فقيه شيخ جمال الدين «ابن فهد حلي» متوفاى 841 هجري.

اين کتاب درباره اسرار نهان و پيشگويى هايى است که «ابن فهد» از سخنان ايراد شده على عليه السلام بعد از شهادت «عمار ياسر» استفاده نموده است.

4ـ «الصحيفة العلوية و التحفة المرتضوية» نوشته عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى،(21)(متوفاى سال 1135 هجري) اين کتاب مجموعه اى از دعاهاى على عليه السلام است که از حيث مدرک و سند نزد مؤلف معتبر بوده و تاکنون چندين بار در ايران به چاپ رسيده است.

5ـ هدى و نور من کلام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، تأليف شيخ «ثروت منصور هيکل» مصري.

اين کتاب شامل 7 بخش است بدين ترتيب:

1ـ شناسايى خدا.

2ـ توصيف آفريده هاى زمين و آسمان.

3ـ بعثت پيغمبران.

4ـ جلوگيرى از بدعتها، ياد مرگ...

5ـ نکوهش اهل تکبر.

6ـ تلاش براى دنيا، نه دلبستگى به آن.

7ـ کلماتى که به صورت شعر و نثر در زمينه هاى سفارش و اندرز، دعا و مناجات از آن حضرت به دست ما رسيده است. رئيس دانشگاه «الازهر» آن عصر، شيخ «محمد خضر حسين» نيز بر اين کتاب مقدمه اى نگاشته است.(22)

دستنويسهاى نهج البلاغه

کتاب نفيس نهج البلاغه، از ديرباز مورد توجه و علاقه مخصوص مسلمانان بوده است و آنها از هر وسيله و طريقه ممکن در راه حفظ و نشر و استفاده از آن مى کوشيده اند.

در حوزه هاى درسى بزرگ و کوچک کتاب پرارج نهج البلاغه مورد بحث و مطالعه قرار مى گرفت، و شاگردان نزد اساتيد خود آن را مى خواندند و از آنان اجازه مى گرفتند و بدان افتخار مى کردند؛ آن دستخط ها که اجازه نامه رسمى استفاده از آن کتاب بوده است هم اکنون موجود است و در کتاب «مصادر نهج البلاغه»(23) 20 اجازه آمده است.

بنابراين قبل از پيدايش صنعت چاپ، دست نويس هاى نهج البلاغه يکى از پرتيراژترين کتابها بوده است و خود اين موضوع باعث آمد که تعداد زيادى از آن نسخه هاى خطى و گرانبها تا زمان ما باقى بماند و زينت بخش کتابخانه ها باشد.

اين نسخه ها مدرکى ديگر بر اصالت نهج البلاغه مى باشد که در اين کتاب به بعضى از آنها اشاره مى شود:

1ـ نسخه اى که به خط خود سيد رضى نوشته شده و تا زمان ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه مورد استفاده قرار مى گرفته است(24) و او از اين نسخه ياد مى کند.

2ـ کمال الدين ميثم بحرانى در شرحى که بر نهج البلاغه نوشته است از نسخه اى که به خط مرحوم سيد رضى بوده استفاده کرده است.

3ـ روانشاد علامه امينى مؤلف کتاب نفيس «الغدير» نقل مى کند که نسخه اى از نهج البلاغه را نزد يکى از بزرگان نجف اشرف ديدم که بر آن اجازه خطى مرحوم سيد مرتضى براى بعضى از شاگردانش نوشته شده بود، اين کتاب را حاج نعمان اعظمى خريد.

4ـ نسخه خطى نهج البلاغه در مدرسه نواب مشهد مقدس.

5ـ نسخه اى در کتابخانه آقاى محيط طباطبايى که تاريخ کتابت آن سال «512» هجرى مى باشد.

6ـ نسخه اى در کتابخانه مدرسه فاضل خان، مشهد، تاريخ نگارش آن «544» هجرى مى باشد. اين کتاب به کتابخانه آستان قدس رضوى منتقل شده است.

7ـ نسخه اى در کتابخانه «موزه عراقي» بغداد شماره (356) کتب خطي.

8ـ نسخه اى به خط سيد حسن بن محمد، در کتابخانه سيد يزدى در نجف اشرف، تاريخ نگارش «631» هجري.

9ـ نسخه اى در کتابخانه آيت الله حکيم در نجف اشرف. نگارش سيد نجم الدين حسينى به تاريخ «677» هجري.

10ـ نسخه اى در کتابخانه طلعت پاشا در دارالکتب المصريه، شماره (4840) «ادب» نسخه بسيار جالب رنگين با تذهيب کاري.

11ـ نسخه اى به خط خوشنويس مشهور «ياقوت مستعصمي» که هم اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است؛ تاريخ کتابت «701» هجري.

12ـ نسخه اى به خط ياقوت در کتابخانه مدرسه حسينى «موصل».

13ـ نسخه اى در مخزن کتابخانه «موزه عراق» بغداد، به تاريخ 10 رمضان «704» هجري.

14ـ نسخه ديگر در کتابخانه «موزه عراق» به تاريخ اواخر محرم «767» هجري.

15ـ نسخه اى در کتابخانه «موزه عراق»، به تاريخ 5 شنبه 26 محرم 875.

16ـ نسخه اى در کتابخانه «موزه عراق»، به تاريخ آخر ماه ذيحجه سال 1103.

17ـ نسخه اى در کتابخانه «کونکرس» واشنگتن در جلد طلاکارى مينياتور به تاريخ «1090» هجري.

18ـ نسخه اى در کتابخانه «ظاهريه» دمشق (918ه) شماره کتب خطى (775).

19ـ نسخه ديگر در ظاهريه دمشق (1077 ه).

20ـ نسخه اى در کتابخانه تقوى (1013).

21ـ نسخه اى در کتابخانه دکتر حسين على محفوظ (1059).(25)

برخى از کتابهايى که پيش از نهج البلاغه سخنان امام اميرالمؤمنين عليه السلام در آنها آمده است

نام کتاب / نام مؤلف

1ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / ابوسليمان زيدبن وهب

2ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / مسعدة بن صدقة

3ـ الخطبة الزهراء لاميرالمؤمنين عليه السلام / ابومخنف

4ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / اسماعيل بن مهران

5ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / سيد عبدالعظيم الحسنى

6ـ خطب على عليه السلام / ابراهيم بن الحکم

7ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / محمدبن عمر بن واقد

8ـ خطب على عليه السلام / نصر بن مزاحم

9ـ خطب على کرم الله وجهه/ هشام بن محمد

10ـ خطب على و کتبه الى عماله/ المدائنى

11ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / صالح بن حماد

12ـ مأة کلمة لاميرالمؤمنين عليه السلام / الجاحظ

13ـ رسائل اميرالمؤمنين عليه السلام و اخباره و حروبه/ ابراهيم بن هلال

14ـ الخطب المعربات/ ابراهيم ثقفى

15ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / ابراهيم بن سليمان

16ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / قاضى نعمان مصرى

17ـ خطب اميرالمؤمنين عليه السلام / عبدالعزيز بن يحيى

18ـ مواعظ على عليه السلام / جلودى

19ـ رسائل على عليه السلام / جلودى

20ـ کلام على عليه السلام / جلودى

21ـ الملاحم/ جلودى(26)

فهرست مدارک نهج البلاغه

فهرست برخى از کتابهايى که کلمات نهج البلاغه در آنها موجود است:

1ـ ارشاد مفيد

2ـ اخبار الطوال

3ـ الامامة و السياسة

4ـ امالى مفيد

5ـ امالى صدوق

6ـ امالى طوسى

7ـ الامتاع و المؤانسه

8ـ اثبات الوصية

9ـ اختصاص مفيد

10ـ امالى سيد مرتضى

11ـ اکمال الدين

12ـ الفاضل مبرد

13ـ کتاب «الام» شافعى

14ـ البيان و التبيين

15ـ تفسير القمى

16ـ تاريخ طبرى

17ـ تهذيب شيخ طوسى

18ـ ترجمه تاريخ اعثم کوفى

19ـ تفسير المطالب

20ـ تحف العقول

21ـ توحيد صدوق

22ـ تفسير عياشى

23ـ الجمل شيخ مفيد

24ـ دعائم الاسلام

25ـ دلائل الامامه

26ـ خصال صدوق

27ـ السقيفه

28ـ صفات الشيعه

29ـ صد کلمه جاحظ

30ـ کتاب صفين

31ـ صحيفة الرضا

32ـ طبقات ابن سعد

33ـ عيون اخبار الرضا

34ـ علل الشرايع

35ـ عيون اخبار ابن قتيبه

36ـ غريب الحديث

37ـ الغارات

38ـ الفاضل مبرد

39ـ قوت القلوب

40ـ کافى

41ـ کامل مبرد

42ـ کنز الفوائد کراچکى

43ـ کتاب سليم بن قيس

44ـ معانى الاخبار

45ـ مروج الذهب

46ـ المسترشد فى الامامة

47ـ من لا يحضره الفقيه

48ـ المقنعه

49ـ مقاتل الطالبيين

50ـ مصادقة الاخوان

51ـ مهج الدعوات سيد بن طاووس

52ـ محاسن برقي.
پى نوشت ها
1ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 38.
2ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 38.
3ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 40.
4ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 40.
5ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 41.
6ـ «نهج البلاغه» يعنى شيوه آشکار بلاغت.
7ـ شرح نهج البلاغه «ابن ابى الحديد»، جلد 1، مقدمه «محمد ابوالفضل ابراهيم»، ص7.
8ـ مقدمه شرح نهج البلاغه عبده.
9ـ جولات اسلاميه، ص 98.
10ـ «نظرات فى القرآن» تأليف محمد غزالى، ص 154.
11ـ عبقرية الشريف الرضى، ج 1، ص 296.
12ـ «مائة کلمة من کلام الامام علي».
13ـ ايجاز يعنى کوتاه و مختصرگويى و اطناب يعنى طولانى و به درازا سخن گفتن، که هر يک به جاى خود نشانه بلاغت و مهارت سخنورى و نويسندگى است.
14ـ جناس يا تجنيس در اصطلاح فن بديع: آوردن دو کلمه که در لفظ شبيه و همجنس اند ولى در معنى مختلف هستند.
ترصيع: در اصطلاح فن بديع آن است که: دو مصراع يا دو جمله اى بياورند که وزن و سجع کلماتش مطابق هم باشد مانند:
هوا شد تيره و گريان بسان ديده وامق        زمين شد تازه و خندان بسان چهره عذرا قلب و عکس: يعنى وارونه کردن و برگرداندن چيز يا مطلبى و در اصطلاح فن بديع: لفظ مقدم را مؤخر و مؤخر را مقدم ذکر کردن مثل: «خداوند زنده را از مرده بيرون مى آورد و مرده را از زنده» در جمله اول «زنده» بر «مرده» مقدم ذکر شده و در جمله دوم بر عکس.
15ـ «جولات اسلاميه» نگارش محمد امين النواوى، صفحه 99 تا 104.
16ـ «عبقرية الشريف الرضي»، جلد 1، صفحه 19.
17ـ کتابى در شرح حال «سيد رضي» در سلسله انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه به وسيله بنياد نهج البلاغه منتشر شده است.
18ـ رطل پيمانه اى بوده که اجناس را با آن وزن مى کرده اند و کمترين رطل، رطل عراقى بوده، تقريبا معادل 130 درهم، يعنى 385 گرم، بنابر اين سيصد رطل مى شود 154 کيلو (غاية التعديل صفحه9).
19ـ اين کتاب در سلسله انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه به وسيله بنياد نهج البلاغه تجديد چاپ شده است.
20- يعني: «سخنرانيهاى على عليه السلام روى منبر...»
21- وى اهل «سماهيج» يکى از دهات «بحرين» است.
22ـ در اين زمينه تحقيقات وسيعترى توسط محققان ديگرى انجام گرفته و تعداد بيشترى از کتابهايى که سخنان اميرالمؤمنين را گردآورده اند، جمع آورى شده و در سلسله انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه به وسيله بنياد نهج البلاغه چاپ و منتشر شده است.
23ـ ج 1، ص 240.
24ـ شرح ابن ابى الحديد، جلد 3، ص 592.
25ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 238-225.
نام دستنويس هاى ديگرى نيز جمع آورى شده که در رساله اى از سوى کنگره هزاره نهج البلاغه منتشر شده است.
26ـ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 38. در اين باره رساله جداگانه اى در سلسله انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه منتشر شده است.
منبع: مجله نهج البلاغه » زمستان 1383 - شماره 11و12