تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (1)
چكيده
ابن ابي الحديد به عنوان شارح نهج البلاغه، بخش عمده اي از كتاب خويش را به مباحث تاريخي اختصاص داده است. او در دوره اي از تاريخ اسلام مي زيست كه جامعه اسلامي به دليل تهاجم مغول، بخشي از ميراث علمي خويش را از دست داد و كتاب شرح نهج البلاغه عملا منتقل كننده داده هاي تاريخي پيشينيان به صورت روشمند به ادوار بعدي است؛ از اين رو بررسي ابعاد مختلف تاريخ نگاري او به عنوان اثري به يادگار مانده از آخرين حلقه عقلگرايان جهان اسلام، پيش از حمله مغول حائز اهميت است. اين پژوهش بر اين اساس به انديشه تاريخي او روي كرده، بينش و روش تاريخي ابن الحديد را از ابعاد و زواياي مختلف بررسي مي كند.
كليد واژه ها: ابن ابي الحديد، معتزله، تاريخ نگري، تاريخ نگاري، نقد راوي، نقد روايت.
مقدمه
تاريخ نگاري معادل «Historiography» شعبه اي از علم تاريخ است و قدمتي همانند اين علم دارد. از زماني كه بشر به حفظ و نگارش تاريخ پرداخت، تاريخ نگاري پديد آمد. هر تاريخ نگاري اي بر اساس درجة ژرف نگري و تعمق مورخ، به لحاظ شكل ظاهر و ماهيت درون از سطوح مختلفي برخوردار است. تاريخ نگاري اسلامي نيز ضمن اينكه تاريخ نگري مسلمانان هر عهد و دوره اي را در خود دارد، تحول و تداوم ساختاري جوامع اسلامي را باز مي نماياند.
جامعه اسلامي در سال هاي پاياني خلافت عباسيان با مشكلات فراواني مواجه بود و مردم و انديشمندان آن عصر از اوضاع زمانه ناراضي بودند و طبيعتا با توجه به اين اوضاع، مهم ترين سؤالي كه در جامعه اسلامي مطرح مي شد، اين بود كه: چرا مسلمانان با چنين روندي روبرو شدند؟
مسلمانان براي پاسخ دادن به اين پرسش مي بايد به تاريخ توجه كرده، در پي تعليل و تبيين رخدادها برآيند.
در اين راستا ابن ابي الحديد كه در عصر پاياني خلافت عباسي مي زيست، اثر قابل توجهي در تاريخ نگاري پديد آورد؛ هر چند اثر او محدود به تاريخ نبوده، و دائره المعارفي از علوم مختلف به شمار مي آيد، به علاوه از آن جهت كه بُعد تاريخي اين اثر پررنگ بوده و بيشتر مطالبي كه وي بدان پرداخته، موضوعاتي تاريخي به شمار مي آيند، اثر وي منبعي تاريخ نگارانه شمرده مي شود و بازتاب نوعي نگاه حاكم بر سال هاي پاياني خلافت عباسيان است.
اين پژوهش با اين سؤال كه: رويكرد ابن ابي الحديد در تاريخ نگاري بر چه مباني و اصولي استوار است؟ به دنبال اثبات اين فرضيه مي باشد كه مباني تاريخ نگاري ابن ابي الحديد بر عقلگرايي معتزلي، همراه با نگرش انتقادي متأثر از دخالت ارزش ها استوار است.
گذري بر زندگي ابن ابي الحديد
عزالدين ابوحامد عبدالحميد بن [داود بن](ابن كثير، 1408 ق، ج13، ص212)هبه الله بن محمد بن محمد بن حسين بن ابي الحديد مدائن در سال 586ق در خانواده اي اهل دانش در مدائن متولد شد و در آنجا رشد و نمو يافت (آقا بزرگ تهراني، 1403ق، ج14، ص158-159)؛ اما ياقوت حموي ولادت او را در مدائن، رشدش را در كرخ دانسته است. او درباره مذهب اهالي مدائن و كرخ در اين دوران مي نويسد: «اهالي مدائن و كرخ در عصر ايشان شيعه امامي بودند»(ياقوت حموي، 1399ق، ج4،ص448 و ج5، ص75) از دوران كودكي ابن ابي الحديد نيز اخباري در دست نيست.
از سنين پانزده و شانزده سالگي در محضر علما و بزرگان مشهور بغدادـ كه بيشتر آنها شافعي مذهب بودندـ حضور داشته، در محافل علمي و ادبي شركت مي جسته است (دائره المعارف بزرگ اسلامي، 1368، ص294) او در مدارس نظاميه بغداد تحصيل مي كند(ابن ابي الحديد، 1337، ج14، ص280)؛ اما او كه شيفتة آموختن و دست يابي به حقيقت بود، تنها به استادان شافعي اين مدارس اكتفا نكرد، و از بزرگان ساير فرقه هاي اسلامي نيز بهره هاي فراواني برد. استادان متعدد وي شافعي (همان، ج1، ص101 و ج1، ص205)، حنفي (همان، ج9، ص 235و ج1، ص41)، و دسته اي از ايشان علوي (همان ، ج7، ص 132 و ج9، ص 248) بودند.
ابن ابي الحديد به معتزله گرايش يافت و آراي معتزله بغداد و بصره را فرا گرفت و خود در اين باره اهل رأي و نظر گرديد و مورد توجه دستگاه حكومت عباسي قرار گرفت. او در سرتاسر کتابش به معتزلي بودن خويش و اعتقادش به درستي خلافت خلفاي سه گانة پيش از اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السلام) اقرار مي كند و بزرگان معتزله را شيوخ خويش مي خواند.
ديگر افراد خاندان ابن ابي الحديد نيز از بزرگان و دانشمندان زمان خويش بودند. پدرش قاض مدائن (آصف فكرت، 1379، ص 640) و برادرش موفق الدين ابوالمعالي قاسم دبير انشا(الطباطبا، 1360 ،ص441) و قاضي (ابن الفوطي شيباني، 1381، ص199) بودند. برادر ديگرش، ابوالبركات محد، كاتب نظاميه ها و شاعر بود(Vaglieri,v.3,P.684).
ابن ابي الحديد در خدمت به خاندان عباسي ، مشاغل و مسئوليت هايي بر عهده گرفت و از اين طريق وارد دربار شد. او در مراسم و مجالس بزرگان عصر خويش حاضر مي شد و چون شاعر و اديب بود، در مناسبت هاي مختلف به هنرنمايي پرداخته، شعر مي سرود(ابن الفوطي، همان، ص 44).
وي ابتدا كاتب دارالتشريفات بود و در سال 629ق به كتابت خزانه منصوب شد و مدتي بعد كاتب ديوان شد. در صفر سال 642ق با عنوان ناظر حله تعيين شد؛ سپس خواجة اميرعلاءالدين طبرس گرديد و پس از آن، ناظر بيمارستان عضدي و سرانجام ناظر كتابخانه هاي بغداد شد (ابن الفوطي شيباني، 1371 ج14، ص213-214).
ابن ابي الحديد مي نويسد: «مسئوليت هاي وي، آثارش را از جهات فرهنگي با ارزش نمود و مانع از اشتياقش به كسب علوم و سرودن شعر نشده است» (Vaglieri,v.3,P.684).
از مكتوبات ابن ابي الحديد هفده اثر شناخته شده است كه سه اثر به نظم و بقيه به نثر مي باشند. اين آثار عبارتند از: شرح نهج البلاغه، الاعتبار، انتقاد المسصفي، الحواشي علي كتاب المفصل في النحو،شرح الآيات البينات، شرح المحصل، شرح الياقوت، نقص المحصول في علم الاصول، العبقري الحسان، الوشاح الذهبي في العلم الادبي، الفك الدائر علي المثل السائر، شرحي بر المنظومه في الطب ابن سينا، شرحي بر كتاب مشكلات الغرر، منظومه الفصيح، مستنصريات، ديوان اشعار، القصايد السبع العلويات.
ابن ابي الحديد در حملة هلاكوخان به بغداد به مرگ محكوم شد، اما به شفاعت ابن علقمي و ساطت خواجه نصيرالدين طوسي، از مرگ رهايي يافت (صاحبي نخجواني، 1357، ص259) و پس از آن به مقام كاتبي رسيد) ابن الفوطي، همان، ص 197). درباره تاريخ دقيق درگذشت ابن ابي الحديد ميان مورخان اختلافي اندك وجود دارد؛ محمدبن شاكر كتبي در دو كتاب فوات الوفيات (شاكر الكتبي، 1974، ص 259) و عيون التواريخ(شاكر الكتبي، 1980، ص 112) و ابن اكثير در البدايه و النهايه (ابن كثير، همان، ج13، ص 233) درگذشت او را در سال 655 مي دانند. صنعاني در كتاب نسمه السحر به نقل از ديار بكري مي نويسد: «او هفتاد روز پيش از ورود مغولان به بغداد كه بيست محرم سال 656 بود درگذشته است (الصنعاني، 1420ق، ص 344). ذهبي در سير الاعلام النبلاء(ذهبي، 1413ق، ج23، ص 275) و ابن الفوطي در حوادث الجامعه (ابن الفوطي، همان، ص 199) درگذشت او را جمادي الاخر سال 656 اعلام مي نمايند.
هدف ابن ابي الحديد از رويكرد تاريخي به نهج البلاغه
معتزله از درون تحولات تاريخي، از ميان خوارج و مرجئه برخاسته اند و با تاريخ صدر اسلام درگير هستند. ايشان به دليل آنكه مي كوشند مشكلات ذهني و مذهبي خويش را با عقل و استدلال حل كنند، به نقل جز در چارچوب پيش فرض هايشان نمي نگرند. در پيشينة ايشان، افراد معدودي به تاريخ نگاري پرداخته اند. كساني چون اسكافي و جاحظ، از مورخان بزرگ و بنام معتزله هستند كه آثار ارزشمندي تأليف كرده اند و عده اي ديگر از ايشان مانند قاضي عبدالجبار كه به تاريخ اهميت مي دهند، تنها به دانش تذكره نويسي براي معتزليان يا به اصطلاح علم «طبقات معتزله» مي پردازند. ايشان در تاريخ نگاري به دليل آنكه پيش فرض هاي متكلمانه دارند، از تاريخ به عنوان ابزار استفاده مي كنند. معناي اين سخن، آن است كه تاريخ در اين نگاه، در جايگاه واقعي خويش قرار ندارد، بلكه به نوعي، آلت دست يك متكلم شده است. اين مشكلي است كه ديگر عقلگرايان عالم اسلام هم با دانش تاريخ دارند.
پرسش هايي در اينجا مطرح مي شود: چرا ابن ابي الحديد به تاريخ اسلام پرداخته است؟ چرا اين پرداختن با شرح نهج البلاغه به هم آميخته است؟
در پاسخ بايد گفت: بخشي از معتقدات معتزله دقيقا جنبه تاريخي دارد؛ صورتش كلامي، اما ماده و عمقش تاريخي است. بررسي سير پيدايش معتزله نشان مي دهد آنان از دل تحولات تاريخي سر برآورده اند. مشكل جنگ هاي جمل، صفين، نهروان و پديد آمدن خوارج در چهارچوب اين مسئله بود كه كافر و مسلمان چگونه از يكديگر تفكيك مي شوند. معتزله با پاسخ ويژه اي كه به اين پرسش دادند ماهيت خود را ساختند. معتزله هيچ گاه نتوانستند گذشته تاريخي خود را ـ كه پديد آمدن شان از دل تحولات مربوط به زمان عثمان تا پايان حكومت امام علي (عليه السلام) بود ـ كنار بگذارند. ابن ابي الحديد مي كوشد به همان پرسش هاي نخستين پاسخ دهد؛ آن هم از دل شرح نهج البلاغه. در اين صورت، او هم شرحي بر نهج البلاغه نوشته است و هم از هويت معتزله دفاع كرده است و هم نشان داده كه يك معتزلة شيعي است نه عثماني.
نهج البلاغه، گزيده سخنان حضرت علي (عليه السلام) است كه به دست سيد رضي (رحمه الله) (م.406) از مصادر تاريخي، حديثي و ادبي گردآوري شده است. «نفس تدوين نهج البلاغه،آنگونه كه بخش عظيمي از سنيان معتدل نيز آن را بپذيرند و حتي بر آن شرح بنويسند، مي تواند اقدامي در راه تفاهم به شمار آيد؛ گر چه سنيان افراطي كه وارثان اهل حديث بودند، در برابر اين اقدام معتدلانه شيعه حاضر به كوچك ترين گذشت نشدند»(جعفريان، 1371،ص8).
در اين كتاب كه ابن ابي الحديد آن را براي ابن علقمي اسدي، وزير شيعي مذهبي المستعصم بالله آخرين خليفه عباسي تأليف كرده است (آقا بزرگ تهران، همان، ج14، ص 158-159) مباحث تاريخي و اعتقادي به گونه اي در كنار هم قرار مي گيرد كه براي هر دو گروه شيعه و سني آن دوران، مورد قبول باشد و باعث تحريك احساسات هيچ يك از دو طرف نشود.
وي در شرح نهج البلاغه كه قسمت اعظم آن به نقل و بررسي وقايع تاريخي اختصاص دارد، كوشيده است در هنگام نگارش تاريخ، به اصول معتزلي و راه هاي مورد قبول ايشان در بررسي هاي علمي وفادار بماند؛ در واقع تاريخ براي ابن ابي الحديد ابزاري مهم است كه با پژوهش و تحقيق دربارة آن و با استناد به آن مي توان به حقايق امور دست يافت.
پی نوشت ها :
*دانشيار دانشگاه تربيت معلم
**كارشناسي ارشد تاريخ
منبع: شيعه شناسي 25
ادامه دارد...