سينه خردمند صندوق راز اوست و خوشرويى وسيله دوست يابى ، و شكيبايى ، گورستان پوشاننده عيب هاست . و يا فرمود : پرسش كردن وسيله پوشاندن عيب هاست ، و انسان از خود راضى ، دشمنان او فراوانند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   چهره ها (شارحین)  >  علامه كمال الدين ميثم بن علي بحرانى

علامه كمال الدين ميثم بن علي بحرانى

آشنایی با برخى از ويژگيهاى شخصيت دانشمند متفكر علامه ميثم بحراني
ستايش خداى راست پروردگار جهانيان و درود و سلام بر محمد و خاندان پاك و ياران برگزيده‌اش باد.
مؤمنان نبايد همگى سفر كنند. چرا از هر گروه ايشان، دسته اى سفر نكنند تا در كار دين دانش اندوزند و چون بازگشتند قوم خويش را بيم دهند شايد آنها بترسند. (آيه 122 سوره توبه)
هيچكس اصالت فكرى بحرين و تاريخ پنج هزار ساله آن را انكار نمى كند. بحرين در گذشته شامل مناطق احساء، قطيف و اوال بود اما در عصر حاضر فقط اوال را در بر مى گيرد.1 در چنين كشور اصيل و تاريخى افرادى به پا خاسته¬اند كه علو فكرى و اوج انديشه در آن را به اثبات رسانيده اند.
 انديشيدن سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى و مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى به برگزار كردن همايش بزرگداشت دانشمند و متفكر اسلامى عربي، علامه ميثم بحراني، نمايانگر عنايت و توجه تحسين برانگيزى است كه اين دو سازمان به شخصيتهاى شايان تجليل و تقدير مبذول مى دارند.
شخصيتي كه امروز در اين كنفرانس مورد تجليل قرار مى گيرد، علامه كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحرانى يكى از بزرگان قرن هفتم هجرى است كه در سال 679 قمرى در گذشته است.
دانشمندان و شرح حال نويسان وى را چنين معرفى كرده اند:
فيلسوف محقق، حكيم باريك بين، پيشواى علماى كلام، برجسته ترين فقيه و محدث، عالم رباني، كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحراني، غواص درياى معارف، دست يابنده به حقايق و نكات دقيق و ظريف و شگفت انگيز، دانشمندى كه علاوه بر احاطه داشتن به علوم دينى و پيشگامى در علوم و فنون عقلي: فلسفه، حكمت و كلام، از ذوق سرشارى در علوم حقيقى و رموز و اسرار عرفانى بهره مند و از كرامات و افتخارات درخشانى برخوردار بوده است. براى اثبات عظمت مقام و منزلت و قدرت استدلال وى كافى است بدانيم كه دانشمندان بزرگ و برجسته هر عصر و زمان و علما و اساتيد زبردست تمام نقاط جهان اسلامى متفقاً وى را عالم ربانى ناميده اند و شهادت داده اند كه او در تحقيق و دستيابى به حقايق و اصلاح اصول علمى بى نظير بوده است. فيلسوف حكيم، سلطان محققين، استاد حكما و علماى كلام، يارى دهنده دين و آيين، خواجه نصيرالدين طوسى به تبحر و مهارت وى در حكمت و كلام، شهادت داده و به زيباترين سبك و رساترين الفاظ او را ستوده است.2
علامه، شيخ يوسف بحراني، محدث موثق، مؤلف دائره المعارف بزرگ فقهى اماميه، با عنوان «الحدائق الناضره فى أحكام العتره الطاهره» در مورد شرح حال ابن ميثم بحرانى از كتاب «السلافه البهيه فى الترجمه الميثميه»3 تأليف علامه شيخ سليمان بن عبدالله بحراني4، استفاده كرده است. مطالبى كه در اين كتاب آمده است بر علو مقام و منزلت اين انديشمند بحرينى قرن هفتم هجرى دلالت دارد. اوصاف و عبارات ستايش آميزى كه اين دو مؤلف موثق در مورد ابن ميثم به كار برده¬اند شايان تقدير و تحسين برانگيز است. ما نيز در ذكر ويژگيهاى شخصيت ابن ميثم از اين متن استفاده كرده و دو ويژگى بارز وى را به اختصار بيان مى كنيم:
اولاً: اين كه او فيلسوفى محقق، حكيمى باريك بين و پيشواى علماى كلام بوده است.
فيلسوف بزرگ، استاد حكما و علماى كلام خواجه نصيرالدين محمد بن محمد بن حسن طوسي، دانشمند معاصر شيخ ميثم بحرانى كه در سا ل672 ق. درگذشته است، اين ويژگى علمى ابن ميثم را مورد تأكيد قرار داده و گفته است كه وى در حكمت و علم كلام ورزيده است.5
از محمدبن ابراهيم معروف به صدرالمتألهين شيرازي، متوفاى سال 1059 ق. منقول است كه وي مطالب بسيارى را در حواشى كتاب شرح التجريد به ويژه در بحث مربوط به جواهر و اعراض از ابن ميثم نقل كرده است و از تحقيقات گرانقدر و ممتازى كه قريحه مرحوم، ابن ميثم مبتكر آن بوده و در كتاب المعراج السماوى و ديگر تأليفات بى نظيرش آمده استفاده كرده است.6
اين دو شهادت از دو تن از مشهورترين بزرگان فلسفه و كلام اسلامى از نظر اعتبار علمي بسيار حائز اهميت است. زيرا اين دو شخصيت برجسته يعنى خواجه نصيرالدين طوسى و صدرالمتألهين شيرازى از روى عاطفه و من باب تعارف و مغاير با حقايق علمى به معرفي يك شخصيت علمى مبادرت نمى ورزند. بلكه شهادت دادن آنان درباره دانشمندان، با تخصص علميشان در حكمت، فلسفه و كلام ارتباط دارد. بنابراين بسيار معتبر و قابل اعتماد مى باشد. علاوه بر اين زمانى كه به فهرست تأليفات شيخ ميثم مراجعه مى كنيم در ميان آنها چند كتاب و رساله فلسفى و كلامى مى يابيم كه همان گونه كه ملاحظه خواهيد كرد. حكماى برجسته و دانشمندان مشهور علم كلام اين كتابها را ستوده¬اند.
ابن ميثم در زمينه فلسفه و علم كلام چند كتاب و رساله تأليف كرده است كه به اختصار به آنها اشاره مي¬كنيم.
1 – شرح الإشارات: اين كتاب شرحى است در نهايت دقت و متانت و مطابق با قواعد حكماي الهي7 كه بر كتاب الإشارات تأليف حكيم برجسته و دانشمند  ممتاز، شيخ سعيد بن شيخ على بن سليمان بحراني8 كه استاد ابن ميثم و معاصر او بوده نوشته شده است.
شيخ على بلادى بحراني، متوفاى سال 1340 ق. به نقل از يكى از اساتيد خود گفته است كه: اگر ابن ميثم فقط اين يك كتاب را داشت، براى اثبات مهارت و زبردستى كامل وي، كافي بود.9
2 – المعراج السماوي10: شيخ سليمان بحرانى گفته است كه: صدرالمتألهين شيرازى از تحقيقات بي‌نظير و گرانقدرى كه مرحوم ابن ميثم در كتاب المعراج السماوى و ديگر تأليفاتش11 آورده استفاده كرده است.
شيخ آقا بزرگ طهراني، نقل كرده است كه سيد عليخان مدنى (على بن احمدبن محمد معصوم حسني حسيني) متوفاى سال 1119ق. در تصنيفات خود، مطالب بسيارى را از كتاب المعراج السماوى ابن ميثم نقل كرده است.12
3 – القواعد فى علم الكلام13: خوانسارى در مورد اين كتاب گفته است كه نسخه¬اى قديم از آن را در دست دارد كه مصنف آن در تاريخ ربيع الاول سال 676ق. آن را به اتمام رسانده است.14
شيخ آقا بزرگ طهرانى درباره كتاب قواعد المرام فى علم الكلام15 گفته است كه: نام ديگر اين كتاب القواعد الإلهيه فى الكلام و الحكمه16 مى باشد و چند نسخه از آن را ديده ام. ابن ميثم اين كتاب را براى ابن المظفر عزالدين عبدالعزيزبن جعفر17 نوشته است. اين كتاب، كتابى جامع در علم كلام مى باشد. فقيه شهيد امام احمد بن على عاملى از آن ياد كرده و گفته است كه آن را نزد سيد حسن بن سيد جعفر موسوى كركى عاملى خوانده است.18
4 – البحرالخضم19: گرچه نام اين كتاب در منابع بسيارى آمده است اما تنها شيخ آقا بزرگ طهرانى به موضوع آن اشاره كرده و گفته است كه درباره الهيات مى باشد.20
5 – النجاه فى القيامه فى تحقيق أمرالامامه:21 شيخ على بن محمد بن حسن معروف به شهيد ثانى در مقدمه و متن كتاب خود، الدرالمنثور22 از آن ياد كرده است. مرحوم سيد محمد صادق بحرالعلوم نيز گفته است كه در سال 1361ق. از روى نسخه اى از اين كتاب به خط يوسف بن محمدبن ابراهيم منانى كه در روز سه شنبه هفدهم ذى حجه سال 852 ق.23 نوشته شده، براى خود نسخه بردارى كرده است.
شيخ آقا بزرگ طهرانى از اين كتاب، با نام نجاه القيامه فى أمرالإمامه ياد مى كند و مي‌گويد: ابن ميثم، هنگامى كه از نيشابور مي‌گذشت نزد معظّم عزالدين ابى المظفّر عبدالعزيز بن جعفر نيشابورى متوفاى سال 672 ق. رفت و نامبرده از او تقاضا كرد كه درباره امامت كتابى تأليف كند. ابن ميثم در آن هنگام به سبب سختى مسافرت و دورى از خانواده و عدم تمركز و آرامش فكرى از پذيرش تقاضاى وى پوزش طلبيد اما پس از مدتي براى اداى حقوقى كه از وى برعهده داشت اين كتاب را تأليف كرد.24
6 – استقضاء النظر فى امامه الائمه الاثنى عشر: شيخ يوسف بحرانى گفته است: يكى از اساتيد و محققان هم عصر ما اين كتاب را ذكر كرده است25. شيخ آقا بزرگ طهرانى نيز پس از ذكر آن افزوده است كه مانند آن تأليف نشده است.26
7 – منهج (منهاج) الأنام فى علم الكلام: عبدالله افندى گفته است كه: بخشى از اين كتاب را ديده است.27
8 – «رساله فى الوحى والالهام»28: هيچيك از منابع به موضوع اين رساله اشاره نكرده است ولى به نظر من، با توجه به عنوان آن مى توان دريافت كه موضوع آن درباره علم الهى و الهامى پيامبر (ص) مى باشد. بنابراين در چارچوب علم كلام مى گنجد.
9 – «شرح حديث المنزله»29: نام اين كتاب در مقدمه كتاب «قواعد المرام فى علم الكلام» بدون اشاره به موضوع آن آمده است. به نظر من اين كتاب درباره حديث شريف منزلت (اي علي، آيا از اين خشنود نيستى كه مقام و منزلت تو نسبت به من (پيامبر) مانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسى باشد با اين تفاوت كه من آخرين پيامبرانم30 (تو در همه صفات غير از پيامبرى با من اشتراك داري) اين حديث، امامت اميرالمؤمنين على (ع) را مورد تأكيد قرار مى دهد.
10 – «غايه النظر فى علم الكلام»: شيخ آقا بزرگ طهرانى گفته است: ديدم كه شيخ ميثم در حاشيه كتاب خود، «المقاصد الكلاميه» در مورد مساله امامت و دلائل آن، از اين كتاب «غايه النظر فى علم الكلام» كه آن را به خود (ابن ميثم) نسبت داده، نقل مى كند.
آن حاشيه با دو حرف (م ج) مشخص شده است و آن نسخه كتاب المقاصد الكلاميه از جمله كتابهاى مولى محمد على خوانسارى مى باشد.31
اين بود كتابهاى فلسفى و كلامى ابن ميثم كه از راه تحقيق و با استفاده از كتابهايى كه در اختيار داشته ام به آن دست يافتم. البته از ذكر كتابهايى كه مورد شك و ترديد برخى از بزرگان قرار دارد مانند كتاب «الاستغاثه فى البدع الثلاثه»32 و كتاب «الدرالمنثور» كه به وى نسبت داده شده است خود دارى كردم. اسماعيل پاشا بغدادي بدون هيچ توضيحى كتاب الدرالمنثور را از جمله تأليفات ابن ميثم دانسته است33. به نظر من بغدادى هنگامى كه از «شرح نهج البلاغه» و كتاب «النجاه فى القيامه فى تحقيق أمرالامامه» نام مى برد و مى افزايد: شيخ دانشمند، على بن محمد بن حسن بن شهيد در كتاب خود، «الدرالمنثور» از كتاب «النجاه فى القيامه فى تحقيق أمرالامامه» نام مي برد و نقل مي‌كند‌»، اشتباهاً كتاب «الدرالمنثور»، تأليف شهيد ثانى را به ابن ميثم نسبت مي‌دهد.34
اين مجموعه آثار از تأليفات شيخ ابن ميثم نمايانگر شخصيت علمى و تخصصى وى مى باشد و ثابت مى كند كه نامبرده در فلسفه و كلام عميقاً صاحبنظر بوده است.
در علم كلام از ذات و صفات خداوند متعال و عقايد ايمانى و مذهبى و حالات ممكن الوجود در رابطه با مبدأ و معاد، مطابق با اصول اسلامى بحث مى شود. قيد اسلامى بودن، كلام را از فلسفه متمايز مى گرداند.35 بنابراين علم كلام در چارچوب عقايد ايمانى و مذهبي، وظيفه دارد با دلايل عقلى از عقايد مذهبى در برابر بدعت گزاران و منحرفان دفاع كند.
در فلسفه از حقيقت اشيا و اينكه بهترين كردار كدام است؟ بحث مى شود36. بنابراين فلسفه به اين دو مورد: «حقيقت اشيا چيست»؟ و «بهترين كردار كدام است»؟ اختصاص دارد. اما تعريف جامعترى نيز از فلسفه وجود دارد و آن اين است: فلسفه حقيقت اشيا را آن گونه كه هستند در حد توانايى انسان بررسى مى كند. بنابراين فلسفه دانشى نظرى و غيرعملي است.37
ثانياً: اينكه ابن ميثم فقيه و محدث ممتاز و برگزيده است.
 بعد ديگر شخصيت ابن ميثم پس از شهرت كلامى و فلسفى وى مهارت داشتن در علم فقه و حديث است.
در كتاب «السلافه البهيه فى الترجمه الميثميه» تأليف شيخ سليمان بن عبدالله بحراني متوفاى سال 1121 ق آمده است كه: ابن ميثم فقيه و محدث ممتاز و برگزيده و عالم رباني، علاوه بر احاطه داشتن به علوم ديني، گوى سبقت رادر علوم عقلي: حكمت، فلسفه و كلام از همگنان ربوده است.38
اغلب كسانى كه شرح حال ابن ميثم را نوشته اند مطالب خود را از كتاب «السلافه البهيه في الترجمه الميثميه» نقل كرده اند.
اين عبارت بر فقاهت وى دلالت دارد زيرا در آن آمده است كه وى به علوم دينى احاطه و تسلط داشته است. مقصود از علوم ديني، فقه و حديث مى باشد. در عين حال زمانى كه به فهرست آثارش مراجعه مى كنيم مشاهده مي‌گردد كه اغلب آنها به فلسفه و علم كلام اختصاص دارد و ساير تأليفاتش در زمينه شرح نهج البلاغه، شرح صد سخن از اميرالمؤمنين (ع) و علوم بلاغى به رشته تحرير درآمده است و در ميان اين آثار، كتابى كه در زمينه فقه نوشته شده باشد نمى يابيم.
شگفت آور اينكه كسانى كه شرح حال ابن ميثم را نوشته اند جز شمار اندكى از اساتيد وى را در كلاسهاى مقدماتى يا پيشرفته فقه در بحرين ذكر نكرده اند. بنابراين نمى توانيم از طريق شناخت آنان به تأثيرپذيرى فكرى و بيانى ابن ميثم از اساتيدش پى ببريم.
از لابلاى شرح حالش استنباط مى شود كه وى تحصيلات خود را در بحرين به پايان رسانده است و شهرتش در محافل علمى كشورش فراگير گشته و سپس به عراق بازتاب يافته است و علماى اين كشور بخصوص بزرگان حوزه علميه شهر حله را بر آن داشته است كه از او براي زيارت عتبات مقدسه و ديدار با بزرگان حوزه علميه و علماى برجسته حديث و فقه و اصول دعوت كنند تا از يكديگر بهره علمى برند. پس از اين كه ابن ميثم دعوت آنان را اجابت كرد و به عراق رفت مورد تقدير و استقبال تمام طبقات علمى حوزه علميه و علماي شهرهاى بغداد، حله و نجف قرار گرفت و بين او و ايشان مباحثات و مناظرات علمي فراوانى صورت پذيرفت و آنان مطمئن شدند كه وى براستى مصداق سخنانى است كه دانشمندان مختلف در ستايش وى بيان كرده اند يعنى اين توصيف كه او عالم ربانى است و در دستيابى به حقايق و اصلاح اصول علمى بى نظير مى باشد39.
ابن ميثم در سه شهر بغداد، حله و نجف اشرف توقف كرد. در آن زمان شهر بغداد پر از فقها و محدثين زبردست بود و برجسته ترينشان خواجه نصيرالدين محمد بن محمد بن حسن طوسي به شمار مى رفت. طبق آنچه در منابع اين تحقيق آمده است خواجه نصيرالدين طوسى در فقه از ابن ميثم بهره مند گشته40 و ابن ميثم نيز از اطلاعات فلسفى و كلامى خواجه طوسى استفاده كرده است. در يكى از منابع آمده است كه يكى از اساتيد ابن ميثم خواجه نصيرالدين طوسى بوده است.41 ولى من معتقدم نبايد هيچيك از اين دو شخصيت را شاگرد بناميم زيرا هر دو زبردست و استادند و روزگار آنان را با يكديگر آشنا كرده و هريك از مباحثه و مناظره علمى با ديگرى بهره برده است. اين امر در مورد دانشمندان هم رتبه طبيعى است.
يكي ديگر از اساتيد ابن ميثم در بغداد، شيخ ابوالسعادات اسعدبن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانى است. حر عاملى وى را اين گونه معرفى كرده است: او دانشمندى زبردست و محقق بود و كتابهاى متعددى تأليف كرد. على بن موسى بن طاووس از او روايت كرده است و محقق دانشمند، خواجه نصيرالدين طوسى و ميثم بن على بحرانى از شاگردان او بوده اند.42
شهر ديگرى كه ابن ميثم در آن توقف كرد حله بود در آن هنگام حوزه علميه نجف به اين شهر منتقل شده بود. و علماى بزرگ حله كه در حوزه علميه نجف نزد شيخ الطائفه محمدبن حسن طوسى و پسرش حسن بن محمدبن حسن معروف به ابى على پرورش يافته بودند به حله بازگشته بودند. در رأس آنان نوه شيخ طوسي، محمدبن ادريس حلي، متوفاى سال 676 ق. قرار داشت. در حلقه درس وى چهارصد مجتهد گرد مى آمدند.43
سفر ابن ميثم به حله براى ديدار با علماى حوزه علميه اين شهر در زمان پيشواى علمى آن، محقق حلى رحمه الله عليه انجام گرفته است ابن ميثم در اين شهر چند بار با وى و محقق، مجد الدّين ملاقات و مباحثه داشته است44.
ابن ميثم براى هماهنگ شدن بزرگان و طلاب حوزه علميه با وى و بهره گيرى علمى از يكديگر مدتى در حله اقامت كرد. علماى بسيارى در اين شهر مانند حسن بن يوسف بن مطهر معروف به علامه حلى متوفاى سال 726 ق. و سيد عبدالكريم بن جمال الدين بن احمد بن طاووس متوفاى سال 693 ق. و سيد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس متوفاى 664ق. و ديگر بزرگان حوزه علميه حله از وى اجازه روايت دريافت كرده اند. اما مدت اقامت ابن ميثم در اين شهر در منابع ذكر نشده است45.
اما در رابطه با شهر نجف، مى دانيم كه اين شهر از اواخر نيمه اول قرن چهارم هجري، يعني زمانى كه شيخ محمدبن حسن طوسى به آنجا رفت مركز اصلى حوزه علميه به شمار مى رفته است. حوزه علميه اين شهر در كنار دانشگاه الزيتونه در تونس، دانشگاه القرويين در مغرب (مراكش) و دانشگاه الازهر در قاهره يكى از چهار دانشگاه اسلامى جهان اسلام به شمار مي‌رفته است.
منابع موجود درباره زيارت ابن ميثم در نجف و ديدار با علمايى كه براى داير ماندن حوزه علميه در شهر ماندند و به حله كوچ نكردند46 اطلاعى در اختيار ما نمى گذارند. معقول نيست كه ابن ميثم براى بوسه زدن به درگاه امام اميرالمؤمنين (ع) به نجف نرفته باشد. متأسفانه در منابعى كه در دست دارم ذكرى از ملاقات ابن ميثم با علماى حوزه علميه نجف به ميان نيامده است.
همانگونه كه گذشت مقصود ما دست يافتن به اطلاعاتى واضح در زمينه جايگاه فقهى ابن ميثم در ميان علماى عراق است. بٌعد فلسفى و انديشه ژرف وى در علم كلام ثابت شده است. پس از بررسى تأليفاتش به نشانه اى دال بر فقه و اصول برخورد نكرديم. البته نشانه هاي ضعيفى وجود دارد كه برخى از آرا و نظريات فقهى وى را مى نماياند. برخى از فقها بعضى از آراى فقهى او را به عنوان شاهد و دليل در كتابهاى خود ذكر كرده اند. به عنوان مثال مرحوم شيخ على بلادى گفته است كه: تمام علمايى كه پس از ابن ميثم به علم رجال، حديث و اجازات پرداخته اند مانند علامه حلي، شهيد ثانى (زين الدين بن نورالدين على بن احمد جبعى عاملى كه در سال 966 ق. شهيد شده است). شيخ حسن (صاحب كتاب معالم)، محمدباقر بن محمدتقى بن مقصود على مجلسي، متوفاى سال 1110 ق، ابن ابي جمهور (محمدبن على بن ابراهيم بن ابى جمهور كه در اواخر نيمه دوم قرن نهم در گذشته است) و ديگران، تحقيقات و فتواهاى وى را ذكر كرده اند و او را بسيار ستوده اند.47
پيش از ايشان، شيخ سليمان بن عبدالله بحرانى در پايان رساله اى كه درباره شرح حال شيخ ميثم بحرانى نوشته است، با گفته ذيل به جايگاه علمى وى اشاره كرده است: «علما و اساتيدى كه پس از ابن ميثم مى زيسته اند از تحقيقات عالى و اعجاب انگيز استادمان، كمال الدين ميثم اقتباس كرده اند.48 مؤلف اين رساله براى اثبات گفته خود، پس از ذكر چند دليل، نظر فقهى ابن ميثم را در مورد مساله اى مربوط به حج به نقل از كتاب «شرح اللمعه الدمشقيه» تأليف شهيد ثانى رحمه ا... عليه، بازگو مى كند آن مسأله اين است: اگر حج‌گزار براى جمع كردن مال، از حج سواره صرف نظر كند و پياده به حج رود آيا مى توان گفت كه اين حج پياده از حج سواره با فضيلت‌تر است؟ ابن ميثم مي‌گويد: زدودن عيب بخل از خود بهترين طاعات و عبادات است.
شهيد ثانى اين فتوى را به ابن ميثم نسبت مى دهد و مى گويد: وى اين فتواى خوب را در شرح نهج البلاغه ذكر كرده است49. در پايان اين بخش از مقاله به اين نتيجه مى رسيم كه ابن ميثم در حكمت و علم كلام به شهرت رسيده و در اين دو زمينه تأليفات بسيارى از خود بر جا نهاده و اين گرايش علمي، ابعاد علمى ديگر وى را تحت الشعاع قرار داده است.
اما در زمينه علم فقه، هر چند تا رسيدن به درجه اجتهاد و فتوى دادن پيش رفته اما بعد عرفانى بر فقاهتش غلبه كرده و در مقايسه با آثار متعددى كه در كلام و فلسفه اسلامي از او به جا مانده، كتابى در مورد فقه و اصول تأليف نكرده است*. بنابراين نمي توانيم آن گونه كه بايد و شايد از آراى فقهى وى آگاهى يابيم.
آثاري كه ابن ميثم در شرح سخنان امام على (ع) تأليف كرده است.
براي بهره بردن بيشتر از همراهى با شيخ ميثم بحرانى به بررسى تأليفاتى كه در زمينه شرح سخنان امام على (ع) از وى به جا مانده مي¬پردازيم ابن مثيم در اين زمينه بسيار مي كوشيد. در منابعى كه در دست داريم آمده است كه وى سه شرح بر نهج البلاغه تأليف كرده است:
شرح بزرگ نهج البلاغه به نام المصباح،50
در يكى از منابع چنين آمده است: سزاوار است اين شرح چند جلدي، نه با مركب بر كاغذ، بلكه با نور بر چشم نوشته شود.51
در مقدمه شرح بزرگ نهج البلاغه چنين آمده است:
شرح بزرگ نهج البلاغه كتابى است مفيد و سرشار از نكات دقيق و ظريف علمى و فلسفى و لبريز از حقايق ممتاز و گرانبها.
توجهي كه مؤلف به تحقيق و دستيابى به حقايق كرده است ميزان قدرت و سخاوت علميش را به خواننده ثابت مي‌كند انگيزه مؤلف در تأليف شرح نهج البلاغه اشتياق و تمايل وزير، خواجه علاءالدين عطاملك بن بهاءالدين محمد جوينى متوفاى سال 689 ق. 52 بوده است. نام عطا ملك جوينى و نام برادرش، خواجه شمس الدين محمد بن محمد بن محمد معروف به صاحب ديوان وزير هلاكوخان و پسرش ارغون خان در آغاز مقدمه اين كتاب آمده است. اين دو برادر از جمله بزرگترين وزراى شيعه به‌شمار مي‌روند53. تأليف شرح نهج البلاغه در سال 677 ق. به پايان رسيده و براى اولين بار در سال 1276 ق در يك جلد بزرگ پنچ بخشى در طهران به چاپ رسيده است.54
شيخ آقا بزرگ طهرانى گفته است: علامه حلي، امام جمال الدين ابومنصور حسن بن سديدالدين يوسف بن مطهر متوفاى سال 726 ق. شرح مختصرى بر نهج البلاغه دارد كه در برخى ازنسخه هاى كتاب «الخلاصه» به عنوان «كتاب مختصر نهج البلاغه» از آن نام برده شده است. مؤلف كتاب «كشف الحجب» گفته است كه اين كتاب، خلاصه شرح كمال الدين ميثم است. به نظر مي رسد كه وى آن را ديده باشد. صاحب كتاب «روضات الجنات» اين كتاب را از جمله تصنيفات موجود علامه به شمار آورده است. بنابراين به نظر مى رسد كه او هم آنرا ديده باشد. ولى در حال حاضر اين كتاب وجود ندارد.55
شيخ آقا بزرگ طهرانى مى گويد: نظام الدين على بن حسن بن نظام الدين جيلانى از بزرگان قرن دهم نيز اين شرح نهج البلاغه را خلاصه كرده و آن را «انوارالفصاحه و اسرار البلاغه و البراعه» ناميده و از شرح ابن ابى الحديد به آن افزوده است. كتاب وى چند جلدى است و تأليف جلد اول آن در سال 1053 به پايان رسيده است.56
شرح متوسط: در برخى از منابع آمده است كه ابن ميثم خلاصه اى از شرح بزرگ نهج البلاغه نوشته است. شيخ سليمان ماحوزى بحرانى متوفاى سال 1121 ق. گفته است: از يكى از افراد مورد اطمينان شنيدم كه ابن ميثم شرح سومى بر نهج البلاغه دارد كه متوسط است.57
مرحوم شيخ آقا بزرگ طهرانى از گفته هاى فوق چنين برداشت كرده است: گفته ماحوزى را كه در رساله وى به نام «السلافه البهيه فى الترجمه الميثميه» آمده است مبنى بر اينكه يك فرد مورد اطمينان به وى گفته است كه ابن ميثم شرح سوم متوسطى بر نهج البلاغه دارد، مي¬توان اين گونه تعبير كرد كه منظور آن فرد قابل اطمينان، شرح صد سخن از اميرالمؤمنين بوده است58 كه ما از آن به نام «منهاج العارفين» ياد كرديم. بنابراين سه شرح ابن ميثم بر نهج البلاغه مشخص مى گردد همه اين شروح بر مجموعه سخنانى از امام على (ع) نوشته شده كه شريف رضى آن را با نام «نهج البلاغه» گردآورى كرده است.59
شرح كوچك: شيخ يوسف بحرانى گفته است: از جمله تأليفات ابن ميثم، شرح كوچك، خوب و بسيار مفيد نهج البلاغه مى باشد. در حدود سال 1081ق.60 آن را مشاهده كردم و گفته شده است كه نام شرح كوچك، «اختيار مصباح السالكين» مي‌باشد.61
در يكى از منابع آمده است كه شيخ ابن ميثم به تقاضاى علاءالدين، عطاملك جويني، شرح كبير نهج البلاغه را براى دو پسر وي. نظام الدين ابى منصور محمد و مظفرالدين، ابي العباس على خلاصه كرد و در شوال سال 681ق. آن را به پايان رسانيد.62
كاتب چلبى متوفاى سال 1017 ق. در اين باره گفته است: يكى از شرح هاى نهج البلاغه، شرحي است كه كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بن المعلى بحرانى شيعى متوفاى 679 ق تأليف كرده است وى در اواخر شوال سال 681ق. نوشتن اين منتخب و خلاصه را به پايان رسانده است.63
           «شرح المائه كلمه» (شرح صد سخن)64: نام آن در برخى از منابع «شرح المائه الكلمه المرتضويه»65 (شرح صد سخن مرتضوي) مى باشد. بلادى درباره آن گفته است: اين كتاب يك شرح نفيس، گرانبها و بى مانند است.66 نام ديگر آن در برخى از منابع «منهج العارفين فى شرح كلام اميرالمؤمنين (ع)»67 مى باشد. حسينى گفته است: «اين كتاب شرح صد سخن برگزيده است كه ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، متوفاى 255ق. آن را گردآورى كرده و آن را مائه كلمه لأميرالمؤمنين على بن ابى طالب ناميده است‌.»68
شيخ يوسف بحرانى گفته است: «يكى از تضنيفات ابن مثيم – قدس سره – شرح صد سخن مى باشد (وافزوده است كه:) من اين كتاب را داشتم اما در يكى از حوادث آن را از دست دادم و در حال حاضر شرح بزرگ را در اختيار دارم.69‌‌»
سيد عبدالزهراء الخطيب الحسينى در مورد اين كتاب گفته است: «شريف رضى قسمتى از اين كتاب را در نهج البلاغه گنجانده است. ابوالفضل احمد بن (طيفور) بن ابى طاهر، متوفاى سال 280 ق. دوست ابى عثمان جاحظ گفته است: «جاحظ مدتها به ما مى گفت كه اميرالمؤمنين على بن ابى طالب صد سخن داردكه هريك به تنهايى با هزار سخن از بهترين سخنان عرب برابرى مى كند. من مدتهاى مديد از او مي‌خواستم كه آن سخنان را برايم گردآورى و املا كند ولى او تنها به من قول مى داد و به خاطر نفاست آن سخنان، از افشاى آن بخل مى ورزيد. اما سرانجام دراواخر عمرش تمام آن صد سخن را ذكر كرد.‌»70
اين كتاب چند بار چاپ شده است و كتابى ارزنده به تمام معناى كلمه مى باشد زيرا تمام مطالب آن بر پايه اصول علمى و حكمت و فلسفه استوار است.‌»71
علامه ميثم و علوم بلاغى
در يكى از منابع آمده است: «سرور محققان، شريف جرجانى (على بن محمد بن علي، معروف به شريف جرجانى متوفاى 816 ق.) على رغم مقام والاى علميش، در آغاز بخش علم بيان از كتاب «شرح المفتاح» در خلال بيان تحقيقات و توضيحات بسيار جالب توجه و استادانه ابن ميثم، از وى با عبارت: «يكى از استادانمان» نام مى برد و خود را يكى از شاگردان وى به شمار مى آورد و به اينكه يكى از استفاده كنندگان از پرتو دانش وي بوده است افتخار مى كند.72
شيخ ميثم در علوم بلاغى كتابى به نام «تجريدالبلاغه» يا «اصول البلاغه»73 دارد كه آن را به نام نظام الدين ابى منصور محمّد جوينى (پسر عطاملك جويني) تأليف كرده است. فاضل مقداد بن عبدالله سيورى حلى غروى متوفاى سال 826 ق. شرحى به نام «تجويد البراعه»74 بر اين كتاب نوشته است. متأسفانه در منابعى كه در اختيار دارم اطلاعات بيشترى از اين كتاب يافت نمى شود. تنها اطلاعى كه در اين منابع وجود دارد. گفته شريف جرجانى در كتاب «شرح المفتاح» مى باشد. جرجانى در اين كتاب، هنگام بيان اين مسأله كه: تشبيه از اركان علم بيان است. نظر ابن ميثم را در اين باره مطرح مى كند و از وى به عنوان يكى از استادان خود نام مى برد75.
رابطه شيخ ميثم با دولت وقت عراق
هنگامي كه براى آگاهى اجمالى از ويژگيهاى شخصيت شيخ ميثم بحرانى كه تمام شرح حال نويسانش به او عالى ترين صفات را نسبت داده و احترام نهاده اند، منابع مربوطه را مورد بررسى قرار مى دهيم، ملاحظه مى كنيم كه وى در سفر به عراق روابط و مناسبات مستحكمي با دولتمردان بغداد به خصوص عطاملك جوينى وزير  هلاكوخان و دو پسرش، بهاءالدين ابي منصور محمد و مظفرالدين ابى العباس، على برقرار مى كند و كتاب شرح بزرگ نهج البلاغه را به نام عطاملك جوينى و خلاصه آن را به نام دو پسرش تأليف مى كند.76
شايد نادرست نباشد اگر خواجه نصيرالدين طوسى را كه با حكومت رابطه مستحكمى داشت، واسطه بين ابن ميثم و دولت بدانيم. ابن ميثم از اين كانال با وزير، عطاملك جوينى ارتباط برقرار كرد. از زمان وزارت برمكيان تا پايان عصر عباسي، بسيارى از وزرا دوستدار اهل بيت (ع) بوده اند.
هنگامي كه مقدمه شيخ ميثم بر نهج البلاغه را مطالعه مى كنيم و نام خاندان جوينى به ميان مى آيد، ملاحظه مى كنيم كه عبارات ابن ميثم خطاب به عطاملك جوينى هنگام اهداى كتاب به او به حدى ستايش آميز است كه به نظر من با جايگاه وى به عنوان يك عالم ديني پرآوازه در محافل علمى و ديني، سازگار نيست. براى اين كه بى دليل سخن نگفته باشيم قسمتى از مقدمه شرح نهج البلاغه را كه علاءالدين عطا ملك، در آن ذكر شده است به نظر خوانندگان مى رسانيم:
انگيزه وى (ابن ميثم) در تأليف شرح نهج البلاغه، تمايل و اشتياق عطاملك ابن بهاءالدين محمد جوينى به آشكار شدن حقايق نهج البلاغه بوده است. او از خاندانى بزرگوار و شرافتمند است كه خداوند، دين و دنيا را به آنان داده و در دنيا و آخرت شرافتمندند و حامى و پشتيبان دانش سودمند و عقل متين و برتر مى باشند. امور كشور از بركت راه و روش پسنديده و مديريت خردمندانه اش سامان يافته است. هدفش حكمرانى عادلانه، اجراى سياستى پسنديده، ايجاد امنيت، خوشرفتارى و خوشرويى با زيردستان، بخشش سخاوتمندانه در حقشان و نااميد نكردنشان مى باشد.77
ظاهراً روابط شيخ ميثم بحرانى با اين وزير تا مدتى پس از سال 681 ق. ادامه يافته است. زيرا وى از شيخ خواسته است كه شرح نهج البلاغه را براى دو پسرش، نظام الدين ابي منصور، محمد و مظفرالدين ابى العباس، على خلاصه كند و ابن مثيم در آخر شوال سال 681 ق از اين كار فراغت يافته است.78
به نظر من رابطه شيخ ميثم با دولت وقت در بغداد، در سايه اعتقادات مذهبى رشد كرده و استحكام يافته است و ابن ميثم اين رابطه را بخشى از وظيفه ايمانى خود در راه تقويت حكومت به شمار مى آورد. اين موضوع از عباراتى كه در مقدمه شرح نهج البلاغه آمده است استنباط مى شود. آنجا كه مى گويد:
حوادث روزگار بين من و خانواده و وطنم جدايى افكند و مرا به دارالسلام (بغداد) كشاند. پس از ورود به اين شهر آن را شهرى خرم و تماشايى و نشانه اى از خداوند فرزانه توانا يافتم. خداوندى كه زمام امور بغداد را به دست كسى داده است كه عاليترين كمالات انسانى را به وى اختصاص داده و والاترين فضائل نفسانى را به او عطا كرده است. آري خداوند او را براى رسيدگى به كشور و مردم برگزيده و در امر رهبرى توانا ساخته است. فرمان او چون روح در بدن جريان دارد و آرا و نظريات صحيح وى موجب اصلاح نابسامانيها است.
با آمدن خجسته وى صبح صادق حق و حقيقت بردميد و گمراهى از ميان رفت. روشنايى با مداد عدلش بقاياى تاريكى ظلم را از بين برد. بارش سخاوتمندانه ابرهاى احسانش باغ عطا و بخشش فراوان را شكوفا كرد پايه هاى رو به انهدام اسلام را استوار و آثار و نشانه هاى ايمان را كه با طوفان سركشى و طغيان محو شده بود نوسازى كرد. خزانه هاى كشور در دست اوست و راه و روشش نزديكترين راهها به خدا مى باشد. علو مقام وى حقانى و در راستاى دين است و عطا ملك نام دارد. پدرش، وزير گرانقدر، سرور بزرگوار و گرامى به ديدار پروردگار جهانيان شتافته و در مجاورت فرشتگان مقرب جاى گرفته و فروغ و روشني دين و دنيا، بهاءالدين محمد جوينى نام داشته است.79 بايد دانست كه فقيه و عارفي چون ابن ميثم بدون در نظر داشتن و شناخت و جهه دينى عطا ملك، به اين گونه ستايش و تجليل از وى مبادرت نكرده. زيرا در غير اين صورت صداقت اين انسان مؤمن متزلزل مي گرديده است. انگيزه كسانى كه وى و امثالش را زير سؤال مى برند تعصب فرقه اى و نظاير آن مى باشد. هر اندازه كه مقدمه شرح نهج البلاغه شيخ ميثم را در رابطه با وابستگيش به خاندان جوينى مورد مطالعه قرار مى دهم اين نكته برايم واضحتر مى شود كه هر دو در دوستى با اهل بيت (ع) وجه اشتراك داشته اند و هر گاه از چنين انگيزه ايمانى آگاه باشيم از اين مقدار تجليل و احترام تعجب نخواهيم كرد.
در پايان اين تحقيق درباره ابعاد فكرى و ويژگيهاى شخصيتى شيخ ميثم بحرانى بايد اظهار تأسف كنم زيرا على رغم مراجعات مكرر به مصادر و منابعى كه در اختيار داشته ام، و على رغم شهرت و آوازه شيخ ميثم در محافل علمى بحرين، به اطلاعات بسيار اندكي درباره اوضاع تحصيلى وى و زمان خارج شدن از بحرين و سفر به عراق دست يافته ام. در عين حال، توانستم دريابم كه حضور ابن ميثم با حضور خواجه نصيرالدين طوسى در بغداد و با حضور محقق حلى در حله مقارن بوده  و زمان اقامت وى در عراق نيمه دوم قرن هفتم قمرى بوده است و با توجه به اينكه در سال 681ق از تلخيص شرح نهج البلاغه فراغت يافته مدتى طولانى در عراق ساكن بوده و روابط مستحكمى با عطاملك جوينى داشته است.
اين جوانب از زندگى شيخ ميثم اهميت تاريخى دارد و اميدوارم تحقيقات و مطالعات آينده محققين به خصوص محققين دانشمند بحرين پرده از نقاط مبهم زندگى اين دانشمند بزرگ در بحرين و عراق بردارد.
سال درگذشت وى در اغلب منابع 679 ق. ذكر شده است.80 ولى مرحوم شيخ آقا بزرگ طهراني معتقد است كه تاريخ وفات او سال 699 ق. مى باشد. زيرا ابن ميثم در سال 677 ق. شرح بزرگ نهج البلاغه را به پايان رسانده و در سال 681 ق. از تلخيص آن فراغت يافته است. بنابراين تاريخ صحيح در گذشت وى همان تاريخى است كه مؤلف كتاب «كشف المحجوب» ذكر كرده است يعنى 699 ق. و در بحرين نيز به خاك سپرده شده است.81
مرحوم سيد محمد صادق بحرالعلوم نظر مرحوم طهرانى را اين گونه توضيح داده است:
اغلب منابع سال 679 ق. را سال درگذشت شيخ ميثم دانسته اند و تاريخ وفات در بعضى از منابع نيز ذكر نگرديده است. اما استاد ما. علامه طهرانى در اين مورد ترديد داشته و سال وفات شيخ ميثم را 679 ق يا 699 ق و يا سالى بين اين دو سال دانسته است. استاد ما، علامه طهرانى ملاحظه كرده است كه مؤلف كتاب كشف الظنون بيان داشته است كه ابن ميثم، در سال 681 ق. كار تلخيص شرح نهج البلاغه را براى دو پسر خواجه علاءالدين عطاملك جوينى به پايان رسانده است. علاوه بر اين، علامه طهرانى (براى اطمينان بيشتر) به چند نسخه خطى از خلاصه شرح نهج البلاغه مراجعه كرده است يعنى نسخه موجود در كتابخانه فاضلى در خراسان، نسخه موجود در مدرسه مروى در طهران، نسخه موجود در كتابخانه حاج آقا، نوه حجت الاسلام سيد شفتى در اصفهان و نسخه مجدالدين ابن صدرالافاضل نصيري. در تمام اين نسخه ها ذكر شده است كه ابن ميثم در سال 681 ق. آن كتاب را به پايان رسانده است. بنابراين شيخ آقا بزرگ طهرانى دچار ترديد شده و احتمال داده است كه ابن ميثم در سال 681ق زنده بوده است لذا، ممكن نيست در سال 679 ق. در گذشته باشد و با توجه به اينكه سيد اعجاز حسين نيشابورى لكهنوى در كتاب «كشف الحجب» چاپ سال 1330 ق. سال 699ق. را سال در گذشت ابن ميثم ذكر كرده، علامه طهراني نيز اين احتمال را وارد دانسته است.
اما سال تولد وى را شيخ سليمان بن عبدالله بحرانى در كتاب كوچك خود كه به شرح حال علماى بحرين اختصاص دارد 636 ق ذكر كرده و وفاتش را سال 681 ق دانسته است.82
در كتاب «انوارالبدرين فى تراجم علماء القطيف و الاحساء و البحرين» آمده است كه وى در روستاى هلتا83 واقع در بحرين دفن شده است اما از ابراهيم بن على بن حسين كفعمى نقل شده است كه محل وفات و دفن وى دارالسلام (بغداد) است.84
نگارنده: دكتر سيد محمّد بحر العلوم ـ عراق؛مترجم: محسن امامى