معاویه بن ابی سفیان
معاویه بن ابیسفیان کسی بود که حدود بیست سال بعد از ظهور اسلام و بعد از فتح مکه، به همراه پدر، مادر و برادرش به اسلام رو آورد و در گروه اجتماعی «مسلمة الفتح» یا «مسلمانان بعد از فتح مکه» به شمار میآمد. وی پیش از این در سپاه مشرکانی بود که در مقابل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشتند. برادر معاویه به نام یزید، یکی از فرماندهانی بود که بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای فتح شامات گسیل شده بودند؛ و به همین جهت فرماندار آنجا شد که معاویه بعد از مرگ برادرش به جانشینی او برگزیده شده و اینگونه زمام امور شامات را در دست گرفت.
معاویه، نخستین فردی بود که ساده زیستی زمامداران اسلامی را تغییر داد، به اندازهای که خلیفه دوم در سفرش به شام او را کسرای عرب! نامید. او حدود بیست سال تنها بر شامات حکومت کرد و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام سرزمین اسلامی شد.
وی اگرچه مدتی حافظ مرزهای اسلامی در مقابل رومیان بود، اما علیه خلافت بر حق امام علی(علیه السلام) و فرزندشان امام حسن(علیه السلام) دست به شورش برداشت. صحابیان بزرگی؛ مانند عمار بن یاسر و حجر بن عدی را به شهادت رساند، در جعل احادیث تلاش بسیار کرد و در نهایت زمامداری مسلمانان را به فرزند خوشگذران خود یزید تحویل داد که جنایاتی؛ نظیر شهادت امام حسین(علیه السلام) و غارت مدینه را آفرید.
معاویه فرزند ابوسفیان بود که از بزرگان قریش به شمار میآمد. مادرش نیز هند دختر عتبه بود.[1] معاویه با کنیه «أبو عبدالرحمن» نیز شناخته میشد[2] و مشهور مورّخان تولد او را پنج سال قبل از بعثت دانستهاند.[3]
پدر او از بزرگان قریش و از مخالفان سرسخت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، معاویه نیز به پیروی از پدرش تا بیست سال بعد از ظهور اسلام و تا زمان فتح مکه، اسلام اختیار نکرد و تنها در آن هنگام بود که همراه پدر، مادر و برادرش به اسلام رو آورده و در گروه اجتماعی «مسلمة الفتح» یا «مسلمانان بعد از فتح مکه» قرار گرفت.[4] این نوع مسلمان شدن همواره او را در معرض نقد دیگران قرار میداد.
قیس بن سعد عباده به او چنین مینویسد: «...به زور وارد اسلام شدید...».[5] همچنین او و پدرش جزو «مؤلّفة قلوبهم» بودند[6] که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای مماشات با آنان به هر یک، صد شتر از غنائم جنگی بخشید.[7]
البته خواهرش ام حبیبه راه خود را از خانوادهاش جدا کرده بود و قبل از فتح مکه به اسلام گرویده و به همسری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برگزیده شده بود. برخی هواداران معاویه به همین مناسبت در صدد منقبتتراشی برای او برآمده و او را «خال المؤمنین» یا «دایی مؤمنان»! خواندند.[8] با آنکه افرادی همطراز او چون «محمد بن ابی بکر» و یا «عبدالله بن عمر» از چنین توصیفی بیبهره بودند!
همچنین برخی او را به عنوان یکی از کاتبان وحی الهی برشمردهاند،[9] اما با توجه به اینکه اسلام معاویه تنها در دو سه سال آخر حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و همچنین در همین محدوده کوتاه نیز مشخص نیست که او چه زمانی مکّه را ترک کرده تا در مدینه در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، بسیار بعید به نظر میرسد که او نقش چندانی در کتابت وحی داشته باشد.
فرمانروایی شام تا حکومت بر تمام مسلمانان
بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، مسلمانان جنگهای مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزیهای بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمینهای اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیت المقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابیسفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگهای شامات به آن منطقه گسیل شده بود و به دنبال همین موضوع بود که از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا اینکه در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابیسفیان و یا همان معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و اینگونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت.[10]
به نظر میرسد که معاویه، نخستین زمامدار اسلامی بود که سادگی حکومت اولیه را تغییر داد و تجمّل را وارد حکومت اسلامی کرد. قبل از او - و حتی در زمان او- حکمرانان، سادهزیست بودند و خلیفه دوم نیز بر این امر اهتمام داشت.
با این حال معاویه چندان به توصیههای او گوش فرا نمیداد، بلکه برای خود بساطی؛ مانند بساط پادشاهی ترتیب داد تا اندازهای که خلیفه دوم هنگام سفر به شام او را کسرای عرب نامید! او زمانی که شیوه زندگی معاویه و تجمّلات او را دید به وی گفت: آیا اینهمه مال تو است؟!
معاویه پاسخ مثبت داد.
خلیفه گفت: چنین بساطی فراهم کردهای در حالیکه به من خبر دادهاند نیازمندان کنار دروازهات میآیند؟!
معاویه در جواب گفت که با علم به این مطلب، چنین رویکردی را انتخاب کردهام!
و به دنبال جویا شدن دلیل از جانب خلیفه، معاویه کار خود را چنین توجیه کرد که ما در سرزمینی هستیم که جاسوسان بسیاری از دشمن در آنجا وجود دارند و به همین دلیل، لازم است قدرت حکمرانیمان را چنان نشان دهیم که سبب عزت اسلام و مسلمانان باشد. با این حال من مطیع فرمان شمایم!
خلیفه رو به معاویه کرد و گفت تو همیشه در پاسخهایت به شیوهای عمل میکنی که مرا در منگنه قرار میدهی! اگر دلیلی که گفتی واقعی باشد که تصمیم درستی گرفتی و اگر توجیهی غیر واقعی باشد، نیرنگی از جانب تو است![11]
البته نکته جالبی نیز در اینجا وجود دارد؛ خلیفه دوم در مورد فرمانداران و سختگیری بر آنها شهره بوده است و گاهی بدون دلیل و مدرکی، افراطهایی انجام میداد که مورد اعتراض صحابه قرار میگرفت، در مقابل معاویه، به نوعی کرنش به خرج داده است!
با قتل خلیفه دوم و روی کار آمدن عثمان، اوضاع جامعه اسلامی کاملاً تغییر یافته و نوع حکمرانی معاویه که در زمان خلیفه قبل، مختص به او بود، هنگام خلافت عثمان همگانی شده و بیشتر فرمانداران به سمت تجمّل و دنیاگرایی روی آورده و معاویه نیز با قدرت به کار خود ادامه میداد.[12]
پس از عثمان، امام علی(علیه السلام)، خلافت را به دست گرفت، اما هرگز به زمامداری معاویه راضی نشد، اما او در شام پایههای حکومتش را تحکیم کرده بود و به همین دلیل در خود، توانایی مقابله با حکومت مرکزی را مییافت. بر همین اساس گزینه نظامی را در برخورد با امام علی(علیه السلام) انتخاب کرده و برای اولین بار در تاریخ اسلام، فرمانداری از حکومت مرکزی تمرّد کرد! پس از شهادت امام علی(علیه السلام) او با زر و زور و تزویر، عرصه را بر امام حسن(علیه السلام) تنگ کرده و به نحوی حضرتشان را وادار به استعفا از حکومت نموده و بدین ترتیب، زمامداری ظاهری تمام مناطق اسلامی را در دستان خود گرفت.
او در مجموع حدود بیست سال به عنوان فرماندار شامات بود[13] و پس از آن نیز حدود بیست سال دیگر حکمران تمام جامعه اسلامی بوده و بدون مخالفی قدرتمند، به کار خود ادامه داد. [14]
معاویه در طول این چهل سال، اگرچه در مواردی در نواحی مرزی به جنگ با دشمنانی؛ مانند رومیان پرداخته و آنان را از تعرض به مناطق اسلامی بازداشت، اما عملکردهای منفی او در مواردی؛ مانند غصب خلافت، جنگ با خلیفه برحق پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، به شهادت رساندن صحابیان بزرگی؛ نظیر عمار بن یاسر و حجر بن عدی، تلاش برای جعل احادیث، مسموم کردن امام حسن(علیه السلام) و مقصّر بودن در شهادت امام حسین(علیه السلام) و ... بدان انجامید که نه تنها شیعه، بلکه بسیاری از افراد منصف اهل سنت نیز او را شدیداً مورد انتقاد قرار میدهند. در نهایت، معاویه در سال شصت هجری از دنیا رفت.[15]
وصیت به یزید
در منابع تاریخی، وصیتی از معاویه به فرزندش یزید نقل شده است که ما را در شناخت بهتر معاویه و نوع حکمرانی او، آشنا میکند:
زمانی که معاویه مرگ را احساس کرد، نامهای به عنوان وصیت نوشت و به ضحّاک بن قیس و مسلم بن عقبة داد تا به یزید برسانند. این وصیت اینگونه بوده: «اى پسرک من! من تو را از مسافرت و راهنوردى بینیاز کردهام. من تمام کارها را براى تو آماده و راه را هموار نمودهام. سختیها را آسان و دشواریها را خوار کردم. دشمنان را ذلیل و مطیع نمودم. سرهاى عرب را فرود آوردم و آنها را نزد تو خم کردم. من همه چیز را براى تو فراهم و جمع کردم که تاکنون براى کسى جمع و میسر نشده بود.
تو به اهل حجاز نگاه کن که آنها اصل و اهل تو هستند...
به اهل عراق هم توجه کن اگر آنها هر روز تغییر و تبدیل فرماندارشان را بخواهند، به میل آنها رفتار کن و هر روز یکى را عزل و دیگرى را نصب کن؛ زیرا عزل یک والى بهتر و آسانتر است از روبرو شدن با صد هزار شمشیر!
اهل شام را نیز از یاد مبر که آنها پشتیبان تو هستند. آنها زنبیل تو هستند؛ هرگاه دشمنان تو سر بلند کنند و تو را نگران نمایند از اهل شام یارى بخواه اگر دشمن را نابود کردند باز اهل شام را به محل خود برگردان؛ زیرا اگر در بلاد دیگر اقامت کنند اخلاق آنها تغییر خواهد کرد. من از اهل شام بر تو بیمى ندارم؛ زیرا آنها تا در محل خود باقى باشند هرگز با تو مخالفت و ستیز نخواهند کرد.
من فقط از چهار شخص از قریش میترسم که با تو مخالفت کنند و این کار (خلافت) را براى خود بخواهند و آنها حسین بن على، عبد الله بن عمر، عبد الله بن زبیر و عبد الرحمن بن ابیبکر هستند...».[16]
از این وصیت کاملاً به دست میآید که معاویه با اینکه خدا ترس و دیندار واقعی نبوده، اما از لحاظ معیارهای دنیوی، انسانی زیرک و مردمشناس بوده و همه چیز را برای حکمرانی فرزندش آماده کرده است.
معاویه در کلام امام علی(علیه السلام)
به قطع و یقین، معاویه جدیترین دشمن امام علی(علیه السلام) در زمان حکومت ایشان بود.
امام علی(علیه السلام) اظهارات بسیاری در مورد معاویه داشته که بررسی تمامشان مجالی دیگر میطلبد، اما به تناسب، به دو مورد که ارتباط بیشتری با این نوشتار دارد اشاره میکنیم:
1. امام علی(علیه السلام) در جواب آنهایی که معاویه را زیرکتر از امام میدانستند، چنین میگوید: «به خدا قسم معاویه زیرکتر از من نیست، ولى او خیانت میورزد و گناه میکند، و اگر مکر نکوهیده نبود من از زیرکترین مردمان بودم، ولى هر نیرنگى معصیت است، و هر معصیتى نوعى کفر است، و هر نیرنگ بازى را در قیامت نشانهاى است که به آن شناخته میشود...».[17]
امام در اینجا با اینکه تلویحاً به زیرکی معاویه اذعان میکند اما به صراحت بیان میکند که او با زیرپا گذاشتن آموزههای دینی، رویکردهای خود را تنظیم میکند و بر این اساس نمیتوان او را زیرک واقعی دانست؛ زیرا افراد بسیاری هستند که میتوانند رفتاری مشابه با رفتار معاویه داشته باشند، اما تنها به جهت خوف از خدا از چنین رفتارهایی سرباز میزنند.
2. امام علی(علیه السلام) در یکی از نامههای خود، معاویه را چنین توصیف میکند: «... او را بصیرتى نیست تا راهنماییش کند، و وى را رهبرى نیست تا ارشادش نماید، هواى نفس از او دعوت نموده، و او هم اجابت کرده، گمراهى، وى را به جانب خود کشیده و او هم پیروى نموده، پس هذیان بافت و بانگ بیهوده زد، و گمراه شد و به خطا رفت».[18]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 7، ص 285، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1416، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[3]. «ولد قبل البعثة بخمس سنین، و قیل بسبع، و قیل بثلاث عشرة. و الأول أشهر»؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 120، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[4]. الاستیعاب، ج 3، ص 1416؛ ابن اثیر جزری، علی بن أبی الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، محقق، معوض، علی محمد، عبد الموجود، عادل أحمد، ج 4، ص 433، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[5]. «یا معاویة فإنما أنت وثن ابن وثن من أوثان مکة!!! دخلت فی الإسلام کرها و خرجت منه طوعا»؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 40، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[6]. الاستیعاب، ج 3، ص 1416.
[7]. منسوب به بلعمى، تاریخنامه طبرى، تحقیق، محمد روشن، ج 3، ص 280، تهران، سروش، 1378ش.
[8]. ر.ک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 143، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[9]. شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد، تحقیق: الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل و دیگران، اشراف: ترکی، عبد الله بن عبد المحسن، ج 4، ص 397، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق؛ بزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق، مسند البزار(البحر الزخار)، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 1988- 2009م.
[10]. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 345، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ الطبقات الکبری، ج 7، ص 285.
[11]. الاستیعاب، ج 3، ص 1417.
[12]. انساب الاشراف، ج 5، ص 13.
[13]. الطبقات الکبری، ج 7، ص 285.
[14]. الإصابة، ج 6، ص 121؛ هاشمى بغدادی، محمد بن حبیب بن امیة، المحبر، تحقیق، ایلزة لیختن شتیتر، ص 20، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بیتا.
[15]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 3، ص 3، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[16]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 6، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[17]. «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ....»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 318، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[18]. «کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطا»؛ نهج البلاغة، ص 367.