فى رحاب نهج البلاغه
معرفى اجمالى
"فى رحاب نهج البلاغه" اثر دانشمند محترم شهيد مرتضى مطهرى است كه در واقع ترجمه شده به زبان عربى از روى كتاب سيرى در نهج البلاغه آن بزرگوار است كه پيرامون نهج البلاغه و شگفتى هاى و مسائل مختلفى كه در آن ذكر شده است، مى پردازد. اين كتاب در سال ١٣۵٣ش گردآورى شده است.
ساختار كتاب
كتاب حاضر از هفت بخش و يك مقدمه تشكيل يافته است. هر بخش آن نيز شامل چندين فصل مى باشد.
گزارش محتوا
آنچه در اين كتاب آمده است، مجموع مقالات متسلسلى است كه در سال هاى ۵١- ۵٢ در مجله گرامى «مكتب اسلام» منتشر شده است و اكنون به صورت يك كتاب در اختيار خوانندگان محترم قرار مى گيرد. استاد مطهرى قبلًا پنج جلسه در مؤسسه اسلامى حسينيه ارشاد تحت همين عنوان سخنرانى كرده بودند.
بعد از آن بود كه علاقه مند شدند با تفصيل بيشتر به صورت يك سلسله مقالات آن ها را منتشر كنند. از اول كه نام «سيرى در نهج البلاغه» به آن داد، توجه داشته است كه اين كار جز يك «سير» و يك «گردش» نام ديگرى نمى تواند داشته باشد؛ هرگز نمى توان اين كوشش مختصر را «تحقيق» ناميد. چنانچه خود ايشان مى فرمايند، نه وقت و فرصت يك تحقيق را داشتم و نه خودم را لايق و شايسته اين كار مى دانستم. به علاوه تحقيق عميق و دقيق در محتواى نهج البلاغه و شناخت مكتب على و همچنين تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه كار يك فرد نيست، كار گروه است. ولى از باب «ما لا يُدْرَكُ كُلُّهُ لايُتْرَكُ كُلُّهُ» و به حكم اينكه كارهاى كوچك راه را براى كارهاى بزرگ باز مى كند، سير و گردش خود را شروع كردم. متأسفم كه همين سير هم به پايان نرسيد. برنامه اى كه براى اين سير تنظيم كرده بودم- كه در فصل سوم كتاب ذكر شده است- به علت گرفتارى هاى زياد ناتمام ماند.
نمى دانم موفق خواهم شد كه بار ديگر به اين سير بپردازم يا نه، ولى سخت آرزومندم. مولف در ابتدا به معرفى نهج البلاغه پرداخته و مى گويد كه اين مجموعه نفيس و زيبا به نام «نهج البلاغه» كه اكنون در دست ماست و روزگار از كهنه كردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افكار و انديشه هاى نوتر و روشن تر مرتباً بر ارزش آن افزوده است، منتخبى از «خطابه ها» و «دعاها» و «وصايا» و «نامه ها» و «جمله هاى كوتاه» مولاى متقيان على عليه السلام است كه به وسيله سيد شريف بزرگوار «رضى» (رضوان اللَّه عليه) در حدود هزار سال پيش گردآورى شده است.
يك بخش از بخش هاى اساسى نهج البلاغه مسائل مربوط به الهيات و ماوراءالطبيعه است. در مجموع خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار، در حدود چهل نوبت درباره اين مطالب بحث شده است. البته بعضى از اين موارد جمله هاى كوتاهى است؛ ولى غالباً چند سطر و احياناً چند صفحه است. بحث هاى توحيدى نهج البلاغه را شايد بتوان اعجاب انگيزترين بحث هاى آن دانست. بدون مبالغه، اين بحث ها با توجه به مجموع شرايط پديدآمدن آن ها در حد اعجاز است.
بحث هاى نهج البلاغه در اين زمينه مختلف و متنوع است. قسمتى از آن ها از نوع مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حكمت الهى است. در اين قسمت گاهى نظام كلى آسمان و زمين را مطرح مى كند، گاه موجود معينى را مثلًا «خفاش» يا «طاووس» يا «مورچه» را مورد مطالعه قرار مى دهد و آثار آفرينش؛ يعنى دخالت تدبير و توجه به هدف را در خلقت اين موجودات ارائه مى دهد.
بيشترين بحث هاى الهى نهج البلاغه را تفكرات عقلى محض و محاسبات فلسفى خالص تشكيل مى دهد. درباره شؤون و صفات كماليه و جلاليه ذات حق تنها از شيوه دوم استفاده شده است.
در فصلى كه مربوط به ذات و صفات پروردگار است، به نمونه هايى از بحث هاى نهج البلاغه درباره مسائل مربوط به الهيات؛ يعنى مسائل مربوط به ذات و صفات حق را مى پردازد و سپس ارزيابى و مقايسه مختصرى به عمل مى آورد. چنانچه مولف در بخش سوم اشاره مى دارد، در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوك و عبادت فراوان آمده است.
به عبارت ديگر، ترسيم ها از چهره عبادت و عبادت پيشگان شده است؛ گاهى سيماى عُبّاد و سُلّاك از نظر شب زنده دارى ها، خوف و خشيت ها، شوق و لذت ها، سوز و گدازها، آه و ناله ها، تلاوت قرآن ها ترسيم و نقاشى شده است، گاهى واردات قلبى و عنايات غيبى كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصيبشان مى گردد، بيان شده است.
گاهى تأثير عبادت از نظر «گناه زدايى» و محو آثار تيره گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پاره اى بيمارى هاى اخلاقى و عقده هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذكرى از لذت ها و بهجت هاى خالص و بى شائبه و بى رقيب عبّاد و زهّاد و سالكان راه به ميان آمده است. از جمله مسائلى كه در نهج البلاغه فراوان درباره آن ها بحث شده است، و شهيد به آن ها اشاره مى كند، مسائل مربوط به حكومت و عدالت است كه در بخش چهارم به آن ها اشاره مى شود.
هر كسى كه يك دوره نهج البلاغه را مطالعه كند، مى بيند على عليه السلام درباره حكومت و عدالت حساسيت خاصى دارد، اهميت و ارزش فراوانى براى آن ها قائل است. قطعاً براى كسانى كه با اسلام آشنايى ندارند و بر عكس با تعليمات ساير اديان جهانى آشنا مى باشند، باعث تعجب است كه چرا يك پيشواى دينى اين قدر به اين گونه مسائل مى پردازد! در چهار گفتار گذشته تحت عنوان «حكومت و عدالت» نظريات كلى نهج البلاغه را در مسأله حكومت و مهم ترين وظيفه اش؛ يعنى «عدالت» منعكس كرد.
اكنون نظر به اينكه يكى از مسائلى كه مكرر در اين كتاب مقدس درباره آن سخن رفته است، مسأله اهل بيت و خلافت است، لذا لازم دانسته، پس از آن مباحث كه كلياتى بود در امر حكومت و عدالت، در اين مبحث كه مربوط است، به مسأله خاص خلافت بعد از پيغمبر و مقام اختصاصى اهل بيت در ميان امت، وارد شود. مجموع مسائلى كه در اين زمينه طرح شده عبارت است از: الف. مقام ممتاز و فوق عادى اهل بيت و اينكه علوم و معارف آن ها از يك منبع فوق بشرى سرچشمه مى گيرد و آن ها را با ديگران و ديگران را با آن ها نتوان قياس كرد.
ب. احقيت و اولويت اهل بيت و از آن جمله شخص اميرالمؤمنين عليه السلام به امر خلافت، هم به حكم وصيت و هم به حكم لياقت و فضيلت و هم به حكم قرابت. ج. انتقاد از خلفا. د. فلسفه اغماض و چشم پوشى على عليه السلام از حق مسلّم خود و حدود آن، كه نه از آن حدود تجاوز كرده، نه در آن حدود از انتقاد و اعتراض كوتاهى كرده است.
در فصلى از كتاب عباراتى درباره احقيت و اولويت و بلكه تقدم و حق اختصاصى اهل بيت و مخصوصاً شخص اميرالمؤمنين عليه السلام مى آورد و خاطر نشان مى كند كه در نهج البلاغه درباره اين مطلب، به سه اصل استدلال شده است: وصيت و نص رسول خدا، ديگر شايستگى اميرمؤمنان عليه السلام و اينكه جامه خلافت تنها بر اندام او راست مى آيد، سوم روابط نزديك نسبى و روحى آن حضرت با رسول خدا صلى الله عليه و آله.
در فصل انتقاد از خلفا مى گويد كه انتقادهاى نهج البلاغه از خلفا، برخى كلى و ضمنى است و برخى جزئى و مشخص. انتقادهاى كلى و ضمنى همان هاست كه على عليه السلام صريحاً اظهار مى كند كه حق قطعى و مسلّم من از من گرفته شده است. سومين بخش از مسائل مربوط به خلافت كه در نهج البلاغه انعكاس يافته است، مسأله سكوت و مداراى آن حضرت و فلسفه آن است.
مقصود از سكوت، ترك قيام و دست نزدن به شمشير است. على(علیه السلام) از اين سكوت به تلخى ياد مى كند و آن را جانكاه و مرارت بار مى خواند: وَ اغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجى وَ صَبَرْتُ عَلى اخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلى امَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ خار در چشمم بود و چشم ها را بر هم نهادم، استخوان در گلويم گير كرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مى شد و تلخ تر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم. چنانچه شهيد اشاره مى دارد، بزرگ ترين بخش نهج البلاغه بخش مواعظ است.
تقريباً نيمى از نهج البلاغه را اين بخش تشكيل مى دهد و بيشترين شهرت نهج البلاغه مديون موعظه ها و پندها و اندرزها و حكمت هاى عملى آن است. همچنين مولف در فصلى تحت عنوان (عمده ترين بخش هاى نهج البلاغه) بيان مى دارد كه از مجموع ٢٣٩ قطعه اى كه سيد رضى تحت عنوان «خطب» جمع كرده است، (هر چند همه آن ها خطبه نيست)، ٨۶ خطبه موعظه است و البته بعضى از آن ها مفصل و طولانى است.
نظير خطبه ١٧۵ كه با جمله «انْتَفِعوا بِبَيانِ اللَّهِ» آغاز مى شود و خطبه «القاصعة» كه طولانى ترين خطب نهج البلاغه است و خطبه ١٨۴ (خطبة المتقين). از مجموع ٧٩ قطعه اى كه تحت عنوان «كتب» (نامه ها) گرد آورده است، (هر چند همه آن ها نامه نيست)، ٢۵ نامه تماماً موعظه است و يا متضمن جمله هايى در نصيحت و اندرز و موعظه، و برخى از آن ها مفصل و طولانى است، مانند نامه ٣١ كه اندرزنامه آن حضرت است، به فرزند عزيزش امام مجتبى عليه السلام و پس از فرمان معروف آن حضرت به مالك اشتر طولانى ترين نامه هاست، و ديگر نامه ۴۵ كه همان نامه معروف آن حضرت است، به عثمان بن حنيف والى بصره از طرف حكومت امام. بخش هفتم كتاب پيرامون دنيا و دنيا پرستى است.
از جمله مباحث نهج البلاغه منع و تحذير شديد از دنياپرستى است. نظر به تأكيد و اصرار فراوان و فوق العاده اى كه در مواعظ اميرالمؤمنين على عليه السلام درباره منع و تحذير از دنياپرستى به عمل آمده است و اهميت فى نفسه اين موضوع، شهيد مطهرى اين بحث را جداگانه و مستقل طرح مى كند و توضيحات بيشترى مى دهد تا هر گونه ابهام رفع بشود. در پايان كتاب نكاتى چند را مطرح مى نمايد و بيان مى دارد: اكنون كه بحث ما درباره «دنيا در نهج البلاغه» نزديك به پايان است، چند مسأله را طرح مى كنيم و با توجه به اصول گذشته به توضيح آن ها مى پردازيم.
١- تضاد دنيا و آخرت. ٢- تابع گرايى و متبوع گرايى
منبع :متن و مقدمه كتاب