آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  کتاب شناسی  >  شرح نهج البلاغه(محمد عبده )

مولف: 
سید رضی( ره)
شارح: 
محمد عبده
محل نشر: 
مصر-قاهره
ناشر: 
مطبعه الاستقامه
تاریخ نشر: 
---
نوبت چاپ: 
1ام
نوع مدرک: 
کتاب
زبان : 
عربی
موضوع اصلی: 
شرح نهج البلاغه
کلید واژگان: 
شرح نهج البلاغه-محمد عبده
توضیحات: 

معرفى اجمالى
«شرح نهج البلاغه»، تأليف محمد عبده نويسنده مصرى؛تحقیق:عبدالحمید، محمد محیی الدین از جمله شروحى است كه بيشتر به جنبه هاى ادبى نهج البلاغه پرداخته است. اين شرح نشانه اى از تساهل مذهبى نويسنده و دلبستگى او به وحدت مسلمانان است.ساختار:
كتاب، همچون نهج البلاغه در سه جزء تدوين شده است با اين اختلاف كه در جزء اول تا خطبه ١١٧ و در جزء دوم مابقى خطبه ها آمده است. بخش نامه ها و حكمت ها نيز يك جا در جزء سوم شرح شده است. شرح مطالب جداى از متن و با ذكر شماره در پاورقى آمده است.
 گزارش محتوا:
سيد رضى عنوانى را براى نهج البلاغه برگزيد كه مناسب ترين عنوان بود. عبده در مقدمه اى كه بر شرح خود بر نهج البلاغه نوشته است، درباره اين عنوان مى نويسد: «اين كتاب جليل، مجموعه اى است، از سخنان سيد و مولاى ما اميرمؤمنان على بن ابى طالب كرم الله وجهه كه سيد شريف رضى از سخنان متفرق آن حضرت گزينش و گردآورى كرده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است، و من اسمى مناسب تر و شايسته تر از اين اسم كه دلالت بر معناى آن بكند، سراغ ندارم و بيشتر از آنچه اين اسم بر آن دلالت دارد، نمى توانم آن را توصيف كنم.»

محمد عبده مى گويد: «از مطالعه نهج البلاغه، دولت فصاحت وصولت بلاغت، در نظرم مجسم گشت و به يقين دانستم كه مدير اين دولت و قهرمان اين صولت و پرچمدار پيروزمندش على بن ابى طالب(علیه السلام) است، و افكار واهى كسانى كه در [انتساب نهج البلاغه به على عليه السلام ] شك و شبهه كرده اند، در نظرم دريده گشت و خيالات باطل و افكار فاسد آن ها نابود شد».

در ميان علماى معاصر اهل سنت، شيخ محمد عبده مصرى مفتى اسبق مصر و از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادى، در پى آشنايى با نهج البلاغه توسط سيد، و به ترغيب او، با تأمل در مضامين و معارف آن، كوشيد تا اين كتاب را به جامعه مصر معرفى كند.

او در مقدمه خود بر نهج البلاغه مى نويسد، اصلاً اين كتاب را نمى شناخته و نسبت به آن آگاهى نداشته است؛ اما هنگامى كه از وطن دور بوده بر اثر برخوردى، با اين كتاب آشنا شده، آن را مطالعه كرده و سخت در شگفتى فرورفته است و احساس مى كند كه به گوهرى گرانبها دست يافته است.

بر اين اساس تصميم مى گيرد تا با انتشار نهج البلاغه آن را به توده مردم عرب معرفى كند. شرح شيخ محمد عبده، بيشتر حاوى الفاظ مشكل و واژگان غريب نهج البلاغه است. با اين همه، اين شرح در جهان عرب از شهرت بسزايى برخوردار بوده و بارها در مصر، لبنان و ايران تجديد چاپ شده است.

عبده پس از تأمل در محتواى نهج البلاغه، شكوه بلاغت و صولت فصاحت را دز آن مى بيند و احساس مى كند كه چگونه با فصاحت و بلاغتى بى مانند و با استدلال هاى منطقى و قاطع، با اوهام و ترديدها به نبرد برخاسته است.

وى پس از ذكر مطالبى در همين زمينه، مى گويد: اين كتاب گران قدر، همان چيزى است كه سيد شريف رضى كه خداوند او را رحمت كناد، از سخنان سيد و سروز ما، اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(علیه السلام) كه خداوند راه او را گرامى دارد، برگزيده و پراكنده هاى آن را گردآورده و به اين نام(نهج البلاغه) ناميده است.

من هيچ اسمى را برازنده تر از اين اسم سراغ ندارم كه بدين گونه بر محتواى كتاب دلالت كند. شيخ محمد در بيان اين كه چرا به شرح يا تعليقه كتاب شريف نهج البلاغه پرداخته، گفته است: بايد دانست كه به علت دور بودن زمان ايرادى آن كلمات نسبت به زمان ما و جداشدن و بيگانه گرديدن مردم هم عصر ما از زبان اصيل عربى، گاهى الفاظى در نهج البلاغه مى يابيم كه به نظرمان غريب و نادر مى آيد، نه وحشى و گريزان از ذهن، و نيز تركيبى غليظ و محكم؛ اما نه همراه با تعقيد و پيچيدگى.

اين امر موجب شد كه براى پاره اى از مفردات آن شرحى به عنوان تعليقه و حاشيه بنويسم و بعضى از جمله ها را تفسير نمايم و قسمت هايى از اشارات آن را باز نمايم و به همان اندازه كه مورد احتياج است، بسنده كنم و تا جايى كه ممكن است در بيان خود ايجاز به كار برم.

سپس مى گويد: جمعى از علماى جليل القدر به شرح كتاب نهج البلاغه توجه و عنايت كرده اند؛ اما به دست آوردن آن شرح ها، حتى يكى از آن ها، براى من ميسر نشد، جز مطالب پراكنده اى كه از محتواى كتاب هاى ديگر نقل شده بود؛ پس اگر سخن من با سخن يكى از آنان موافق افتاد، اين امرى اتفاقى بوده است و اگر مخالف در نظر آمد، خود گمان كرده ام كه در آن سخن راه درست را پيموده ام.

گذشته از اين، من تعليقه خود را شرحس در شمار شرح ها به حساب نمى آورم و آن را كتابى در ميان كتاب ها نياورده ام. جز اين نيست كه آن حاشيه اى است، بر نهج البلاغه و نشانه و نقشى در اطراف و صفحات آن است. عبده پس از ذكر مطالبى ديگر، گفته است: هيچ كس از اهل لغت عربى نيست كه معتقد نباشد كه سخن امام على بن ابيطالب(علیه السلام) بعد از كلام خداى تعالى و كلام پيامبر(ص)، شريف ترين و بليغ ترين كلام است و از نظر مواد و ريشه هاى كلام عربى پربار و از جهت اسلوب و روش و از لحاظ معانى بلند، بالاترين و جامع ترين كلام است.

ملاحظه مى شود كه عبده مى گويد، حتى يكى از شرح هاى نهج البلاغه را نديده ام و اگر سخن من با سخن يكى از آنان موافق به نظر آمد، امرى اتفاقى بوده است، در حالى كه در شرح عبده عباراتى و مطالبى ذكر شده كه عيناً در شرح ابن ابى الحديد يافته مى شود.

محيى الدين عبدالحميد، كتاب شناس و محقق و مصحح معروف كتاب در مصر، در مقدمه خود بر نهج البلاغه چاپ مصر، در اين باره گفته است: «شرح شيخ محمد عبده، بهترين شرح هاى نهج البلاغه است كه با كمى حجمش بر بيشتر آن چه در شرح هاى طولانى آمده، مشتمل است و اين كه عبده مدعى شده است كه هيچ يك از شروح را نديده؛ در حالى كه بسيارى از مطالبى كه ذكر كرده، عيناً همان هايى است كه در شرح ابن ابى الحديد ديده مى شود.

در چاپ اول شرح او هنوز به شرح هاى ديگر دسترسى پيدا نكرده بود. امال هنگام تجديد چاپ آن در مصر، به شرح ابن ابى الحديد دست يافته بود و از آن در اين چاپ و چاپ هاى ديگر بسيار بهره برده است».

اين سخن محيى الدين از دو جهت قابل دقت است: يكى اين كه آيا در چاپ اول شرح عبده در بيروت، جمله ها و عباراتى از ابن ابى الحديد يافته مى شود يا نه؟

ديگر اين كه پس از دست يافتن او به شرح ابن ابى الحديد و بهره هاى فراوانى كه از آن برده و عين عبارات را نقل كرده، چرا امانت دارى نكرده و نام ابن ابى الحديد را نبرده است؟

و اما اين گفته محيى الدين كه شرح عبده را بهترين شرح هاى نهج البلاغه دانسته، مبالغه آميز به نظر مى رسد. كتاب شريف نهج البلاغه از قديم الايام تا به امروز چندين بار شرح شده كه شمارى از آن شرح ها، اكنون در دست نيست. از ميان شروحى كه قبل از شرح ابن ابى الحديد انجام يافته، شرح قطب راوندى به نام منهاج البراعة است.

و ديگر ترجمه و شرح گونه اى است، دقيق و صحيح در دو مجلد از مترجمى نامعلوم كه طبق نظر مصحح دقيق و دانشمند آن، از سبك انشاء و قرائن ديگرى حدس زده مى شود، از آثار قرن پنجم و ششم بوده باشد و نيز در آن اثرى از يكى از لهجه هاى نواحى خراسان ديده مى شود.

چند شرح ديگر هم بعد از شرح ابن ابى الحديد نوشته شده كه بايد ميان آن ها و شرح عبده مقايسه شود و در اين مقال نمى گنجد.

در هر حال اگر چه سخن محيى الدين كه شرح عبده را بهترين شرح دانسته، مبالغه است؛ اما شايد بتوان گفت؛ از جمله بهترين شرح هاست؛ زيرا تقريباً حشو و زوائد ندارد.

روان و سهل الوصول است. در مقابل ديگر شرح ها فروتنى كرده و شرح خود را تعليقه يا حاشيه ناميده است. كمتر گرد تعصب گشته است، حتى در خطبه شقشقيه، هيچ اظهار نظرى نكرده، تنها در شرح «فيا عجبا بينا هو يستقيلها فى حياته».

گفته است: «ابوبكر پس از بيعت، به مردم خطاب كرد و گفت: اقيلونى فلست بخيركم: مرا از خلافت معذور داريد، كه بهتر از شما نيستم و عبارت امام(علیه السلام) اشاره به همين است؛ ولى جمهور اهل تسنن مى گويند، ابوبكر چنين گفت: وليتكم و لست بخيركم: امير شما شدم و از شما بهتر نيستم».

با توجه به اين كه سند خطبه شقشقيه و رسيده سلسله سند به ابن عباس، مسلم است و سخن اميرالمؤمنين(علیه السلام) هم به نوعى است كه هيچ كس ديگر قدرت انشاى مثل آن را ندارد، بنابراين در صحت صدور اين سخن از آن حضرت، هيچ جاى ترديدى نيست.

سخن آخر اين كه شيخ محمد عبده در مقدمه شرح خود، داستانى موهن درباره شريف مرتضى از ابوحامد محمد بن محمد اسفراينى، فقيه شافعى نقل كرده كه به احتمال قريب به يقين، جعلى و بى اساس است. از جمله دلايلى بر اين مدعا عبارت است از:

١-اسفراينى از مخالفان و معارضان علماى شيعه معاصر خود از قبيل شيخ مفيد و شريف مرتضى بوده است و در شرح حالى كه تاج الدين مشبكى، در كتاب طبقات الشافعيّه آورده، داستانى از برخورد او با شيعه ذكر شده است.

٢- سند داستان مورد نظر در مقدمه شرح عبده ذكر نشده است.

٣- شخصيت و علو همّت و بزرگوارى شريف مرتضى به گونه اى كه در آثار او مشاهده مى شود و در شرح حال و چگونگى زندگى او و در برخورد با ديگران ثبت و ضبط است به نوعى است كه ساختگى بودن داستان مزبور را ثابت مى كند.
منابع :

1- مقدمه و متن كتاب 

2- مقاله نگاهى به شرح هاى نهج البلاغه، مصطفى بروجردى، مجله قبسات، بهار 1380، شماره 19

3- مقاله شيخ محمد عبده و شرح نهج البلاغه، على اصغر فقيهى، مجله ميراث جاودان، سال هفتم، شماره 1 و 2، صفحات 103 - 105