بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كُند مى سازد و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  کتاب شناسی  >  المدخل إلی علوم نهج البلاغة

مولف: 
موسوی، محسن باقر
محل نشر: 
بیروت - لبنان
ناشر: 
دار العلوم
تاریخ نشر: 
1423 هـ ق
نوع مدرک: 
کتاب
زبان : 
فارسی
موضوع اصلی: 
بررسی علوم در نهج البلاغه
کلید واژگان: 
علوم -نهج البلاغه
توضیحات: 

درباره کتاب
المدخل الى علوم نهج البلاغه
معرفى اجمالى
"المدخل الى علوم نهج البلاغة" كتابى است به زبان عربى كه توسط دكتر محسن باقر الموسوى از نويسندگان و پژوهش گران معاصر لبنانى نوشته و به معرفى دانش هاى مربوط به نهج البلاغه و نيز علوم قابل استنباط از اين كتاب مى پردازد.

ساختار كتاب
كتاب مشتمل بر مقدمه اى به قلم مولف و چهار فصل و هر فصل مشتمل بر چندين مبحث است.

 گزارش محتوا
نويسنده در مقدمه كتاب به مفهوم مورد نظر خود از علوم نهج البلاغه اشاره مى كند و مى نويسد:مفهومى كه ما در اين كتاب از "علوم نهج البلاغه" مد نظر داريم داراى دو جنبه متفاوت است:
جنبه اول: علوم مرتبط با نهج البلاغه كه شامل تمام علومى كه مى تواند در فهم نهج البلاغه ما را يارى كرده و ما را تا حد امكان به نص صحيحى كه حضرت انشاد فرموده اند، نزديك سازد، مى شود. به باور نويسنده، نامگذارى اين قبيل دانش ها به علوم نهج البلاغه چيز جديدى نيست، چرا كه از قديم الايام و حتى در زمان حاضر آثار فراوانى در رابطه با علوم مرتبط با قرآن كريم به نگارش درآمده كه از آن ميان مى توان به اسباب النزول، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و غيره اشاره كرد. نويسنده معتقد است، به همين سياق مى توان بحث درباره زمان و مكان ايراد خطبه هاى نهج البلاغه، شأن ايراد اين خطبه ها، راويان نهج البلاغه، خطبه و انواع آن و غيره را نيز در شمار علوم نهج البلاغه به شمار آورد.
جنبه دوم: علومى كه از نهج البلاغه قابل استفاده و استنباط است و مى توان به صورت موضوعى بدان ها پرداخت. اين علوم عبارتند از: اقتصاد، مديريت، قضاوت، تاريخ، فلسفه، عرفان، استراتژى نظامى و.... به باور مولف اساس و بنيان تمام اين علوم در نهج البلاغه يافت مى شود و استنباط اين دانش ها از نهج البلاغه تنها در گرو تلاش متخصصين هر يك از دانش هاى مذكور مى باشد تا كلام حضرت را به خوبى دريافته و انديشه ها و موضوعات مرتبط با علوم ياد شده را از اين كتاب ارزشمند استخراج نمايند. و درست به دليل همين نياز به متخصص، مولف از پرداختن به اين دانش ها جز به صورت اشاره اى اجمالى و كوتاه به عناوين موضوعات و علوم اصلى و فرعى، خوددارى كرده و اين كار را به اهل فن واگذارده است.
وى بر اين باور است كه اهل فن، كليد هر دانشى را در كلام اميرالمومنين(علیه السلام) مى توانند، بيابند چرا كه على(علیه السلام) در شهر علم است؛ علمى كه از وحى سرچشمه مى گيرد.
فصل اول:
در اين فصل مولف به بررسى اقسام "كلام" در نهج البلاغه مى پردازد.
گفتار نخست اين فصل به موضوع "خطبه ها" اختصاص يافته و طى آن نويسنده به موضوعات ذيل مى پردازد: تاريخ خطابه، اركان خطابه(ايجاد، تنسيق، تعبير)، اجزاء خطبه(مقدمه، عرض، خاتمه)، ويژگى هاى خطبه هاى اميرالمومنين(علیه السلام)(ميل به تطويل، آغاز به حمد خداوند و شهادت به يگانگى خداوند و نيز رسالت پيامبر اكرم(ص)، گنجاندن آيات شريفه قرآنى در لابلاى خطبه ها، در پيش گرفتن روش انسانى و...)، ويژگى هاى فنى خطبه هاى حضرت، خميرمايه خطابه(موضوع و تعبير)، انواع خطبه(فكرى، موعظه اى، ملاحم، جنگى، سياسى و...)، اشكال و صور ايراد خطبه توسط حضرت(ايستادن بر بلندى، بر فراز سنگ، بر فراز منبر و...).گفتار دوم اين فصل به "كلام" كه عبارت است از فرمايشات كوتاه حضرت كه در مناسبت هاى مختلف(غير از مناسبت هاى خاصى همچون جمعه و اعياد و...) ايراد شده، اختصاص يافته است. در اين مبحث مولف از انواع كلام حضرت، كه سيد رضى در نهج البلاغه آورده و بالغ بر هفت نوع مى شود، مى پردازد.
نوع نخست از انواع كلام حضرت عبارت است از، بخش هايى از خطبه هاى حضرت كه سيد رضى گزينش نموده و در نهج البلاغه آورده است، از اين رو نخواسته كه نام خطبه را بر آن بنهد، لذا نگفته: من خطبة له؛ بلكه گفته: من كلام له.
نوع دوم عبارت است، از كلامى كه حضرت به شخص خاصى در رابطه با امر ويژه اى فرموده است؛ مانند كلامى كه حضرت به اشعث بن قيس هنگامى كه حضرت بر فراز منبر بود و او به اعتراض با حضرت سخن گفت، فرمودند.
نوع سوم شامل آن دسته از سخنان حضرت مى شود كه براى گروهى از مردم بيان شده است؛ مانند سخنان حضرت با خوارج هنگامى كه از قبول حكميت سرباز زدند.
نوع چهارم از كلمات حضرت شامل سخنانى است كه حضرت در حاشيه برخى حوادث به وقوع پيوسته مى فرمودند؛ به عنوان مثال ايشان هنگامى از خروج طلحه و زبير آگاهى يافتند، فرمودند: وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ.
نوع پنجم از كلمات حضرت به گونه اى است كه گويى جوابى از پيش آماده شده، در پاسخگويى به برخى حوادث است؛ مانند آنجا كه حضرت در جواب خوارج كه مى گفتند: لا حكم الا لله، فرمودند: ٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر.
ششمين نوع از كلمات حضرت، پاسخ هايى است كه حضرت به پرسش هاى مطرح شده داده اند. همواره در موضوعات مختلف سوالاتى از حضرت پرسيده مى شد كه حضرت به تناسب سوال به پاسخ آن مى پرداختند.
آخرين نوع كلمات حضرت شامل گفتگوها و محاوراتى است كه حضرت با اصحاب يا دشمنان خود انجام مى دادند.
گفتار سوم اين فصل به "رسائل" حضرت اختصاص يافته است. به گفته نويسنده بين رساله و خطبه تفاوت چندانى نيست، جز اينكه رساله به صورت مكتوب است و خطبه در ميان گروهى به صورت شفاهى ايراد مى گردد.
سپس مولف به تفاوت هاى بين رساله و خطابه از ديدگاه شخصيت هايى چون ابن قدامه و ابوهلال عسكرى اشاره مى كند.
مولف مناسبت ها و اهدافى را كه امام به جهت آن ها به نگارش نامه اقدام نموده اند، در امور ذيل منحصر نموده است:
١- نامه هاى حضرت به واليان. اين نامه ها حاوى موضوعات متنوعى از قبيل تنبيه و هشدار، فرمان، نصيحت، آموزش برخى امور ادارى و...مى باشد.
٢- رسائل مناظرات و محاكمات؛ نظير نامه هايى كه حضرت به معاويه و يا طلحه و زبير ارسال داشتند. اميرالمومنين(علیه السلام) در اين نامه ها از روش هاى متفاوت و متنوعى در مناظره با هدف دفع حجت خصم بهره برده است.
٣- رسائلى كه در جهت آماده ساختن و تحريك سپاه براى مقابله با دشمنان به نقاط مختلف قلمرو حكومت حضرت ارسال مى شده است.
۴- رساله هايى كه بيشتر شبيه بيانيه هاى سياسى است. اين نوع از نامه ها بيانگر مواضع و ديدگاه هاى سياسى حضرت درباره اوضاع جارى در جهان اسلام است.
گفتار چهارم فصل اول، به "وصايا" اختصاص يافته است. وصيت روشى است كه طى آن بين سخن رو در رو و نامه جمع مى شود كه هم ويژگى هاى گفتگوى رو در رو را داراست و هم ويژگى هاى نامه را چون به صورت مكتوب ارائه مى گردد.
مولف وصاياى حضرت را به سه نوع: سياسى، اجتماعى و جنگى تقسيم مى كند و براى هر يك نمونه هايى را ذكر مى نمايد.
گفتار پنجم اين فصل به "عهدنامه"هاى حضرت اختصاص يافته است. هميشه مرسوم بوده هنگامى كه پادشاهان و حكّام كسى را به عنوان والى شهرى منصوب مى ساخته اند، عهدنامه اى به وى مى داده اند كه در آن انتظارات خويش را از واليان بيان مى داشته اند. سيد رضى متن دو عهدنامه حضرت را كه يكى خطاب به محمد ابن ابى بكر و ديگرى خطاب به مالك اشتر است، نقل كرده است.
گفتار ششم فصل نخست به "أحلاف" حضرت اختصاص يافته است. گاه كه بين دو گروه از مسلمانان نزاع درمى گرفت، حضرت در جهت آشتى دادن آن ها و برطرف ساختن مشكلات به وجود آمده از اين طريق و نيز با هدف متحد ساختن آن ها، قسم نامه اى را به امضاى دو گروه مى رساندند، مانند حلفى كه بين اهل يمن و قبيله ربيعه به نگارش درآوردند.
گفتار هفتم به "أدعيه" حضرت اختصاص داده شده است.
گفتار هشتم نيز به كلمات حكمت آميز و مواعظ و سخنان كوتاه حضرت اختصاص يافته است. بيشتر سخنان حضرت كه در اين قسمت گردآمده، قطعاتى است كه سيد رضى از خطب و رسائل و كلمات حضرت برگزيده است.
فصل دوم:"نهج البلاغه بين التوثيق و التشكيك"
برخى به خاطر آنكه روايات نهج البلاغه فاقد سند رجالى است، در صحت انتساب محتواى آن به اميرالمومنين(علیه السلام)، تشكيك كرده اند. از اين رو در مباحث پنجگانه اين فصل بدين تشكيكات پاسخ گفته شده است.
مبحث اول: راويان نهج البلاغه
در اين مبحث مولف براى اثبات اينكه نهج البلاغه، حاوى فرمايشات حضرت على(علیه السلام)است، به معرفى ٣١ تن از اصحاب حضرت كه مستقيما از خود حضرت روايت نقل كرده اند و روايات ايشان از حضرت امير(علیه السلام) در ساير
منابع حديثى موجود است، مى پردازد. از اين دسته مى توان به اصبغ بن نباتة تميمى مشاجعى، جابر بن عبدالله انصارى، جندب بن عبدالله أزدى، زيد بن صوحان، سُليم بن قيس هلالى و...اشاره كرد.
در بخش بعدى به معرفى آن دسته از راويانى كه كلام حضرت را با واسطه ساير امامان معصوم(علیه السلام)، كه ميراث دار علم اميرالمومنين(علیه السلام) و كتابى كه به عنوان صحيفه اميرالمومنين(علیه السلام) در اختيار ايشان قرار داشت، بوده اند، روايت كرده اند، پرداخته شده است.
گفتار دوم اين فصل به معرفى شانزده تن از كسانى كه به گردآورى خطبه هاى حضرت امير(علیه السلام) اهتمام ورزيده اند، اختصاص يافته است.
در گفتار سوم، مولف با يادآورى اين نكته كه سيد رضى در تاليف نهج البلاغه تنها جهات ادبى و بلاغى كلمات حضرت را مدنظر داشته از اين رو به ذكر اسانيد روايات آن، جز در مواردى اندك نپرداخته، به بررسى آن دسته از مصادرى كه سيد رضى در كتاب خود از آن ها ياد كرده، مى پردازد.
مولف در گفتار چهارم اين فصل ضمن دو مطلب به معرفى كسانى كه در صحت انتساب نهج البلاغه به على(علیه السلام) تشكيك نموده اند، پرداخته است:
مطلب اول: مشككين از قدما نظير ابن خلّكان، حافظ ذهبى، صفدى، ابن حجر عسقلانى و...
مطلب دوم: مشككين معاصر. در اين قسمت، مولف به نقش مستشرقان در برانگيختن ترديدها درباره صحت انتساب نهج البلاغه به على(علیه السلام) اشاره كرده و از برخى متفكران مسلمان نظير: شوقى ضيف، احمد امين، محمد كرد على، احمد زكى صفوت و...كه تحت تاثير اين تشكيكات قرار گرفته اند، نام مى برد.
گفتار پنجم به پاسخ تشكيكات وارده اختصاص يافته است. در اين گفتار مولف محورهاى پانزده گانه اى براى اين شكوك ترسيم كرده و بدان ها پاسخ مى گويد و در پايان تناقض گويى مشككين را بر ملا مى سازد.
فصل سوم به شأن(نزول) خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار حضرت اختصاص يافته است.
مولف با يادآورى اين نكته كه يادكرد شأن ايراد خطبه از آنجا كه ما را در حال و هواى ايراد خطبه قرار مى دهد، نقش مهمى در فهم خطبه و فراگيرى مضامين و ابعاد مختلف آن دارد، از ابن ابى الحديد به عنوان تنها شارح نهج البلاغه كه به بيان شأن ايراد برخى خطبه هاى حضرت پرداخته، ياد مى كند. اما بسيارى از خطبه ها و رسائل حضرت وجود دارد كه مى بايست شأن ايراد آن ها را در منابع ديگر جستجو نمود. از اين رو در گفتار نخست اين فصل مولف به يادكرد شأن ايراد برخى خطب حضرت، در گفتار دوم به يادكرد شأن ايراد برخى از رسائل و نامه هاى حضرت و در گفتار سوم به يادكرد شأن ايراد كلمات حكيمانه و مواعظ حضرت مى پردازد.
فصل چهارم به موضوعات متنوع و گوناگون ديگرى در رابطه با نهج البلاغه اختصاص يافته است.

وضعيت كتاب
كتاب مشتمل بر پاورقى هايى به قلم مولف و فهرست منابع و مصادر و نيز فهرست مطالب مى باشد.

منابع:
١- مقدمه مولف
٢- متن كتاب
٣- سايت: اثير