Published on
پایگاه تخصصی نهج البلاغه
(
https://farsi.balaghah.net
)
Home
> شک در امامت
متن عربی
161.وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ لِبَعْضِ اَصْحابِهِ وَ قَدْ سَاَلَهُ: كَيْفَ دَفَعَكُمْ قَوْمُكُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ اَنْتُمْ اَحَقُّ بِه؟ فَقالَ عَليه السّلامُ:
يا اَخا بَنى اَسَد اِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضينِ، تُرْسِلُ فى غَيْرِ سَدَد،
وَ لَكَ بَعْدُ ذِمامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْاَلَةِ، وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ:
اَمَّا الاِْسْتِبْدادُ عَلَيْنا بِهذَا الْمَقامِ، وَ نَحْنُ الاَْعْلَوْنَ نَسَباً، وَ الاَْشَدُّونَ
بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَوْطاً، فَاِنَّها كانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ
عَلَيْها نُفُوسُ قَوْم، وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ آخَرينَ، وَالْحَكَمُ اللّهُ،
وَالْمَعْوَدُ اِلَيْهِ يَوْمُ الْقِيامَةِ.
«وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صيحَ فى حَجَراتِهِ.»
وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِى ابْنِ اَبى سُفْيانَ، فَلَقْد اَضْحَكَنِى الدَّهْرُ بَعْدَ اِبْكائِهِ.
وَ لا غَرْوَ وَ اللّهِ، فَيا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ، وَ يُكْثِرُ الاَْوَدَ.
حاوَلَ الْقَوْمُ اِطْفاءَ نُورِ اللّهِ مِنْ مِصْباحِهِ، وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ،
وَ جَدَحُوا بَيْنى وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَبيئاً. فَاِنْ تَرْتَفِعْ عَنّا وَ عَنْهُمْ
مِحَنُ الْبَلْوى اَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلى مَحْضِهِ، وَ اِنْ تَكُنِ الاُْخْرى
«فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ».
متن فارسی
از سخنان آن حضرت است به یکى از یارانش هنگامى که پرسید: چگونه قومتان شما را از خلافت بازداشتند در صورتى که از همه سزاوارتر بودید؟! فرمود:
اى برادر بنى اسدى، تو را اضطراب و بیقرارى است، سخن در غیر صواب مى گویى!
با این حال تو را حرمت خویشى و حق پرسش است، طلب علم کردى پس بدان:
اما استبداد دیگران در امر خلافت علیه ما ـ با اینکه ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پیوند
با رسول اللّه صلّى اللّه علیه وآله محکم تریم ـ محض این بود که انحصارطلبى کردند و از رسیدن
آن به ما بخل ورزیدند، و ما اهل بیت پیامبر هم با سخاوت از آن گذشتیم، حاکم خداست،
و روز قیامت روز بازگشت به اوست.
«و داستان این غارتگرى را که در جاى خود انجام گرفت رها کن.»
و از این مسأله مهم در رابطه با فرزند ابوسفیان یاد کن، که راستى روزگارْ مرا پس از گریاندن خنداند.
به خدا قسم عجبى نیست، که دیگر از شدّت عجب جاى تعجّب باقى نگذارد، و کژى فراوان به بار آورَد.
آنان کوشیدند تا نور خدا را از چراغش خاموش کنند، و فوران چشمه حق را مانع شوند،
و میان من و خودشان آب صاف را گِل آلود و وباآمیز کردند. اگر این مشکلات از ما و آنان
برداشته شد آنها را به سوى حقّ خالص سوق خواهم داد، و اگر چیز دیگرى شد
«خود را از غم و اندوه بر آنان تلف مکن، که خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست».
قبلی
[1]
بعدی
[2]
آدرس مقاله:
https://farsi.balaghah.net/node/9710
Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/9709
[2] https://farsi.balaghah.net/node/9711