با مردم آن گونه معاشرت كنيد ، كه اگر مْرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد ، با اشتياق سوى شما آيند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (2)

نويسنده:دكتر حسين مفتخري*
فاطمه سرخيل**

مفهوم تاريخ نزد ابن ابي الحديد

تاريخ نگاري مورخان را بدون شناخت تاريخ نگري و باور آنها از مفهوم «تاريخ» نمي توان مطالعه كرد. ابن ابي الحديد در دوراني از حيات جوامع اسلامي زندگي مي كرد كه معتزله تا آن دوران،تحولات بسياري را پشت سر گذاشته،دانش و بينش درخور توجهي را به دست آورده بودند. اثر ابن ابي الحديد نيز دائره المعارفي از تاريخ، ادبيات، اسطوره شناسي، كلام و... است و عرصة گسترده اي را در برگرفته است. از ديدگاه تاريخي، او تاريخ را در يك نگاه كلي مي نگريسته است و هيچ موضوعي را غير تاريخ نمي ديده است.

آغاز، غايت و ماهيت تاريخ نزد ابن ابي الحديد به تبع آن كه موحد است. مطابق با آنچه در تمامي اديان توحيدي مطرح بوده، بروز يافته است. بر اساس اعتقاد موحدين ، خداوند با آفرينش و برگزيدن آدم، نقطه عطفي در آغاز تاريخ بشري رقم مي زند و سير اين تاريخ نيز شكل گستردة همان حوادثي است كه به هنگام آفرينش او، با پديد آمدن دو جبهة خير و شر رخ داد (ابن ابي الحديد، همان، ج1، ص 103)
ابن ابي الحديد تاريخ را از مبدأ تا معاد در نظر داشته و آن را حد فاصل آغاز و انجام هستي مي دانسته است و به نوعي از تاريخ فلسفة خطي از تاريخ ارائه كرده است كه آغاز و انجام آن، جلوه اي از مشيت الهي بود و نوعي تقدير حاكم بر آن،مسير تحول آن را رقم مي زده است (همان)؛ منتها ابن ابي الحديد كه معتزلي و عقلگراست، اين حاكميت متافيزيك را نه با نگاه جبري ـ همانند آنچه در انديشه مرجئه و اشاعره است ـ بلكه با نگاهي توأم با مصلحت كه مسيري رو به تكامل داشته و غايتي سعادت بخش را نويد مي دهد، نگريسته است.
در نگرش خطي به تاريخ، براي جهان و آفرينش آرماني در نظر گرفته مي شود كه تمام فراز و نشيب هاي تاريخي، در جهت تحقق همين آرمان است. اين غايت گرايي براي رسيدن به سعادت ابدي در جهاني ديگر است؛ با اين توضيح كه برخي از مورخان مسير رسيدن به آن را تجلي صرف ارادة الهي قلمداد مي كردند، اما نزد ابن ابي الحديد تحقق تاريخ، مفهوم جبري نداشته، انسان در چگونگي رقم خوردن آن تأثير گذار بوده است (همان، ج9، ص 129)
مشيت الهي در حكم قانونمندي كلي ـ اما غير مكشوف براي انسان ـ بر سراسر تاريخ حاكميت داشته، ابن ابي الحديد هم از آن عنوان ميثاق الهي ياد مي كند (همان، ص 114-115)؛ منتها اين قانونمندي را انسان ها تحقق بخشيده، در كنه فراز و نسيب هاي تاريخي، آن را مكشوف مي سازند(در سراسر شرح نهج البلاغه نمونه هايي از اين قانونمنندي ديده مي شود).ابن ابي الحديد بينش معتزلي دارد و به طور طبيعي با انديشة جبر موافق نيست. انسان در نظر او نه مانند مرجئه و اشاعره مجبور مطلق است و نه كاملا آزاد. ابن ابي الحديد در ضمن اين كه آغاز و انجام آفرينش را تجلي مشيت الهي مي داند و شريعت را سامان بخش امور انسان ها به شمار مي آورد، انسان را در بستر تاريخ، موجود منفعلي نمي داند.
مطلب مهم ديگر در خصوص بينش تاريخي ابن ابي الحديد اينكه؛ او همانند بسياري ديگر از مورخان مسلمان به مسائل و موضوعات مطرح در فلسفه انتقادي تاريخ نپرداخته و مباحثش را با رويكردي كلامي آورده است؛ البته اين بدان معنا نيست كه او نگرش انتقادي نداشته است، بلكه بدان معناست كه وي همچون مورخ حرفه اي به تعريف از تاريخ، ساز و كار پيدايي علم تاريخ، جايگاه مورخ در پيدايي اين علم و مسائلي از اين قبيل نپرداخته و بيشتر از منظر عملي به تاريخ نگريسته است؛ ضمن آنكه به برخي از مهم ترين مسائل مطرح در فلسفة انتقادي تاريخ، همچون عقلگرايي و ارزش پذيري، توجه و اشاراتي دارد.

سبك نگارش

روش عمومي ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اينگونه است كه پس از ذكر كلام حضرت علي (عليه السلام) ابتدا برخي از كلمات و عبارات را از لحاظ لغوي بررسي مي كند و از لحاظ دستور زبان و ادبيات عرب تشريح مي نمايد. او كه اديب توانايي بوده، از هنر نگارش خود در شرح نهج البلاغه استفاده كرده است؛ از اين رو جنبة ادبي شرح نهج البلاغه حائز اهميت است. نگارش روان و سيال كه با اشعار فراواني همراه است، بر ارزش ادبي اين اثر مي افزايد. ابن ابي الحديد در ضمن آنكه به معناشناسي لغات توجه كرده است. به گونه اي مي نويسد كه مفهوم جملات واضح باشد و خواننده دچار آشفتگي و كج فهمي نشود. او در بيشتر موارد، از شعر به عنوان شاهدي بر گفته هايش بهره مي گيرد. اشعار انتخابي اش نيز از لحاظ ادبي ارزش بالايي دارند؛ چه اينكه گاهي از اشعار و سروده هاي خود نيز استفاده مي كند (همان، ج16 ، ص 79-82)

استفاده از هنر مقابله و كمك گرفتن از روش جدل و رديه نويسي، از جنبه هاي برجستة سبك نگارش ابن ابي الحديد است. جدل، مشهورترين روش در مكتب معتزله براي اثبات نظر و عقيده است. با استفاده از اين روش، مي توان دليل آورد، مخالف را متقاعد كرد يا او را به دشواري انداخت. «معتزله چنان با اين روش جدلي خود متمايز مي شوند كه اغلب آنها را جدليون مي خوانند»(شيخ بوعمران، 1382،ص81).
ابن ابي الحديد نيز بر اساس روش معتزله به اين سبك علاقه نشان داده است و براي تحليل و تبيين عقايد كلامي خود و اثبات رخدادهاي تاريخي از آن سود مي جويد. وي به سؤالاتي اشاره مي كند كه مرتبط با ديدگاه هاي خود است؛ ضمن آنكه در پاسخ مي كوشد با استفاده از تاريخ، به اثبات آراي كلامي مورد نظرش برسد.(ابن ابي الحديد، همان، ج13، ص215؛ ج15 ، ص270، و ج20، ص 10-35)

نقد منابع و مصادر شرح نهج البلاغه

در تاريخ نگاري اسلامي، ارجاع به كتب با عنوان منبع، از قرن سوم به بعد رواج يافته است و در قرن هفتم به اوج خود رسيده است. ابن ابي الحديد نيز در اين قرن به اهميت ارجاع به متون و منابع قديمي در نگارش تاريخ آگاه بوده است؛ بنابراين براي نوشتن هر مطلب و نقلي، مطالب خود را با ارجاع به منابع قابل اعتماد، مستند مي سازد؛ از اين رو در شرح نهج البلاغه از منابع مهم و معتبر استفاده نموده است.

ابن ابي الحديد كه مدت ها سرپرست كتابخانه هاي بغداد بوده است و كتابخانة ده هزار جلدي ابن علقمي را در اختيار داشته است، به كتاب هاي فراواني مراجعه كرده است كه بيشتر آنها پيش از تاريخ طبري تأليف شده اند(ابن ابي الحديد، 1385، ص31.) وي در شرح نهج البلاغه از منابع مكتوب و غير مكتبوب بهره برده و از 223 منبع از 143 مؤلف استفاده كرده است.(ر.ك به: الربيعي، 1407ق).
ابن ابي الحديد از يك سو از نگريستن به منابع پرهيز نموده و كوشيده است آراي گوناگوني در زمينه هاي مختلف در اثر خود عرضه كند. او از بهترين منابع فرقه هاي سني و شيعه استفاده نموده، آنها را در كنار يكديگر قرار داده، مقايسه مي كند.
او از واقعه الصفين ابوالفضل نصربن مزاحم بن يسار منقري تميمي كوفي (م.212) ـ نصربن مزاحم از اخبارهايي است كه به گفته برخي داراي گرايش هاي شيعي است. شيخ طوسي او را جزو اصحاب امام باقر (عليه السلام) مي شمارد، ولي خوانساري اين نظر را رد نموده است (1) ـ و كتاب صفين ابراهيم بن حسين بن ديزيل همداني كسائي (281)(2) در كنار هم استفاده كرده است؛ در مقابل از آنچه از كتاب المغني قاضي عبدالجبار معتزلي نقل مي كند( ابن ابي الحديد، همان، ج3، صص 3، 11،23،40،41،43،48،و 68)آراي سيد مرتض، متكلم بزرگ شيعه را نيز شامل مي شود(همان، همان، صص، 3، 11، 23، 40، 41، 51، 52، 63، 65، 68).
همچنين ابن ابي الحديد براي بررسي رخدادهاي مورد توجهش، از روايات مخالفان آن رخداد بهره مي گيرد. او دربارة اخبار فرقة اماميه و اثبات فضايل بي شمار حضرت علي (عليه السلام) تأكيد دارد از منابع اهل سنت نيز در كنار منابع شيعه استفاده كند تا به هواداري از شيعه و استفاده از جعليات آنها متهم نشود، ضمن آنكه سخنانش از اعتبار و استحكام بيشتري برخوردار گردند(همان، ج9، ص166 و ج16، ص 210).
ابن ابي الحديد به اهميت نزديك بودن منبع به زمان وقوع رخداد توجه مي كند و اكثر منابعش جزو آثار دست اول هر واقعه است. برخي از مطالب تاريخي شرح نهج البلاغه از كتاب هايي نقل شده اند كه حاوي نكات ارزنده و تازه اي دربارة حوادث صدر اسلام بوده اند و در طول زمان بر اثر حوادث از ميان رفته يا ناپديد شده اند و امروزه هيچ اثري از آنها نيست يا بخش هايي از آنها به صورت پراكنده باقي مانده اند. شرح نهج البلاغه اين آثار را به دروه هاي بعدي منتقل مي كند.
فهرست دسته اي از اين كتاب ها بدين شرح است: التاج ابن راوندي، السقيفه جوهري، وقعه الجمل ابي مخفف، الخراج قدامه بن جعفر، الموفقيات زبير بن بكار، الشوري محمد بن عمر واقدي، الجمل هشام بن محمد كلبي، الاحداث مدايني، مفاخرات قريش از جاحظ، الكنت ابراهيم بن سيار نظام، افتراق هاشم و عبدشمس از محمد بن علي بن نصر معروف به ابن ابي رؤبه الدباس.

روش ابن ابي الحديد در نقادي هاي تاريخي
 

در بررسي هر نوع دانش و معرفتي، يكي از مهم ترين مسائل مورد بررسي، روش (Method) كه براي پژوهش و تحقيق مورد استفاده قرار مي گيرد. روش هاي تحقيق، در واقع ابزار دستيابي به واقعيت به شمار مي روند(حسن زاده، 1383، ص137). در پژوهش هاي تاريخي اين مورخ است كه با استفاده از روشي كه انتخاب كرده، از مدارك و اسنادي كه به دست آورده است، كمك گرفته، حوادث گذشته را بازسازي مي كند. براي بررسي ابعاد يك اثر تاريخي بايد روش مورخ را شناخت.در اينجا برآنيم تا از لابه لاي مطالب شرح نهج البلاغه، با روش تاريخ نگاري ابن ابي الحديد آشنا شده، اصول كار او را در حوزة نقد و بررسي داده هاي تاريخي در دو حوزة نقد راوي و نقد روايت مورد مطالعه قرار دهيم.

پی نوشت ها :
 

*دانشيار دانشگاه تربيت معلم
**كارشناسي ارشد تاريخ
1. ابوعبدالله محمدبن احمدبن عثمان الذهبي؛ ميزان الاعتدال؛ تحقيق علي محمد بجاوردي، ج4، بيروت: دارالمعرفه، 1382، ص2543/ ميرزا محمدباقر الموسوي الخوانساري الاصفهاني؛ روضات الجنات في احوال العلماء و السادات؛ ج8، ص165.
2. حافظ، امام، ثقه، وي در مجالس درس مکه، مدينه، شام، مصر، عراق و جبال شرکت داشته است. ذهبي؛ سرالاعلام النبلاء، ج13، ص185.
 

منبع:شيعه شناسي 25
ادامه دارد...