بزرگ ترين عيب آن كه چيزى را در خوددارى، بر ديگران عيب بشمار!
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

نگاهي به کتاب روائع نهج البلاغه

سيد خليل باستان

عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي

روائع في نهج البلاغه (در محضر ادب)
جرج جرداق
 ناشر: مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ 2، ذي القعده: 1417
برکسي پوشيده نيست که جرج داق اديب سرشناس دنياي عرب از ديرباز درباره مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام مطالعاتي داشته است، از آن جمله: دايره المعارف ادبي معرف اش «الامام علي صوت العدامه الانسانيه » و کتابي که اخيراً تحت عنوان «روائع نهج البلاغه» به چاپ رسيده است. جرج جرداق در اثر اخير از منظر ادبي نگريسته است،کما اين که هر يک از دانشمندان و اهل فن نظر خاص خود را دارند. بايد درباره ديدگاه هاي سنجيده اين اديب انديشه نموده و از آنها بهره مند شد. او در صحفه نهم از کتاب خويش چنين مي نويسد:
«بنابراين، او در ادب، امام است، همان طور که در زمينه هاي حقوقي و نيز در ساير رهنمودهايش ثابت کرده که امام است. گواه اين مدعا نهج البلاغه او بوده که بر پايه هاي بلاغت زبان عرب و ضوابط و اصول قرآن مجيد استوار است.»
به علاوه، از آنجايي که امير مؤمنان عليه السلام از انديشه هايي نيرومند برخوردار است، نگارنده «روائع نهج البلاغه» براين باور است که خطبه هايي که ايشان ايراد نموده اند از انديشه هايي بسيار منطقي و استوار برخوردارند. جالب آن که وقتي خواننده دريابد که براي ايراد اين خطبه ها حتي اندکي زمان صرف نشده است در برابر عظمت اين مقدار احکام و ضوابط شگفت زده خواهد شد.
جرج جرداق بر اين باور است (1) که امام علي عليه السلام از ذهن و انديشه هاي خلاق برخوردار بوده است. او در کتابش چنين مي گويد:
«علي از نگرشي کم نظير و حافظه اي قوي برخوردار بود».
همچنين، «او در مسير زندگي قادر به تفکيک احساسات خصمانه کينه توزان و فريبکاران از يک سو و احساسات پاک وفاداري نيکان و ارادتمندان از سوي ديگر بود. در نتيجه اين توانايي، عناصري قوي در وجود ايشان شکل گرفته بود که ذهن خلاقش را تغذيه مي کرد.» (2)
وانگهي بنگر که چه سان زشتي، زيبايي مي آفريند؛
«اما آن تئوري هنري که گويد: هر زشتي در طبيعت زيبا گردد به هنر؛ اين تئوري اگر درست باشد به دليل گفته فرزند ابي طالب و در وصف کساني که با دنيا وداع گفتند. مرگ چه بس هولناک است و چهره اش چه بس زشت. چه عالي است اين گفته فرزند ابي طالب و چه زيباست تأثير آن.» (3)
گذشته از آن، جرج جرداق به شدت تحت تأثير شيوه امام (ع) است. او در کتاب خود چنين مي گويد:
«چه گويمت درباره زيبايي هستي و زيبايي آفرينش، چرا که بر روي قلب تو با قلمي نگاشته مي شود که از ستارگان نشأت گرفته است. بنابراين، فرزند ابي طالب در سخنوري و فن بيان جادو مي کند.» (4)
جرج جرداق با بالا گرفتن احساسات خود چنين مي گويد:
«از جمله کلام موزون (سجع) امام آياتي است که نوا را به زيبايي به نوا باز مي گرداند و اثر آن را در همان اثر مطابق ضوابط و مقرراتي حل مي کند که گوش نوازترين است و دوست داشتني ترين نمونه چنين سخني، همان کلام موزوني است که در بالا بدان اشاره شد؛ نيز اين کلام شيرين و خوشنوا: « من روزي نوينم، من بر [گفتار و رفتار] تو شاهد و ناظرم، پس در حق من نيکي کن و نيک گوي.» (5)
نويسنده آن گاه با دقت به توصيف نهج البلاغه ادامه داده و در فرازي ديگر از کتاب خود چنين مي گويد:
«نهج البلاغه از فکر، خيال و عاطفه نشانه هايي دارد که تا بشر هست و برايش خيال و عاطفه وجود دارد و با ذائقه والاي هنري در ارتباط است با همين خصايص، از احساسي دلپذير و ژرف مالامال است و سراپا لبريز از عشق به واقعيت بوده و در تب و تاب حقيقت است. از اين رو، وي در اشتياق شناخت ماوراي واقعيت است. هم آهنگ است و زيبايي درون و برون، هر دو را يک جا دارد. بيان، بنا به دليل يا بنا به شکل، آميزه معنا مي گردد، همچون گرما در آتش، روشنايي در آفتاب يا هوا در هوا. آن گاه تو در قبال آن، همچون سيلي که به خروش آيد، دريايي که دستخوش امواج شود يا چونان بادي که به طوفان مبدل گردد.» (6)
سپس به او که در نهج البلاغه سراغ سعادت را گرفته بود بنگر که چه سان معنا را تحليل مي کند. در صفحه 71 کتاب مي گويد:
«در آثار فرزند ابي طالب جز يک بار واژه «سعادت» را نديدم» اما به معناي آن مفهوم خير (حدود و معاني آن) را دنبال مي کند دست نيازيد. عبارت در برگيرنده واژه سعادت (خوشبختي) از اين قرار است:
من سعادت الرجل ان تکون زوجته صالحه، و اولاده ابرارا، واخوانه شرفاء، و جيرانه صالحين، و رزقه في بلده.
«از نشانه هاي خوشبختي مرد آن است که همسرش زني اهل، فرزندانش سربه راه و گوش به فرمان، دوستانش شريف، همسايگانش نيک کردار، و روزي اش در کشورش باشد.»
بنابراين، بايد توجه داشت که او [حضرت علي(ع)] چگونه خوشبختي آدمي را به خوشبختي اطرافيان که همان افراد خانواده اند و در پي آن به خوشبختي همه دوستان و همسايگانش ربط مي دهد... و در نهايت، خوشبختي فرد را در گرو خوشبختي کشورش مي داند. دليل او [اميرالمؤمنين (ع) ] آن است که اين کشور ميهن او است و جايي است که روزي تمامي فرزندان آن سرزمين که خود يکي از آن ها است در آن تأمين مي شود.
در نتيجه، جرج جرداق به گونه اي به گفتار نغز خود ادامه مي دهد که به هنر شکوه و زيبايي بخشيده و بتواند اندرزهايي گويا و رسا برگزيند تا به بيان معني بپردازد.
در پايان، از اهل هنر و ادب دعوت مي کنيم که نکات مهم ادبي و هنري را از امام خويش فرا بگيرند. تا هنرشان به بلندي ستارگان رفعت و تعالي يابد. مر خدا را سپاس در آغاز سخن و در واپسين آن.

پي نوشت ها :
 

1- روائع نهج البلاغه، ص11
2- همان، ص 12
3- همان، ص13
4- همان، ص27
5- ن ک : ص 29
6- همان، ص33

 
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22