پيروز نشد آن كس كه گناه بر او چيرگى يافت، و آن كس كه با بدى پيروز شد شكست خورده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

نگاهي به ترجمه نهج البلاغه از ذبيح الله منصوري

پرواضح است که در ادبيات عرب با در نظر گرفتن تمام ابعاد سخنوري، پس از قرآن کريم سخني به استواري وزيبائي نهج البلاغه وجود ندارد. جاذبه خطبه ها، نامه ها وکلمات قصار امام علي عليه السلام نه تنها از زيبائي کلامي، صنايع معنوي ولفظي است، بلکه از محتواي غني وارزشمند وسخنان حکيمانه وراهبرانه آن حضرت مي باشد. گرچه گردآورنده بيشتر، از ويژگي فصاحت وبلاغت کلامي خطبه ها وسخنان حضرت در جمع آوري متأثر بوده است، اما بر همه پوشيده نيست که معنا ومفهوم سخنان وکلام حضرت والاتر از آن مي نمايد که در قالب الفاظ وعبارات قرار گيرد. وهمين ويژگي يعني از حجيت معنا ومفهوم به لفظ وقالب وصورت سبب ترجمه اين اثر کلاسيک به زبان هاي گوناگون ملل مختلف شده است. به عبارت روشنتر، تنها زيبائي صوري وبرخورداري از صنايع معنوي ولفظي يک اثر کلاسيک ايجاب نمي کند که آن اثر به زبانهاي ديگر ترجمه گردد، بلکه زيبائي مفهومي وبرخودرداري از حکمت عاليه وفوايد معنوي وعلمي يک اثر موجب ترجمه به زبانهاي ديگر مي شود وملل ديگر را از مطالب آن بهره مند مي سازد. واينکه ملتهاي اسلامي وحتي غير اسلامي به ترجمه اين اثر بزرگ همت گماشته اند ريشه در نياز معنوي نسبت به مطالب حکيمانه آن دارد.

کثرت شرح وتفسير اين کتاب ارزشمند نيز به دليل همين ويژگي است. براي مزيد اطلاع به شروح معروف اشاره مي-شود:

1- امام احمد بن محمد (370هجري)

2- ابوالحسن علي بن ابو القاسم بيهقي (متوفي565هجري)

3- امام فخر الدين رازي (606)

4- محمد بن ابي الحديد(655)

5- سعدالدين تفتازاني (797)

6- شيخ محمد عبده( 1323)

7- پروفسور محمد حسن مصري

8- قطب الدين راوندي

9- سيدابن طاووس

10- علامه بحريني

11- شيخ حسن بن شهاب الدين حيدر علي هندي

12- ملا فتح الله کاشاني

13- علامه محمد تقي جعفري.

متأسفانه عليرغم کثرت شرح وتفسير وترجمه نهج البلاغه به زبان فارسي آنچنانکه بايسته وشايسته است جايگه خود را باز نيافته است ونسبت به آن کم توجهي مي شود. اين مطلب علل گوناگون دارد يکي از آنها عدم ارائه ترجمه هاي سليس وروان وشيوا به تناسب سطح معلومات وگروههاي سني مخاطبين مي باشد. ترجمه هاي موجود اغلب متناسب با اوضاع وشرايط علمي جامعه نگارش نيافته است وحتي نتوانسته زيبائي هاي لفظي وکلامي که اساسي ترين عامل جذابيت نهج-البلاغه است را انعکاس دهند. ترجمه هاي به ظاهر آهنگين ومسجع نيز از هدف وحد مطلوب خود بسيار دور افتاده اند. اينگونه مترجمان بخاطر محدوديت کلامي از الفاظ نامتجانس ونامأنوس بسيار استفاده کرده اند که اين امر موجب نارسائي مفاهيم وتعقيد لفظي شده است.

در اين مقال قصد نقد وبررسي ترجمه هاي موجود به زبان فارسي را نداريم ليکن به اقتضاي حال اين نکته را بعنوان يک قاعده کلي مي توان بيان کرد که براي ترجمه هر اثري متد خاص خود آن اثر را بايد بکار بست واثري چون نهج-البلاغه با ابعاد ويژه ومختلفي که دارد ـ کلاسيک بودن متن، کاربرد صنايع وبدايع ومضامين حکمي، مطالب تاريخي ومفاهيم پند آميز ضرورت مي يابد که ترجمه آن با ملاحظه تمامي ابعاد فوق انجام گيرد، بطوري که توجه ودقت به يک بعد موجب غفلت از بعد ديگر نشود وتمامي ابعاد بطريقي در ترجمه منعکس شود تا ترجمه بتواند در صدي (هر چند کم) از زيبائي کلامي، مفهومي ومعنوي متن اصلي را دارا باشد والا برگرداني مطلوب وشايسته نخواهد بود.

مضاف بر اين، مترجم بايد فرهنگ امروزين زبان مقصد را در نظر بگيرد واز لغات نامأنوس ومهجور دوري نمايد. همچنين در برگردان نهج البلاغه تنها رعايت قواعد دستوري ملاک نيست. کار مترجم بيشتر با معادل  يابي براي ضرب-الامثال وترکيب هاي کلامي وتشبيهات بکار رفته ارزيابي مي شود.

اگر چه در کشور ما باب تحقيقات وپژوهش در ساحه قرآن ونهج البلاغه گشوده شده است وروز به روز به خيل محققين وپژوهشگران آثار کلاسيک ديني افزوده مي شود، ولي اگر نقد وتحليل آثار محققين ومترجمين نيز رايج شود از لحاظ کيفي نيز رشد خوبي در پي خواهد داشت. علي رغم تنوع ترجمه هاي موجود نهج البلاغه به زبان فارسي متأسفانه هيچ يک بطور دقيق وجدي مورد ارزيابي قرار نگرفته است تا نقاط ضعف وقوت هر يک مشخص شود تا مترجمان بعدي خطا ولغزشهاي گذشتگان را تکرار نکنند.

در اين مقال آخرين ترجمه چاپ شده را نه بصورت عميق وهمه جانبه بلکه بطور اختصار مورد ارزيابي قرار مي دهيم وارزيابي جدي وهمه جانبه را به عهده اساتيد مي گذاريم.

جديدترين چاپ ازترجمه نهج البلاغه که در سال 1378 به زيور طبع آراسته گشته است ترجمه آقاي ذبيح الله منصوري است. جامعه ادبي وخوانندگان با قلم مرحوم منصوري بخوبي آشنايي دارند و ايشان را بعنوان يک مترجم زبردست و ماهر در ترجمه رمانهاي تاريخي مي شناسند. کتابهايي چون سقوط قسطنطنيه، غزالي در بغداد، خداوند الموت، شاه جنگ ايرانيان در چالدران، ملکه ويکتوريا، تاريخچه فراماسونري در جهان، جراح ديوانه و دهها اثر ديگر از ايشان به چاپ رسيده است و هر کدام بجاي خود ارزنده است. شايد ترجمه نهج البلاغه از وي در ميان آثار ديگرشان که اغلب رمان و داستانهاي تاريخي است تعجب خوانندگان را، برانگيزد چرا که نام ايشان با ترجمه رمان تاريخي عجين شده است.

بهر حال ترجمه نهج البلاغه ايشان در سال 1378 به بازار کتاب راه يافته است که در 1018 صفحه بدون متن عربي و با مقدمه اي از سيد رضي در 4صفحه، سيد محمد عسگري جعفري در 6 صفحه، تحقيقي از حبيب الله نوبخت در 8 صفحه و مطالبي در خصوص شارحان نهج البلاغه، شرح حال حضرت علي(عليه‌السّلام) خصوصيات و رفتار و کردار علي(عليه‌السّلام) دين و فلسفه از ديدگاه علي(عليه‌السّلام) و سياست و زمامداري در 150 صفحه تدوين و مرتب و تحت عنوان «سروش خدا در سرود علي عليه السلام» به قطع وزيري و با جلد گالينگور ارائه شده است.

مترجم قبل از ترجمه هر خطبه توضيح مختصري براي راهنمايي خواننده نسبت به موضوع مورد بحث آورده است و هر کجا که لازم ديده توضيحاتي را نيز در پانوشت ترجمه بيان داشته است. اين ترجمه توسط آقاي پژمان خوانساري ويرايش و تصحيح گرديده و مقدمه اي نيز از سوي ويراستار به آن افزوده شده است که در آن از مزيتهاي ترجمه سخن به ميان آورده است. در بخشي از مقدمه ويراستار محترم چنين مي نگارد: «به خلاف ترجمه هاي ديگر مترجم کوشيده است عين عبارت حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السّلام) را ترجمه نمايد و اصالت را در ترجمه در حد توان منظور داشته باشد و به اين لحاظ هم از بکار بردن کلمات و جملاتي که ترجمه را از اصالت دور نمايد، خودداري نموده است.»

گرچه مترجم زحمت ترجمه کل نهج البلاغه را متحمل شده است و ترجمه اي با سبک خاص به جامعه ارائه نموده است که بجاي خود شايان تقدير است، ولي عليرغم گفته ويراستار محترم متأسفانه ترجمه مذکور مملو از خطاهاي فاحش، لغزشهاي ترجمه اي است که بعضي از آنها را متذکر مي شويم:

بزرگترين اشکال و ايراد اين ترجمه آنست که با متن اصلي مطابقت ندارد و دخل و تصرفهاي بي مورد، کم و زيادي بي جا بسيار به چشم مي خورد، مثلاً:

در خطبه 55 - الا و انا اطمع ان تلحق بي طائفة فتهدي بي و تعشوَ الي ضوئي ذلک احب الي من ان اقتلها علي ضلالها و ان کانت تبوء بآثامها»

چنين ترجمه شده است: «منتهي من اميدواري داشتم که طائفه اي از آنان به من ملحق شوند و به وسيله من ارشاد گردند و از گمراهي برهند. اگر من در اين انتظار نبودم مي توانستم که آنها را که مردمي گمراه هستند، معدوم نمايم ولي دوست داشتم که صبر کنم تا اين که آنها به من بگروند گو اين که اگر مي جنگيدم و آنها معدوم مي شدند، مسئوليت با خود آنها بود؛ چون هرکس که مرتکب گناه مي شود خود کيفر عمل خويش را مي‌بيند.»

اگر متن ترجمه را با متن اصلي مقايسه کنيم خواهيم ديد که مترجم مطالبي را بازگو کرده است که ارتباطي با متن اصلي ندارد. علاوه بر اين مترجم در معادل يابي واژه ها نيز دچار لغزش و اشتباه شده است. زيرا «اطمع» به معناي «اوميدواري داشتن». «طائفه» به معناي «طائفه و قبيله» و «تعشو الي ضوئي» به معناي «بوسيله من ارشاد گردند» نيست.

اگر بخواهيم عبارت ترجمه و اصلاح و موارد اضافي و بي مورد را حذف کنيم ترجمه مطابقي متن فوق چنين خواهد بود:

«منتهي من آرزو {ويا انتظار} دارم که عده اي از آنان به من بپيوندند و بوسيله من هدايت شوند و از لابلاي تاريکيهاي چراغ (هدايت) مرا ديده بسوي من آيند. و اين براي من بهتر است از اينکه آنها را در حاليکه در گمراهي هستند، بکشم. هرچند که ( در اين صورت نيز) خود به سزاي گناهشان گرفتار مي شوند» حال براي نشان دادن اينکه ترجمه هر چه مطابق با متن اصلي باشد به همان ميزان از استحکام و صحت برخوردار خواهد بود با ترجمه هاي استاد دکتر شهيدي و ترجمه گروهي آيةالله مکارم شيرازي مقايسه مي کنيم:

استاد شهيدي:

جز که اميد داشتم گروهي به سوي من آيند و به راه حق گرايند و به نور هدايت من راه بپيمايند اين مرا خوشتر است تا شاميان را بکشم و گمراه باشند. هرچند خود گردن گيرنده گناه باشند.

با صرف نظر از اينکه آقاي دکتر شهيدي تلحق را «به سوي من آيند» و فتهدي را به حق گرايند ترجمه کرده است و درست نيست و از لحاظ زبان سلاست لازم را نداد ولي از حيث مطابقت با متن اصلي با اصلاحات جزئي در حد مطلوب است.

استاد مکارم شيرازي:

در ترجمه گروهي خودشان عبارت فوق را چنين ترجمه کرده اند:

«به خاطر آن است که آرزو دارم عده اي از آنها به جمعيت ما بپيوندند و هدايت شوند و در لابلاي تاريکيهاي پرتوي از نور مرا ببينند و به سوي من آيند، و اين براي من از کشتار آنان در راه گمراهي بهتر است اگر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانش گرفتار مي شدند» مشاهده مي شود که ترجمه فوق نيز تا حدي دقيق و مطابق با اصل است.

با مقايسه سه ترجمه مذکور در مي يابيم که ترجمه هرچه فعل به فعل مطابق با اصل باشد و عبارات بي مورد داخل ترجمه نگردد و واژه ها با معادلهاي دقيق ارائه شود به صواب نزديکتر و شيواتر خواهد بود. از ترجمه هاي سه گانه فوق ترجمه مرحوم منصوري داراي کاستي ها و اضافات بي مورد و لغزشهاي فاحشي است، که جملات گرچه ساده بيان شده است ولي سادگي جملات نيز پخته و فني نمي باشد. ترجمه استاد دکتر شهيدي علي رغم آهنگين بودنش فاقد شيواي لازم است و برخلاف ظاهرش جذبه ادبي و بديعي چنداني ندارد. ولي در انتقال معني و مفهوم توفيق دارد و در حد مطلوب با متن اصلي مطابقت دارد. ترجمه گروهي آيت الله مکارم شيرازي به همان ميزان و حتي از آن هم بهتر از عهده ترجمه متن بر آمده است.

نمونه ديگر: مترجم در ترجمه عباراتي از خطبه 34- که مي فرمايد:«اف لکم! لقد سئمت عتابکم، أرضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة عوضا و بالذل من العز خلقا؟ اذا دعوتکم الي جهاد عدوكم دارت اعينکم کانکم من الموت في غمرة ومن الذهول في سکرة. يرتج عليکم حواري فتعمهون»- چنين مي نگارد:

اف براي شما باد (واي برشما) که من از عتاب کردن بر شما (سرزنش کردن شما) آزرده شده ام وآيا شما مردمي هستيد که آخرت را به دنيا مي فروشيد (به جاي آخرت به دنيا خشنود مي باشيد وذلت را بر عزت ترجيح مي دهيد)؟

هنگامي که من از شما دعوت مي کنم که براي پيکار با دشمنان به جهاد برويد طوري چشمهاي شما در کاسه چشم از فرط هول، به گردش درمي آيد که گويي در حال جان دادن هستيد وزبانتان از گفتار باز مي ماند ونمي توانيد با من حرف بزنيد وپنداري که يک پرده از ديوانگي روي قلوب شما کشيده شده که نمي توانيد از روي عقل فکر کنيد..»

در اين عبارت نيز مترجم نتوانسته است معناي دقيق وترجمه اي مطابق با اصل ارائه دهد. باتکرارجملات مشابه نيز نتوانسته اين نقيصه را رفع کند. مترجم عبارت «اف لکم» را يک بار«اف برشما باد» ترجمه کرده وبه اين عبارت راضي نشده و«واي برشما» را در پرانتز ذکر کرده است که هيچ يک معناي واقعي اف لکم (با ملاحظه قرينه لفظيه وکلاميه) نيست. ناطق در مقام سرزنش است واف در اينجا به معناي نفرين مي باشد. همين نقيصه در عبارت دوم نيز وجود دارد. مترجم «لقد سئمت عتابکم» را «من از عتاب کردن بر شما» (سرزنش کردن شما) آزرده شده ام. در صورتي که اگر «مناز سرزنش کردن شما ديگر خسته شده ام» مي آورد درست ودقيق مي شد. عبارت«آيا شما مردمي هستيد» و«مي فروشيد»درمتن اصلي نيست. مترجم براي جبران اين نقص برآمده ودر داخل پرانتز «خشنود مي باشيد» را بجاي «مي خروشيد» آورده است ولي دوباره مرتکب اشتباه ديگري مي شود وآن اينکه عبارت «ذلت را بر عزت ترجيح مي-دهيد» که معناي متن اصلي مي باشد را نيز در داخل پرانتز ذکر مي کند.

مترجم ترجمه عبارت «واذا دعوتكم الي جهاد عدوکم دارت اعينکم، کانکم من الموت في غمرة» را به طور نادرستي ارائه کرده است عبارت بدين سادگي وشيوايي را به طوري منقلب کرده که زيبائي لفظي ومعنوي آن بطور کلي از بين رفته است. در صورتي که مي توان اين عبارت را مطابق متن اصلي به درستي ترجمه کرد مثلاً: هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان فرا مي خوانم، چشمانتان از حدقه درمي آيد، گويي که به گرداب مرگ افتاده ايد.»

مضاف بر اين عبارت «به گردش در آمدن چشم ها در کاسه چشم» چه معنايي دارد آيا اين عبارت تصنعي نيست؟ متأسفانه در هيچ يک از ترجمه هاي نهج البلاغه به زبان فارسي اين عبارت بدرستي ترجمه نشده است.

مثال ديگر : در خطبه شقشقيه که بديهي ترين وسوزناکترين خطبه نهج البلاغه است، مترجم قسمت آغازين خطبه را چنين ترجمه کرده است:

«اما والله لقد تقمصها فلان وانه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي ينحدر عني السيل ولا يرقي الي الطير فسدلت دونها ثوبا وطويت عنها کشحاً وطفقتُ أرتاي بين أن اصول بيد جذاء او اصبر علي طخية عمياء يهرم فيها الکبير ويشيبُ فيها الصغير ويکدح فيها مومن حتي يلقي ربه. فرأيت ان الصبر علي هاتا احجي فصبرت وفي العين قذي وفي الحق شجا»

«به خدا سوگند مردي که علائم وجامه خلافت را بر خود اختصاص داد مي دانست که من براي خلافت مانند ميله(محور) سنگ آسياب که براي آن سنگ ضرورت دارد تا اين که اطراف آن بگردد، ضروري هستم.»

«برجستگي من نسبت به آن اشخاص به قدري است که من مانند يک رود هستم که از آن سيل خرد جاري است وهيچ کس را ياراي آن نمي باشد که بتواند خود را به قله دانايي من برساند.»

«ولي من مجبور بودم که از آن غصب چشم فرو ببندم وروي را از آن برگردانم من در محظوري بزرگ قرار گرفته بودم ودو راه در پيش داشتم يکي اين بود که براي حق خود بدون اين که کسي از من پشتيباني کند، مبارزه نمايم يا اين که در يک وضع جانکاه که جوان را سالخورده مي کند وسالخورده را طوري ناتوان مي نمايد که نيروي حياتي را از دست مي دهد ويک مؤمن، را دچار پشيماني مي نمايد، شکيبايي را پيشه نمايم.»

«بعد از اين که اوضاع را بخوبي از نظر گذرانيدم به اين نتيجه رسيدم که عاقلانه ترين راه براي من اين است که شکيبا باشم، گو اينکه تحمل اين وضع ناصواب که حق مرا غصب کرده بودند براي من بسي دشوار بود تا اين که آن شخص مرد و خلافت را بعد از مرگش به ديگري واگذار کرد.»

1 - در عبارت فوق همچون ساير بخشها علائم نگارشي و قواعد دستوري زبان فارسي بدرستي رعايت نشده است. در پاراگراف اول جملات تابع بصورت بسيار ناپسند بهم ارتباط داده شده است و در همان عبارت حرف «که» چهار بار تکرار شده است که اين از استحکام عبارت کاسته است.

2- عبارات در نهايت ضعف و سستي است. جملات خشک و بي روح، بدون جذبه بديعي است که در نهايت عبارات تا حد يک رمان و عرضحال مأيوسانه ناطق تنزل يافته است. مثلاً عبارت «من براي خلافت مانند ميله (محور) سنگ آسياب که براي آن سنگ ضرورت دارد تا اين که اطراف آن بگردد، ضروري هستم.» بسيار ضعيف و بي روح است.

3- مهمتر از همه عدم مطابقت ترجمه با متن اصلي است. عبارت «لقد تقمصها فلان» به «مردي که علائم و جامه خلافت را بر خود اختصاص داد» ترجمه شده است. مترجم حتي بخود زحمت معادل يابي را نداده است که معادلهاي دقيق واژه ها و ترکيبها را در ترجمه بيآورد، فقط به انتقال معني به هر طريق ممکن (حتي با حذف اضافات بي مورد) بسنده کرده است. مترجم مي توانست بجاي عرات فوق «فلاني جامه خلافت را به تن کرد» آورد.

و يا عبارت بسيار زيباي «وانه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي» را چنين برگردانده است: «مي دانست که من براي خلافت مانند ميله (محور) سنگ آسياب که بر آن سنگ ضرورت دارد تا اين که اطراف آن بگردد، ضروري هستم.»

در حاليکه: «که بر آن سنگ ضرورت دارد تا اين که اطراف آن بگردد، ضروري هستم» جزو متن اصلي نيست و مترجم از خودش اين توضيحات را بيان کرده است اگر مترجم بدون آن پيچيدگي و در لفافه گفتن عبارت چنين ترجمه مي کرد به صواب نزديکتر بود.

«در حاليکه او مي دانست، موقعيت من نسبت به خلافت همچون موقعيت محور نسبت به سنگ آسياب است و يا موقعيت من همچون موقعيت محور سنگ آسياب است» ترجمه عبارت «ينحدر عني السيل... تا آخر عبارت في الحلق شجا... کلاً مطابق با اصل متن نمي باشد و مترجم معنا ومفاهيم عبارت را به اختصار بيان کرده است.

4 - مترجم از ترجمه بعضي از عباراتي که در اوج فصاحت و بلاغت مي باشد چشم پوشي کرده است عباراتي چون «و في العين قذي و في الحلق شجا» که بيان کننده احساس مسئوليت و رسالت و اوج درد و دلسوزي ناطق مي باشد. ترجمه نشده است.

5 - در ترجمه تجملات تشبيهي به وجه شبه و طرفين طباق توجهي نشده است. عبارت «يهرم فيها الکبير و يشيب فيها الصغير» «يعني فلاکتي که پير را فرسوده و کودک را پير مي سازد» چنين ترجمه شده است «در يک وضع جانکاه که جوان را سالخورده مي کند و سالخورده را طوري ناتوان مي نمايد که نيروي حياتي را از دست مي دهد» در صورتي که ما بين الکبير و الصغير صنعت طباق وجود دارد و ترجمه آن کودک و پير است نه جوان و پير.

6 - بعضي از عبارات طوري ترجمه شده است که موجب تحريف معنا شده است. مترجم عبارت «يکدح فيها مؤمن حتي يلقي ربه» را «يک مؤمن را دچار پشيماني مي نمايد» برگردانده است، در صورتي که مؤمن از کار خود پشيمان نمي‌شود و در اينجا منظور پشيماني مؤمن نيست بلکه رنجش و در عذاب بودن آن مقصود است.

با توجه به اين که در برگردان تمام خطبه ها و نامه ها اشکالات و ايرادات فاحش به وفور به چشم مي خورد و در اين مقال حوصله ذکر يکايک آنها و آوردن نمونه نيست، لذا از تحليل و بررسي تفصيلي صرف نظر کرده و بدون ذکر نمونه و آوردن شاهد مثال اشکالات اساسي را بطور اختصار بيان مي داريم:

1 - با توجه به اينکه نهج البلاغه بعد از قرآن اس و اساس آثار مذهبي است و داراي قداست خاصي است، لذا چاپ ترجمه آن با متن اصلي ضروري مي نمايد. با چاپ متن اصلي در کنار ترجمه خواننده مي تواند با مراجعه به متن اصلي از کلام حضرت بهره وافي گيرد. و همچنين مي تواند ترجمه را با متن اصلي مطابقت کند. متأسفانه ترجمه مرحوم منصوري بدون متن اصلي چاپ شده است.

2 - بطوري که از عنوان نهج البلاغه پيداست، ويژگي اساسي آن برخوداري از فصاحت و بلاغت است و انگيزه اصلي مرحوم سيد رضي در جمع آوري آن نيز همين ويژگي بوده است با عنايت به اين موضوع در ترجمه آن مي بايد به ويژگي فصاحت و بلاغت آن توجه گردد. حذابيت اين اثر علاوه بر مطالب و مفاهيم پندآموز و حکيمانه آن، بيشتر بخاطر بلاغت و زيبائي کلامي آنست. اين جذبه و زيبائي بايد در ترجمه نيز تا حدودي منعکس گردد والا مترجم در ترجمه کامياب نخواهد بود. در ترجمه مرحوم منصوري به اين ويژگي چندان توجه نشده است بعنوان مثال کل خطبه شقشقيه، خطبه1،2 و خطبه همام که بليغترين خطبه هاي نهج البلاغه است آنگونه که شايسته است ترجمه نشده است.

3 - پيچيدگي معنوي و نارسائي مفاهيم به وفور به چشم مي خورد جملات اغلب سست و داراي استحکام لازم نبوده و عليرغم ويراستاري جناب پژمان خوانساري به علام نگارش و قواعد دستوري توجه نشده است.

4 - اسلوب و شيوه نگارش متناسب با موقعيت ناطق نبوده و متن را از استحکام و حماسي بودن تا حد يک رمان تقليل داده است و در بعضي موارد جملات بصورت يک درد دل کردن نه چندان مهم تنظيم شده است که بعضاً نقض غرض هم شده است.

5 - موارد اضافي و بي مورد در ترجمه زياد به چشم مي خورد. بسياري از جملات را مترجم از خود علاوه کرده که اين امر سبب اطناب کلام شده و در بعضي از موارد نيز سخنان غير واقعي به حضرت نسبت داده شده است خطبه-هاي55،9،8،7،4،3،1،و در ساير خطبه ها موارد اضافي زياد به چشم مي خورد.

با اين حال ترجمه مرحوم منصوري بنوبه خود داراي مزيتهايي نيز هست که از مهمترين آن آوردن توضيحاتي در اول هر خطبه براي بيان موضوع بحث مي باشد. و انصافاً اطلاعات و توضيحات خوبي در اين مقدمه ها داده شده است و خواننده مي تواند با مطالعه آن با موضوع بحث آشنا شده و به آساني با خطبه ارتباط بر قرار کند. مزيت ديگر اين ترجمه، عليرغم بعضي عيب و نقصها سادگي زبان آنست. گرچه در بعضي جاها اين سادگي فني نيست ولي عموماً روح ساده نويسي بر ترجمه معيار است و يا لااقل براي مترجو ساده‌نويسي معيار مي باشد. همچنين مترجم در برگردان بعضي از اصطلاحات نسبت به ساير مترجمين موفق تر مي باشد. بعنوان مثال واژه شقوا در خطبه 5 و واژه صبغ در خطبه 6 به درستي ترجمه شده است، در صورتي که اغلب مترجمين در اين خصوص به خطا رفته اند.

با توجه به مراتب مذکور برگردان مرحوم ذبيح الله منصوري با چشم پوشي از برخي لغزشها و خطاها، ترجمه اي فعل به فعل، دقيق و مطابق با متن اصلي نهج البلاغه نمي تواند باشد، بلکه اقتباسي از نهج البلاغه است که به تناسب ذوق و سليقه مترجم نگارش يافته است.

منبع :رسول اسماعيل زاده؛كتاب ماه دين ـ شماره مسلسل29، شماره پنجم اسفند 1378