عمرى كه خدا از فرزند آدم پوزش را مى پذيرد شصت سال است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  شناخت شناسی (نهج البلاغه)  >  مقدمه ای بر مصادر نهج البلاغه

مقدمه ای بر مصادر نهج البلاغه

حسن زاده آملی، حسن
سپاس خداوندی که ما را با چنگ زدن به ریسمان ولایت بهترین خاندان، خاندان خاتم پیامبران(ص)، هدایت نمود؛ بزرگوارانی که همگی گنجینه های وحی و کلیدهای غیب اند.
فیض خداوند مجال غور و بررسی در کلامی را فراهم آورد که خود به سخن درآمده و گوید: «ما امیر سخنیم و ریشه های سخن در ما ریشه دوانیده و شاخسارانشان بر ما فروهشته اند»، و به تحقیق این کلام مرواریدهای گرانبهایی را که در خود ذخیره داشته، با به رشته کشیدن پنج جلد کتاب منظم به نام «تکملة منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه» به منصه ظهور رسانیده است که بیش از چند بار به چاپ رسیده است.
آنچه از این شرح برای ما دارای اهمیت است، به دست آوردن سندیت مطالب «نهج البلاغه» است و ذکر منابع و مآخذ آن که شامل جوامع روایی و مجموعه هایی است که قبل از گردآورنده «نهج البلاغه» ـ شریف رضی رضی الله عنه ـ جمع آوری و تدوین شده است. این کتاب ها از این قرارند:
ـ «الجامع الکافی»، نوشته ثقة الاسلام کلینی، متوفّی به سال 328 ه بنا بر قول شیخ الطایفه طوسی ـ قدس سره ـ، یا به سال 329 ه بر اساس گفته نجاشی ـ رحمة الله علیه ـ
ـ «البیان و التبیین»، نوشته عثمان عمروبن بحر جاحظ، متوفی به سال 255 ه.
ـ «الکامل»، نوشته ابوالعباس محمدبن یزید، معروف به مبرد، متوفی به سال 285 ه.
ـ کتاب معروف به «تاریخ یعقوبی» از احمد بن ابی یعقوب کاتب، که بر طبق آنچه محدث قمی در کتاب «الکنی و الألقاب» آورده، در سال 246 ه وفات یافته، یا بر اساس قول دیگری در حدود سال 292 ه چشم از جهان فروبسته است.
ـ «تاریخ الأمم و الملوک» معروف به «تاریخ طبری» از ابوجعفر بن محمد بن جریر طبری آملی، متوفی به سال 310 ه.
ـ کتاب «صفین» از شیخ أقدم ابوالفضل نصر بن مزاحم منقری تمیمی کوفی که از جمله راویان متقدم حتی تا درجه تابعین بوده است، وی از همعصران امام محمد بن علی بن حسین ـ باقرالعلوم علیهماالسلام ـ بوده و گویا از اصحاب ایشان به شمار می آمده و بر طبق مطلبی که در «الخرائج» راوندی رحمهم الله آمده، امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام ـ را نیز درک کرده و در سال 212 ه وفات یافته است.
ـ کتاب ها و تألیفات شیخ بزرگوار، مفید رضی الله عنه متوفی در سال 413 ه، به خصوص مطالبی که در کتاب خود به استناد از تاریخ نگار مشهور، محمد بن عمروبن واقد واقدی مدنی، متوفی به سال 207 ه نقل کرده است.
ـ کتاب «الامامة و السیاسة»، معروف به «تاریخ الخلفاء»، از تألیفات عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری که در سال 276 ه وفات یافته است.
ـ «مروج الذهب و معادن الجوهر فی التاریخ» نوشته ابوالحسین علی بن حسین بن علی مسعودی، متوفی به سال 346 ه.
ـ کتاب ها و تألیفات ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، رضوان الله تعالی علیه ـ متوفی به سال 381 ه.
ـ کتاب «الغارات» از ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی کوفی اصفهانی، متوفی به سال 283 ه و دیگر کتاب های اصیل و مرجعی که علمای پیش از سید رضی ـ گرآورنده نهج البلاغه ـ از سال ها قبل تا بیش از صد سال پیش از او، به رشته تحریر درآورده بودند و سید رضی در گردآوری «نهج البلاغه» به آنها تکیه کرده و استناد جسته است. سید رضی رضی الله عنه در سال 406 هجری یافته است. این منابع، تنها نمونه هایی از کتب بسیاری بود که امکان درج آنها وجود داشت.
آنچه ما را به این کار فراخوانده است، طعنه برخی دشمنان پیشین و پسین بلکه معاصرین، بر کتاب «نهج البلاغه» است که گویند این کتاب، کلام امیرالمؤمنین علیه السلام نبوده، بلکه مطالبی است که سیدرضی و برادرش سید مرتضی ساخته و به ایشان نسبت داده اند!
قاضی نور الله شهید رحمهم الله در «مجالس المؤمنین» ضمن نوشته زندگینامه سید مرتضی علم الهدی برادر سیدرضی، گردآورنده «نهج البلاغه» ـ به نقل از «تاریخ یافعی»، چنین می نویسد: «مردمان در مورد کتاب «نهج البلاغه» که مجموعه ای از کلام علی بن ابی طالب علیه السلام است، اختلاف نظر دارند که آیا او [مرتضی] این کتاب را جمع آوری کرده یا برادرش رضی؟ و نیز گفته شده است که این کتاب، کلام علی بن ابی طالب نبوده و یکی از این دو برادر آن را نوشته و به ایشان نسبت داده است».
بنده معتقدم که: به نظر می رسد یافعی این طعنه و تهمت را از قاضی ابن خلکان در «وفیات الاعیان» برگرفته و با همان الفاظ در تاریخ خود نقل کرده است و گوینده یکی است. قاضی ابن خلکان به هنگام نوشتن زندگینامه علم الهدی آن را نقل کرده است؛ یافعی در سال 768 ه و ابن خلکان در سال 681 ه وفات یافته است. تنها تفاوتی که در کلام این دو دیده می شود، آن است که ابن خلکان پس از ذکر این که مردم در این اختلاف نظر دارند که این کلام، کلام امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، می نویسد: و به درستی کسی که آن را جمع کرده و به ایشان نسبت داده، خود، نویسنده و گوینده این سخنان است، و بنده می گویم که: تفاوت میان این دو کلام آن است که در عبارت نقل شده از یافعی، آن کس که این سخنان را ساخته، سید مرتضی علم الهدی یا برادرش سیدرضی است، اما بر طبق آنچه در «وفیات» آمده، احتمال این که صاحب این سخنان فرد دیگری غیر از این دو برادر باشد نیز وجود دارد.
دیگر این که: این شبهه بی اساس، آنچنان که یافعی گوید که: «مردم اختلاف نظر دارند» نیست، بلکه عنادورزی هتّاک که جوامع روایی و نوشته های قدیمی را به دقت جست وجو نکرده و به طرایف و روش های سخنوری آشنا نبوده است و...، زبان به این کلام گشوده است؛ وگرنه عالمی آگاه و پیگیر که در فنون و زیبایی های کلام پژوهش کرده است، چگونه به خود جرأت می دهد که کلامی را که در درجه پایین تری از کلام خالق و در مقام بالاتری از کلام مخلوق است، به کسی نسبت دهد که نوشته ها و اشعار و دیگر سخنان وی در مقایسه با فیوضات امیرالمؤمنین علی علیه السلام همچون ستاره ای ناپیدا و کم نور در مقابل آفتاب درخشان است؟
زبان از آوردن خطبه ای از خطبه های «نهج البلاغه» ـ چه از جنبه لفظی و چه از جنبه معنوی ـ قاصر است. سخنوران انگشت نما، معروف و مشهور همه، جیره خوار امام علیه السلام و بهره مند از کلام اویند.
عقل ها در برابر نوشته ها، نامه ها، خطبه ها و حکمت های ایشان متحیر و اندیشه نوابغ در مقابل ایشان فروتن و خاضع است؛ چرا که کلام ایشان دربردارنده تازه های حکمت، حقایق عقلی و مسائل الهی در توحید خداوندی است که بر بلندای معرفتش جز سخن وصی، توان رسیدن ندارد که: «سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصین».(1)
ابن خلکان در «وفیات الاعیان» عبدالحمید را چنین معرفی می کند: ابوغالب، عبدالحمید بن یحیی بن سعید، نویسنده و سخنور مشهور، کاتب مروان بن حکم اموی، آخرین خلیفه بنی امیه، بوده است و در بلاغت به او مثل زنند؛ تا آنجا که گفته اند:
«باب نامه نگاری با عبدالحمید گشوده شد و به همو ختم گردید. وی در نویسندگی و تمامی فنون علم و ادب، پیشتاز و پیشوا بود و نامه نگاران و نویسندگان او را سرمشق قرار داده و روش وی را به کار گرفته و دنباله رو سبک او در آثارش بودند. اوست که راه بلاغت را در زمینه نامه نگاری، هموار ساخت و مجموعه نامه های وی حدود هزار ورق است. او اولین کسی است که رسایل و نامه های طولانی نگاشت، و حمدنامه ها را در فصول کتاب، به کار گرفت و مردمان پس از او، چنین کردند.
او گفته است: «هفتاد خطبه از خطبه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حفظ کردم و بلاغت و سخنوری من از حد فزون گشت.»
ابن نباته از سخنوران مشهور عرب است که ابن خلکان او را نیز در «وفیات» چنین معرفی می کند:
«ابویحیی، عبدالرحیم بن محمد بن اسماعیل بن نباته ـ صاحب خطبه های مشهور ـ در علوم ادبی پیشوا بود و این سعادت نصیب او شده است که همگان متفق القول شدند که کسی چنین خطبه هایی را نساخته و نپرداخته است. در این خطبه ها، نشانه هایی از علم فراوان و استعداد شکوفای وی وجود دارد.
... گنجینه ای از خطبه ها را حفظ نمودم که انفاق آن چیزی جز فراوانی و کثرت نمی افزاید.
من صد فصل از موعظه های علی بن ابی طالب را حفظ کرده ام.»
ابن نباته در سال 394 ه وفات یافت، وی از استادان شریف رضی بوده است.
اما ابوعثمان، عمروبن بحر بن محبوب کنانی لیثی بصری، معروف به جاحظ، عالم مشهوری که تألیفات بسیار در زمینه های مختلف به جای گذاشته است و ابن خلکان نام او را نیز در «وفیات» ذکر کرده و پیش از این ذکر او گذشت؛ از جمله تألیفات وی کتاب «البیان و التبیین» است. این کتاب، یکی از چهار منبع و مرجع کتب ادبی است. سه کتاب دیگر عبارتند: «الامالی» نوشته قالی، «ادب الکاتب» نوشته ابن قتیبه دنیوری، و «الکامل» از مبرّد.
از جمله سخنان جاحظ در «البیان و التبیین» این کلام اوست: «علی علیه السلام فرموده است:قیمة کلّ امری ءٍ ما یحسنه؛
و ما اگر از این کتاب جز بر این کلام آگاهی نمی یافتیم، همین کلام کافی و راهگشا بود و ما را از بقیه مطالب بی نیاز می کرد؛ بلکه حتی ما، این کلام را بیش از حد کفایت، و رساننده به هدف و غایت هستی یافتیم. بهترین کلام آن است که اندک آن تو را از سخن بسیار بی نیاز سازد و معنایش در ظاهر الفاظ هویدا باشد؛ و خداوند ـ عزوجلّ ـ این کلام را به جلال خود پوشانده و سرشار از نور حکمت ساخته و این بر اساس نیت صاحب آن و تقوای گوینده اش است».(2)
از جمله نوشته های جاحظ نامه ای است که شامل صد سخن از سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و رشید وطواط آن را به فارسی ترجمه و شرح کرده و نام آن را «مطلوب کل طالب من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب» نهاده است. و جاحظ چه نیکو در وصف کلام امیر گفته است که: «هر جمله ای از آن، هزار نکته از زیبایی های کلام عرب را به طور کامل داراست».
ابوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی، متوفی به سال 346 ه که تاریخ وفاتش حدود 13 سال پیش از تولد شریف رضی بوده است ـ (ولادت رضی در سال 359 ه بوده است)، در «مروج الذهب» چنین گوید:
«از خطبه های فردی که مردم، کلام او را به خاطر می سپردند ـ منظور امیرالمؤمنین علی علیه السلام است ـ چهارصد و اندی خطبه وجود دارد که هشتاد خطبه را نیز فی البداهة ایراد کرده، همه این خطبه ها ـ چه از جنبه لفظی و چه عملی ـ در میان مردم متداول و رایج است.»(3)
و جای شگفتی است که شریف رضی با وجود این که به دوران مسعود نزدیک بوده، در نهج البلاغه تنها نیمی یا کمتر از تعداد خطبه های حضرت علی علیه السلام را که صاحب «مروج الذهب» به آن اشاره می کند، آورده است.
از جمله طعنه ها و دروغ هایی که برخی مخالفین به سید رضی نسبت داده اند، آن است که خطبه «شقشقیه» ـ که سومین خطبه از «نهج البلاغه» است با وجود این که دو گروه با شیوه های متعدد آن را روایت کرده اند، از ساخته ها و بافته های رضی شمرده اند که به علی علیه السلام نسبت داده و آن را در خلال خطبه های «نهج البلاغه» درج نموده است!

و من در پاسخ باید بگویم که: ماجرایی که میان مصدق بن شبیب و شیخ و استادش ابن خشّاب درگرفت، مشهور و معروف است و هر دو شارح، ابن ابی الحدید و بحرانی، آن را نقل کرده اند؛ ابن ابی الحدید در پایان شرح خود و بحرانی در آغاز شرحش، این خطبه و این بحث را آورده اند.
ابن ابی جمهور احسائی نیز در «المجلی» آن را ذکر نموده است.(4) و این خطبه ـ چنان که گفتیم ـ از خاص و عام روایت شده است.(5)
اما آنچه در وفیات و تاریخ یافعی آمده است که مردم در مورد این مسأله اختلاف نظر دارند که آیا سیدمرتضی این کتاب را گردآورده است یا سیدرضی، پاسخ آن در مقدمه نهج البلاغه از قول گردآورنده آن، وجود دارد:
«من در عنفوان جوانی و شادابی شاخسار عمرم بودم که گردآوری و تألیف کتابی در فضیلت های ائمه ـ علیهم السلام ـ را آغاز کردم که شامل بهترین احادیث و ارزشمندترین سخنان ایشان است...».
همچنین در پایان خطبه 21 نهج البلاغه نقل کرده است:
«به تحقیق ما را در کتاب «الخصایص» بر عظمت ارزش این سخنان و شرافت کلام ارزشمندشان آگاه ساخته است». بحثی نیست که کتاب «خصایص الائمه» از جمله کتابهای سیدرضی رضی الله عنه است.(6)
بنده می گویم که نسخه ای از «خصایص الائمه» از سیدرضی در کتابخانه رضاییه در رامپور موجود است که تاریخ کتابت آن از قرن ششم هجری است.
با وجود این باید گفت که راویان مورد اطمینان و تاریخ نویسان بزرگ ـ از هر دو گروه و فرقه ـ عموما بر این اتفاق نظر دارند که «نهج البلاغه» از جمله کتابهایی است که شریف رضی آن را از مجموعه سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام گردآورده و تردیدکسانی که در این امر آگاهی و خبره کافی ندارند، بی اهمیت است.
همچنین سلسله سندهای استادان و مشایخی که اجازه روایت «نهج البلاغه» را به دیگری داده و یا خود کسب اجازه می نمودند، و رسیدن این سلسله سندها به رضی، به قدری زیاد است که به حد تواتر رسیده و کسی در این مورد دچار شک نمی شود و عیبی بر آن وارد نیست. ما در اینجا به ذکر نسخه باارزش و قدیمی «نهج البلاغه» که با نسخه رضی مقابله شده است، اکتفا می کنیم.
این نسخه دارای فواید عمومی است که دلیلی قاطع برای اهل عناد و لجاج است. این نسخه شأن و منزلتی در خور توجه داشته و از جمله کتاب های کتابخانه دانشمند بزرگوار سید مهدی حسینی لاجوردی در دارالعلم شهر قم است و ایشان از روی لطف، سخاوتمندانه ما را از این نسخه باخبر ساخته، با امانت دادن آن به ما، احسان را در حقمان به کمال رساندند.
و چون ما ارزش و گران سنگی این نسخه را دریافتیم، به یاری خداوند متعال به مقابله نسخه ای قدیمی از نسخه های «نهج البلاغه» که در اختیار داشتیم، با این نسخه مصمّم شدیم و حرف به حرف آن را مقابله نموده، فواید خالص و ناب نسخه اول را به نسخه دوم افزودیم. پس بحمدالله و حسن توفیقه، نسخه ای پدیدار آمد که قابل اطمینان و اعتماد است. و مقابله این دو نسخه دوشنبه شب، چهار روز مانده به ذی الحجّه، سال 1385 ه در دارالعلم قم، پایان یافت.
مهم ترین و روشن ترین این فواید عبارتند از:
الف. در نسخه رضی، بعد از این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که آخرین کلام موجود ایشان در نهج البلاغه است:
«هر گاه مؤمنی برادر خود را خشمگین سازد، میان او و خودش جدایی انداخته است».
رضی عبارتی آورده است بدین مضمون: و اکنون هنگام آن رسیده است که به گلچین سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام پایان دهیم و خداوند سبحان را به جهت منتی که بر ما نهاده است، سپاس می گوییم. توفیقی که سبب شد تا سخنان پراکنده امام را گرد آورده و آنچه را دور و بعید به نظر می رسید، نزدیک گردانیم و همانطور که در ابتدا شرط کرده بودیم، برآنیم تا برگ های سپیری را در آخر هر باب از این ابواب کتاب قرار دهیم تا شاید آنچه از دست رفته، به دست آوریم و آنچه به ما می رسد، بدان ملحق کنیم، شاید کلامی پوشیده بر ما روشن شود و آنچه نادر و کمیاب است به دست ما رسد، و موفقیت ما جز به واسطه خداوند نیست. و ما توفیقنا الا بالله توکلنا و هو حسبنا و نعم الوکیل این مطلب در رجب سال 400 ه نگاشته شده است. سپاس از آن خداوند است و درود او بر سرور و سید ما محمد و خاندانش باد»!.
بنده عرض می کنم که برخی نسخه های نهج البلاغه فاقد این عبارت روشن کننده و بسیار مفید هستند و سزاوار است که این عبارت بدین نسخه ها افزوده شود و آن را کلام پایانی سیدرضی قرار دهند که درباره نظم دادن به گلچین کلام مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام است. همانگونه که در این نسخه و نسخه های دیگر این مطلب ذکر شده است.
ب. در پایان این نسخه این عبارت وجود دارد: «در آخر نسخه به دست آمده از او به نقل از وی آمده است که:
از قرائت این نسخه نزد سرور و آقایم، پیشرو بزرگ و دانشمند فرهیخته، زینت دین و جمال اسلام، یکتای روزگار، محمد بن ابی نصر ـ أدام الله ظله و کثّر فی أهل الاسلام و الفضل مثله ـ در ربیع الاول سال 587 ه فارغ شدم و بعد از این قرائت، این نسخه را با نسخه قرائت شده نزد سید بزرگوار، علامه ضیاء الدین علم الهدی قدس سره ـ مقابله کردم و هر نکته غریب و مسأله عجیبی را که در آن یافتم، به این نسخه انتقال داده و آن را به دقت تا جایی که توانستم، تصحیح کردم، مگر آنچه از نظر پنهان مانده باشد یا از مقابل دیده گذر کرده و رد شده باشد. حمد و سپاس و منت، مخصوص خداوند است. او مرا کفایت می کند که خوب کفایت کننده ای است.»
ج. در این نسخه آمده است که:
«این نسخه را با نسخه سیّد امام رضی الله عنه مقابله کردم. خدا رابه خاطر این سپاس می گویم.درود او بر سید و سرور ما محمد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش باد!» مراد از سیّد امام، سیّد ضیاء الدین علم الهدی است که نام و یاد او از گذشته تا آینده، قابل ستایش و پر آوازه بوده است.
د. و در این نسخه است که: «هر چه با رنگ قرمز بر حاشیه های این کتاب و در متن آن موجود است، نسخه سید رضی است ـ رضی الله عنه و أرضاه و جعل الجنة منقلبه و مثواه!
به حمد خدا و حسن توفیق او و نعمت فراوانش و رحمت فراگیر او حاشیه هایی را که در نسخه استفاده شده وجود داشت، به همان شکل که در نسخه به رنگ سیاه یا قرمز آمده بود، در این نسخه آوردم و پس از نگاشتن اصل نسخه با رعایت رنگ های قرمز، در آخر هر یک پنج جزء از اجزاء این کتاب ـ که بدان اشاره کردم ـ مطالب مقابله شده را آورده و حاشیه را نیز رعایت کردم. و نهایت تلاشم را در مقابله نسخه خود با متن این نسخه و حاشیه های آن در خلال نگارش کتاب به کار گرفتم. و بنده حقیر ابن باباجان شیرازی است که خداوند، او و پدر و مادرش را به واسطه علی و حسین علیهماالسلام بیامرزاد!
سپس متن این نسخه را بر دیگری عرضه داشتم، و در پایان هر جزوه ای که مقابله و تصحیح و قرائت شده بود، همانطور که در نسخه آمده، به شکل قرمز و سیاه نوشتم و همانطور که اینجا نوشته ام، اشاره شده که این نسخه عرضه شده و مقابله شده است... سید پس از تصحیح آن با نسخه دیگری (و قـ... نسختی علیها فی مجالس... و الحمدالله ا...ظ) مطلب به پایان رسید. بنده می گویم که مکان های خالی، جاافتاده و نگارش آن محو شده است.
ه ـ سپس ابن باباجان شیرازی ـ نسخه بردار مذکور ـ چنین می نویسد:«قبل از شروع به نوشتن اصل نسخه، دوست داشتم رونوشتی از سندهایی را که در نسخه آمده و ذکر شده است، ایراد و نقل کنم تا بیننده صاحب بصیرت ارزش نسخه ای را که از آن نقل قول کرده ام، به درستی دریابد.
و اوست کفایت کننده من و بهترین وکیل و کارگزار است. آن مطالب این گونه اند:
امام دانشمند، فاضل بزرگوار، جمال دین، زینت اسلام، مایه شرافت امامان، علی بن محمدبن حسین متطبب ـ ادام الله جماله و بلغه فی الدارین آماله ـ نزد من، کتاب «نهج البلاغه» را خوانده و شنیده است که نشانه و لازمه فضل و برتری او بوده است و من به او اجازه دادم که این کتاب را از من روایت کند که خود از مولا سعید پدرم ـ سقاه الله صوب الرضوان ـ روایت کرده ام و او نیز از ابی معبد حسنی و وی از امام ابی جعفر طوسی روایت کرده و طوسی خود از سید رضی رضی الله عنه روایت کرده است. و نیز برای او از قول شیخ امام عبدالرحیم بن أخوه بغدادی روایت کردم که او نیز از شیخ ابوالفضل محمد بن یحیی ناتلی و وی از ابونصر عبدالکریم بن محمد نوه بشر دیباجی ـ نقل کرده و ابونصر خود از رضی رضی الله عنه روایت نموده است.
و برای خود من سید بزرگوار امام ضیاءالدین علم الهدی ـ سقی الله ثراه ـ از قول شیخ مکی بن مخلطی نقل کرده که او از ابوالفضل ناتلی (که در سند پیش از او یاد شد) و وی نیز ابی نصر و أبی نصر از رضی نقل و روایت نموده است. رحمهم الله !
هدیه
پدرم نیز ـ قدس الله روحه ـ این کتاب را از قول شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن حسن مقری نیشابوری برای من نقل کرد که وی نیز از حسن بن یعقوب ادیب و او از کسی که از سید رضی رضی الله عنه شنیده بود، نقل و روایت کرده است.
و علی بن فضل الله حسنی آن را با سپاس و درود و سلام به پیامبر و خاندانش در رجب سال 589 ه نگاشته است و در این نسخه است که: فرزند عزیز و بزرگوار، جمال الدین ابونصر علی بن محمد بن حسین قبطب ـ اباه الله طویلاً و آتاه من فضله جزیلاً ـ این نسخه از کتاب نهج البلاغه را از اول تا به آخر نزد من خوانده است و من اجازه روایت آن از قول خودم را به او داده ام که من نیز از سید بزرگوار و دانشمند عارف، ضیاءالدین تاج الاسلام علم الهدی أبی الرضا فضل الله بن علی بن عبدالله حسنی راوندی ـ بوالله فی جواره جنانه و ثقل بالحسنات میزانه ـ نقل کرده ام و او نیز از ابن معبد، و وی از ابوجعفر محمد بن حسن بن علی طوسی و او از رضی موسوی رضی الله عنه نقل کرده است، و به روایتی دیگر متطبب، این کتاب را از من و من از استاد سعید، امین الدین ابوالقاسم مرزبان بن حسین، مشهور به ابن کمیج و از دایی ادیب پدرم ابوالحسن محمد بن ادیب ابومحمد حسن بن ابراهیم نقل کردم و وی نیز از شیخ جعفر دوریستی و وی از رضی نقل کرده است رضی الله عنه و محمد بن ابونصر بن محمد بن علی در سلخ ماه رجب سال 587 ه در حالی که مسلمان بود و حمد خدای می گفت و صلوات بر رسول او و خاندانش می فرستاد آن را نوشته است.
و در این نسخه است که: بنده ضعیف ابونصر علی بن ابی سعد بن حسن بن ابی سعد طبیب ـ اسعده الله فی الدارین بحق النبی، سید الثقلین، علیه و علی اهل بیته افضل الصلوات و أمثل التحیات ـ گوید که: سید بزرگوار، ضیاءالدین علم الهدی رضی الله عنه اجازه نقل کتاب «نهج البلاغه» را به من داد که گردآورنده آن سیدرضی است که دارای حسب و نسب بزرگوارانه ای است: ابوالحسن محمدبن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام . وی اجازه نقل کتاب را از قول سید مرتضی بن داعی حسینی و او به نقل از شیخ ابوعبدالله جعفر بن محمد دوریستی رضی الله عنه دارد.
و نیز اجازه روایت «الغریبین» را به من داد که از شیخ زاهر بن طاهر نیشابوری مستملکی و از ابوعثمان صابونی و او از ابوعبید هروی مؤدب مصنّف کتاب رحمهم الله نقل کرده بود.
و نیز اجاره روایت کتاب «غررالفوائد و درر القلائد» را به من داد که از قول سید حمزء بن ابوالأغرّ نقیب و بزرگ خاندان علوی در مشهد الحسین علیه السلام نقل شده و وی نیز از ابن قدامه و او از علم الهدی رضی الله عنه نقل کرده بود.
و اجازه روایت کتاب «غریب الحدیث»
نوشته ابوعبید قاسم بن سلام بغدادی را به من داد که به نقل از ابوعلی، حسن بن احمدبن حسن حدّاد روایت شده و وی نیز ابز ابونعیم حافظ و او از سلیمان طبرانی شام و وی از علی بن عبدالعزیز بغوی و بغوی از ابوعبید، روایت کرده بود؛ رحمهم الله .
و این چنین بود که وی اجازه روایت همه تألیفاتی را که خود صاحب روایت آنها بود، از علوم منقول و یا معقول به من داد. و من در رجب سال 587 ه در حالی که حمدگوی خداوند متعال و درود فرستنده بر سرورمان محمد و خاندان پاکش هستم این نسخه را نوشتم، او مرا کفایت می کند و هو حسبی و نعم الحسیب.
همچنین در این نسخه آمده است: کاتب این نسخه، بنده ای ضعیف و امیدوار به عفو پروردگار و ترسنده از گناهانش، ابونصر علی بن ابوسعد طبیب است ـ اسعده الله فی الدّارین!
نهج البلاغة مشرع الفصحاء     و معشش البلغاء والعلماء(7)
درج عقود رقاب أربابفی درجه من غیر ما استثناء(8)
فی طیَّه کلّ العلوم کأنه الجفر المشار إلیه فی المأنباء(9)
من کان یسلک نهجه متشمّراأمن العشار و فاز بالعلیاء(10)
غررٌ من العلم الالهی انجلتْمنظومة ضیاء ذکاء(11)
و یفوح منها عبقةٌ نبویّهلا غرو قدّامن أدیم سناء(12)
روض من الحکم الأنیقه جادهجودٌ من الأنوار لا الأنواء(13)
أنوار علم خلیفة الله الذیهو عصمة الأموات و الأحیاء(14)
و جذیلها و عذیقها مترجّباو محکّکا جدّا بغیر مراء(15)
مشکاةُ نور الله خازن علمهمختاره من سرّة البطحاء(16)
و هو ابن بجدّته علیه تهدّلتأغصانه من جملة الأمراء(17)
و وصی خیر الأنبیاؤ اختارهرغما لتیم أرذل الأعداء(18)
صلی الاله علیها ما ینطویبرد الظّلام بنشر کفِّ ضیاء(19)
و علی سلیلهما الرضی محمّدقطب السّباق جوی من الفصحاء(20)
و نیز در این نسخه آمده است: سید بزرگوار و پیشوای زمان، عزت دین، بزرگ پیشوایان، مرتضی بن سیدالامام علامه ضیاءالدین علم الهدی ـ قدس الله روحهما ـ ابیات زیر را آورده است:
نهج البلاغه لذوی البلاغة واضح     و کلامه لکلام أرباب الفصاحة فاضح(21)
العلوم فی زاخرٌ والفضل فیه راجعو غوامض التوحید فیه جمیعها لک لائح(22)
و وعیده مع وعده للناس طرا ناصحتحظی به هذی البریّة صالحٌ أو طالح(23)
لا کالعریب و مالها فالمال غادٍ رائحهیهات لایعلو علی مرقی ذراه مادح(24)
ان الرضی الموسوی لما به هو مائحلاقت به و بجمعه عدد القطار مدائح(25)
و در این نسخه است که:
«پروردگارا! بنده گناهکارت را در آن روزی که موی پیشانی را گیرند و بندگان را مجازات کنند، ببخشا! و خداوند که جلالش باشکوه است، مرا کفایت می کند.»
ابونصر علی بن أبوسعد محمد بن حسن بن أبی سعد طبیب، این بنده ضعیف که به نفس خویش درگذشته و حال بد کرده است، و امید است که خداوند او را به واسطه محمد(ص)، سرور ثقلین، و خاندانش ـ علیه و علیهم أفضل الصلوات و أمثل التحیات ـ که چراغ راه گمشدگانند، در دنیا و آخرت سعادتمند گرداند.
این نسخه را پس از آنکه نزد امام بزرگوار، علامه ارجمند و زینت دین، و سید امامان، یگانه روزگار، محمد بن ابی نصر ـ سقاه الله شابیب رضوانه و کساه جلابیب غفرانه ـ خواندم و با نسخه سید بزرگوار ضیاءالدین علم الهدی ـ تغمّده الله برحمته و توّج مفرقه بتیجان مغفرته ـ مقایسه و مقابله کردم.
سپس این نسخه را با دقت تصحیح کرده و بر حسب آگاهی خود از حقایق و احاطه به نکات ظریفش آن را مزیّن نمودم و بر حاشیه های این نسخه گوشواری از مرواریدهای یافته، آویختم. سپس آن را نزد پسر علم الهدی، عز الدین مرتضی رضی الله عنه خواندم و از او قرائتی شنیدم که معانی آن را بر من هموار ساخته، از اصول و مبانی آن پرده براشت، پس از این به آویختن گوشوار اکتفا نکرده جواهری بر آن نشاندم و گردنبندی از مرواریدهای درخشان بر گردنش درآویختم. مرواریدهای درخشانی که آنها را از فرو رفتن در دریای تألیفات دانشمندان جدا کرده و از معدن تألیفات فضلا خارج ساخته بودم، و بیشتر این معانی را از کتاب «منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة»، نوشته امام بزرگوار قطب الدین راوندی برگرفتم. در تصحیح هر ورقی و توشیح هر سطری رنج فراوان برده و سختی بی اندازه تحمل نموده ام و این نسخه بی عیب و نقص پدید آمد، مگر مواردی که از نظر مخفی مانده و به چشم نیامده است.
این موارد را تنها آنکس در می یابد که به فرازهای بلند این صنعت، به حقیقت آگاه بوده و در این میدان سعی و تلاش نموده باشد. این مطلب در ربیع الاول سال 601 هجری نوشته شده است. ولله الحمد و المنّة و علی النّبی الصلاة بقدر المنّة و هو حسبی و نعم الحسیب.
این آخرین مطلب از فواید مهمی بود که قصد بیان آن را داشتیم، و نسخه ای که در دست ماست و ذکر آن رفت، نسخه ای است که آن را با اصل نسخه مقابله شده با نسخه رضی، مقابله کرده ایم و تمام تلاش و کوشش و دقت خود را به کار گرفته ایم و هنگام نگارش، مواردی را که به رنگ قرمز، سیاه یا آبی نوشته شده بود، بر طبق کتاب رعایت کردیم. سپاس خداوند را که ولیّ نعمت ها و الهام کننده درستی هاست.
بدان که بسیاری از مؤلفین، حتی بزرگان صحابه و تابعین، به جمع آوری خطبه های حضرت علی علیه السلام و تألیفات و سایر سخنان و حوادث زندگی ایشان، توجه داشته اند، و استاد بنده علامه بزرگوار، ابوالحسن شعرانی، در مقدمه ای که بر شرح ما «نهج البلاغه» نوشته اند، طی گفتاری ارزشمند، به زبان عربی، نام تعدادی از این افراد را برشمرده اند. همچنین در مقاله ای فارسی که ایشان بر شرح «نهج البلاغه» از صالح قزوینی نوشته اند نیز این اسامی ذکر شده است. امید است که خداوند ما را از برکات نفس قدسی ایشان به فیض رساند! همچنین دانشمند آگاه، علی بن عبدالعظیم تبریزی خیابانی در کتاب «وقائع الایام فی أحوال شهر الصّیام» نام بسیاری از این اشخاص را ذکر می کند.(26)
در آغاز رساله فارسی ما به نام «انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه» نیز نام تعدادی از آنها به همراه ذکر مآخذ آمده است. و گروهی از دوستان فاضل و دانشمند بنده، به هنگام نگارش شرح بر «نهج البلاغه» از من خواستند که توجه و اهتمام خاصی به ذکر منابع و سندهای موجود در «نهج البلاغه» داشته که سیدرضی آنها را از نوشته های پیشینیان گرد آورده و در «نهج البلاغه» از آنها استفاده کرده است. بنده نیز در حدّ توان، درخواست آنان را اجابت نموده و از هیچ کوششی در این زمینه فروگذار نکردم.
و گاهی دیده ایم که برخی از آنان که از درک حقایق الهی ناتوانند و از بزرگی و هیبت انسان کامل بی خبر، با ذکاوت نارسای خود، نسبت آنچه را که در «نهج البلاغه» آمده به حضرت علی علیه السلام انکار می کنند و چنین دلیل می آورند که در زمان علی علیه السلام تفکر بشری به آن مقدار از تعالی نرسیده بود که چنین معارف والایی را، در این حد از کمال، بدانها القا کنند. و من نمی دانم که چنین انسان غافلی درباره قرآن عظیم الشأن که در چنین عصری نازل شده، چه می تواند بگوید؟ آری «آن کس که خدا، نوری در او ننهاده، هیچ نوری ندارد» و انسان کامل فراتر از بشر ظاهری است.
و بدان که آنچه در «نهج البلاغه» آمده، به نسبت سایر کلمات علی علیه السلام اندکی از بسیار است. اما شریف رضی با مهارت کامل و بلاغت وافر و جایگاه ارزشمندی که در شناخت فنون سخن داشته است و با تبحّری که در تشخیص انواع سخن دارا بوده، بر اساس حسن سلیقه و خوش نیتی خود، بکرترین و دل انگیزترین مرواریدهای سخن ایشان را برگزیده آن را «نهج البلاغه» نام نهاده است.
آری، کلام مولی الموحدین، راه آشکار بلاغت و مسیر روشن فصاحت است، که زبان سخنوران از آوردن چنین فرمان ها و خطبه هایی عاجز است و قلم سخن سرایان، بی آنکه ادعای مقابله با نامه ها و نوشته های ایشان را داشته باشد، می لغزد و درمی ماند، و اندیشه اندیشمندان، در صحرای بی پایان مواعظ و حکمت های ایشان، حیران و سرگران می گردد. چرا نه چنین باشد؟ و حال آنکه گوینده این سخنان از انوار الهی بهره جسته و از چراغ ختمیت محمدی، روشنایی گرفته است. کلام او سرشار از بارقه های ربوبی و برگرفته از حضور محمدی است؛ و او پیرو قرآن و ثانی آن است.
و بسیاری از علمای قدیم و جدید در این اقیانوس عظیم غور کرده اند تا مرواریدهایش را به دست آورند، و تمام تلاش خود را در بیان و تفسیر آن به اندازه توان به کار گرفته اند و هر یک در شرح و اثبات آن روشی را در پیش گرفته اند که مناسب حال و طبیعتشان بوده است، که: «هر کس بر اساس سرشت خود عمل می کند».
آوازه خطبه ها، نامه ها، حکمت ها، دعاها و کلمات قصار حضرت علی علیه السلام که «نهج البلاغه» اندکی از آن است، با وجود این که بنی امیه، در جهت محو کردن آثار علی علیه السلام و خاموش کردن نور ایشان تلاش فراوان کردند، در همه جا پیچیده است و این همان وعده حتمی و قضای قطعی است که خداوند سبحان، آن را در کلام ارزشمند خویش به ما وعده داده است که: «می خواهند نور خداوند را با دهان هایشان خاموش کنند و خداوند جز کمال رساندن نور خود را نمی خواهد؛ هر چند کافران را خوش نیاید».(27)
در روضات خوانساری، در شرح حال خلیل بن احمد بصری ـ صاحب عروض و قافیه و استاد سیبویه ـ آمده است که: از وی [منظور خلیل است [در مورد فضیلت علی بن ابی طالب سؤال کردند؛ گفت: چه گویم در حق کسی که دوستدارانش از بیم دشمنان، فضایلش را پنهان می دارند و دشمنانش از سر حسادت و کینه، درپوشیده داشتن آن فضایل می کوشند و با وجود این، فضیلت های او، شرق و غرب عالم را فراگرفته است.»(28)
فخر رازی نیز در کتاب «مفاتیح الغیوب»، معروف به «تفسیر کبیر»، درباره به جهر خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» که از مسایل تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» است، می گوید: «همگی متفقند که علی علیه السلام «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جهر می خوانده و در به جهر خواندن آن مبالغه می نموده است، و چون به بنی امیه رسید، در منع به جهر خواندن «بسم الله» نهایت تلاش خود را کردند تا آثار به جای مانده از علی علیه السلام را محو و باطل سازند.
و این سخن را تا بدانجا ادامه می دهد که گوید: «دلایل عقلی با نظر ما موافق است و عمل علیّ بن ابی طالب، همگام نظر ماست، و هر کس علی را امام خود در دینش قرار دهد، به ریسمانی قابل اطمینان در دین و نفسش چنگ زده است.»(29)
بنابراین بر اهل خرد و صاحبان اندیشه استوار، پوشیده نیست که این تصور نادرست که «نهج البلاغه» از تألیفات رضی است و آن را به امام علی علیه السلام نسبت داده، تصوری نابخردانه و سست تر از تار عنکبوت است. آیا چنین فردی گمان می دارد که آن کس که در کمال خود به آن حد از بلندای معرفت و بلاغت رسیده است که سیل از دستیابی به آن ناتوان است و پرنده توان پرواز بر فراز آن را ندارد، می تواند اثر خود را به دیگری نسبت دهد؟ مسلم است که جز سفیهان چنین کاری نمی کنند. و چه دور است از رضی که چنین نسبتی به وی دهند!
پی نوشت ها
1ـ صافات، 160.
2ـ البیان و التبیین، ج 1، ص 83.
3ـ مروج الذهب، ج 2، ص 431.
4ـ المجلّی، ص 393، چاپ اول.
5ـ بحارالانوار، ج 7، ص 160، چاپ اول.
6ـ بحارالانوار، ج 9، ص 566، چاپ اول.
7ـ نهج البلاغه آبشخور فصیحان و آشیانه بلیغان و دانشمندان است.
8ـ جعبه ای است که گردنبندهای پرهیزگاران، بدون هیچ استثنایی در درون آن قرار دارد.
9ـ در لابه لای آن همه علوم نهفته است. گویا این همان دانشی است که در خبرها بدان اشاره شده بود.
10ـ هر کس آماده باشد که راه آن را بپوید، از لغزش در امان بوده و به بلند مرتبگی نایل می شود.
11ـ نهج البلاغه روشنایی هایی از علم الهی است که چون منظومه خورشید تابان، آشکار و هویدا شد.
12ـ از آن، رایحه خوش نبوی به مشام می رسد. جای شگفتی نیست اگر تکه ای از ادیم روشنایی و درخشش باشد.
13ـ بستانی است از حکمت های نیکو و زیبا که به جای شکوفه، عطایا و بخشش هایی از نور و روشنایی، بدان زیبایی بخشیده است.
14ـ انوار علم خلیفه خداوند است؛ همو که معصوم از گناهان مردگان و زندگان است.
15ـ و اوست که بی هیچ اختلاف و جدالی، حقیقتا محل اعتماد و تکیه گاه و ستون اصلی آنهاست.[اشاره به حدیث سقیفه]
16ـ علی علیه السلام چراغداران نور خداوند، خزانه دار علم او و برگزیده ای از نسل سرزمین بطحاست.
17ـ او اهل فن و آگاه و خبیری است که شاخسار حقیقت دانی او بر سر همه امیران فروهشته است.
18ـ او وصی و جانشین برترین انبیاء است که او را برخلاف میل و خواسته پست ترین دشمنان برگزید.
19ـ درود خداوند تا زمانی که سرمای تاریکی با پرتوافکنی خورشید، در هم پیچیده می شود، بر آن دو بزرگوار باد!
20ـ و نیز درود خدا بر سلاله آنها ـ رضی محمد ـ که گوی سبقت را از سخنوران فصیح ربوده و سرور و قطب آنان گشته است!
21ـ نهج البلاغه برای بلغاء روزگار ما راهی آشکار است و سخن آن، سخن فصیحان است که کلامی روشن است.
22ـ علم در آن کتاب سرشار است و فضل و فضیلت در آن بر همه چیز برتری یافته است. همه اصول پیچیده و پنهان توحیدی در آن برای تو آشکار کننده راه است.
23ـ وعده های این کتاب که به مردم داده می شود، همگی نصیحتی است درست و نیک که همه مردمان ـ چه انسان های شایسته و چه بدکار و ناشایست ـ از آن بهره می برند.
24ـ نه مانند عریب و ثروتش، زیرا مال و ثروت چونان شتر طاعون زده، شب هنگام آینده است؛ هیهات! که هیچ مدح کننده ای توان رسیدن بر بلندای قلّه آن را ندارد.
25ـ به درستی که رضیّ موسوی به واسطه نهج البلاغه بر خود می بالد و به خاطر جمع آوری این کتاب، مدح و ستایش بی شماری بدو می رسد.
26ـ وقایع الأیام فی شهر رمضان، ص 349، چاپ اول.
27ـ توبه، 32.
28ـ روضات الجنّات، ص 274، چاپ دوم.
29ـ التفسیر رازی، ج 1، صص 161-160، چاپ استانبول.

منبع: مجله نهج البلاغه ؛ زمستان 1383 - شماره 11و12