Published on
پایگاه تخصصی نهج البلاغه
(
https://farsi.balaghah.net
)
Home
> شکایت از قریش
متن عربی
208.وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
اللّهُمَّ اِنّى اَسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْش وَ مَنْ اَعانَهُمْ، فَاِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمى،
وَ اَكْفَأُوا اِنائى، وَاَجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتى حَقّاً كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ غَيْرى،
وَ قالُوا: اَلا اِنَّ فِى الْحَقِّ اَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِى الْحَقِّ
اَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً، اَوْ مُتْ مُتَاَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَاِذا لَيْسَ لى
رافِدٌ، وَ لا ذابٌّ وَ لا مُساعِدٌ، اِلاّ اَهْلَ بَيْتى، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ،
فَاَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى، وَ جَرِعْتُ ريقى عَلَى الشَّجى، وَ صَبَرْتُ
مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلى اَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفارِ.
وَ قَدْ مَضى هذَا الْكَلامُ فى اَثْناءِ خُطْبَة مُتَقَدِّمَة اِلاّ اَنّى كَرَّرْتُهُ ههُنا لاِخْتِلافِ الرِّوايَتَيْنِ.
وَ مِنْـهُ
فَقَدِمُوا عَلى عُمّالى وَ خُزّانِ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ الَّذى فى يَدَىَّ،
وَ عَلى اَهْلِ مِصْر كُلُّهُمْ فى طاعَتى وَ عَلى بَيْعَتى، فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ،
وَ اَفْسَدُوا عَلَىَّ جَماعَتَهُمْ، وَ وَثَبُوا عَلى شيعَتى، فَقَتَلُوا طائِفَةً مِنْهُمْ
غَدْراً، وَطائِفَةٌ عَضُّوا عَلى اَسْيافِهِمْ، فَضارَبُوا بِها حَتّى لَقُوا اللّهَ صــادِقيــنَ .
متن فارسی
از سخنان آن حضرت است در شکایت از قریش
خداوندا، از تو بر قریش و کمک دهندگانشان یارى مى خواهم، زیرا قریش با من قطع رحم کردند،
و پیمانه حکومتم را واژگون نمودند، و براى نزاع با من در حقّى که از دیگران به آن سزاوارتر بودم، اجتماع کردند،
و گفتند: آگاه باش، حق آن است که آن را بگیرى، و حق آن است
که از آن ممنوع شوى، پس بر غصه و اندوه صبر کن، یا با تأسّف بمیر! در آن هنگام دیدم
مرا جز اهل بیتم یار و مدافع و همیارى نیست، که روا نداشتم آنان را به ورطه مرگ اندازم،
پس چشم خاشاک رفته را برهم گذاشتم، و با استخوان مانده در گلو آب دهن فرو دادم، و براى فرو بردن
خشم بر چیزى صبر کردم که از حنظل تلخ تر، و دردش براى قلب از بریدن کاردهاى بزرگ سخت تر بود.
این سخن بین خطبه اى که پیشتر گذشت (خطبه 171) آمده بود، ولى من براى اختلافى که در دو روایت بود دوباره آوردم.
و از این خطبه است
بر عاملان من و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در دست من بود
و بر اهل شهرى که تمامشان در طاعت و بیعت من بودند، هجوم بردند، آنها را از هم پراکنده کردند،
و اتفاق ایشان را علیه من به فساد کشیدند، بر شیعیانم تاختند، گروهى از آنان را با مکر و حیله کشتند،
و گروهى با شمشیر براى جنگ با آنان به پا خاستند، و به زد و خورد پرداختند تا صادقانه خدا را ملاقات نمودند.
قبلی
[1]
بعدی
[2]
آدرس مقاله:
https://farsi.balaghah.net/node/9760
Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/9759
[2] https://farsi.balaghah.net/node/9761