لا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لا يَعْلُونَ، وَ لايَغُلُّونَ وَ لايُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِى
الْجِنانِ، وَ اَجْسادُهُمْ فِى الْعَمَلِ.
متن فارسی
از خطبه هاى آن حضرت است که گروهى از مردم آن را «قاصعه» (کوبنده متکبران) مى نامند این خطبه حاوى مذمّت ابلیس ملعون به خاطر استکبار و ترک سجودش نسبت به آدم علیه السّلام است، و اینکه او اولین کسى است که بر عدم پذیرش حق اصرار ورزید، و پیرو خودخواهى شد،و این خطبه مردم را از پیروى راه او برحذر مى دارد.
حمد خداى را که لباس عزت و بزرگوارى شایسته اوست، و این دو صفت را نه براى آفریده هایش
بلکه به خود اختصاص داد، و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود، و بر دیگران ممنوع کرد،و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید. تکبر رأس گناهان
و برهرکس ازبندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخاست لعنت مقرر کرد.
آن گاه با این دو وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود، تا خاکساران آنان را از گردنکشان جدا کند،
پس با اینکه به آنچه در دلها مستور است و از غیوب هستى که ازنظرها محجوب است داناست،
به فرشتگان فرمود: «من بشرى را از گل به وجود مى آورم، چون او را ساختم و ازروح خود در او دمیدم براى او سجده کنید. جز ابلیس تمام فرشتگان
سجده کردند»
که کبر و نخوت به او روى آورد، و به آفرینش خویش به آدم فخر کرد، و به خاطر ریشه اش که از آتش بود بر او تعصّب ورزید.
این دشمن خداوند پیشواى اهل تعصّب، و پیشرو گردنکشان است،
که بنیاد عصبیت را بنا کرد، و با خداوند در لباس عزّت و کبریایى به ستیز برخاست،
و آن لباس عزّت را برخود پوشید، و جامه فروتنى و خاکسارى را درآورد. نمى بینید خداوند چگونه او را محض تکبرش به شدت تحقیر کرد،
و به سبب گردنکشى به چاه سرافکندگى درانداخت؟! پس او را در دنیا طرد از رحمت نمود، و براى وى در آخرت آتش فروزان مهیّا ساخت. فلسفه آزمایش الهى
اگر خداوند مى خواست آدم را از نورى که روشنى اش دیده ها را برباید،
و زیبایى آن خردها را مات و مبهوت کند، و از مادّه خوشبویى که بوى خوشش نفسها را بگیرد بیافریند مى آفرید،
و اگر بدین صورت مى آفرید گردنها در برابرش خاضع، و آزمایش فرشتگان سهل و آسان مى شد،
ولى خداوندِ پاک بندگانش را به برخى از امورى که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند
آزمایش مى کند، تا خالص از ناخالص جدا شود، و کبر و نخوت از آنان برطرف، و خودخواهى وخودپسندى از آنان دور گردد. طلب عبرت آموزى
از برنامه حضرت حق در رابطه با شیطان عبرت بگیرید، که اعمال طولانى، و سختکوشى او را به خاطر یک ساعت تکبر تباه کرد،
در صورتى که خداوند را شش هزار سال بندگى کرد که معلوم نیست ازسالهاى دنیایى است یا سالهاى آخرتى (که هر روزش هزارسال دنیایى است).
چه کسى پس از ابلیس با آلوده شدن به گناهى چون گناه او از عذاب حق سالم مى ماند؟
حاشا؟ خداوند هرگز انسانى را به عملى وارد بهشت نمى کند که به خاطر همان عمل فرشته اى را از آنجا بیرون کرد؛
امر و فرمانش درحق آسمانیان و زمینیان مساوى است، و بین خداوند و اَحدى از بندگانش صلح خاصى وجود نداردتا به خاطر آن آنچه را بر جهانیان حرام کرده بر او مباح کند. گریز از شیطان
بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مباد آنکه شما را به درد خود مبتلا کند، و با ندایش شما را به حرکت آورد،
و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد. به جان خودم سوگند که تیرى سهمناک علیه شما به کمان گذاشته،
و کمان را با شدت هرچه تمامتر کشیده، و از مکانى نزدیک به شما تیر انداخته.
و گفته: «پروردگارا، براى آنکه مرا اغوا کردى، زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیده آنان جلوه مى دهم و همه را به ضلالت دچار مى نمایم»،
به تاریکى تیرى به هدفى دور انداخت،و گمانى ناصواب و خطا بر زبان راند، ولى زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند،
و برادران عصبیّت، و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کجوباطل را راست آوردند، تا چون گردنکشان شما مطیع او شدند،
و طمع او در گمراهى شما پابرجا شد، و در نتیجه صورت حال او از پرده نهان به ظهور درآمد، سلطه اش بر شما قدرت گرفت،
و لشکرش را به جانب شما نزدیک کرد، سپاه او شما را به بیشه خوارى انداختند،
و در ورطه کشتار درآوردند، و شما را زخمى کارى زدند: با فرو بردن نیزه گناه در چشمتان،و بریدن گلویتان با کارد معصیت، و کوبیدن مغزتان با اندیشه هاى باطل، و فرود آوردن ضربه بر اعضاى حساس و کشنده تان،
و کشاندنتان با مهار قهر و غلبه به سوى آتشى که از پیش براى شما مهیا شده.
شیطان در زخم زدن به دینتان قوى تر، و براى فساد در دنیایتان آتش افروزتر است
از کسانى که آشکارا با آنان دشمنى مى ورزید، و براى جنگ با آنها جمع مى شوید. پس آنچه خشم و نیرو دارید بر دفع او به کار گیرید، و در این برنامه از کوشش همه جانبه دریغ نورزید.
به بقاى حق قسم که او نسبت به ریشه وجود شما فخر و ناز کرد، و از حسب شما عیبجویى نمود،
و نسب شما را پست شمرد، و با لشکر سواره اش به جانب شما تاخت، و با ارتش پیاده اش راه را بر شما بست،
به هر مکانى شما را به دام مى اندازند، و دستتان را از راه هدایت قطع مى کنند، با هیچ نقشه اى نمى توانید از خواسته آنان امتناع ورزید،
و با هیچ تصمیمى قدرت ندارید آنان را دفع کنید، که دام آنان دریاى خوارى،و حلقـه اى تنـگ، و عرصـه گـاه
مـرگ، و جـولانـگاه بلاسـت.
پس آتش عصبیت و کینه هاى جاهلیت را که در دلهایتان پنهان است خاموش کنید،
چرا که این کبر و خودخواهى در فرد مسلمان از خاطره انگیزى هاى شیطان و ایجاد نخوتها و فسادها و وسوسه هاى اوست.
گوهر تواضع بر سر نهید، خرمهره کبر زیر پا اندازید، حلقه تکّبر از گردن باز کنید،
و فروتنى را سنگر بین خود و دشمنتان یعنى شیطان و لشکرش قرار دهید،
زیرا این موجود خطرناک را از هر ملّتى لشکرى و یارانى، و پیاده و سوارانى است.
شما مانند آن متکبرى (قابیل) که بر فرزند مادرش (هابیل) کبر ورزید نباشید که خداوند او را بر
برادرش برترى نداده بود جز آنکه خودپسندى دلش را دچار حسادت کرده،
و عصبیت و کبر آتش خشم را در قلبش شعلهور ساخت، شیطان هم با کبر در دماغش دمید،
کبرى که خداوند او را پس از آلوده شدن به آن دچار ندامت کرد، و گناه هر قاتلى را تا قیامت به گردناو انداخت. پرهیز از کبر و حمیّت جاهلى
شما در تجاوز و ستمگرى به شدت پیش راندید، و در روى زمین فساد ایجاد کردید، به گونه اى که آشکارا با
حضرت حق دشمنى نموده
و علناً با مردم مؤمن به جنگ برخاستید.
خدا را خدا را از کبر برگرفته از عصبیت، و خودخواهى جاهلى، که زاینده کینه و دشمنى، و مجراى دمیدن و افسون شیطان است،
کبرى که با آن امت هاى پیشین، و ملتهاى گذشته را فریب داده است، تا کارشان به جایى رسید
که در تاریکیهاى جهالت، و دامهاى ضلالت او درافتادند، و در برابر ساربانى اش نرم، و در مقابل
راهبریش آرام شدند. دلها در صفت کبر و نخوت با هم مشابهند، و مردم روزگاران گذشته به دنبال هم بر این
منوال ره سپردند، و کبرى را پیش گرفتند که تمام سینه ها به آن تنگ است.
هان، از پیروى رؤسا و بزرگانتان حذر، حذر! آنان که از حسب خود
فراتر رفتند، و خود را برتر از نسب خود شمردند، امور زشت و ناپسند را (بر اساس اعتقاد باطلشان) به خدا
نسبت دادند، و احسان خدا را بر خود منکر شدند، تا با قضاى حق بستیزند، و بر نعمتهاى او
چیره آیند، زیرا این نابکاران پایه هاى ساختمان عصبیت، و ستونهاى ارکان فتنه،
و شمشیرهـاى تفـاخر جاهلیـت اند.
بنابراین از خدا پروا کنید، و با نعمتهایش به ستیزه برنخیزید، و به احسان او بر خودتان حسادت نورزید،
و از بى پدرانى که آب تیره طبعشان را با آب صافى قلبتان نوشیدید،
و بیمارى روانشان را با سلامت روح خود آمیختید، و باطلشان را در حق خود داخل کردید پیروى نکنید،
آنان پایه گناهانند، و ملازم نافرمانیها، شیطان اینان را حیوان بارکش
گمراهى نموده، و سپاه خود قرار داده که به سبب آنان بر مردم حمله مى برد، با زبان آنان
سخن مى گوید، تا عقلتان را بدزدد، و در دیدگانتان درآید، و در گوشتان
بدمد، او شما را هدف تیرش، و مایه پایمال شدن گامهایش، و ابزار دست خویش قرار داده. عبرت از گذشتگان
از آنچه به گردنکشان پیش از شما از عذاب خدا و دشواریها و حوادث و کیفرهاى او رسید
عبرت گیرید، و از خاک تیره اى که صورتشان بر آن نهاده شده و زمینى که پهلویشان
بر آن افتاده پند پذیرید، و از امورى که زاینده کبر است به خدا پناه جویید،
چنانکه از آفات ناگهانى روزگار به او پناه مى برید.
اگر خداوند اجازه کبر ورزیدن را به فردى از بندگانش مى داد هرآینه رخصت آن را به پیامبران و
اولیائش که از خاصان اویند عنایت مى فرمود، ولى خداوند پاکْ کبرورزى را بر آنان روا نداشت،
و فروتنى را براى آن بزرگواران پسندید، آنان گونه هاى خود را به عبادت بر زمین گذاشتند، و صورتهاى خویش را بر خاک ساییدند،
و در برابر اهل ایمان تواضع کردند،
و در نظر بى خبرانْ بى قدرت و ناتوان به حساب مى آمدند، خداوند آنها را به گرسنگى امتحان کرد، و به رنج و سختى
مبتلا نمود، با برنامه هاى خوفناک آزمایششان فرمود، و به جفاها و ناخوشیها خالصشان کرد.
از باب نادانى به موارد آزمایش و امتحان در مواضع غنا و فقر، ثروت
و اولاد را معیار رضایت و خشم خدا نگیرید، خداوند پاک
فرمود: «آیا گمان مى کنند از این که آنان را به ثروت و فرزندان مدد مى کنیم در نیکیهاى ایشان شتاب
مىورزیم؟ نه این طور نیست، اینان حقیقت را نمى فهمند»، زیرا خداوند متکبران از بندگانش را که
در نظر خود بزرگ مى نمایند با اولیائش که در دیده آنان ضعیف به شمار مى آیند آزمایش مى کند
(و شاهد این واقعیت وضع موسى و فرعون است). فلسفه فروتنى پیامبران
موسى بن عمران همراه برادرش هارون ـ درود خدا بر آنان ـ
وارد بر فرعون شدند در حالى که تن پوشى از پشم به تن داشتند، و هر یک را عصایى در دست
بود، و درصورت اسلام آوردن اوبقاء حکومت و دوام عزتش را با او شرط کردند، فرعون رو به مردم
کرد و گفت: «از این دو نفر تعجب نمى کنید که دوام عزت و بقاء سلطنتم را با من شرط مى کنند،
در حالى که خود آنان را در تهیدستى و خوارى مى بینید؟! چرا دستبندهایى از طلا به آنان
داده نشده؟!» این را گفت محض اینکه طلا و جمع کردن آن را بزرگ، و پوشش پشمینه آنان را پست شمرد.
اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود مى خواست درب گنج هاى
طلا، و معادن زر ناب، و باغهاى سرسبز را به روى آنان باز کند، و پرندگان آسمان،
و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام مى داد، ولى در این صورت جایى براى امتحان باقى نمى ماند،
و اجر و پاداش بى مورد مى شد، و اخبار آسمانى از بین مى رفت، و براى قبول کنندگان دعوت انبیا ثواب مبتلایان
به رنج و سختى واجب نمى گشت، و نه اهل ایمان استحقاق مزدى همپایه نیکوکاران را داشتند، و براى اسماء و لغات
مفهومى باقى نمى ماند (زیرا بر اساس تمکّن مادّى انبیا، ایمان مردم بر اساس طمع بود و محلّى براى انجام عمل نیک وجود نداشت).
ولى خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوى، و از نظر
برنامه هاى ظاهرى ضعیف قرار داد، با قناعتى که از بى نیازى چشمها را
پر مى کرد، و تهیدستى و فقرى که دیده ها و گوشها را از آن مملو مى ساخت. اگر انبیا داراى قدرتى
بودند که کسى را توان معارضه با آنان نبود، و داراى عزّتى که مغلوب کسى نمى شدند، و شوکتشان به گونه اى
بود که گردنهاى مردان به سوى آن کشیده مى شد، و مردم براى تماشاى بزرگى و سطوتشان بار سفر مى بستند،
این وضع در پندگیرى مردم از آنان آسانتر، و از گردنکشى در برابر آنان دورتر بود،
و به خاطر ترسى که از عظمت ظاهر انبیا برمى داشتند، یا به خاطر رغبتى که به ثروت آنان پیدا مى کردند ایمان
مى آوردند، آن هنگام قصدها خالص نبود، و خوبیها به طمع دنیا وآخرت انجام مى گرفت. ولى خداوند
پاک اراده فرمود پیروى از انبیائش، و تصدیق کتابهایش، و خشوع
در پیشگاهش، و تسلیم در برابر فرمانش، و گردن نهادن به طاعتش امورى باشد خاصّ او،
و نیّت دیگرى با آن حقایق نیامیزد ؛ که هرچه آزمایش و امتحان بزرگتر،
پـاداش و جـزایش فـراوان تـر اسـت. جایگاه خانه خدا
آیا نمى بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم ـ درود خدا بر او باد ـ
تا آخرین انسان این جهان به سنگهایى آزمایش نموده که نه زیان مى رساند و نه سود مى دهد،
نه مى بیند، و نه مى شنود؟! آنجا را خانه حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت
قرار داد. و آن را در سنگلاخ ترین محل ها، و کم کلوخ ترین مکانهاى مرتفع
دنیا، و درّه اى از دیگر درّه ها تنگ تر، در میان کوههاى سخت، و رملهاى
نرم و روان، و چشمه هاى کم آب، و دهات دور از هم، که شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بى آب و علفى
رشد نمى کنند بنا کرد. سپس به آدم ـ علیه السّلام ـ و فرزندانش دستور داد به آن ناحیه
توجه کنند، در نتیجه آن منطقه مرکزى براى سودبخشى سفرها، و مقصدى براى باراندازى قاصدان گردید،
اعماق دلها آهنگ آن خانه مى کند، از بیابانهاى بى آب و علف و دور از آبادى، و ارتفاعات درّه هاى عمیق
و شیب دار، و جزایر جدا از همِ دریاها روى به آن مى آورند، تا از روى ذلّت شانه ها را حرکت دهند،
و گرداگرد آن خانه تهلیل گویند، و ژولیده موى و غبارآلود هَرْوَله نمایند، لباسهاى
خود را کنار انداخته، و با اصلاح نکردن سر و صورتْ زیبایى خلقت خود را
زشت نمایند، به جهت ابتلایى بزرگ و امتحانى سخت، و آزمایشى روشن،
و تطهیـرى به نهایـت، که آن را موجـب رحمـت، و رسـیدن به بهشـت قـرار داد.
و اگر خداوند پاک مى خواست خانه با حرمت خود و مراکز مناسک حج را در میان
باغها و نهرها، و زمین هاى نرم و هموار و پردرخت، و میوه هاى در دسترس، و ساختمانهاى
به هم پیوسته، و آبادیهاى متّصل به هم، میان گندمزارى نیکو، و باغهاى سرسبز و خرّم، و کشتزارهاى
وسیع، و نواحى پر آب، و زراعتهاى تازه و شاداب، و جادّه هاى آباد قرار دهد قرار مى داد، آنوقت
مقدار اجر و ثواب را به تناسب آزمایشِ سهل و آسان اندک ساخته بود. و اگر بنیانى که خانه بر آن
استوار است، و سنگهایى که بیت حق از آن ساخته شده، از زمرّد سبز،
و یاقوت قرمز، و روشنى و درخشش خیره کننده بود، بار دو دلى را از سینه ها
سبک مى کرد، و کوشش ابلیس را براى وسوسه در قلوب فرو مى گذاشت، و تلاطم شک و تردید را
از مردم برطرف مى نمود. ولى خداوند بندگانش را به انواع سختى ها امتحان مى کند،
و با کوشش هاى گوناگون به عبادت وامى دارد، و به امور ناخوشایند مى آزماید، تا کبر را
از دلهایشان بیرون کند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با این گونه آزمایشها
ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتى به آنان عنایت فرماید. فلسفه عبادات
خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان، و نتیجه وخامت ستم در آن جهان، و بدى عاقبت
کبر ، که بزرگترین دام شیطان ، و عظیم ترین مکر اوست ، چنان
کیدى که با دلها چونان زهرهاى کشنده مى رزمد، شیطان هرگز از کارش عاجز نمى گردد،
و راه هلاک کسى را خطا نمى کند، نه دانشمند را به خاطر دانشش، و نه تهیدست را به علت لباس کهنه اش.
خداوند بندگانش را از این همه شرور با نماز و زکات،
و زحمت در روزه گرفتن در ماه رمضان حراست فرموده، تا اندامشان را از گناه آرام سازد،
و دیدگانشان را خاشع نماید، و جانشان را خوار و فروتن گرداند، و دلهایشان را از برترى جویى فرود آورد،
و کبر و خودپسندى را از آنان بزداید، زیرا ساییدن جبهه به خاک
علّت تواضع، و وانهادن اعضاى پرارزش به روى زمینْ شکستن خود،
و لاغر شدن بدن از پىِ روزه باعث خاکسارى است، و نیز در اداى زکاتْ پرداخت
میوه هاى زمین و غیر آن به مسکینان و تهیدستان نهفته است.
آثار این عبادات را بنگرید که چگونه جوانه هاى فخر را برمى کَند، و از نهالهاى سربرآورده کبر
جلوگیرى مى کند. تعصب هاى ناروا
حقّاً دقت کردم احدى از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزى تعصّب ورزد،
مگر آنکه ظهور آن تعصّب را علّتى بود که حقیقت را بر جاهلان مشتبه کند، یا امرى که به غلط به عنوان
حجّت به اندیشه نفهمان چسبد، جز شما که تعصبتان را سبب و علّتى نیست.
ابلیس به خاطر ریشه خود که از آتش بود بر آدم تعصّب ورزید، و او را نسبت به خلقتش سرزنش کرد،
و گفت: من از آتشم و تو از خاکى. اما ثروتمندان نازپرورده امتها،
به نعمتهاى فراوان خود تعصب به خرج دادند، و گفتند: «اموال و اولادمان از همه افزون تر است،
و مـا را عـذابـى نخواهـد بـود». تعصب هاى روا
اگر بنا به تعصب باشد باید تعصب شما براى صفات پسندیده،
و کردارهاى شایسته، و امور نیکى باشد که بزرگان و دلیران از خاندان هاى
ریشه دار عرب و رؤساى قبایل به آنها برترى مى طلبند: به اخلاق
خوب، و اندیشه هاى بزرگ، و مقامات بلند، و آثار ستوده
تعصب بوزرید. به خصلت هاى باارزش که عبارت است از حفظ حقوق همسایه ها، وفاى
به عهد، پیروى نیکى، روى گرداندن از کبر، توسل به احسان و بخشش،
خوددارى از تجاوز، مهم شمردن قتل نفس، انصاف دادن به خلق خدا، فرو خوردن
خشم، و اجتناب از فساد در روى زمین. و از عذابهایى که بر اثر
زشتى افعال و بدى اعمال بر امم گذشته رسید حذر نمایید، نیک و بد
احوالشـان را بینـدیشید، و از اینکه هماننـد آنـان شـوید برکنار بمانیـد.
چون در تفاوت وضع امم گذشته در نیکى و بدى اعمالشان اندیشه کردید، آن کارى را اختیار نمایید که عزت
آنان بدان سبب تأمین شد، و دشمنانشان از عرصه حیاتشان دور شدند، و زمان سلامتیشان طولانى گشت،
و نعمت در اختیارشان قرار گرفت، و پیوند کرامت آنان استوار شد، به این معنى که از
تفرقه اجتناب کردند، و بر الفت پایدارى نمودند، و یکدیگر را به آن تشویق و ترغیب کردند و سفارش
نمودند. و از امورى که ستون فقراتشان را درهم شکست، و قدرتشان را قرین سستى کرد دورى نمایید:
از کینهورزى قلوب ، و عداوت سینه ها ، و ناموافق بودن نفوس ،
و دست از یارى یکدیگر کشیدن. عبرت از مؤمنان پیشین
در احوالات مؤمنین گذشته اندیشه کنید، که چگونه
در حال آزمایش و امتحان بودند! آیا از همه خلایق مشکلاتشان بیشتر نبود؟
آیا بیش از همه مردم در زحمت و رنج نبودند؟ آیا از همه مردم دنیا در تنگناى بیشترى قرار نداشتند؟ فراعنه
آنان را برده خود ساختند، و به عذاب سخت کشیدند، جرعه جرعه تلخى به آنان نوشاندند، پیوسته
در ذلّت هلاکت، و مورد سلطه و استیلا بودند، چاره اى براى
سر باز زدن، و راهى براى دفاع نمى یافتند. تا چون خداوند جدیّت آنان را در صبر
بر آزار در راه محبّتش، و تحمّل ناراحتى ها را در مسیر بیم و خوفش از آنان دید،
گشایشى از تنگناهاى بلا براى آنان قرار داد، ذلّتشان را به عزّت
و بیمشان را به امنیت تبدیل کرد، پس سلاطینِ حکمران، و پیشوایانِ راهنما شدند، و کرامت
خداوند درباره آنان به جایى رسید که خیالش هم درباره آنان نمى رفت.
بنگرید چگونه بودند زمانى که اجتماعشان متّحد، خواسته هایش
متّفق، دلها معتدل و مناسب، دستها پیشتیبان هم، و شمشیرها مددکار یکدیگر،
چشم دلشان نافذ، و تصمیم هایشان یکى بود! آیا با این خصال آقاى سراسر زمین
نبودند، و بر جهانیان حکومت نمى کردند؟ از طرفى به پایان کارشان
نظر کنید که به کجا رسید زمانى که بینشان جدایى افتاد، الفتشان به پراکندگى رسید،
وحدت کلمه و دلهایشان به اختلاف مبدل شد، دسته دسته شده، به جنگ با هم
برخاستند، خداوند لباس کرامت را از وجودشان به در آورد، و نعمت فراوانش را از آنان
گرفت، و داستان زندگى آنان در بین شما به عنوان درس عبرتى براى عبرت گیرندگان شما باقى ماند.
از حال اولاد اسماعیل و اسحاق و یعقوب ـ درود خدا بر آنان ـ
پند گیرید، چه اندازه احوالات با هم متناسب، و چقدر داستانها به هم نزدیک است!
در امورشان به هنگام پراکندگى و جداییشان از یکدیگر دقت کنید، روزگارى که
کسرى ها و قیصرها حاکم آنان بودند، آنها را از مرغزارها، و دریاى
عراق، و سرزمین هاى سبز و خرّم ربودند، و به زمین هایى که گیاه دِرَمْنه روید، و بادهاى سخت وزد،
و زندگى در آن مشکل باشد روانه نمودند. آنان را فقیر و تهیدست، و در شغل شترچرانى رها کردند،
خوارترین امم از نظر خانه و مکان، و در بى حاصل ترین سرزمین ها از نظر مسکن و مأوا ساختند، نه دعوت
حقّى که به آن چنگ زنند ، نه سایه الفتى که به عزّتش تکیه
نمایند. احوالشان مضطرب، و قدرتشان پراکنده، و جمعیّتشان قرین تفرقه،
گرفتار بلایى سخت، و جهالتى متراکم! که نتیجه کارشان زنده به گور کردن دختران، پرستش بتها،
قطع رحـم، و غـارت پـى در پـى یکـدیگـر بـود. نعمت وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
به نعمت هاى خداوند زمانى که پیامبر اسلام را در بین آنان برانگیخت دقت کنید،
که اطاعتشان را به آیین پیامبر پیوند داد، و در سایه دعوتش ایشان را جمعیت واحد نمود، چگونه نعمت
الهى پر و بال کرامتش را بر عرصه حیات آنان گسترد، و نهرهاى آسایش و راحتى را به سوى آنان جارى نمود،
و دین خدا در میان انواع منافع و برکات خود آنان را گرد هم آورد؟ در نعمت آن غرق شدند،
و از خرّمى عیش آن دلشاد گشتند، زندگى آنان در سایه حکومتى قوى
استوار شد، و نیکویى احوالشان آنان را به عزتى پیروز رساند، و در بلندیهاى دولتى
ثابت کارشان سهل و آسان شد، بر جهانیان حاکم شدند، و پادشهان روى زمین
گشتند، مالک امور کسانى شدند که آنان قبلاً مالک امور اینان بودند، و بر آنانى فرمان راندند
که در گذشته بر اینان فرمان مى راندند. کسى قدرت درهم شکستن آنان را نداشت، و در مبارزه علیه
ایشان به خود جرأت نمى داد. سرزنش یاران نافرمان
بدانید که شما دست از رشته طاعت برداشتید، و با زنده کردن احکام جاهلى در حصن محکم
حق که به اطراف شما کشیده شده بود رخنه ایجاد نمودید، و خداوند پاک
بر این امت با پیوند الفتى که میان آنان برقرار کرد
تا در سایه اش زندگى کنند و در حمایتش مأوى گیرند، به نعمتى منّت نهادکه ارزش آن را احدى
از آفریدگان نمى داند، زیرا بهاى الفت با یکدیگر از هر بهایى بالاتر، و از هر عظمتى عظیم تر است.
و بدانید که شما پس از دیندارى بى دین شدید، و بعد از الفت و برادرى حزب حزب گشتید،
تعلّقى به اسلام جز به نام آن ندارید، و از ایمان جز نشان
آن را نمى دانید. مى گویید به دوزخ مى رویم ولى ننگ را نمى پذیریم! گویى قصد دارید
اسلام را وارونه کنید، با هتک حرمت حریم حق، و شکستن پیمانى که خداوند آن را در زمین
خود پناهگاه شما، و منطقه امن براى آفریدگانش قرار داده است! اگر به غیر اسلام پناهى
بگیرید اهل کفر به جنگ شما برمى خیزند، آن وقت جبرئیل و میکائیل
و مهاجر و انصار در میان نیستند که شما را یارى کنند، جز شمشیر زدن بر یکدیگر چیزى به جاى نماند
تا خـداونـد بین شما حکـم کنـد.
امثال و داستانهایى از عذاب خدا و کیفرهاى کوبنده و روزگار بلا و حوادث سخت که کیفر گناهان گذشتگان
بود در اختیار شماست. فرا رسیدن عذابش را به بهانه جهل به مؤاخذه او و یا سهل انگارى نسبت به خشمش،
یا ایمنى از کیفرش دیر مپندارید، زیرا خداوند پاک، گذشتگان را از رحمتش
دور نکرد مگر به خاطر ترک امر به معروف و نهى از منکر. آرى پروردگار جاهلان
را به خاطر ارتکاب گناه، و عاقلان را به علّت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور نمود.
بدانیدکه شما رشته اسلام را ازگردن جان برداشتید، حدود آن را واگذاشتید، واحکامش رامیراندید.
معلومتان باد که خداوند مرا به جنگ با ستم پیشگان و پیمان شکنان و آنان که در زمین اهل فسادند امر فرموده.
بر این اساس با پیمان شکنان جنگیدم، و با متجاوزان به نبرد برخاستم، و بیرون شدگان
از مدار دین را خوار و زبون ساختم، و اما شیطان رَدْهَه (رئیس خوارج) با فریاد وحشتى که از پى
آن بانگِ تپش دل و لرزه سینه او را شنیدم کارش تمام شد، و تعدادى اندک از ستمکاران باقى مانده اند،
اگر خداوند مرا اجازت دهد که دوباره براى جنگ به جانب ایشان حرکت نمایم نابودشان مى کنم جز
گروهى اندک که این طرف و آن طرف پراکنده مى شوند و از دسترس خارج مى گردند. در بیان فضایل خود
من در خردسالى سرکشان عرب را به زمین رساندم، و شاخ قدرت دو قبیله
ربیعه و مُضَر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه و آله
به خاطر خویشى نزدیک و منزلت مخصوص مى دانید، وقتى کودک بودم مرا در دامن مى نشاند،
در آغوشش مى فشرد، در فراشش جاى مى داد، تنش را به تنم
مى سایید، و بوى خوشش را به من مى بویانید، غذا را جویده در دهانم قرار مى داد.
هرگز دروغى در گفتار، و اشتباهى در عمل از من ندید. از وقتى رسول خدا
صلّى اللّه علیه وآله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور
وى نمود، تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان
سوق دهد. من همانند طفلى که به دنبال مادرش مى رود دنبال او مى رفتم، هر روز براى من
از اخلاق پاک خود نشانه اى برپا مى کرد، و مرا به پیروى از آن فرمان مى داد. هر سال در
حراء مجاورت مى نمود، تنها من او را مى دیدم و غیر من کسى وى را مشاهده نمى کرد. آن زمان در خانه اى
جز خانه اى که رسول حق ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ و خدیجه در آن بودند اسلام وارد
نشده بود و من سومى آنان بودم. نور وحى و رسالت را مى دیدم، و بوى نبوت را استشمام مى کردم.
به هنگام نزول وحى بر ایشان ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ صداى ناله شیطان را شنیدم،
عرضه داشتم: یا رسول اللّه، این صداى ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که وى را از پرستش
شدن یأس و ناامیدى دست داده؛ تو آنچه را مى شنوم مى شنوى، و آنچه را مى بینم مى بینى، جز اینکه