متن عربی
3.وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عليه السّلام وَ هِىَ الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِيَّة
- اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ
- وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى،
- يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلايَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ
- فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأى بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ،
- اَوْ اَصْبِرَ عَلى طِخْيَة عَمْياءَ، يَهْرَمُ فيهَا الْكَبيرُ وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ
- وَ يَكْدَحُ فيها مُؤْمِنٌ حَتّى يَلْقى رَبَّهُ!
- فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى،
- فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً
- اَرى تُراثى نَهْباً.
- حَتّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبيلِهِ فَاَدْلى بِها اِلَى ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ
- فَاَدْلى بِها اِلَى ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ. ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَْعْشى:
- شَتّانَ ما يَوْمى عَلى كُورِها *** وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
- فَيا عَجَباً بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ
- اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ
- لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها
- فَصَيَّرَها فى حَوْزَة خَشْناءَ، يَغْلُظُ كَلْمُها
- وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها، وَ الاِْعْتِذارُ مِنْها.
- فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَةِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ
- وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ!
- فَمُنِىَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ بِخَبْط وَ شِماس وَ تَلَوُّن وَ اعْتِراض
- فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ
- حَتّى اِذا مَضى لِسَبيلِهِ، جَعَلَها فى جَماعَة زَعَمَ اَنِّى اَحَدُهُمْ
- فَيالَلّهِ وَ لِلشُّورى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الاَْوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ اِلى هذِهِ النَّظائِرِ؟
- لكِنّى اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طارُوا.
- صَغى رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَن وَ هَن.
- اِلى اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ
- وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبيهِ يَخْضِمُونَ
- مالَ اللّهِ خِضْمَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبيع ِ
- اِلى اَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ، وَ اَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ، وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
- فَما راعَنى اِلاّ وَالنَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُع ِ اِلَىَّ،
- يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِب
- حَتّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفاىَ
- مُجْتَمِعينَ حَوْلى كَرَبيضَةِ الْغَنَمِ.
- فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَْمْرٌِ،
- نَكَثَتْ طائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ
- كَاَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا كَلامَ اللّهِ حَيْثُ يَقُولُ:
- «تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا فِى الاَْرْضِ وَلافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.»
- بَلى وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها
- وَلكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.
- اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَاَ النَّسَمَةَ
- لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ
- وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لايُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم،
- اََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاْسِ اَوَّلِها
- وَ لاََلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْز!
- قَالُوا: وَ قامَ اِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ اِلى هذَا الْمَوْضِع ِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ كِتاباً، فَاَقْبَلَ يَنْظُرُ فيهِ. فَلَمّا فَرَغَ مِنْ قِراءَتِهِ قَالَ لَهُ ابْنُ عَبّاس رَضِىَ اللّهُ عَنْهُما: يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ، لَوِ اطَّرَدْتَ خُطْبَتَكَ مِنْ حَيْثُ اَفْضَيْتَ! فَقـالَ:
- هَيْهاتَ يا ابْنَ عَبّاس، تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.
قالَ ابْنُ عَبّاس : فَوَاللّهِ ما اَسِفْتُ عَلى كَلام قَطُّ كَاَسَفى عَلى هذَا الْكَلامِ اَنْ لايَكُونَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ اَرادَ.
قَوْلُهُ عليه السّلام فى هذِهِ الخطبةِ: «كَراكِبِ الصَّعْبَةِ اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ» يُريدُ اَنَّهُ اِذَا شَدَّدَ عَلَيْها فى جَذْبِ الزِّمامِ وَ هِىَ تُنازِعُهُ رَأْسَها
خَرَمَ اَنْفَها. وَ اِنْ اَرْخى لَها شَيْئاً مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ يَمْلِكْها.يُقالُ: اَشْنَقَ النّاقَةَ اِذا جَذَبَ رَأْسَها بِالزِّمامِ فَرَفَعَهُ، وَ شَنَقَها اَيْضاً، ذَكَرَ ذلِكَ ابْنُ السِّكِّيتِ
فى اِصْلاحِ الْمَنْطِقِ. وَ اِنَّما قالَ عليه السّلام: «اَشْنَقَ لَها» وَ لَمْ يَقُلْ «اَشْنَقَها» لاَِنَّهُ جَعَلَهُ فى مُقَابَلَةِ قَوْلِهِ «اَسْلَسَ لَها»، فَكَاَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: اِنْ رَفَعَ لَها رَأْسَها، بِمَعْنى اَمْسَكَهُ عَلَيْها بِالزِّمامِ. و فِى الحديثِ: «اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عليه وآله خَطبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدَ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجَرَّتِها». وَ مِنَ الشّاهِدِ عَلى اَنَّ اَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلُ عَدِىِّ بْنِ زَيْد الْعِبادىِّ:
ساءَها ما تَبَيَّنَ فِى الاَْيْدى *** وَ اِشْناقُها اِلَى الاَْعْناقِ.
متن فارسی
از خطبه های آن حضرت است معروف به شقشقیه
- هان! به خدا قسم ابوبکر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشید
- در حالى که مى دانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست
- سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر مى شود، و مرغ اندیشه به قلّه منزلتم نمى رسد.
- اما از خلافت چشم پوشیدم، و روى از آن برتافتم، و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم
- یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایى که پیران در آن فرسوده و کم سالان پیر
- و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت مى شود!
- دیدم خویشتن دارى در این امر عاقلانه تر است
- پس صبر کردم در حالى که گویى در دیده ام خاشاک بود و غصه راه گلویم را بسته بود!
- مى دیدم که میراثم به غارت مى رود.
- تا نوبت اولى سپرى شد و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد.
- و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد. سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:
- «چه تفاوت فاحشى است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیّان برادر جابر که غرق خوشى است».
- شگفتا! اولى با اینکه در زمان حیاتش مى خواست حکومت را واگذارد،
- ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت دیگرى بست
- چه سخت هر کدام به یکى از دو پستان حکومت چسبیدند!
- حکومت را به فضایى خشن کشانیده، و به کسى رسید که کلامش درشت
- و همراهى با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود
- بودن با حکومت او کسى را مى ماند که بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکشد بینى اش زخم شود،
- و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد!
- به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و ناآرامى و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
- آن مدت طولانى را نیز صبر کردم، و بار سنگین هر بلایى را به دوش کشیدم
- تا زمان او هم سپرى شد، و امر حکومت را به شورایى سپرد که به گمانش من هم (با این منزلت خدایى) یکى از آنانم!
- خداوندا چه شورایى! من چه زمانى در برابر اولین آنها در برترى و شایستگى مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضاى شورا قرار گیرم؟!
- ولى (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم،
- در آنجا یکى به خاطر کینه اش به من رأى نداد، و دیگرى براى بیعت به دامادش تمایل کرد و مسائلى دیگر که ذکرش مناسب نیست.
- تا سومى به حکومت رسید که برنامه اى جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت
- دودمان پدرى او (بنى امیه) به همراهى او برخاستند
- و چون شترى که گیاه تازه بهار را با ولع مى خورد به غارت بیت المال دست زدند
- در نتیجه این اوضاع رشته اش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگى سرگونش نمود.
- بیعت با امام
- آن گاه چیزى مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند،
- و از هر طرف به من هجوم آورند
- به طورى که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد
- مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند.
- اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم
- گروهى پیمان شکستند و عده اى از مدار دین بیرون رفتند، و جمعى دیگر سر به راه طغیان نهادند،
- گویى هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید:
- «این سراى آخرت را براى کسانى قرار داده ایم که خواهان برترى و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.»
- چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند،
- امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد، و زیور و زینتش آنان را فریفت.
- هان! به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد
- اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود،
- و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگى هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت ننمایند،
- دهنه شتر حکومت را بر کوهانش مى انداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب مى کردم،
- آنوقت مى دیدید که ارزش دنیاى شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است!
- چون سخن مولا به اینجا رسید مردى از اهل عراق برخاست و نامه اى به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد،
پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همان جا که بریدى ادامه مى دادى! فرمود:
هیهـات اى پسر عبـاس، این آتش درونى بود که شعله کشید سپس فرو نشست!
ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هیچ سخنى به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا درد دلش را با این سخنرانى به پایان نبرد. سخن آن حضرت در این خطبه: «کراکب الصعبة ان اشنق لها خرم و اناسلس لها تقحّم» منظور آن است که راکب هرگاه مهار این شتر را در حالى که سرش را کنار مى کشد به سختى بکشد، بینى اش را پاره مى کند و اگر با چموشى اى که دارد رها کند او را به زمین مى کوبد و دیگر نمى تواند کنترلش کند.گویند: «اَشْنَقَ النّاقَةَ» هنگامى که سر شتر را با مهار نگه دارد و بالا بکشد. و «شَنَقَها» هم گویند. این معنى را ابن سکیّت در کتاب اصلاح المنطق گفته است. و این که امام فرمود: «اَشْنَقَ لَها» و نفرمود: «اَشْنَقَها» زیرا مى خواست هموزن باشد با «اَسْلَسَ لَها»، گویا آن حضرت فرموده: اگر سرش را بالا بکشـد، بدین معنى که سر شتر را با مهار او بالا نگاه دارد. و در حدیث آمده: «رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله بر روى شتر خود خطبه مى خواند و مهار او را بالا مى کشید و شتر در حال نشخوار بود». از شواهدى که اَشْنَقَ به معناى شَنَقَ آمده سخن عـدى بن زید عبادى است:
قبلی بعدی