(1)و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم فدخل عليه فقال
(2)إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ
(3)وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ
(4)وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ
(5)مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ
(6)وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)كَمَا صَحِبْنَا
(7)وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ [الْخَيْرِ] الْحَقِّ مِنْكَ
(8)وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا
(9)وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا
(10)فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ
(11)وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ
(12)فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى
(13)فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً
(14)وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ
(15)وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ
(16) فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً
(17)وَ إِنِّي سَمِعْتُ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)يَقُولُ
(18)يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ
(19)فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا
(20)وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ [أَنْ] أَلَّا تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ
(21)فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
(22)وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا
(23)فَلَا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ
(24)يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً
(25) فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ
(26)فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ
(27)فَقَالَ (علیه السلام):مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَا أَجَلَ فِيهِ وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ.
(2)مردم پشت سر من هستند، مرا میان تو و خودشان سفیر و نماینده قرار داده اند.
(3)و بخدا سوگند نمیدانم به توچه بگویم از قباحت و بدی کارهای تو و اطرافیانت چیزی نمیدانم که تو ندانسته باشی.
(4)و ترا به چیزی که نمیدانی رهنمایی نمیکنم، تو نیز میدانی هر آنچه را که ما میدانیم(از کارهای خلافی که در خلافت تو رخ داده اطلاع داری).
(5)در چیزی بر تو پیشی نگرفته ایم که ترا از آن خبر دهیم، و در چیزی خلوت ننموده ایم که آنرا به تو برسانیم(ؤفتار و کردار پیغمبر در پیش چشم همه ما بود).
(6)و تو دیده ای چنانکه ما دیده ایم، و نشیده ای همچنان که ما شنیده ایم، و با پیغمبر خدا همنشین شده ای چنانکه ما همنشین شده ایم.
(7)ابوبکر پسر ابو قحافه و عمر بن خطاب در عمل نمودن بر حق از تو سزاوارتر نیستند.
(8)و تو در خویشاوندی به رسول خدا از آنها نزدیکتر میباشی.
(9)و از دامادی آن حضرت به چیزی دست یافته ای که آنها دست نیافته اند(عثمان با رقیه و ام کلثوم دختران رسول خدا ازدواج کرد یکی پس از دیگری).
(10)خدا را، خدا را درباره نفست، زیرا سوگند تو را از کوری بینش داده نمیشود، و از جهل و نادانی تعلیم داده نمیشود.
(11)و محققا راههای احکام الهی روشن است، و نشانه های دین برپا و استوار است.
(12)پس بدانکه بهترین بندگان خدا نزد خدا رهبر عادلی است که هدایت یافته ومردم را را هدایت کرده است.
(13)پس سنت معلوم از دین را برپا نموده، و بدعت ندانسته شده را باطل نموده و از بین برده است.
(14)و بتحقیق سنتها نمایان و نورانی است و برای آنها نشانه هائی است، و بدعتها ظاهر است وبرای آنها نشانه هایی است.
(15) وبدترین مردم نزد خدا رهبر ستمگری است که گمراه شده و دیگران را گمراه کرده است.
(16)پس سنت معمول و جا افتاده را بمیراند، و بدعت ترک شده را زنده کند.
(17)من از رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد شنیدم که میفرمود:
(18)روز قیامت پیشوای ستمگر را میآورند در حالیکه برایش یاور و عذر خواه نباشد.
(19)پس به جهنم انداخته میشود، پس در آنجا دور میزند همچنانکه آسیاب دور میزند. سپس در ته آن بسته و دربند میشود.
(20)و من ترا بخدا سوگند میدهم مبادا که پیشوای کشته این امت باشی.
(21)زیرا از سابق گفته میشد: در این امت پیشوایی گفته میشود که قتل او تا قیامت بر روی این امت در کشت و کشتار را میگشاید.
(22)و کارهای امت را مشتبه نموده، و درهای فتنه ها را بروی آنها میگشایدو
(23)پس در نتیجه حق را از باطل تشخیص نمیدهند.
(24)در آن فتنه ها موج میزنند، و با هم قاطی مضطرب میشوند.
(25)پس برای مروان تابع و یدک مباش که هر جا خواست ترا بکشد پس از بالا فتن سن و پایان عمر.
(26)عثمان گفت: با مردم صحبت کن تا مرا مهلت دهند تا ستمهای وارد بر ایشان بیرون رفته و جبران کنم.
(27)پس حضرت فرمود: آنچه در مدینه رخ داده در آن مهلت لازم نیست، و آنچه در خارج از مدینه هست مهلت آن تا رسیدن امر تو به آن باشد.
قبلی [1] بعدی [2]Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/7775
[2] https://farsi.balaghah.net/node/7773