(1)أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ
(2)وَ عَلَى ابْتِلَائِي بِكُمْ أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ
(3)إِنْ [أُهْمِلْتُمْ] أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ
(4)وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ.
(5)لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ
(6)الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ
(7)فَوَاللَّهِ لَئِنْ جَاءَ يَومِي وَ لَيَأْتِيَنِّي لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنِكُمْ وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ
(8)لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةٌ تَشْحَذُكُمْ
(9)أَ وَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ
(10)وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ [فَتَتَفَرَّقُونَ] فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ
(11)إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي [رِضًا] رِضًى فَتَرْضَوْنَهُ وَ لَا سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ
(12)وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ
(13)قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ
(14)وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ
(15)لَوْ كَانَ الْأَعْمَى يَلْحَظُ أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ
(16)وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ.
(1)خدا را سپاس و ثنا میکنم بر امری که واجب و لازم نموده، و بر فعلی که مقدر کرده است(خدا را حمد میکنم در مقابل اوامر واجب و سرنوشت مقدر شده او).
(2)و حمد میکنم بر گرفتاری خودم با شما ای گورهی که چون امر میکنم اطاعت نمیکنید، و چون بکاری دعوت میکنم اجابت نمیکنید.
(3)اگر بشما مهلت داده شود بکارهای باطل غوطه ور میشوید، واگر جنگی پیش آید ضعف و سستی نشان میدهید.
(4)و اکر مردم بر پیشوایی اجتماع کنند طعنه میزنید، واگر به سختی و مشقتی گرفتار شوید به عقب و قهقری برمیگردید.
(5)غیر از شا مرا درمباد(دشمن شما بیپدر باشد) منتظر چه هستید درباره یاری خود و تلاش نمودن درباره حق خود.
(6)مرگ با ذلت و خواری سزاوار شما است(یا با دشمن بجنگید و با عزت و سرفرازی بمیرید، و یا بنشینید و در دست دشمن ذلیل شوید).
(7)بخدا سوگند اگر روز معین من(اجلم) درآید و حتما میآید میان من و شما جدائی میافکند در حالیکه من همراهی و مصاحبت شماا را دشمن میدارم، و با بودن شما زیاد نیستم(با وجود شما تنها هستم).
(8)خدا به شما برسد، آیا دینی نیست که شما را دور هم جمع کند؟ و غیرت حمیّتی نیست که شما را فعّال و تند و تیز کند.
(9)آیا جای تعجب نیست که معاویه اشخاص خشک و فرومایه را دعوت میکند و آنها بدون یاری و بخشش از او پیروی میکنند.
(10)و من شما را دعوت میکنم در حالی که شما بازمانده اهل اسلام و مردم میباشید به یاری و قمستی از عطا و بخشش پس از گرد من پراکنده میشوید و با من مخالفت میکنید.
(11)بدرستی که خارج نمیشود بسوی شما از من کاری که متضمن رضا و خشنودی است پس خشنودد شوید از آن یا چیزی که متضمن خشم و ناخوشنودی اشت پس بر آن اجتماع کنید(نه بر کارهای خوب من خشنود هستید و نه در کارهای ناخوش آیند من توجه و اتفاق دارید).
(12)و چیزی که ملاقات آن برایم محبوتر است مرگ میباشد.
(13)کتاب(قرآن) را به شما درس دادم، و راه محاجه و دلیل را به روی شما گشودم.
(14)و به شما معرفنی نمودم(تعلیم دادم) آنچه را نمیدانستید، وگوارا نمودن آنچه را که از دهان انداخته بودید.
(15)اگر کور میدید و یا خفته بیدار میشد(یعنی شما مانند کور هستید و مثل خفته).
(16)و چقدر نزدیک به جهل خدا هستید(سزوارند که خدا را نشناسند) قومی که رهبر آنها معاویه است، وآموزگار ایشان پس نابغه(عمربنعاص).
قبلی [1] بعدی [2]Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/7760
[2] https://farsi.balaghah.net/node/7758