(1)و كان قد ابتاع سبي بني ناجية من عامل أمير المؤمنين عليه السلام و أعتقهم،
(2) فلما طالبه بالمال خاس به و هرب إلى الشام
(3)قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِيدِ
(4) فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْكَتَهُ
(5)وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ
(6)وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَيْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ.
(2)چون امام مال(پانصد هزار درهم) را از او مطالبه کرد بیعت شکسته و به شام فرار نمود حضرت به مصقله نامه نوشته احضارش کرد، مصقله آمده مبلغ دویست هزار درهم داد و از پرداخت بقیه عاجز شد از حضرت چند روری معلت خواست، در این بین شبانه فرار گرده نزد معاویه رفت چون امم از جریان آگاه شد
فرمود:
(3)خدا مصقله را زشت کند(روی او را سیاه کند) کار بزرگان و کریمان را انجام داد- که اسران را آزاد کرد- و مانند برده ها فرار نمود.
(4)ثنا و سنایش کننده اش به نطق نیامده بود که او را ساکت کرد(مردم می خواستند که تعریفش کنند ساکت شدند).
(5)و تعریف کننده اش را با عملش تصدیق نکرد بلکه مواجه با سرزنش نمود(کسانی که می خواستند او را برای کار خویش تعریف کنند بجهت فرارش سرافکنده شدند).
(6)اگر میایستاد(صبر می کرد) آنچه برایش ممکن و آسان بود می گرفتیم، و برای بقیه منتظر زیاد شدن مال او می شدیم (به او مهلت میدادیم تا مالش زیاد شود و دین خود را بدهد).
قبلی [1] بعدی [2]Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/7594
[2] https://farsi.balaghah.net/node/7596