به خدا سوگند کار ناپسندی را بر من خرده نگرفتند، و میان من و خودشان انصاف ندادند.
آنان خواستار حقی هستند که خود رها کرده اند، و از خونی دم می زنند که خود ریخته اند.
اگر در ریختن آن خون شریکشان بوده ام آنان نیز به نوبه ی خود در آن سهیم اند، اگر بدون شرکت من عهده دار آن بوده اند باید تنها خودشان انتقام پس بدهند، و نخستین رفتار عادلانه شان آن است که بر ضد خویش حکم کنند.
قطعاً من بصیرت خود را به همراه دارم، نه کسی را به اشتباه انداخته ام و نه خود به اشتباه افتاده ام.
اینان همان گروه متجاوزی هستند که میان شان لجن (حقد و کینه) و زهر عقرب (آزار و کشتار[1]) و شبهه ی تاریک است.
البته حقیقت امر روشن است، و باطل از ریشه برکنده شده و زبانش از فتنه انگيزى بریده گشته.
به خداسوگند حوضی برایشان پر کنم که خود آبکش آنان باشم، نه سیراب از آن به در آیند، و نه از آن پس، از گودالی دیگر آب توانند نوشید! درباره ی بیعت خود
پس مانند ماده شتران تازه زا که به سوی فرزندانشان می شتابند به من روی آوردید، و دم از بیعت می زدید!
دستم را بستم شما باز کشودید، دستم را عقب کشیدم شما پیش کشیدید.
خدایا، این دو تن مهر خود از من بریدند و به من ستم کردند، بیعتم را شکستند و مردم را بر ضد من برانگیختند، آنچه را گره زده اند بگشا، و آنچه را رشته اند استوار مدار، و در آنچه آرزو کرده و عمل نموده اند زشتی و ناخوشی به آنان بنما.
من پیش از جنگ از آنان خواستم از راه خود بر گردند، و پیش از درگیری به انتظار بازگشتشان نشستم.اما آنان این نعمت را قدر ندانستند، و دست رد بر سینه ی عافیت زدند.
[1] یا: می آنشان خویشاوند (زبیر) و مار زهرآلود (طلحه) است.