روشهای تربیتی در پرتو نهج البلاغه
این مقاله به بیان روش ها و راهکارهای علمی و عملی تربیت بر اساس دیدگاه های امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه پرداخته و در ارائه راهکارها و شیوه ها به ابعاد عاطفی و درونی انسان ها توجه بسیاری شده است. پرداختن به این نوع نگرش ها در تمام شیوه ها از جمله الگوبرداری و پیشگیری، تذکر و یادآوری، محبت و مدارا، عبرت آموزی و بصیرت آفرینی و بالأخره عفو، تغافل و تشویق و تنبیه به منظور تربیت انسان، نیاز عاطفی و مقتضای فطرت انسان ها است، که از دیدگاه های گوناگون قابل بحث است.
از تأمل در اهتمام دین اسلام به همه ابعاد وجودی انسان از جمله روح و جسم ، فطرت و عقل، توجه ویژه آن به بلوغ فکری و رشد انسان و تربیت و تزکیه او، و ارائه برنامه ای فراگیرتر از مکاتب بشری، به غنای واقعی آن می توان پی برد؛ چنان که خداوند تزکیه را جزء اهداف اصلی بعثت پیغمبر خود و انسان را موجودی توانا و مسئول می داند. تربیت باید مایه دینی بیابد تا ناقص و صوری و بی دوام نماند و بتواند خُلق و سیرت افراد و اعتماد و ایمان و باور آنها را اصلاح و تکمیل کند.[1]
کار عمده تربیت اسلامی این است که آدمی را به ماهیت وجودی و هدف خلقت خود آگاه سازد تا با تکیه بر عقل و مقتضای فطرتش بر اساس راه و روشی حرکت کند که برای او تبیین شده است. در روش الگویی که بیشتر صورت رفتاری مطرح است و غالباً بر اساس فطرت انسان تدوین یافته، نقش مؤثر الگویی رسول اعظم(ص) و ائمه اطهار(علیه السلام) برای خانواده ها به عنوان الگوهای مجسّم و علمای عامل بر مبنای همان ویژگی ها، درخور توجه است.
از آن جا که اسلام، دین آگاهی بخش و هدایت است و در تمام راه کارهایش پیشگیری را بر درمان مقدم می شمرد، روش کنترل و پیشگیری به ویژه در بعد تربیتی از دوران کودکی در اجتماع انسانی و خانواده را بسیار مهم دانسته، بر آن تأکید می ورزد. پس از آن، روش موعظه و تذکر به عنوان غذای روح و لازمه فطری بشر و سپس محبت و مدارا که به مثابه اکسیر جان انسان ها و با طبع بشر سازگار است و روش های عبرت آمیز، بصیرت آفرینی و تشویق و تنبیه (عفو و تغافل) مورد اهتمام قرار گرفته است
بررسی شیوه های تربیتی از منظر اسلامی اهمیت ویژه ای دارد. تربیت آن گاه به بار می نشیند که اصول تربیتی آن در قالب شیوه های درستی به اجرا در اید. یکی از آن روش ها، الگوبرداری برحسب نیاز فطری انسان و همانند سازی و الگوپذیری از همان زمان کودکی است، ولی هرم این الگو هر چه مناسب تر و کامل تر باشد، آدمی را در راه رسیدن به کمال مطلوب بیشتر یاری می رساند. از دیدگاه امام علی(علیه السلام) تأسّی به اسوه های حسنه، نقش مهمی در رشد و تعالی انسان ها ایفا می کند:
«و اقتدوا بهدی نبیکم أفضل الهدی و استنّوا بسنّتهِ فإنّها أهْدَی السنن[2] ؛ به سیرت پیامبرتان اقتدا کنید که برترین سیرت است و به سنّت او باشید که هدایت کننده ترین سنّت هاست».
آن حضرت در جای دیگر، از تأسّی و اقتدای خویش به حضرت رسول اعظم(ص) سخن می گوید:
«و لقد کنت اتبعُهُُ اتباع الفصیل أثر أمّه یرفع لی فی کلّ یوم من أخلاقه علماً یأمرنی بالاقتداء بِهِ[3]؛ و من در پی او بودم، چنان که بچه شتر در پی مادر است. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای بر پا می داشت و مرا به پیروی آن می گماشت».
امیر علم و بیان مولا علی(علیه السلام) در سخنی دیگر نقش الگوپردازی و الگوپذیری از معصومان(علیه السلام) و لزوم پیروی از ایشان را در ابعاد والای تربیتی چنین بیان می فرمایند:
«به خاندان پیامبرتان بنگرید، بدان سو که می روند، بروید و پی آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید. بر ایشان پیشی مگیرید که گمراه می شوید و از آنان پس نمانید که تباه گردید».[4]
اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها و اسوه های حسنه در تربیت افراد، واقف بوده است، به افراد ممتاز که دارای موقعیت خاص اجتماعی هستند و می توانند برای سایرین الگو و سرمشق باشند، سفارش می کند که قبلاً سیره و رفتار خودشان را اصلاح کنند؛ زیرا نقش الگودهی در تربیت در زمان غیبت بر عهده آنان است. از این رو، آنان باید متخلّق به اخلاق معصومان(علیه السلام) باشند و با ارائه صحیح مسیر تربیتی، انسان ها را در پرورش روح و جان خود یاری رسانند و به مقابله با لغزش های فکری و علمی و ناهمسویی در قول و عمل خود برخیزند. مولا علی(علیه السلام) می فرماید:
«هر کس که خودش را در منصب پیشوایی و رهبری مردم قرار داد، لازم است قبل از تعلیم دیگران، نفس خودش را اصلاح کند و باید تأدیب او به وسیله رفتارش، قبل از تأدیب با زبانش باشد. کسی که معلم و تأدیب کننده نفس خویش باشد، شایسته تر به احترام است از معلم و تأدیب کننده دیگران».[5]
در جای دیگری آن حضرت می فرماید:
«ای مردم! به خدا قسم من شما را به طاعتی بر نمی انگیزم، جز اینکه خود پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزم و شما را از معصیتی باز نمی دارم، جز اینکه پیش از شما آن را فرو می گذارم».[6]
رفتار و کردار انسان، متأثر از اوضاع محیطی مثل زمان و مکان و عوامل اجتماعی مثل دوستان و نزدیکان در معرض تغییر و تحوّل است. بنابراین در تربیت افراد، باید نهاد آنها را نیز به دست گرفت تا در معرض آسیب های گوناگون اجتماعی قرار نگیرند. کودکی که در دامان پر مهر خانواده ای پرورش یافته که خود متخلّق به مبانی دینی و آشنا به فنون تربیت اسلامی بوده، در سنین بالاتر که غالباً به دور از چشم والدین و معلم به انتخاب دوست و همنشین می پردازد، کمتر در معرض آسیب ها و انحرافات اجتماعی قرار می گیرد و نقش نظارتی خانواده ر نیز بر خود می پذیرد.[7]
پس اسلام، پیشگیری در تربیت را به عنوان سازنده ترین شیوه کنترل افراد، بر درمان آن مقدم می داند و امام علی(علیه السلام) از آن به عنوان امری لازم در مسیر تربیت و رشد انسان ها یاد می کند و خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) درباره فلسفه تربیتش در نوجوانی می فرماید:
«قلب نوجوان، چون زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از اینکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول شود تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را کشیده و تو را از تلاش و یافتن بی نیاز ساخته اند».[8]
صد هزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم به دم ما بسته دام توایم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
چشم باز و گوش باز و دام پیش
سوی دامی می پرد با پر خویش[9]
یکی از شیوه های تربیت و هدایت، موعظه حسنه و تذکّر بجاست که نیاز فطری انسان است و بدون آن، دل به شرار غفلت و ضلالت دچار می شود و می میرد. به فرموده امام علی(علیه السلام):
«الموعظةُ جلاءُ القلوبِ و صقالُ النفوس؛ موعظه، جلا دهنده قلب ها و روشنی بخش جان هاست».
روش نیکوی موعظه و تذکّر در قرآن کریم نیز بعد از حکمت مورد تأکید قرار گرفته است؛ چنان که خداوند خطاب به پیامبر خود در راه ابلاغ رسالت فرمود: )ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ... ( [11] ؛ «ای پیامبر! مردم را به راه خدا با کلام حکمت بار و موعظه حسنه دعوت کن و با آنها به بهترین شیوه، سخن بگو».
تذکّر و یادآوری نعمت ها و تکالیف ابتدا در حق خود و آن گاه در حق دیگران، از آن رو لازم است که در طریق معرفت و رشد یا درمان باشد و غفلت ها را از دلمان در مسیر نورانی تربیت بزداید.
امیرمؤمنان(علیه السلام) ندای وعظ آمیز پیامبران را چنین می داند:
« پس خدای تعالی پیامبران خود ر برانگیخت و ایشان را پی در پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود، بطلبند و نعمت های فراموش شده را یادآوری و از راه تبلیغ با ایشان گفتگو کنند و عقل ها را از زیر غبار ضلالت و غفلت بیرون آورند و به کار اندازند».[12]
شیوه امام علی(علیه السلام) در سفر و حضر، و در دوران زمامداری و خانه نشینی اش، همین بود که جاهلان را از راه وعظ و نصیحت و تذکّر، هدایت و تربیت می کرد و طاغیان سرکش را از راه مبارزه و تهدید و تنبیه بیدار می ساخت و تأکید می فرمود:
«إن للقلوب شهوة و اقبالاً و ادباراً فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها فانّ القلوب إذا أکره عمی؛[13] دل ها را روی کردن و پشت کردنی است؛ پس دل ها را آن گاه به کار وادارید که بخواهند؛ زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور می گردد».
یکی از راه های موعظه و تذکّر، عبرت است. عبرت، حالتی است که در اثر برخورد با اموری به انسان دست می دهد و به خودی خود یک روش نیست، بلکه یک پیامد شیرین تربیتی است. لکن با توجه به عامل ایجاد کننده این حالت، می توان آن را روش نامید و اظهار داشت که حالت تربیتی عبرت به دو طریق پدید می اید:
1. گاهی خود فرد با خواندن جریانات تاریخی یا دیدن طبیعت و آثار به جای مانده از گذشتگان به این حالت می رسد.
2. گاهی دیگران زمینه ها و مقدمات به وجود آمدن چنان حالتی را برای فرد فراهم می کنند؛ مثلا مربی با هدف عبرت آموزی، تربیت آموزان خود را به دیدن برج و بارو ها، کاخ های سلطنتی، مقابر و زیارتگاه ها می برد که در این صورت کار او «روش تربیتی» است.
به عامل و طریق اول، «عبرت گیری یا عبرت پذیری» و به عامل دوم، «عبرت دهی یا عبرت آموزی» می گوییم.[14]
امیرمؤمنان حضرت علی(علیه السلام) در تربیت فرزند خویش امام حسن مجتبی(علیه السلام)، از روش و عامل دوم استفاده برد و در نامه ای خطاب به ایشان فرمود:
«ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش، آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسان ها در آنجا فراهم است، آگاه ساختم و برای تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری».[15]
در این سخن،حضرت علی(علیه السلام) متذکّر می شوند که ای فرزندم! من، اخبار را برای تو گفتم و نشانه ها را نیز بیان کردم و راه را نشان دادم. حال تو باید خود پندگیری و مسیر زندگی را بر اساس آن بپیمایی.
تأکید بر عبرت در مسیر موعظه و تذکّر به مثابه یک روش ایده آل تربیتی، به دلیل پیامد های مطلوب و شایسته ای است که در تربیت دارد. این پیامد ها از دیدگاه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه بدین قرارند:
1. عبرت، کلید بصیرت است؛ زیرا «مَنْ اعتبر أبصر و مَنْ أبصر فَهِمَ و مَنْ فَهِمَ عَلِمَ؛ کسی که عبرت آموزد آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد، می فهمد و آنکه بفهمد، دانش آموخته است».[16]
سخن اصلی در این کلام، آن است که تفکر زمینه ساز عبرت است و عبرت، زمینه بصیرت را فراهم می آورد. در حقیقت، در مسیر تربیت، زمانی انسانی به بینش و بصیرت می رسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده ها، اندیشه کند و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر، همان عبرتی است که در تصمیم گیری ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود.
2. عبرت، عامل انتقال تجارب است. انسان ها در طول زندگی سعی می کنند هر امری را حداقل یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند. خردمندان در تلاش هستند که آن یک خطا را هم که دیگران تجربه کرده اند، اصلاً مرتکب نشوند و در واقع سعی در بهره مندی از تجارب دیگران دارند:
«إنّما العاقل مَنْ وَعَظته التّجاربُ؛ همانا عاقل، کسی است که تجربه ها او را پند دهند».[17]
همچنین امیرمؤمنان(علیه السلام) در وصیتی به فرزند خویش امام حسن مجتبی(علیه السلام) می فرمایند:
«ای بُنی إنّی و إنْ لم أکُنْ عُمِّرتُ عُمُرَ مَنْ کانَ قَبْلی فَقَدْ نَظَرْتُ فی أعمالِهِمْ ...؛[18] ای پسرم! اگر چه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می زیسته اند، عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم؛ تا بدان جا که همانند یکی از آنها شدم؛ بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسید، با همه آنها از اول تا آخر بوده ام. پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم. از میان تمام آنها، قسمت های مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آنها زیبایش را برایت برگزیدم و ناشناخته های آن را از تو دور کردم».
بر اساس این کلام گهر بار امام علی(علیه السلام)، تجربه اندوزی از سرگذشت دیگران، بهره مندی از حاصل عمر آنهاست. گویا انسان، عمری به درازای همه آنها داشته است، با این تفاوت که خطاهای آنان را مرتکب نشده است. نکته دیگری که در سخن امام علی(علیه السلام) مشهود است، وظیفه ای است که ایشان برای مربی ترسیم می کند و آن، این است که وی باید تجربیات خود و دیگران را جمع آوری، تلخیص و تنقیح کند و آن را به طور صریح و دسته بندی شده، در اختیار تربیت آموز قرار دهد.
3. عبرت، عامل بازداری از خطاست؛ زیرا همواره انسان در سایه عبرت به رشد و کمال می رسد و به راه درست هدایت می شود. عبرت به منزله چراغ هایی است که راه صحیح زندگی را نشان می دهد:
«الاعتبارُ یقودُ إلی الرُّشد؛ عبرت گرفتن، انسان را به سوی راه صواب و درست می کشاند».[19]
ثمره این هدایتگری نیز دوری از خطاست:
«الاعتبارُ یثْمَرُ العصمة؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».[20]
4. عبرت چراغ راه اینده است؛ زیرا «و لو اعتبرتَ بما مَضی حفظت ما بَقی؛[21] اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیری، آنچه را که باقی است، حفظ خواهی کرد»؛ زیرا تاریخ تکرار پذیر است: همواره قومی می رود و قومی دیگر جایگزین می شود. اختلاف حوادث و رویدادهای تاریخی، در جزئیات آنهاست. انسان های عاقل و عبرت گیر، می توانند با موازنه و مقایسه این پدیده ها و بررسی اسباب و عوامل آنها، پیامد ها و نتایج آنها را پیش بینی و تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ کنند. امام علی(علیه السلام) در نامه خویش به حارث هَمْدانی به این نکته اشاره فرموده است:
«از حوادث گذشته دنیا برای باقی مانده آن عبرت گیر؛ چرا که بعضی از آنها شبیه بعضی دیگر است و پایانش به ابتدای آن می پیوندد و در هر حال، تمام آن گذرا و ناپایدار است».[22]
ب توجه به تاریخ نیز می توان بصیرتی راهگشا در مسیر تربیت افراد فراهم کرد؛ بصیرتی که به تحولات عمیق در زندگی و رفتار فرد منجر می شود و از غفلت به آگاهی و از غرور به شعور برساند؛ چنان که علی(علیه السلام) برای ادامه مسیر تربیت، امام حسن(علیه السلام) را به عبرت آموزی از سرنوشت دیگران در طول تاریخ توصیه می کند و می فرماید:
«و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا؛[23] در دل تاریخ گذر کن و از میان راه های رفته و نرفته اش بگذر و آثار به جای مانده اش را بنگر و ببین که مردمان آن، چه کردند و چه با خود بردند و ...».
محبّت، اساس و رکن دین است و دین بر پایه آن به دل ها رسوخ کرده و راسخ مانده است. شیوه محبّت و مدارا در سراسر زندگی انسان ها، درس آموز و روشی مطلوب و ایده آل در مسیر تربیت اسلامی است که هم جاذبه در افراد می آفریند و هم انگیزه؛ تا از تلاطم و پراکندگی، انسان ها را به اتفاق و اجتماع بر محور دین سوق دهد و فرهنگ دینی رواج یابد.
از آنجا که محبّت با سرشت و فطرت آدمی سازگار است و پذیرش آن از ناحیه درون و به دور از هیچ تحمیلی است، باید مربیان تربیتی به ویژه خانواده ها برای جذب فرزندان و جلوگیری از انحراف آنان بدان متوسل شوند و آگاه باشند که اگر جام محبّت در خانواده ها لبریز باشد، فرزندان کمتر به ناهنجاری های جامعه تن می دهند. در شیوه تربیتی امام علی(علیه السلام) به نهایت بعد عاطفی آن حضرت در برابر فرزندانش برمی خوریم؛ از جمله آنگاه که به امام حسن مجتبی(علیه السلام) در بیان وصایای خود چنین خطاب می کند:
«فرزندم! تو را دیدم که پاره تن من بلکه همه جان منی؛ آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ تو اید، زندگی مرا گرفته است. پس کار تو را کار خود شمردم و نامه ای برای تو نوشتم تا تو را در سختی های زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم».[24]
بنابراین طبق فرمایش و سیره امام علی(علیه السلام)، برای تربیت فرزند لازم است که با مدارا، ابتدا شفقت و دلسوزی و مهربانی خود را به اثبات رسانیم و این شیوه را در سطح گسترده برای همه در پیش بگیریم. آن امام همام در تربیت افراد جامعه نیز به اصل تألیف قلوب و محبّت و مدارا بسیار توجه می کرد و بر اشاعه آن تآکید می فرمود:
«قلوب الرجال حشیة فمن تألفها اقبلت علیه؛ دل های مردم وحشی (پراکنده) است. به کسی روی می آورند که با آنها خوش رویی (محبت و مدارا) کند».[25]
یکی از روش های تربیتی دین اسلام، تمسّک به عفو و تغافل و تنبیه و تشویق افراد است که در باب برتری هر یک از ملاک ها، بحث ها و گفتار های بسیار وجود دارد. چون انسان جایز الخطاست و مصون از اشتباه و خطا نیست، اگر در مسیر دچار سهوی شود، نباید چنان مورد عتاب و خطاب قرار گیرد که از ادامه راه بازماند و از خود باوری و اعتماد به نفس فاصله بگیرد. اما باید در مسیر تربیت فرزندان در خانواده ها و افراد در جامعه، معیار و میزان تنبیه و تشویق به خوبی شناخته و مراعات شود؛ چنان که ائمه اطهار(علیه السلام) با شناختی که از نهاد افراد و قابلیت هایشان داشتند، به این مهم یعنی تقدم عفو و تشویق بر تنبیه و مجازات مبادرت می ورزیدند. امام علی(علیه السلام) در دستگاه عدالت خود هر دوی آنها یعنی مهر و قهر، و شمشیر تیز عدالت و زبان رأفتش را نیز در جای مناسب به کار می بست. در عین حال در مسیر تربیت و پرورش فکری و اخلاقی افراد، به سان پیامبر اعظم(ص) از حقوق خود و جسارت های افراد در اوج قدرت می گذشت و ناسزای معاندان جاهل را به جای اینکه به محکمه قضاوت بکشاند، با خود به مسجد می برد و صمیمانه از خدا برای چنین افرادی طلب مغفرت، و برای هدایت ایشان دعا می کرد. آن حضرت برای بیداری و هوشیاری مربیان در مسیر تربیت افراد، خطاب به امام حسن مجتبی(علیه السلام) می فرماید:
« پس اگر یکی از شما مرتکب خطایی شد، عفو و تغافل همراه با توازن و به تناسب خطا، از تنبیه و زدن فرد ـ البته برای کسی که عاقل است ـ بهتر و برتر است».[26]
البته آن حضرت برای تعدیل در برخوردها با این اعتقاد که گاهی، بخشیدن یک فرد تبهکار برای فرد و جامعه مضر و فساد آور است، به تعیین حدود و مرزهای تشویق و تنبیه متربّیان پرداخته، فرمودند:
«نباید نیکوکار و بدکار نزد تو به یک پایه باشند که آن، نیکوکاران را در نیکویی بی رغبت سازد و بدکاران را به بدی کردن وا می دارد. پس هر یک از ایشان را به آنچه عمل کرده است، جزا بده».[27]
نکته شایان توجه دیگر در این روش آن است که حضرت علی(علیه السلام) بر اساس کرامتی که برای انسان ها قائل بودند، همواره تأکید می کردند که با انسان خطاکار در مرحله اول از روی رأفت و کرامت رفتار کنید و به منظور بیداری و تحرّک انسان ها بر اساس همان غیرت و روح کرامتش وارد عمل شوید؛ چنان که خود در خطاب به تمام وجدان های خفته می فرماید:
«بزرگوارتر از آن باش که به پستی دنیا تن دهی؛ هر چند تو را به مقصود برساند؛ زیرا نمی توانی در برابر آنچه از شخصیت خود که در این راه از دست می دهی، جایگزینی به دست آوری. بنده دیگری مباش؛ در حالی که خدایت آزاد آفریده است».[28]
به راستی، خداوند برای حفظ کرامت انسان ها، آنان را از هر گونه هدف و روشی که به کرامتش لطمه بخورد، بازداشته و از این رو، می بینیم که حضرت علی(علیه السلام) بدین طریق به افراد منزلت می بخشید و آنها را با اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری به تربیت خودشان وامی داشت تا ضمن حفظ عزّت و کرامت خود، به سراغ تخلّفی نروند و به عجز کشیده نشوند؛ بلکه متوجه شخصیت کریمانه خویش باشند و در سایه سار آن از پستی های گناه به بلندای قلّه تقوا پناه آورند.
1. هر یک از روش های مذکور در تعلیم و تربیت اسلامی برای هر فردی تعریف و جایگاه خاصی می یابد که خداوند متعال و پیامبر اعظم(ص) و ائمه هدی(علیه السلام) همه این روش ها و راه ها را در مقام بیان و عمل به ما نشان داده اند.
2. چگونگی تطبیق شرایط و مقتضیات افراد به تناسب شاخصه های مذکور و نیازمند درک ظرفیت ها در افراد است و فهم این امر بر عهده مربیان از جمله پدر، مادر و معلم است که بر اساس توانایی و درایت خاص، با شناخت توانایی های افراد و متناسب با محور های عملی راه کارهای بیان شده، وارد عرصه عمل می شوند.
3. در کاربرد روش ها در مسیر تربیت اسلامی، حتماً باید به مسئله کرامت و شخصیت انسان ها توجه و تعدیل در برخوردها اعمال شود.
[1] . ر.ک: گامی دیگر در مسیر تربیت اسلامی، رجبعلی مظلومی، ص14ـ15.
[2] . ر.ک: ترجمه نهج البلاغه، سید جعفر شهیدی، خطبه 110، ص107.
[3] . همان، خطبه 192، ص122.
[4] . ترجمه نهج البلاغه، سیدعلی نقی فیض الاسلام، ص330.
[5] . همان، کلمات قصار، شماره 73.
[6] . همان، ص702.
[7] . ر.ک: روش های تربیت در پرتو قرآن و نهج البلاغه، سید محمد ابراهیم حسنی، ص150ـ151.
[8] . ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی، ص157.
[9] . مثنوی معنوی.
[10] . موعظه به معنای منعی است که با بیم دادن همراه باشد. (مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ترجمه خسروی حسینی، ج2، ص527).
[11] . نحل /125.
[12] . ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص33.
[13] . ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی، ص205.
[14] . ر.ک: فرهگ کوثر، ش66، مقاله عبرت در اندیشه علوی(علیه السلام)، مهدی سلطانی رنانی، ص81.
[15] . ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه 31.
[16] . همان، خطبه 208.
[17] . غررالحکم و دررالکلم، شرح سید جمال الدین خوانساری، ج3، ص75، ح3863.
[18] . ترجمه نهج البلاغه، سید جعفر شهیدی، نامه31.
[19] . غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص291، ح1121.
[20] . همان، ص221، ح789.
[21] . ترجمه نهج البلاغه، سید جعفر شهیدی، نامه49.
[22] . همان، نامه 69.
[23] . ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص33.
[24] . ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی، ص156.
[25] . همان، ص193.
[26] . بحارالانوار، ج ، ص218.
[27] . ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص1000.
[28] . همان، ص891. برای مطالعه تفصیلی نکته مذکور ر.ک: اسلام و تعلیم و تربیت، سید محمد باقر حجتی، ج1، ص61ـ101.