يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا يُرِيدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً.
ای پسر عباس، عثمان فقط می خواهد مرا مثل شتر آبکشی که با دلو بزرگ آب می کشد و زراعتی را سیراب می سازد و پیوسته در رفت و آمد است درآورد، هی می گوید: بیا، بروا یک بار برایم پیام فرستاد که از مدینه بیرون روم، سپس پیام فرستاد که بیایم، و باز اکنون پیام می فرستد که بیرون روم ! به خدا سوگند به اندازهای از او دفاع کردم که می ترسیم گنهکار شده باشم.
قبلی [1] بعدی [2]Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/7117
[2] https://farsi.balaghah.net/node/7109