214- و من خطبة له (علیه السلام) خطبها بصفین:
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیکمْ حَقّاً بِوِلَایةِ أَمْرِکمْ وَ لَکمْ عَلَی مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیکمْ فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لَا یجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَی عَلَیهِ وَ لَا یجْرِی عَلَیهِ إِلَّا جَرَی لَهُ وَ لَوْ کانَ لِأَحَدٍ أَنْ یجْرِی لَهُ وَ لَا یجْرِی عَلَیهِ لَکانَ ذَلِک خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کلِّ مَا جَرَتْ عَلَیهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَکنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی الْعِبَادِ أَنْ یطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ.
حق الوالی و حق الرعیة
ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَی بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکافَأُ فِی وُجُوهِهَا وَ یوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا یسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْک الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیةِ وَ حَقُّ الرَّعِیةِ عَلَی الْوَالِی فَرِیضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکلٍّ عَلَی کلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَینَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَی أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِک الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ یئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیةُ وَالِیهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِک الْکلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَی وَ عُطِّلَتِ الْأَحْکامُ وَ کثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا یسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِک تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَیکمْ بِالتَّنَاصُحِ فِی ذَلِک وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَیهِ فَلَیسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَی رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِی الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِیقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَکنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ النَّصِیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی إِقَامَةِ الْحَقِّ بَینَهُمْ وَ لَیسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ یعَانَ عَلَی مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیونُ بِدُونِ أَنْ یعِینَ عَلَی ذَلِک أَوْ یعَانَ عَلَیهِ.
فَأَجَابَهُ (علیه السلام) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِکلَامٍ طَوِیلٍ یکثِرُ فِیهِ الثَّنَاءَ عَلَیهِ وَ یذْکرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ ، فَقَالَ (علیه السلام):
إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ یصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِک کلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ کانَ کذَلِک لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَیهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَیهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالَاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَی الْکبْرِ وَ قَدْ کرِهْتُ أَنْ یکونَ جَالَ فِی ظَنِّکمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کذَلِک وَ لَوْ کنْتُ أُحِبُّ أَنْ یقَالَ ذَلِک لَتَرَکتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْکبْرِیاءِ وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَی النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَی بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیکمْ مِنَ التَّقِیةِ فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلَا تُکلِّمُونِی بِمَا تُکلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یعْرَضَ عَلَیهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیهِ فَلَا تَکفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِک مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یکفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَک بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیرُهُ یمْلِک مِنَّا مَا لَا نَمْلِک مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کنَّا فِیهِ إِلَی مَا صَلَحْنَا عَلَیهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَی وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَةَ بَعْدَ الْعَمَی.
خطبه ای در صفین
خطبه ای است از امیرالمومنین علیه السلام که آن را در ناحیه صفین و هنگام جنگ صفین ایراد فرمود:
اما بعد از حمد خدا و درود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس به تحقیق خداوند به علت تصدی و به عهده گرفتن من امور شما را، حقی از من به عهده شما قرار داده، برای شما نیز حقی بر عهده من مانند حقی که بر شما دارم، تعیین فرموده است، (پس بدانید که) حق از لحاظ وصف شدن با زبان از همه چیزها وسیع تر است اما در مقام عمل و اجرا و رعایت انصاف از همه چیزها تنگتر می باشد، هیچ حقی برای کسی و به سود او جریان نخواهد یافت، جز اینکه از کسی دیگر نیز حقی بر عهده وی وجود خواهد داشت، همچنین هیچ حقی از دیگری به عهده او نخواهد بود، جز اینکه حقی از وی به عهده دیگری تعلق خواهد گرفت و اگر برای کسی حقی باشد اما دیگری به او حقی نداشته باشد، هر آینه چنین چیزی خاص و خالص برای خدای سبحان می باشد نه خلق او و این امر به علت قدرت و توانایی اوست نسبت به بندگانش و برای دادگری اوست درباره چیزهایی که احکام گوناگون وی بر آنها جریان دارد، لیکن خداوند حق خود را بر بندگانش، چنین قرار داده که از او فرمان ببرند و پاداش ایشان را در برابر ادای این حق ثواب چند برابر مقرر فرموده که این امر به علت کرم و احسان او و برای وسعت دادن و افزون ساختن نعمت خود است بدان گونه که خود اهل آن است، سپس اینکه خدای سبحان پاره ای از حقوق خود را، حقهایی قرار داده که آنها را برای بعضی از مردم در برابر بعضی دیگر واجب گردانیده است و آن را در وجوه مختلفی که دارد برای مردمان برابر و مساوی ساخته که برخی از آن بعضی دیگر را ایجاب می کند و انسان مستوجب بعضی از آن نمی شود مگر با ادای حق دیگری در برابر آن، و بزرگترین چیزی از این حقوق که خداوند سبحان فریضه و واجب قرار داده، حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی است و این فریضه ای است که خداوند سبحان برای همه والیان و و همه رعایا واجب گردانیده است، پس خداوند آن حق را که بر والی و رعیت فرض کرده به موجب ترتیب منظمی برای الفت یافتن والی و رعیت با یکدیگر و باعث عزت و بزرگداشتی برای دینشان قرار داده است، بنابراین امور رعیت به صلاح نمی آید مگر، به صالح بودن و نیکی کردن والیان و کار والیان به صلاح نمی رسد مگر با استقامت و بر پا بودن کارهای رعیت، پس چون رعیت، حق والی را ادا کند و والی حق رعیت را بپردازد، حق در میان ایشان عزیز می شود و راههای دین بر پا می گردد، نشانه ها و علامتهای عدل و داد به اعتدال و استقامت در می آید و سنتها و روشهای پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در راههای هموار خود قرار می گیرد، پس با پیدایش این امور زمانه اصلاح می پذیرد و به باقی ماندن دولت و حکومت، امید می رود و طمع دشمنان (در از میان بردن دولت) به ناامیدی می گراید و هر گاه رعیت بر والی چیره شد و والی بر رعیت اجحاف کرد و ستم روا داشت، در چنین حالی، اختلاف کلمه پدید می آید و نشانه های ستمگری آشکار می گردد و آنچه دین را فاسد می سازد، فراوان و راههای راست و واضع ترک می شود، پس در این حال هوی و هوس مورد عمل قرار می گیرد و احکام الهی تعطیل می گردد و بیماریهای مربوط به جانها (از قبیل فساد اخلاق و توجه به باطل) بسیار می شود، و در این حال در برابر حق عظیمی که تعطیل گردیده یا باطل عظیمی که به آن عمل شده، وحشت و ناراحتی در کسی مشاهده نمی گردد، در آن وقت، نیکان، خوار و بدان عزیز می شوند و کیفرهای الهی که به دنبال اعمال زشت بندگان خواهد بود بسیار و بزرگ می گردد، پس شما نصیحت کردن یکدیگر و خوب یاری کردن به همدیگر را، لازم بشمارید این را نیز بدانید که) رسیدن به حقیقت آنچه از طاعت خدا ضرورت دارد، بدانگونه که وی شایسته آن می باشد برای هیچکس، هر چند حرص و علاقه او برای به دست آوردن خشنودی خدا شدید و کوشش او در عمل برای اطاعت از وی طولانی و شدید باشد، میسر نیست.
لیکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگانش، خیرخواهی یکدیگر به اندازه توانایی شان و یاری کردن به همدیگر در به پا داشتن حق، در میان خودشان است و هیچ انسانی، هر قدر منزلت او در پیروی از حق، بسیار بزرگ و فضیلت او در دین، مقدم بر دیگران باشد بالاتر از این نیست که در ادای آنچه خداوند به عهده او گذاشته، نیازمند به کمک نباشد و هیچ کسی هر چند مردمان او را کوچک شمارند و چشمها او را حقیر بدانند پایین تر و عاجزتر از آن نیست که در ادای حق خدا به دیگران یاری دهد یا دیگران در ادای این حق، او را یاری کنند.
(چون سخن آن حضرت علیه السلام به اینجا رسید، مردی از اصحاب او با کلامی طولانی که در آن، بسیار، وی را می ستود و شنیدن و پذیرفتن سخن و نیز اطاعت خود را از او ذکر می کرد، در مقام پاسخگویی به آن حضرت علیه السلام بر آمد،) آن گاه امیرالمومنین علیه السلام، چنین فرمود: به راستی، از جمله حق کسی که قدرت و جلال خدا در جان او، عظیم و مکان و محل خدا در قلبش بزرگ می باشد این است که به علت عظمت و بزرگی چنین امری هر چیزی جز خدا در نظر او کوچک جلوه کند و به راستی، سزاوارترین کسی که این چنین است هر آینه آن کس است که نعمت خدا بر او عظیم و احسان خدا، نسبت به او نیکو (یا نزدیک) می باشد، پس همانا نعمت خدا بر هیچکس عظیم و بزرگ نشد، جز اینکه عظمت حق خدا بر او فزونی یافت، و همانا، سخیفترین و بی ارزشترین حالات متصدیان امور در نظر مردمان صالح این است که گمان فخردوستی و خودپسندی به آنها برده شود و کارشان بر پایه تکبر و خودخواهی نهاده شده باشد، و به تحقیق، من از این امر کراهت دارم که در ذهن شما، چنین بگذرد که من زیاده روی در ستایش و شنیدن ثناخوانی خود را، دوست می دارم، من، خدا را ستایش می کنم و حمد او را به جای می آورم که چنین نیستم و اگر من دوست می داشتم چنین ستایشهایی درباره ام گفته شود، به علت پست شماردن خود در برابر عظمت خدای سبحان، از دریافت و پذیرفتن چیزی از عظمت و کبریا که ذات خداوندی، نسبت بدان شایسته تر است، هر آینه از پذیرفتن آن ستایشها خودداری می کردم.
چه بسا مردمانی، پس از کوشش و رنجی که در انجام کاری نیک و سودمند متحمل شده اند، ستایش دیگران را درباره خود شیرین و مطلوب بشمارند اما شما، به خاطر بیرون آوردن خود از حقوقی که خداوند بر عهده ام گذاشته و حقوقی که از شما به ذمه ام قرار دارد، و از تقوایی که در ادای این حقوق، به کار برده ام آن هم حقوقی که هنوز به طور کامل از ادای آن فارغ نشده ام و نیز برای امور واجبی که از اجرا و انجام آن گریزی نیست، (شما برای این امور) مرا با سخنان نیکو، نستایید پس، بدانگونه که با جباران و گردنکشان سخن می گویند، با من سخن نگویید و سخن و عقیده و رای خود را به همان گونه که از افراد خشمگین که زود از جا به در می روند و به کارهای زشت مبادرت می ورزند، پنهان می دارند، از من پنهان نکنید، و با من به طور ساختگی، آمیزش و رفتار ننمایید و این گمآن را به من نبرید که اگر سخن حقی به من گفته شود برایم سنگین است یا اینکه خواهان بزرگ شماردن خود هستم، پس بی گمان، کسی که شنیدن سخن حق و عرضه شدن عدل و داد بر او سنگین باشد، عمل به آن دو، برای او سنگین تر خواهد بود، بنابر آنچه گفته شد، از سخن گفتن به حق و مشورت همراه با عدالت خودداری نکنید، پس به راستی من در نزد خودم، بالاتر از آن نیستم که هرگز مرتکب خطایی نشوم و من از اینکه در اعمال خود، خطایی نکنم، ایمن نیستم، مگر اینکه خداوند در جان من، نیرویی که خود او نسبت به آن نیرو، از من مالکتر و آگاه تر است قرار دهد تا آن نیرو کفایت حال مرا بکند و از ارتکاب خطا محفوظ دارد، که همانا من و شما، بندگان و در مالکیت پروردگاری هستیم که جز او، خدایی نیست.
خدایی که چیزهایی را از ما مالک است که خود، مالک آن نیستیم و او ما را از آنچه در آن بودیم از گمراهی و جهل خارج ساخت و به چیزی که ما را با آن به صلاح آورد و هدایت کرد، رهبری نمود، پس گمراهی ما را به هدایت بدل کرد و بعد از کوردلی، بصیرت و بینایی دل به ما عطا فرمود.
قبلی [1] بعدی [2]
Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/6330
[2] https://farsi.balaghah.net/node/6332