203- و من کلام له (علیه السلام) کلم به طلحة و الزبیر بعد بیعته بالخلافة و قد عتبا علیه من ترک مشورتهما، و الاستعانة فی الأمور بهما:
لَقَدْ نَقَمْتُمَا یسِیراً وَ أَرْجَأْتُمَا کثِیراً أَ لَا تُخْبِرَانِی أَی شَیءٍ کانَ لَکمَا فِیهِ حَقٌّ دَفَعْتُکمَا عَنْهُ أَمْ أَی قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَیکمَا بِهِ أَمْ أَی حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَی أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ضَعُفْتُ عَنْهُ أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ. وَ اللَّهِ مَا کانَتْ لِی فِی الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا فِی الْوِلَایةِ إِرْبَةٌ وَ لَکنَّکمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیهَا فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَی نَظَرْتُ إِلَی کتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُکمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اسْتَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه وآله) فَاقْتَدَیتُهُ فَلَمْ أَحْتَجْ فِی ذَلِک إِلَی رَأْیکمَا وَ لَا رَأْی غَیرِکمَا وَ لَا وَقَعَ حُکمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِیرَکمَا وَ إِخْوَانِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ لَوْ کانَ ذَلِک لَمْ أَرْغَبْ عَنْکمَا وَ لَا عَنْ غَیرِکمَا. وَ أَمَّا مَا ذَکرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِک أَمْرٌ لَمْ أَحْکمْ أَنَا فِیهِ بِرَأْیی وَ لَا وَلِیتُهُ هَوًی مِنِّی بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَیکمَا فِیمَا قَدْ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَی فِیهِ حُکمَهُ فَلَیسَ لَکمَا وَ اللَّهِ عِنْدِی وَ لَا لِغَیرِکمَا فِی هَذَا عُتْبَی. أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکمْ إِلَی الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیاکمُ الصَّبْرَ.
ثم قال (علیه السلام): رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَی حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیهِ أَوْ رَأَی جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَی صَاحِبِهِ.
خطاب به طلحه و زبیر
کلامی است از امیرالمومنین علیه السلام، که پس از بیعت طلحه و زبیر با آن حضرت به خلافت در خطاب به آنها ایراد فرمود و این در هنگامی بود که آن دو، از اینکه امیرالمومنین (علیه السلام) به مشورت با آنها نپرداخته و از ایشان یاری نجسته، وی را مورد عتاب قرار داده و با آن حضرت به تندی سخن گفته بودند:
هر آینه و به تحقیق، امر کوچکی را بر من عیب گرفتید و زشت شماردید، لیکن امور بسیار را به تاخیر انداختید، آیا به من خبر نمی دهید که چه چیزی را که شما در آن دارای حقی بودید از شما دریغ داشتم و شما را از آن منع کردم؟ و چه بهره ای از اموال مسلمانان بوده که خود را بر شما برگزیده و ترجیح داده ام؟ یا اینکه چه حقی بوده که یکی از مسلمانان، داوری درباره آن را از من خواسته و من در انجام آن ناتوان گشته یا نسبت به آن جاهل بوده یا در مورد آن به خطا رفته ام؟ به خدا قسم من به خلافت رغبتی نداشتم و خواهان ولایت بر مسلمین نبودم (مرا بدان حاجتی نبود) لیکن شما مرا به پذیرفتن آن دعوت کردید و به قبول آن وادارم ساختید و چون خلافت به من واگذار شد، در کتاب خدا و در آنچه خداوند برای ما وضع فرموده و ما را به اجرای آن دستور داده نظر و اندیشه کردم، آن گاه از آن پیروی نمودم، همچنین در آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برای ما سنت قرار داده، فکر کردم پس آن را مقتدای خویش قرار دادم، بنابر آنچه گفته شد، من به رای شما و رای کسان دیگر غیر از شما نیازی نداشتم و نیز حکمی که من نسبت به آن جاهل باشم، پیش نیامد تا درباره آن از شما و برادران مسلمان خود درخواست مشورت بکنم و اگر چنین موردی پیش می آمد، از مشورت کردن با شما و غیر شما روی نمی گردانیدم، و اما آنچه را در مورد قسمت کردن اموال بیت المال به طور مساوی میان مسلمانان ذکر کردید (و موجب خشمتان شده بود که چرا شما را بر دیگران ترجیح ندادم) پس همانا این کاری است که من به رای خود درباره آن حکم نکردم و از روی هوای نفس آن را به انجام نرسانیدم بلکه آنچه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد و به راستی و حقیقت، آن را به انجام رسانید، من یافتم شما نیز یافتید، و بنابراین، درباره چیزی که خداوند قسمت کردن آن را به انجام برده (و آن را در لوح محفوظ مقدر داشته- (ابن میثم)) و حکم خود را در خصوص آن به اجرا در آورده، من احتیاجی به شما پیدا نکردم، پس نه برای شما و نه برای دیگران در این امر خشنودی نخواهد بود، خداوند، دلهای ما و دلهای شما را به سوی حق ببرد و صبر و شکیبایی را به دلهای ما و شما بیفکند.
(آن گاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود:) خداوند آن کس را بیامرزد که حقی را ببیند و آن را یاری کند، یا ستمی را ببیند و جلو آن را بگیرد و در برابر ستمگر، یار صاحب حق باشد.
قبلی [1] بعدی [2]
Links
[1] https://farsi.balaghah.net/node/6319
[2] https://farsi.balaghah.net/node/6321