(1304- 1377ش)
آيت الله محمدتقي جعفري در سال 1304، در تبريز به دنيا آمد،وي تحصيلات ابتدايي را در دبستان اعتماد آغاز كرد، اما در كلاس پنجم به دليل فقر مالي ناگزير مدرسه را رها كرد و براي امرار معاش به كار مشغول شد.
پس از مدتي نيمي از روز را به كار پرداخت و نيمي ديگر را به تحصيل در مدرسه طالبيه مشغول شد.
او سپس براي ادامه تحصيل عازم تهران شد و از درس آيتالله شيخ محمدرضا تنكابني و همچنين ميرزا مهدي آشتياني كه در مدرسه مروي تشكيل ميشد، بهره برد.
محمدتقي جعفري پس از تحصيل در تهران به قم رفت و بعد از يكسال و نيم اقامت در اين شهر در سال 1327 رهسپار نجف شد. در اين شهر وارد مدرسه صدر شد و درس خارج را شروع كرد.
وي از محضر آيات عظام شيخ محمدكاظم شيرازي، سيدابوالقاسم خوئي، سيد محمود شاهرودي، سيد محسن طباطبائي حكيم، سيدعبدالهادي شيرازي، سيدهادي ميلاني و سيدجمال گلپايگاني بهرههاي فراوان برد.
او دروس فلسفي و عرفاني را نزد شيخ صدراي قفقازي و شيخ مرتضي طالقاني فراگرفت و همزمان به مطالعه كتب علوم انساني پرداخت و با انديشهها و معارف شرق و غرب آشنا شد.
پس از طي مراحل فوق به تدريس درس خارج و فقه و اصول به ويژه كتابهاي مكاسب و كفايه پرداخت و قسمتهايي از تقريرات درسي آيتالله خوئي و آيتالله سيد عبدالهادي شيرازي را به رشته تحرير درآورد.
پس از 10 سال اقامت در نجف در سال 1337 عازم ايران شد و به خدمت آيتالله بروجردي رسيد. آيتالله بروجردي از وي خواست در قم بماند و به تدريس ادامه دهد اما آب شور قم به مزاج علامه سازگار نبود و وي ناچار شد قم را به سوي مشهد ترك كند.
علامه محمدتقي جعفري يك سال در مشهد ماند و سپس رهسپار تهران شد و در مدرسه مروي به تدريس پرداخت.
وي درخواست آيات عظام شيخ محمدتقي آملي و سيد احمد خوانساري را براي عهده داري مسئوليت امام جماعت مسجد نپذيرفت و به كار تدريس و تحقيق و تأليف پرداخت.
بعدها با استاداني چون مرتضي مطهري، بديعالزمان فروزانفر و دكتر محمدابراهيم آيتي آشنا شد و مورد توجه و عنايت آنان قرار گرفت.
از ويژگيهاي علامه، تلاش مداوم ايشان براي اتصال حوزه و دانشگاه و علوم قديم و جديد بود. او به دليل آشنائي با زبان حوزويان و دانشگاهيان آثاري به يادگار گذاشت كه مورد توجه هر دو قشر قرار گرفت.
27 جلد كتاب در زمينه شرح و تفسير نهجالبلاغه از آثار ارزشمند وي ميباشد.
نگارش شرح نهج البلاغه
استاد جعفرى در امتداد مطالعات خود به اين حقيقت پى برد كه نهج البلاغه به روابط چهارگانه انسان پرداخته است و با حالات و اشرافى كه اميرمؤمنان عليهالسلام داشته از اين مباحث سخن به ميان آورده است، او همواره اين موضوع را مد نظر داشت ولى بر اثر اشتغالات علمى، پژوهش در نهج البلاغه را به تأخير مىانداخت تا اين كه روزى يكى از دوستانش در رؤيايى صادق، علامه امينى ـ صاحب كتاب الغدير ـ را مى بيند كه آن شخصيت در جايى نشسته و از وى مىپرسد: آيا جعفرى را مى شناسى؟ او پاسخ مى دهد: آرى، مرحوم امينى مىگويد: نامهاى به شما مى دهم تا تحويلش دهيد، آن فرد از علامه امينى سؤال مى كند: آيا اجازه دارم كه پاكت را باز كنم و از محتويات نامه با خبر شوم. صاحب الغدير مى گويد: اشكالى ندارد. دوست استاد جعفرى اظهار داشته است: چون نامه را گشودم و مشغول خواندن آن شدم مشاهده كردم كه نامه خيلى ملكوتى است، الفاظ به كلماتى كه ما در مكاتبات به كار مى بريم شباهت داشت ولى فروغى خاص در آنها ديده مى شد، آن دوست علامه جعفرى مى افزايد: با خواندن نامه در عالم رؤيا منقلب شدم بعد علامه امينى مرا خطاب قرار داد و گفت: به محمد تقى جعفرى سلام برسانيد و بگوييد ما كه به عالم برزخ آمده ايم ديگر نمى توانيم كارى بكنيم، ولى آقاى جعفرى كه در آن دنياست مى تواند شرح نهج البلاغه را شروع كند و به تأخير نيندازد .
از آن زمان استاد جعفرى بطور جدى مشغول نگارش شرح مذكور گشت و انگيزه اصليش اين بود كه در هر موردى كه اميرمؤمنان عليه السلام در مسايل مربوط به جهان بينى و انسان شناسى و امور اجتماعى وارد شده عبارات در سطح بسيار عالى است و با توجه به اين كه گوينده كلمات در نهايت اخلاص سخن گفته بايد به اين كتاب مراجعه كنيم. در حقيقت نسبت نهج البلاغه با كتابهايى كه افراد بشر درباره انسان نوشته اند نسبت معقول به محسوس است چنانكه خود حضرت به فرمايش خاتم رسل در ميان مردم چون معقول در ميان محسوس بود.(1)
در جاى ديگر مى گويد: از زحمات همه شارحين نهج البلاغه بايد قدردانى كرد، هر يك در جهتى كوشيده اند و تمام جهات لازم و مفيد است. آنچه من دوست داشته و مايلم در اين شرح پى گيرى كنم مشروح و تطبيقى بحث كردن است، بر اين باورم كه هر جا مطلب نياز به شرح و بحث دارد به قدر امكان و توانم بحث نمايم و يك حالت تطبيقى با مسالك و معارف ديگر به ويژه نظرات غربى داشته باشم تا با روشن شدن معارف نهج البلاغه اين خام انديشى را بزدايم كه بعضى خيال مى كنند به موازات پيشرفتهاى صنعتى، غرب در معارف نيز بر ما برترى دارد. البته نمى خواهم قدر و منزلت معارف انسانى ديگران را پايين آورم.
در اين مقايسه تا جايى كه روح مقدس اميرالمومنين عليه السلام يارى دهد در حدود مقدورات مى خواهم ذخاير گرانبهاى ما در معارف و علوم انسانى نمايان شود تا فكر استفاده و چگونگى بهرهبردارى از آن برايمان مشخص گردد. (2) و چون در خصوص شرح نهج البلاغه از او مىپرسند چنين پاسخ مىدهد: در نهج البلاغه احساس مى كنم با شخصى طرف هستم كه رابطه مستقمى با خدا دارد. ـ ولى الله اعظم على ابن ابى طالب عليه السلام و اعتقاد ما مبتنى بر دلايل قانع كنندهاى است و آن اين كه على عليهالسلام با يك فرد قابل مقايسه نمى باشد، بشر عادى اشتباهاتى دارد، ملاى رومى حتى گاهى از شدت هيجان تشبيهات ركيكى آورده است كه حالت استهجان دارد و نمى بايست يك مربى اين كار را بكند. اشتباهات ديگرى هم دارد ولى در نهج البلاغه با كتابى روبرو هستيم كه فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق است، لذا كوشش و نيايش ما به خدا اين بود كه پروردگارا خطا نكنيم، اين ولى اعظم توست به ما محبت فرما كه همت پيدا كنيم و از خودمان شرمنده نشويم و بتوانيم به توضيح و تفسير جملات على عليه السلام دست بزنيم.
من خيلى كوچكترم و واقعا هيچ گونه لياقتى در خود نمى بينم كه اظهار نظر كنم در كلمات چه كسى دارم كار مى كنم. همين مقدار كه اطلاعات محدودى را براى توضيح و ذهن خوانندگان مى آورم تا بتوانند در حدودى با اين كلام آشنا شوند. واقعا مقاصد حقيقى اميرالمؤمنين عليهالسلام را خود و خدايش مىداند و حتى كلماتى كه فرمودهاند شايد درست بازگو كننده اين نباشد كه ما بين خود و پروردگارش چه مى گذشته و چه مفاهيمى را مطرح مىكرده است، كلمات هم بايد خودش تنزل بكند تا بيانگر روحيه اميرالمؤمنين عليه السلام باشد چه رسد كه ما بياييم آن را تفسير كنيم. (3)
معرفى اجمالى شرح نهج البلاغه:
علامه جعفرى در مجلد اول «ترجمه و تفسير نهج البلاغه» مقدماتى در خصوص اين كتاب و شخصيتى كه آن را پديد آورده است، مطرح كرده و از جلد دوم تفسير خطبه ها آغاز مىگردد و در هر جلدى چند خطبه ترجمه و شرح مى گردد، ابتدا متن خطبه را آورده، سپس آن را ترجمه نموده و سرانجام هر يك از اجزاى خطبه را شرح داده است.
هر كدام شارحين نهج البلاغه روش مخصوص خود داشته اند و بر جنبه هايى از اين اثر ثمين تأكيد كرده اند، ايشان به مناسبت هر موضوع آن را مورد بررسى قرار داده و به عنوان نمونه در جايى اگر لازم بوده از اسناد و مدارك خطبه صحبت شده و در مواقعى طرح مسائل تاريخى را مورد توجه قرار داده و در مواردى هم كه خطبه مشتمل بر مباحث كلامى و فلسفى بوده به تشريح اين قبيل مفاهيم پرداخته است.
اما آنچه بر اين تفسير حاكميت دارد و در واقع روح آن را نشان مى دهد اين است كه استاد جعفرى از زاويه انسان شناسى به نهج البلاغه نگريسته است، زيرا به عقيده وى موضوع انسان در اثر ياد شده خيلى اوج مى گيرد و بايد به بررسى اين موضوع پرداخت كه انسانهاى مزبور به حضرت على عليه السلام چه داده بودند كه تا اين حد به آنها پرداخته است و از آنها چه ديده است، اين افراد به جز معدودى بقيه او را آزرده ساخته اند، اما على عليه السلام از اوج به انسان مى نگرد، چه در قلمرو آن چنانكه هست و چه در قلمرويى كه بايد باشد و در اين دو عرصه حرف آخر را مى گويد.
از نكاتى كه اين نهج البلاغه پروژه معاصر بر آن تأكيد دارد اين است كه در موارد گوناگون آيات قرآنى را مطرح مى كند و مىخواهد خاطر نشان سازد كه مبناى سخنان نخستين امام و جانشين واپسين فرستاده الهى، آيات قرآنى و كلام وحى است. به بيان ديگر بنا دارد ارتباط نهج البلاغه را با قرآن مشخص كند و در برخى موارد خواننده احساس مى كند كه بيانات حضرت على عليه السلام تفسير آيهاى از قرآن مى باشد. همچنين در تفسير مذكور نگارنده آن به كارهاى موضوعى هم توجه داشته و مطالبى را كه با مفهومى خاص ارتباط دارد از جاهاى مختلف نهج البلاغه استخراج و جمع نموده و يكباره بررسى كرده است. براى مثال «علل سقوط تمدنها» در يكى از مجلدات به تفصيل آمده است. يا مباحث انسان شناسى ذيل برخى خطبه ها تدوين شدهاند . همچنين هر جا كه استاد جعفرى ديده است موضوعى بسيار اهميت دارد و امكان دارد كسى اين مجلدات را در اختيار نداشته باشد آن را بطور جداگانه انتشار داده است. آثارى چون «رساله شناخت» كه قريب ششصد صفحه مى باشد و نيز كتاب «حيات معقول» و رساله «انسان در مسير تصعيد حيات تكاملى» (4) چنين وضعى را دارند. با اين كار استاد علاوه بر تأمين احتياج مزبور، خواسته است تا اهميت موضوعات مورد بحث نهج البلاغه را بيان كند. در واقع اين موضوعات نخست در تفسير نهج البلاغه آمدهاند و سپس به صورت مستقل چاپ شده اند. (5)
به عقيده اين متفكر والامقام نهج البلاغه اثر شخصيت بى نظيرى است كه با همه ابعاد و مشخصات انسان آشنايى داشته و از قله اى مرتفع به اين مخلوق نگريسته است. علامه جعفرى به چهار دليل دقيقترين و كاملترين نوع انسان شناسى را منحصر به نهج البلاغه مى داند :
1ـ رابطه اى كه حضرت على عليه السلام با خود داشته هيچ فردى جز معصومين تا كنون با خود نداشتهاند.
2ـ حوادث گوناگونى كه در طول حيات آن امام به سراغش آمده به گونهاى بود كه گويى جهان هستى و تاريخ بشرى نمونه همه حقايق و رويدادهايى را كه در نهاد و صور آن دو قلمرو بوده و خواهد بود، براى او نشان داده است.
3ـ تصفيه و تزكيه درونى على عليه السلام سبب شد تا او به برترين راه در شناسايى انسان نايل گردد.
4ـ آن حضرت احاطهاى دقيق بر قرآن كريم يعنى مهمترين كتاب انسانشناسى داشت. (6)
اواخر عمر و كار ناتمام
آن انديشمند والاگهر در اواخر عمر مشغول نگارش جلد بيست و هشتم ترجمه و شرح نهج البلاغه [1] بود و آرزويى خاص داشت كه بتواند كار اين تفسير را به پايان برساند، چنانكه در هنگام معالجه و مبارزه با بيمارى سرطان كه به سراغش آمده بود مى گفت: قرار شده پس از بازگشت به تهران، دوستان اتاقى در شميرانات كه هواى بهترى دارد اجاره كنند تا بروم و در آنجا كه هواى مناسبترى دارد اين كارها را به جايى برسانم، آقا، اين نهج البلاغه عجب دريايى است، از نوجوانى و جوانى با اين كتاب انس داشته ام. (7)
اما گويا تفسير ايشان بر نهج البلاغه تا خطبه 185 (متجاوز از حدود يك سوم نهج البلاغه) بيشتر ادامه نيافت و نا تمام ماند، البته در سالهاى پايانى حيات دنيوى موفق گرديد اين كتاب گران سنگ را بطور كامل ترجمه كند. (8)
وفات
استاد محمدتقي جعفري فيلسوف و انديشمند بزرگ دنياي اسلام، 25 آبان سال 1377 در سن 73 سالگي، در اثر سكته مغزي در يكي از بيمارستانهاي لندن به ديار باقي شتافت.پيكر اين عالم فرزانه در جوار امام رضا (ع) به خاك سپرده شد.
Links
[1] http://farsi.balaghah.net/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%DB%8C/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87