ناتوانى ، آفت و شكيبايى ، شجاعت و زُهد ، ثروت و پرهيزكارى ، سپرِ نگه دارنده است : و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى .
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  معارف نهج البلاغه (مباحث علمی)  >  ارتباط نهج البلاغه با ساير علوم

ارتباط نهج البلاغه با ساير علوم

 مقدمه :

     پرواضح است که نهج البلاغه به عنوان اخ القرآن که مشحون از معارف عظيم الهي است از زبان کسي که بفرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که من شهر علمم و علي دروازه آن است  ، پس هرکس که مي خواهد به اين شهر درآيد بايد از دروازه آن وارد شود صادر شده و مي دانيم که آن امام در معرفي خود مي فرمايد  که  من به طرق آسمان داناتر از راههاي زمينم و هرآنچه مي خواهيد از من بپرسيد قبل از آنکه مرا از دست دهيد . لذا اثر چنين شخصيت با عظمتي چنان حائز اهميت است که مي تواند از ابعاد گوناگون مورد کنکاش قرار گيرد . زيرا آنچه که هم اکنون بنظر مي رسد بسياري از مسائلي است که امير مؤمنان (علیه السلام) در آن عصر و در آن فضا براي مردم بيان مي نموده و چه بسا مردم از درک تمام و کمال آن ناتوان بودند با گسترش علوم و ارتقاي سطح معلومات عمومي و تلاشهاي دانشمندان علوم گوناگون ، کم کم پرده ابهام از چهره سخنان آن حضرت برداشته مي شود و انسانهاي کنوني تا حدودي به ابعاد انديشه آن امام همام (علیه السلام) پي مي برند .

     از اين رو در اين مقال به بررسي نهج البلاغه و ارتباط آن با ساير علوم در حد وسع مي پردازيم و با تفحص در اين کتاب ارزشمند و احصاء نکات مرتبط با ديگر معارف ، گامي کوتاه در بازشناخت آن بر مي داريم .

واژگان کليدي :کيهان : جهان ، دنيا ، گيتي؛روان شناسي : دانش توصيف دقيق نفسانيات و يافتن قوانين آنها؛بهداشت : حفظ صحت ، نگاهداري تندرستي بدن؛مديريت : مدير بودن ، مديري

کيهان  شناسي :

يکي از علوم  مترقي که بسياري از کشورهاي  پيشرفته جهان از ساليان متمادي با صرف هزينه هاي بسيار گزاف سعي در شناخت راز آفرينش آسمانها و زمين داشته و اين تلاشها همچنان نيز ادامه دارد کيهان شناسي sky logy   است . حال آنکه حدود چهارده قرن قبل با توجه به فضاي علمي آن عصر ، مي بينيم که علي (علیه السلام) چنان به توصيف دقيق چگونگي خلق آسمانها و زمين پرداخته  و راز اين  معماي بزرگ را مي گشايد و مي فرمايد :

ثُمَّ أَنْشَأَ ـ سُبْحَانَهُ ـ فَتْقَ الاَْجْوَاءِ، وَشَقَّ الاَْرْجَاءِ، وَسَكَائِكَ الَهوَاءِ، فأَجازَ فِيهَا مَاءً مُتَلاطِماً تَيَّارُه، مُتَراكِماً زَخَّارُهُ، حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ، وَالزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ، فَأَمَرَها بِرَدِّهِ، وَسَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ، وَقَرنَهَا إِلَى حَدِّهِ، الهَوَاءُ مِنْ تَحْتِها فَتِيقٌ، وَالمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ. ُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا، وَأَدَامَ مُرَبَّهَا، وَأَعْصَفَ مَجْرَاها، وَأَبْعَدَ مَنْشَاهَا، فَأَمَرَها بِتَصْفِيقِ المَاءِ الزَّخَّارِ، وَإِثَارَةِ مَوْجِ البِحَارِ، فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ، وَعَصَفَتْ بهِ عَصْفَهَا بِالفَضَاءِ، تَرُدُّ أَوَّلَهُ عَلَى آخِرِهِ، وَسَاجِيَهُ عَلَى مَائِرِهِ، حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ، وَرَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ، فَرَفَعَهُ فِي هَوَاء مُنْفَتِق، وَجَوٍّ مُنْفَهِق، فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَموَات، جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفا، وَعُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَسَمْكاً مَرْفُوعاً، بِغَيْر عَمَد يَدْعَمُهَا، وَلا دِسَار يَنْظِمُها. ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزينَةِ الكَوَاكِبِ، وَضِياءِ الثَّوَاقِبِ، وَأَجْرَى فِيها سِرَاجاً مُسْتَطِيرا، وَقَمَراً مُنِيراً: في فَلَك دَائِر، وَسَقْف سَائِر، وَرَقِيم مَائِر[1].

     پس از آن خداوند طبقات جو را ازهم گشود،و اطراف آن را باز كرد و فضاهاى خالى را ايجاد نمود،و در آن آبى كه‏امواج متلاطم آن روى هم مى‏غلطيد،جارى ساخت، و آن را بر پشت‏بادى شديد،و طوفانى‏كوبنده حمل نمود،پس از آن باد را به باز گرداندن آن فرمان داد،و بر نگهداريش آن رامسلط ساخت،و به حدى كه بايد،مقرون نمود،فضاى خالى در زير آن گشوده و آب دربالاى آن در حركت‏بود،سپس خداوند طوفانى برانگيخت كه جز متلاطم ساختن آن آب كارديگرى نداشت،و بطور مداوم امواج آب را در هم مى‏كوبيد، طوفان بشدت مى‏وزيد،و از نقطه‏اى دور سرچشمه مى‏گرفت‏بعد از آن به آن فرمان داد تا آبهاى متراكم و امواج عظيم آب رابر هم زند،و امواج اين درياها را به هر سو بفرستد،پس آن را همانند مشكى به هم زد.و با همان شدت كه در فضا مى‏وزيد بر امواج آب نيز حمله‏ور شد،از اولش برمى‏داشت وبه آخرش فرو مى‏ريخت،و قسمتهاى ساكن آب را به امواج متحرك مى‏پيوست،آبها روى‏هم انباشته شدند،و همچون قله كوه بالا آمدند،و امواج روى آب كفهائى بيرون فرستادو آن را در هواى باز و جوى وسيع بالا برد،و از آن هفت آسمان را پديد آورد، آسمان‏پائين را همچون موج مهار شده،و آسمان برترين را همچون سقفى محفوظ و بلند قرارداد،بدون اينكه نياز به ستونى براى نگهدارى آن باشد،و نه ميخهائى كه آن را به بندد، سپس آسمان پائين را به وسيله كواكب و نور ستارگان درخشان زينت‏بخشيد و در آن‏چراغى روشنى بخش و ماهى نور افشان به جريان انداخت،كه در مدارى متحرك و صفحه‏اى‏جنبنده بگردند

    نکته حائز اهميت اين است که امام (علیه السلام) در ذيل سخنان خود به علوم geology  شناخت طبقات زمين اشاره مي نمايد .

كَبَسَ الاَْرْضَ عَلى مَوْرِ أَمْوَاج مُسْتَفْحِلَة، وَلُجَجِ بِحَار زَاخِرَة، تَلْتَطِمُ أَوَاذِيُّ أمْواجِهَا، وَتَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِها، وَتَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِيَاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَسَكَنَ هَيْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِهَا، وَذَلَّ مُسْتَخْذِياً إِذْ تَمعَّكَتْ عَلَيْهِ بِكَوَاهِلِهَا، فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ، سَاجِياً مَقْهُوراً، وَفِي حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِيراً، وَسَكَنَتِ الاَْرْضُ مَدْحُوَّةً فِي لُجَّةِ تَيَّارِهِ، وَرَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَاعْتِلاَئِهِ، وَشُمُوخِ أَنْفِهِ وَسُمُوِّ)غُلَوَائِهِ، وَكَعَمَتْهُ عَلَى كِظَّةِ جَرْيَتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ، وبَعْدَ زَيَفَانِ وَثَبَاتِهِ[2].

 (خشگيهاى)زمين را بر روى امواج پر هيجان و درياهاى مملو از آب قرار داد،قسمتهاى بالاى امواج را متلاطم ساخت و آنها كه بهم مى‏خوردند سخت‏به حركت درآوردتا رويه‏اى از كف،همانند كفهاى دهان شتر هنگام مستى،بر روى‏آنها پديد آمد،سپس قسمتهاى سركش آب بر اثر سنگينى خضوع نموده هيجان آنها بر اثرتماس با سينه زمين فرو نشست زيرا زمين با پشت‏بر آن مى‏غلطيد و آن همه سر و صدا كه در اثر امواج پيدا شده بودساكن و آرام شد و همچون اسب افسار شده،اسير و رام گرديد.

     و خشکي هاى زمين در دل امواج گسترده شد،و آب را از كبر و غرور و خودبينى و نشاط بى‏حد باز داشت،و از شدت حركتش كاست. و بعد از آنهمه حركت،ساكن شد،و پس آن همه جست و خيز متكبرانه به جاى‏خويش ايستاد.

 

روان شناسي :

از جمله علوم  مترقي  که از جايگاه ويژه اي در جهان برخوردار است علم روانشناسي psychology  است که به شناخت بيماريهاي روح و روان پرداخته و در بهبود آن اقدام مي نمايند . با مراجعه به نهج البلاغه در مي يابيم که امام اول شيعيان (علیه السلام) در لابلاي سخنان خود به مسائلي مي پردازد که بيانگر مفاهيم روانشناسي است که به نمونه هايي از آن مي پردازيم .

ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادباراً . فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها . فان القلب اذا اکره عمي[3]

دلها را روي آوردن و پشت کردني است . پس دلها را آنگاه به کار واداريد که خواهشي دارند و روي آوردني. زيرا اگر دل را به اجبار به کار واداري کور مي گردد .

ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان . فابتغوا لها طرائف الحکم[4]

همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مي شوند . پس براي شادابي دلها ، سخنان زيباي حکمت آميز را بجوييد .

لا تري الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً[5]

نادان را يا تندرو و يا کند رو مي بيني

 

شناخت حيوانات :

امام علي (علیه السلام) در جاي جاي نهج البلاغه به گونه هاي مختلف حيوانات اشاره داشته و در بيان خود به توصيف دقيق آنها مي پردازد که امروزه از آن به علم زوئولوژي zoology  ياد مي شود . گفتار حضرت در اين باب به علوم گوناگون التفات دارد که در اين دوران دانشمندان فراواني پيرامون آنها به تحقيق و تفحص مشغولند . از ميان علوم مي توان به انتومولوژي entomology   اشاره نمود که به شناخت حشرات و سبک زندگي و تأثير و تأثرات آن بر جهان هستي مي پردازد ، هرچند که دانشمندان با تمام پيشرفت هايي که در اين حوزه داشته اند تا کنون نتوانسته اند به تمام جزئيات و رموز اين موجودات ريز اندام پهنه هستي پي ببرنند و هنوز مجهولات بسياري در پيش دارند .

امام علي (علیه السلام) در شگفتي آفرينش جاندران کوچک مي فرمايد :

فَسُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ  وَالْهَمَجَةِ  إلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَالاَْفْيِلَةِ! وَوَأَى  عَلَى نَفْسِهِ أَلاَّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلاَّ وَجَعَلَ الْحِمَامَ  مَوْعِدَهُ، وَالْفَنَاءَ غَايَتَهُ[6].

‏منزه است آنكس كه حتى براى مورچگان ريز و پشه‏هاى خرد دست و پا آفريد و بزرگترين‏موجودات يعنى ماهيان بزرك،نهنگان و فيلها را بوجود آورد،و مقرر داشت هر شبهى كه‏بجنبد و روح در آن نفوذ كند مرك،پايان آن،و فناء و سر انجامش باشد.

و در توصيف ملخ اين چنين سخن مي راند :

خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَأَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ، وَجَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَفَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَجَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَنَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَمِنْجَلَيْنِ  بِهِمَا تَقْبِضُ، يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهمْ، وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا ، وَلَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِم، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا ، وَتَقْضِي مِنْهُ شَهَوَاتِهَا، وَخَلْقُهَا كُلُّهُ لاَ يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً[7].

خداوند براى او دو چشم سرخ،دو حدقه،همچون‏ماه تابان،و گوش پنهان،آفريده و دهانى به تناسب خلقتش به او داده:حواسى نيرومندو دو دندان كه با آنها(شاخه‏هاى گياهان و برگهاى درختان را)چيده و جدا مى‏كند و دو وسيله‏همچون داس كه با آنها خوراكش را جمع آورى مى‏نمايد.كشاورزان براى زراعت‏خود از آنها مى‏ترسند و قادر بر دفعشان نيستند حتى اگر همه دست‏بدست هم بدهند،آنها همچنان نيرومندانه پيش مى‏آيند تا وارد كشت زار شوند و آنچه ميل داشته باشند بخورند.در حالى كه تمام پيكرشان به اندازه يك انگشت‏باريك نيست!

و نيز در در توصيف مورچه  که امروزه از آن به ميرموکولوژي myrmecology   ياد مي کنند اينگونه مردم را مورد خطاب قرار داده و سبک زندگي اين موجود را بر مي شمرد .

انْظُرُوا إِلَى الَّنمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لاَ تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلاَ بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَصَبَتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وُرُودِهَا لِصَدَرِهَا ......... وَلَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أُكْلِهَا، وَفِي عُلْوهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي الجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِبَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَّأسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً[8]!

به همين مورچه با آن جثه كوچك و اندام‏ظريفش بنگريد كه چگونه لطافت‏خلقتش ، با چشم و انديشه درك نمى‏گردد، نگاه كنيد چگونه روى‏زمين راه مى‏رود و براى بدست آوردن روزيش تلاش مى‏كند،دانه‏ها را به لانه نقل مينمايد، و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى‏كند.در فصل گرما براى زمستان،و به هنگام امكان، براى زمانى كه جمع كردن برايش ممكن نيست،ذخيره مى‏كند، اگر در مجارى خوراك،و قسمتهاى بالا و پائين دستگاه گوارشش‏و عضلات و اعضائى كه براى حفظ اين دستگاه آفريده،و چشمها و گوشهايش،انديشه نمائى‏در تعجب فرو رفته و به شگفتى خلقتش اعتراف خواهى كرد،و از توصيف آن به زحمت‏خواهى افتاد .

ايشان در خصوص  خفاش به  معرفي  اجمالي  سيستم بينايي او که براي پرواز و شکار از چشم خود استفاده نمي کند مي پردازد .

لازم به ذکر است که خفاش از سيستمي که به مانند يک دستگاه رادار امواج ماوراء صوت ارسال مي نمايد بهره مي گيرد . و وقتي که آن موج به مانعي برخورد مي کند منعکس شده و با گوش خود موانع را تشخيص مي دهد .

وَجَاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ في الْـتَِماسِ أَرْزَاقِهَا; فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ، وَلاَ تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ[9].

و شب را چونان چراغي برمي گزيند که در پرتو تاريکي آن روزي خود را جستجو مي کند و سياهي شب ديده هاي او را نمي بندد و بخاطر تاريکي زياد از حرکت و تلاش باز نمي ايستد .

وَجَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ، كَأَنَّهَا شَظَايَا الاْذَانِ، غَيْرَ ذَوَاتِ رِيش وَلاَ قَصَب، إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً، لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَلَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ.
تَطِيرُ وَوَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِيٌ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَيَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ، لاَيُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ[10]

از گوشتها براى آنها بالهائى آفريد تا بدان وسيله به هنگام نياز پرواز كنند، اين‏بالها گوئى لاله‏هاى گوشند ولى بالهاى بدون پر و بدون نى‏هائى در ميان آن! اما مواضع رگها به روشنى پيدا است.دو بال دارند نه آنقدر نازك كه بشكنند و نه آنقدرضخيم كه سنگينى كنند!(عجيب اينكه)آنها مى‏پرند در حالى كه جوجه‏هايشان به آنها چسبيده و به‏مادرانشان پناه جسته‏اند.هر زمان مادران بنشينند همراه آنانند،و هر گاه به پرواز آيند باآنان در حركتند،و تا آندم كه پر و بال و اعضاى پيكر اين جوجه‏ها محكم نگردد از آنها جدانمى‏شوند.

وي در توصيف پرندگان که بيانگر علم ارنيتولوژي ornithology  است به بيانگر آفرينش طاوس پرداخته و جزئيات اندام اين مخلوق زيباي الهي را براي مخاطبين بازگو مي کند .

لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ، وَمَخْرَجُ عَنُقِهِ كالاْبْرِيقِ، وَمَغَرزُهَا  إلَى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْـيَـمَانِيَّةِ، أَوْ كَحَرِيرَة مُلْبَسَة مِرْآةً ذَاتَ صِقَال، وَكَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَر أَسْحَمَ; إلاَّ أنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ، وَشِدَّةِ بَرِيقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ، وَمَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الاُْقْحُوَانِ، أَبْيَضُ يَقَقٌ، فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ يَأْتَلِقُ. وَقَلَّ صِبْغٌ إلاَّ وَقَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْط، وَعَلاَهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَبَرِيقِهِ، وَبَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَرَوْنَقِهِ[11]

و در موضع يال كاكلى سبز رنگ و پرخال برايش قرار داده شده،گردنش،همچون ابريق،و از گلوگاه تا روى شكمش به رنگ وسمه‏يمانى است،و يا همچون حريرى است كه بر تن كرده،و چون آئينه‏اى صيقلى مى‏درخشد،بر اطراف سر وگردنش گوئى معجرى است كه زنى آن را بر سر و گردن پيچيده،ولى به نظر ميرسد كه ازكثرت شادابى و براقى،رنگ سرسبز و پر طراوتى با آن ممزوج شده،و در كناره گوشش‏خطى باريك همچون نيش قلم برنك گل بابونه بسيار سفيدى كشيده شده،اين خط با آن سفيديش‏در ميان آن سياهى جلوه‏اى ديدنى بخود گرفته، كمتر رنگى در جهان ميتوان يافت كه طاووس‏از آن بهره نگرفته،اما اين رنگها با جذابى فوق العاده و براقى و درخشش حرير مانند وصفهايش،از دگر رنگهاى جهان طبيعت‏برترى يافته.

در پايان اين بخش سخن را با گفتاري از ايشان در حمايت از حيوانات به پايان مي برم که فرمود :

فانک مسئولون حتي عن البقاع و البهائم[12]

شما در پيشگاه خداوند مسئول خانه ها و حيوانات هستيد .

که ما امروزه شاهد انجمن حمايت از حيوانات بوده که در جهت حمايت از نسل حيوانات و جلوگيري از انقراض آنها تلاش مي کنند .

بهداشت :

چنانچه هدف از بهداشت که عبارت از تأمين  ، حفظ و بالا بردن سطح سلامت است [13] بر مي آيد هر گونه تلاشي که جهت دور نمودن عوامل بيماري زا در جسم و به تبع آن روان انسان رخ دهد  رعايت بهداشت  اطلاق مي شود . در تحقق اين ضرورت ، رعايت نکات بهداشتي متوليان امر توصيه مي گردد که در اين مجال ما به آن نخواهيم پرداخت بلکه به توصيه هاي امام علي (علیه السلام) مي پردازيم که چگونه آن بزرگوار با تکيه بر آموزه هاي ديني ، ضرورت توجه به اين اصل مهم را متذکر شدند .

همانگونه که مي دانيم يکي از آفات سلامت انسان ، پرخوري است که در اين باره روايات فراواني وجود دارد [14]. حضرت در مذمت اين امر ناپسند مي فرمايد :

فما خلقت ليشغلني اکل الطيبات ، کالبهيمه المربوطه ، همها علفها او المرسله شغلها تقممها تکترش من اعلافها و تلهو عما يراد بها[15]

آفريده نشده ام که غداهاي لذيذ و پاکيزه مرا سرگرم سازد ، چونان حيوان پرواري که تمام همت او علف و يا چون حيوان رها شده که شغلش چريدن و پرکردن شکم بوده و از آينده خود بي خبر است .

امام (علیه السلام) پرخوري را عامل قطع ارتباط با خدا دانسته و يکي از راههاي اطاعت را پرهيز از شکم بارگي مي دانند .

و اضمروا بطونکم [16]

با پرهيز از شکم بارگي به اطاعت از خدا برخيزيد .

 ونيز مي فرمايد :

لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ: وَذلِكَ الْقَلْبُ، وَلَهُ مَوَادّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَأَضْدَادٌ مِنْ خِلاَفِهَا، فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ،إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ، وإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ،إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِن اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَإِن أَصَابَتهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الغِنَى، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ، وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ، فَكُلُّ تَقْصِير بِهِ مُضِرٌّ، وَكُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ.[17]

به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.

پس اگر در دل اميدى پديد آيد ، طمع آن را خوار گرداند ، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد ، و اگر نوميدى بر آن چيره شود ، تأسف خوردن آن را از پاى در آورد ، اگر خشمناك شود كينه توزى آن فزونى يابد و آرام نگيرد ، اگر به خشنودى دست يابد ، خويشتن دارى را از ياد برد، و اگر ترس آن را فراگيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد.
و اگر به گشايشى برسد ، دچار غفلت زدگى شود ، و اگر مالى به دست آورد ، بى نيازى آن را به سركشى كشاند ، و اگر مصيبت ناگوارى به آن رسد ، بى صبرى رسوايش كند ، و اگر به تهيدستى مبتلا گردد ، بلاها او را مشغول سازد ، و اگر گرسنگى بى تابش كند ، ناتوانى آن را از پاى در آورد ، و اگر زيادى سير شود ، سيرى آن را زيان رساند ، پس هر گونه كُندروى براى آن زيانبار ، و هرگونه تُندروى براى آن فساد آفرين است

الا و ان من البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب . الا و ان صحه البدن تقوي القلب[18]

آگاه باشيد که فقر نوعي بلاست . و سخت تر از تنگدستي بيماري تن وسخت تر از بيماري تن ، بيماري قلب است . آگاه باشيد که همانا عامل تندرستي تن ، تقواي دل است .

امام (علیه السلام) در رعايت پوشيدن لباس مناسب در فصل سرما مي فرمايد :

توقوا البرد في اوله و تلقوه في آخره ، فانه يفعل في الابدان کفعله في الاشجار ، اوله يحرق و آخره يورق [19]

در آغاز سرما خود را بپوشانيد و در پايانش آن را دريابيد . زيرا با بدنها همان مي کند که با برگ درختان خواهد کرد : آغازش مي سوزاند و پايانش مي روياند .

 

مديريت :

امروزه نقش مديريت management در تمام عرصه هاي اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي .و ... بحدي واضح و مبرهن است که ما شاهد تعليم اين علم در مراکز علمي جهان هستيم . آنچه مسلم است اينکه ، اگر مديريت پويايي در اجراي فرايندها نباشد قطعاً آن پروژه يا نا تمام خواهد ماند و يا با اتلاف سرمايه ( مالي – انساني ) مواجه خواهد شد . با اتکاء به اين موضوع ، ما شاهد سخناني در نهج البلاغه هستيم که امام (علیه السلام) با توجه به ملاحظات مديريتي ، نکاتي را براي افراد متذکر مي شدند که بعنوان مثال مي توان به انتصاب مالک اشتر بعنوان والي مصر که جايگزين محمد بن ابي بکر مي شد اشاره کرد که حضرت دليل اين کار که حاکي از نوعي مديريت و دقت نظر در شيوه عملکرد کارگزاران است اين چنين بيان مي کنند :

و لو نزعت ما تحت يدک من سلطانک لوليتک ما هو ايسر عليک مؤنه و اعجب اليک ولايه[20]

اگر تورا از فرمانداري مصر عزل کردم ، فرماندار جايي قرار دادم که اداره آنجا بر تو آسانتر و حکومت تو در آن سامان خوشتر است .

وي در ادامه نامه ، علت جايگزيني مالک اشتر را اينگونه بيان مي کنند :

ان الرجل الذي کنت وليته امر مصر کان رجل لنا ناصحاً و علي عدوناً شديداً ناقماً

همانا مردي را فرماندار مصر قرار دادم که  نسبت به ما خيرخواه و به دشمنان ما سخت گير و درهم کوبنده بود .

امام (علیه السلام) در نامه اي به قثم بن عباس که فرماندار مکه بود شرط مديريت صحيح در اداره مملکت را چنين بر مي شمرد :

فاقم علي ما في يديک قيام الحازم الصليب و الناصح اللبيب التابع بسلطانه المطيع لامامه و اياک و ما يعتذر منه و لا تکن عند النعماء بطراً و لا عند البأساء فشلاً[21] 

در اداره امور خود هوشيارانه و سرسختانه استوار باش ، نصيحت دهنده اي عاقل ، پيرو حکومت و فرمانبردار امام خود باش . مبادا کاري انجام دهي که به عذر خواهي روي آوري . نه به هنگام نعمت ها شادمان و نه به هنگام مشکلات سست باش.

عوامل محيطي :

امروزه نقش محيط و تأثير آن بر شخصيت انسانها غير قابل انکار است و دانشمندان اين حوزه در نقش يافتن خلق و خوي آدمي در کنار ديگر عوامل ، عامل محيطي را نيز دخيل مي دانند . اين دانش که به علم اکولوژي echology   معروف است به تأثير عوامل زيست محيطي و جغرافيايي در افکارو اخلاق انسان مي پردازد .

امام علي (علیه السلام) با توجه به اين دانش در ماجراي جنگ جمل به نکوهش اهل بصره مي پردازد و نقش عوامل ياد شده را اين چنين بر مي شمرد :

ارضکم قريبه من الماء بعيده من السماء . خفت عقولکم و سفهت حلومکم[22]

سرزمين شما به آب نزديک و از آسمان دور است . عقل هاي شما سست و افکار شما سفيهانه است .

همانگونه که پيداست امام علي (علیه السلام) در بيان خود عامل محيطي و محدوده جغرافيايي بصره را علت  سفاهت عقل بصريان دانسته است .

 

تاريخ :

نگاه به گذشته و آگاهي از شيوه زندگي پيشينيان آموزگار خوبي براي نسل حاضر است تا با عبرت پذيري از وقايع خوب و بد ، درست و نادرست آباء و اجداد و تجربيات تلخ و شيرين آنان ، تصميمات درست و متقني اتخاذ کنند . مؤيد اين سخن ، وصيت امام علي (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) است که فرمود :

و الآخذ بما مضي عليه الا ولون من آبائک و الصالحون من اهل بيتک فانهم لم يدعوا ان نظروا لانفسهم کما انت ناظر و فکروا کما انت مفکر[23]

پيمودن راهي است که پدرانت ، و صالحان خاندانت پيموده اند . زيرا آنان آنگونه که تو در امور خويشتن نظر مي کني در امور خويش نظر داشتند و همانگونه که تو درباره خويشتن مي انديشي نسبت به خودشان مي انديشيدند .

خاطر نشان مي گردد که اساس نظر امام (علیه السلام) در رجوع به گذشته ، عبرت پذيري از آثار پيشينيان است که در جاي جاي نهج البلاغه به آن پرداخته شده است .

عباد الله ان الدهر يجري بالباقين کجريه بالماضيين . لا يعود ما قد راي منه و لا يبقي سرمداً فيه . آخر فعاله کاوله متشابهه اموره متظاهره اعلامه[24]

بندگان خدا ، روزگار بر آيندگان چنان مي گذرد که بر گذشتگان گذشت . آنچه گذشت باز نمي گردد و آنچه هست جاويدان نخواهد ماند . پايان کارش با آغاز آن يکي است . ماجراها و رويدادها ي آن همانند يکديگرند و نشانه هاي آن آشکار است .

 

منابع و مآخذ

1-    اصفهاني – محمد مهدي – آيين تندرستي – معاونت بهداشتي دانشگاه علوم پزشکي قم – چاپ سوم - 1384

2-    شريف رضي – نهج البلاغه – ترجمه محمد دشتي – انتشارات موسسه انتشاراتي موعود اسلام – قم – 1379

3-    معين – محمد – فرهنگ فارسي معين – انتشارات نامن – تهران – 1384

 

پی نوشتها

[1] - خطبه / 1

[2] - خطبه / 91

[3] - حکمت / 193

[4] - حکمت / 91

[5] - حکمت / 70

[6]  - خطبه / 165

[7] -خطبه / 185

[8] - خطبه / 185

[9] - خطبه / 155

[10] - همان - 155

[11] - خطبه / 165

[12] - خطبه / 167

[13] - محمد مهدي اصفهاني – آيين تندرستي – ص 19

[14] - وسائل الشيعه – ج 6 – ص 406 – محاسن برقي- ص 439 : امام علي (علیه السلام) فرمودند : اگر مردم در تغذيه ميانه روي کنند بدنهايشان اعتدال و سلامت خواهد يافت .

[15] - نامه / 45

[16] - خطبه - / 183

[17] - حکمت /108

[18] - حکمت / 388

[19] - حکمت / 128

[20] - نامه / 34

[21] - نامه / 33

[22] - خطبه / 13

[23] - نامه / 33

[24] - خطبه /157

نویسنده:محمد رضا باغبانزاده؛کارشناس پژوهش اداره کل تبليغات اسلامي گيلان