علم دو گونه است: علم فطرى و علم اكتسابي؛ اگر هماهنگ با علم فطري نباشد سودمند نخواهد بود.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اخلاقی)  >  آسيب شناسي اخلاقي از ديدگاه نهج البلاغه(2)

آسيب شناسي اخلاقي از ديدگاه نهج البلاغه(2)

 1-4. ظلم و بي عدالتي
 
از ديدگاه امام علي(عليه السلام) در سايه ي عدالت تعادل و آرامش بر جامعه حاکم شده و زمينه ي تکامل و رشد معنوي انسان فراهم مي آيد. عدالت روشي مطمئن و قانوني عام و جهان شمول است که آدميان براي رسيدن به سعادت بايد از آن عبور نمايند. شاخصه ي جامعه ديني نيز برقراري عدالت است.
عدالت خواهي و عدالت گرايي از جمله فضائل اخلاقي است که در بيانات امام علي(عليه السلام)مورد توجه قرارگرفته و سيره ي عملي ايشان در حکومت حاکي ازآراستگي امام علي(عليه السلام)به اين فضيلت اخلاقي است. زيرا عدالت در بنياد و مبادي اخلاقي امام اصلي است که با اصول ديگري پيوند دارد و طبيعتي است که ممکن نيست او خود را بر ضد آن وادارد، تا آنجا که گويي اين عدالت ماده اي است در ارکان جسمي و ساختمان بدني او؛ در واقع عدالت خوني است درخونش و روحي است در روحش (جورداق 63/1).
از ديدگاه امام علي(عليه السلام) يکي از مهم ترين عوامل سقوط و انحطاط جوامع و تمدن ها، ستم بر مردم است. رعايت عدالت و حاکميت آن بر روابط و مناسبات اجتماعي، از جمله مهمترين اصول اخلاقي است که حافظ سلامت و تداوم نظام اجتماعي است؛ با رعايت عدل و انصاف دوستي و مودت شکل مي گيرد و پايدار مي ماند (خوانساري 315/4). عطوفت و محبت در روابط انساني، با ظلم و بي عدالتي رخت بر مي بندد(همان412/6).
1-5. تندخويي و خشونت
 حسن خلق و خوش رفتاري، يکي از اصول مسلم اخلاقي است. که مورد توجه و سفارش معصومين(عليهم السلام) نيز بوده است. از ديدگاه امام علي(عليه السلام) رفق و مهرورزي عامل اتحاد و همبستگي است و از ويژگي ها و خصوصيت هاي خردمندان است. در مقابل خشونت و تندي با مردم در حکم جنگ با خدا تلقي مي شود، چنانکه فرمود:و لا تنصبن نفسک لحرب الله فانه لا يدي لک بنقمته و لا غني بک عن عفوه و رحمته و لا تندمن علي عفو و لا تبجحن بعقوبه و لا تسرعن الي بادره وجدت منها مندوحه؛
و مبادا خود را براي جنگ با خدا آماده سازي که تو را توانايي خشم او نبوده، از بخشش و مهربانيش بي نياز نيستي، و هرگز از بخشش و گذشت پشيمان و به کيفر شاد مباش و به خشمي که مي تواني مرتکب نشوي شتاب منما (نهج البلاغه، نامه 53).
امام علي(عليه السلام) در فراز فوق، پس از امر به مهرورزي، خشونت و تندي با افراد را مصداقي ازجنگ و ستيز با خدا مي داند. در نتيجه اهميت مهرباني و مدارا با مردم نزد امام تبيين مي شود.
نيروي محبت، ازنظر اجتماعي، نيروي عظيم و مؤثري است. بهترين اجتماع، اجتماعي است که با نيروي محبت اداره شود. محبت عامل مهمي در پايداري و ادامه ي حيات جوامع انساني و تمدن ها است. قرآن خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولک؛
پس به [برکت] رحمت الهي، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدي، و اگر تندخو و سخت دل بودي قطعاً از پيرامون تو پراکنده مي شدند. پس، از آنان درگذر و بر ايشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن، و چون تصميم گرفتي بر خدا توکل کن، زيرا خداوند توکل کنندگان را دوست مي دارد(آل عمران/159).
در اينجا علت گرايش مردم به پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) ميزان محبتي است که نبي اکرم نسبت به مردم مبذول مي داشت. بر همين اساس امام(عليه السلام) در آغاز نامه ي خود به مالک فرمود:و اشعر قلبک الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن عليهم سبعا ضاريا؛
مهرباني با مردم را پوشش دل خود قرار دهد و با همه دوست و مهربان باشد، مبادا همچون حيوان شکاري باشي که خوردن آنها را غنيمت داني (نهج البلاغه، نامه 53).
آن حضرت همچنين در آغاز فرمان حکومتي خود به عبدالله بن عباس چنين فرمود:سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک و اياک و الغضب فانه طيره من الشيطان؛
با مردم به هنگام ديدار در مجالس رسمي و در مقام داوري گشاده رو باش و از خشم بپرهيز که سبک مغزي به تحريک شيطان است (نهج البلاغه، نامه 76).
در نامه اي به محمدبن ابي بکر چنين فرمود:فاحفض لهم جناحک و الن لهم جانبک و ابسط لهم وجهک؛
بالت را براي ايشان بخوابان (با همگان فرو تن باش) و پهلويت را بر ايشان هموار دار(کاري کن که همه از رفتارت سود برند) و با آنان گشاده رو باش (نهج البلاغه، نامه 27).
امام علي(عليه السلام) محبت و رفق را تا آن اندازه مهم مي داند که از آن به عنوان رأس سياست ياد مي کند (آمدي 371/1) و از مهرورزي و خوش خلقي نيز با عنوان بهترين سياست ياد مي کند (همان/294). زيرا خشونت عامل تفرقه و جدايي دلها است. افزون بر اين فضايي رعب انگيز و ناامن در سطح جامعه ايجاد مي کند.
1-6. تکبر و خودخواهي
 ارزش هاي اخلاقي با هر نوع خودخواهي و خودکامگي در تضاد است. اين رذيله ي اخلاقي آسيب هاي جدي را بر پيکره ي نظام اخلاقي وارد مي آورد. بنابراين امام علي(عليه السلام) هميشه تلاش مي کردند تا زمينه ها و بسترهاي خودخواهي در عرصه هاي گوناگون را بزدايد؛ تدابير اجتماعي و عملکرد امام در عرصه ي حکومت و سياست، نشانگر اهتمام ايشان به اين موضوع است.
امام علي(عليه السلام) ضمن نامه اي به مالک اشتر فرمود:ولا تقولن اني مومر آمر فاطاع فان ذلک ادغال في القلب و منهکه للدين و تقرب من الغير؛
مگو من مأمورم و امر مي کنم پس بايد فرمان مرا بپذيريد و اين روش سبب فساد و خرابي دل و ضعف و سستي دين و تغيير و زوال نعمت ها گردد (نهج البلاغه، نامه 53).
خودخواهي، انسان را به سرکشي و تعدي مي کشاند و اين امر با اهداف حاکميت ديني که بر مبناي رعايت رفق و مداراست، منافات دارد. زيرا با ظهور اين پديده ي شوم، بين افراد اجتماع، حقوق مردم و رعايت کرامت آنها، زير پا گذاشته شده و اموال آنها چپاول مي گردد.
به تعبير ديگر، ناتوان ترين افراد، آن انسان نمايي است که معناي قدرت را نشناخته و قدرت را وسيله ي خودکامگي و استبداد تلقي کند و همه ي اصول و حقايق و شخصيت خود را پايمال کند. چنين موجود حقيري به تعبير قرآن کريم کوس «انا ربکم الاعلي؛ النازعات/24؛» سر مي دهد و خود را همسان خدا مي پندارد و براي خود عظمت و جبروت الهي قائل مي شود و بيان مي دارد که به هر حال من بايد اطاعت شوم. (جعفري/202). نظر دقيق درباره ي زوال و سقوط تمدن ها و مديريت ها اين حقيقت را روشن مي سازد، علت اصلي زوال و سقوط تمدن ها و جوامع انساني را منيت و خودخواهي ناشي شده است. براي ظلم هيچ معنايي جز اين وجود ندارد که هستي و خواسته هاي ديگران زماني معني مي دهد که يک شخص آن را بخواهد (جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه 167/5).
1-7. سخن چيني
 
در فرهنگ اسلام، سخن چيني ازجمله رذايل اخلاقي است. در کلام معصومين(عليه السلام)سخن چينان، بدترين مخلوقات اند و بهشت نيز بر آنها حرام است (کليني 274/2). پذيرش و مقبوليت اجتماعي فرد سخن چين، خطري جدي براي جامعه ديني است. زيرا سلب اعتماد و امنيت شده و عامل ايجاد تفرقه و پراکندگي مي شود.
امام علي (عليه السلام) خطاب به کارگزاران حکومت سفارش کرده اند:
و ليکن ابعد رعيتک منک و اشنوهم عندک اطلبهم لمعايب الناس... و لا تعجلن الي تصديق ساع فان الساعي غاش و ان تشبه بالناصحين؛
و بايد از رعيت کسي را بيش از همه دور و دشمن داشته باشي که به گفتن زشتي هاي مردم اصرار دارد... و در تصديق و باور داشتن بدگو و سخن چين شتاب منما، زيرا سخن چين، خيانتکار و فريب دهنده است هر چند خود را به صورت پند دهندگان درآورد (نهج البلاغه، نامه 53).
زيرا فرد سخن چين بر تعاملات اجتماعي تأثير به سزايي دارد و از نتايج آن «سوءظن» است، که در اين صورت، اعتماد عمومي دچار آسيب مي شود و ارتباطات اجتماعي و تعاملات انساني از شکل صحيح خود خارج شده و رنگ و بوي خصومت مي گيرد.
1-8. تملق و چاپلوسي
 تملق از جمله رذائل اخلاقي است که نقش مهمي در آسيب پذيري نظام جامعه ديني دارد. امام علي(عليه السلام) در تعريف چاپلوسي مي فرمايد:
الثناء باکثر من الاستحقاق ملق...؛
ستودن بيش از آنچه شايسته است چاپلوسي مي باشد (نهج البلاغه حکمت 339).
ميدان دادن به افراد متملق و چاپلوس، اصل مهم انتقاد و نقد و نظر را به چاپلوسي و تملق تبديل مي کند. امام علي(عليه السلام) سرمنشأ اين رذيلت را حماقت فرد مي داند (خوانساري87/3)؛ و خود و ديگران را از اين آسيب برحذر مي دارد. چنانکه در مقابل ستايش فردي فرمود: «من از آنچه زبانت مي گويد کمترم و از آنچه دردل داري برتر؛ نهج البلاغه، خطبه 216». در منظر امام، از سخيف ترين حالات واليان، نزد صالحان جامعه، اين است که گمان شود آنها دوست دار فخر، غرور و تکبراند(نهج البلاغه، خطبه 216).
اگر در جامعه اي حق نصيحت و انتقاد آزاد باشد، روابط اجتماعي و مناسبات سياسي از سلامت بيشتري برخوردار است. زيرا در صورت آزادي بيان و گشوده بودن راه نصيحت و انتقاد است که کاستي ها و نواقص آشکار و سعي در رفع آنها مي شود. از اين رو امام علي(عليه السلام)در بياني فرمود:
من واجب حقوق الله علي العباد النصيحه بمبلغ جهدهم و التعاون علي اقامه الحق بينهم؛
و از جمله حقوق واجبه خدا بر بندگان اندرز دادن و کمک و ياري به يکديگر است براي اجراي حق بين خودشان به قدر کوشش و توانايي (نهج البلاغه، خطبه 216).
در واقع از مهم ترين آفات و عوامل عقب ماندگي جوامع، رواج روحيه ي تملق و چاپلوسي است. از اين رو ايجاد محيط نقادي و انتقادپذيري از ضروريات جامعه ديني و از راه هاي مقابله با اين آفت است. زيرا زمينه اي فراهم مي آورد که عيوب مطرح شده و ضعفها جبران شود و از گرايش به استبداد و خودکامگي جلوگيري شود.
پي نوشت ها :
 1. دانش آموخته کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران.
 منبع: فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه(النهج)؛ فاطمه دسترنج ؛شماره 30؛(پاييز 1389)، ص 170-188.