آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست كرده ، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده ، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( عبدالمحمد آیتی)  >  هنگامی که به نبرد مردم بصره میرفت ( خطبه شماره 33 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

(33) (و من خطبة له ( عليه السلام  ) عند خروجه لقتال أهل البصرة

  1. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ ابْنُ عَبَّاسِ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ
  2. فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذِهِ النَّعْلِ
  3. فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا
  4. فَقَالَ (علیه السلام)وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا
  5. ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ
  6. إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله و سلم )
  7. وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً
  8. وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً
  9. فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ
  10. وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ
  11. فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ
  12. وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ
  13. أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا
  14. حَتَّى وَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا
  15. مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ
  16. وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا
  17. فَلَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ
  18. مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ
  19. وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ
  20. وَ إِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ.

متن فارسی

 سخنى از آن حضرت (علیه السلام) هنگامى كه به نبرد مردم بصره مى رفت،

  1. عبد الله بن عباس گويد كه در «ذوقار» بر امير المؤمنين (علیه السلام) در آمدم. كفشش را وصله مى زد.
  2. مرا گفت: اين كفش به چند مى ارزد
  3. گفتم: هيچ.
  4. گفت: به خدا سوگند، كه من اين كفش را از حكومت شما بيشتر دوست دارم، مگر آنكه در اين حكومت حقى را برپاى دارم يا باطلى را برافكنم.
  5. سپس بيرون آمد و براى مردم سخن گفت و فرمود:
  6. خداوند سبحان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پيامبرى فرستاد
  7. و در ميان قوم عرب كسى نبود كه كتابى خوانده باشد
  8. يا دعوى پيامبرى كرده باشد.
  9. پس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را براند و به جايى كه بايد بنشانيد
  10. و به عرصه رستگاريشان رسانيد.
  11. پس احوالشان، چونان نيزه هايشان استقامت پذيرفت و جاى پاى محكم كردند
  12. و صخره اى كه بر آن ايستاده بودند از لرزش باز ايستاد.
  13. به خدا سوگند، كه من از افراد سپاه او بودم و بودم
  14. تا همه دشمنان روى به واپس كردند
  15. و من نه ناتوانى نمودم و نه بيم به دل راه دادم.
  16. اكنون در اين راه هم كه مى روم همانند راهى است كه با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بودم.
  17. امروز هم، باطل را برمى درم تا چهره حق از پهلوى آن آشكار شود.
  18. مرا با قريش چه كار
  19. به خدا سوگند آن زمانها كه كافر بودند، با ايشان پيكار كردم، اكنون نيز كه گمراه شده اند، با ايشان پيكار مى كنم.
  20. و همان گونه، كه در زمان  رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نبرد آنان بودم امروز نيز هم نبرد ايشانم.
قبلی بعدی