چون دنيا به كسى روى آورد ، نيكى هاى ديگران را به او عاريت دهد ، و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نيز بربايند.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >  موعظه جامع ( حکمت شماره 150 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به نامه مورد نظر، شماره نامه را وارد کنید
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

150.قَالَ (علیه السلام):

(1)  لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ [يَرْجُو] يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ‏ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ [النَّاسَ بِمَا لَمْ يَأْتِ‏] بِمَا لَا يَأْتِي يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ.

(2)إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ- [وَ] إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ .

(3)وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى.

(4)يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً يَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا يُبَادِرُ الْفَوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ  مِنْ نَفْسِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ.

(5)فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ- [اللَّغْوُ] اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ‏ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ- [يُرْشِدُ نَفْسَهُ وَ يُغْوِي غَيْرَهُ‏] يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي وَ يَسْتَوْفِي وَ لَا يُوفِي وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ‏.

[قال الرضي [رحمه الله تعالى‏] و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر]


متن فارسی

و به مردی که از آن حضرت درخواست موعظه  کرد ، فرمود :

(1)چون کسی مباش که بدون عمل کردن به آخرت امید بندد و به خاطر آرزوی دراز توبه را به تاخیر افکند . در دنیا گفتار زاهدان گوید و کار راغبان کند.
اگر از دنیا بهره اش دهند سیر نشود و اگر از آن بی بهره اش دارند قناعت نورزد. از شکر آنچه به او داده اند ناتوان است ولی خواهان بازماندهٔ بیشتر آن است. دیگران را از کار زشت بازمی دارد و خود بازنمی آیستد و به کاری که خود نمی کند به دیگران فرمان می دهد. نیکان را دوست دارد ولی کار آنان را نمی کند، و با گنهکاران دشمن است و خود یکی از آنهاست. از مرگ بیزار است از بس گناه کرده است و باز هم بر آنچه بدان خاطر از مرگ بیزار شده پافشاری دارد.

(2)چون بیمار شود از کردهٔ خود پشیمان گردد و چون عافیت یابد با خیال راحت به سرگرمی پردازد. هرگاه سلامت و تندرست باشد خودپسندی کند و چون بیمار و گرفتار شود نومید گردد. اگر بلایی به او رسد با حال درماندگی دعا کند و چون آسایشی به او رسد با فریفتگی روی بر تابد. نفسش در پندارها بر او چیره آید و او در آنچه یقین دارد بر نفس چیره نیاید. بر دیگران به کمتر از گناه خود  دارد و برای خود به بیش از عملش امید بندد.

(3)اگر بی نیاز شود سرمست و مغرورگردد و اگر بینوا شود نومید و سست گردد. در عمل کوتاه می آید و در درخواست مبالغه می ورزد. اگر شهوتی برایش دست دهد به گناه پیشدستی کند و توبه را به تأخیر افکند و اگر محتی به او روی نهد از صبر و شکیبایی که شرط آیین و دین است دور گردد. درس عبرت می دهد و خود عبرت نمی گیرد، و سخت اندرز می دهد و خود پند نمی پذیرد، از این رو گفتار دراز و افتخار آمیز گوید و از کار و عمل کم گذارد. در آنچه ناپایدار است با دیگران رقابت کند و در آنچه پایدار است به مسامحت بگذراند.

(4)غنیمت را غرامت شمارد و غرامت را غنیمت انگارد. از مرگ می هراسد و تا فرصت هست نمی شتابد. گناه دیگران را بزرگ می شمارد و بیش از همان گناه را از خود اندک میداند، و طاعت خویش را بسیار می شمارد و همان را از دیگران ناچیز میداند،

(5)از این رو بر مردم طعنه می زند و با خویش به مدارا رفتار می کند. غفلت و سرگرمی با توانگران در نظرش محبوب تر است از یاد خدا بودن با بینوایان، به نفع خود بر زبان دیگران داوری می کند و به نفع دیگران بر زیان خود داوری نمی کند . دیگران را ارشاد می کند و خود را گمراه می سازد و از رو فرمانش را می برند و خود نافرمانی می کند.حق خود را از دیگران کامل می ستاند ولی حق آنان را کاملا نمی دهد.از مردم نه به خاطر پرودگارشان می هراسد و از پرودگارش به خاطر مردم نمی هراسد.
مولف:اگر در این کتاب جز همین سخن نبود،کافی بود که پندی سودمند و حکمتی رسا و بصیرتی برای صاحب بصر و عبرتی برای نگرنده اندیشمند باشد.

 

قبلی بعدی