شايسته نيست به سخنى كه از دهان كسى خارج شد، گمان بد ببرى ، چرا كه براى آن برداشت نيكويى مى توان داشت.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  معارف نهج البلاغه (پرسمان)  >  مذمت دنیا در نهج البلاغه

مذمت دنیا در نهج البلاغه

شبهه:
در نهج  البلاغه از «دنيا» بسيار مذمت شده و در بسياري از خطبه ها و کلمات قصار آن، مردم به زهد و پارسائي و پشت کردن به لذتهاي مادي و ترک دنياي فاني به همان شيوه اي دعوت شده اند که عيسي بن مريم عليه السلام پيروانش را به رهبانيت و ترک دنيا ترغيب مي نمود و آنان را از اقبال و توجه به دنيا برحذر مي داشت و حال آنکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سمل فرموده است : «لا رهبانيه في الاسلام» يعني در اسلا رهبانيت نيست و کسي حق ندارد به کلي ترک دنيا کند و گوشه ي عزلت انتخاب نمايد و از اجتماع فاصله گيرد بنابراين نمي توان اينگونه سخنان را به علي بن ابي طالب عليه السلام نسبت داد. [1] .

پاسخ:

(اولا): پستي و بي ارزشي دنيا چيزي نيست که بيان آن به يکي از شريعتهاي الهي نظير (شريعت عيسي) اختصاص داشته باشد بلک در تمام شرايع انبياء الهي امتها را از گرايش و اقبال به دنيا و لذتهاي فاني و پشت کردن به آخرت و جهان ابدي برحذر داشته اند و بر اين واقعيت که «حب الدنيا راس کل خطيئه» محبت و علاقه به دنيا سرچشمه و درراس تمام گناهان است- تاکيد کرده اند.

و در دين مبين اسلام (که کاملترين اديان الهي است) نيز بر بي اعتباري «دنيا» و فنا ناپذيري و بي ارزشي آن تاکيد فراواني شده است.

و در بسياري از آيات قرآن کريم و احاديث نبوي و روايات اهل بيت عليه السلام و همچنين در نهج  البلاغه با ذکر مثلهاي جالبي اين مطلب بيان شده است از جمله:

1- در قرآن کريم سوره ي حديد آيه ي 20 خداوند متعال مي فرمايد:
(اعلموا انما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و اولادکم کمثل غيث اعجب الکفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يکون حطاما و في الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحياه الدنيا الا متاع الغرور):
«بدانيد که زندگي دنيا در حقيقت، بازي و سرگرمي و آرايش فروشي شما به يکديگر و فزون جويي در اموال و فرزندان است (مثل آنها) چون مثل باراني است که کفار (کشاورزان) را رستني آن (باران) به شگفتي اندازد سپس (آن کشت) خشک شود و آن را زرد بيني آنگه خاشاک شود و در آخرت (دنيا پرستان را) عذابي سخت است و (مومنان را) از جانب خدا آمرزش و خشنودي است و زندگاني دنيا جز کالاي فريبنده نيست».

2- احاديث بسياري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در بي ارزشي و بي اعتباري دينا نقل شده است از جمله: در وصايا و سفارشات آن حضرت به ابوذر مي فرمايد: «يا اباذر و الذي نفس محمد بيده لو ان الدنيا کانت تعدل عندالله جناح بعوضه او ذباب ما سقي الکافر منها شربه من ماء»: [2] .
«اي ابوذر سوگند به آن کسي که جان محمد به دست قدرت او است اگر دنيا به اندازه ي بال پشه يا مگسي ارزش داشت هر آينه خداوند حتي يک جرعه آب نصيب کافر نمي کرد اي ابوذر دنيا و آنچه در او است نفرين شده است، جز آنچه در راه رضاي خدا به کار رود و هيچ چيزي نزد خدا مبغوض تر از دنيا نيست.

اي ابوذر خداوند تبارک و تعالي به برادرم عيسي وحي نمود که «دنيا را دوست نداشته باش زيرا من آن را دوست ندارم و آخرت را دوست داشته باش زيرا آن جاي بازگشت و خانه ي هميشگي است».

3- در نهج  البلاغه به همين شيوه از دنيا مذمت شده و بي ارزشي و بي اعتباري آن ضمن مثلهاي جالبي تبيين گرديده است، از جمله فرموده:
«مثل الدنيا کمثل الحيه لين مسها و السم الناقع في جوفها، يهوي اليها الغر الجاهل و يحذرها ذو اللب العاقل»: [3] .
«مثل دنيا همچون مار است، پوست آن نرم و دورنش زهر مرگبار است، فريفته ي نادان به آن عشق مي ورزد (به آن مي گرايد) و خردمند دانا از آن برحذر مي باشد (از آن دوري گزيند)

و نيز فرموده: «... دنياکم هذه ازهد عندي من عفطه عنز»: [4] .
«دنياي شما نزد من خوارتر است از عطسه (آب بيني) بز ماده».

و نيز فرموده: «والله لدنياکم هذه اهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم»: [5] .
«به خدا سوگند اين دنياي شما در چشم من خوارتر (و بي ارزش تر) از استخوان بي گوشت خوکي است که در دست بيماري جذامي باشد».

و نيز فرموده: «... و ان دنياکم عندي لاهون من ورقه في فم جراده تقصمها...»: [6] .
«... و همانا اين دنياي شما نزد من خوارتر و پست تر است از برگي که در دهان ملخي باشد که آن را مي جود...».

و نيز فرموده: «الا حر يدع هذه اللماظه لاهلها...»: [7] .
«آيا آزاد مردي نيست که اين خرده طعام باقي مانده در ميان دندان (دنياي پست) را براي اهلش واگذارد؟ (از آن اجتناب و دوري کند).

و نيز فرموده: «اهل الدنيا کرکب يسار بهم و هم نيام»: [8] .

«اهل دنيا مانند کارواني هستند که ايشان را مي برند در حالي که آنان خوابند » (و آگاه نيستند که ناگهان راه طي شده به جايگاه ابدي مي رسند).

و نيز فرموده: «فانها (الدنيا) عند ذوي العقول کفي الظل بينا تراه سابغا حتي قلص و زائدا حتي نقص»: [9] .
«دنيا در نظر خردمندان مانند برگشتن سايه است که تا آن را گسترش يافته ببيني، کوتاه مي گردد و از بين مي رود و تا آن را زياد بيني کاهش يابد (دنيا همچون سايه ي زود گذر است و براي اهلش باقي نمي ماند).
از آنچه گذشت روشن شد که اميرالمومنين عليه السلام در نهج  البلاغه مردم را از همان دنياي مذمومي برحذر داشته که در قرآن کريم (سوره ي حديد آيه ي 20) به ( لهو و لعب...) توصيف شده است.

و دعوت به زهد و پارسائي از همان متاع دنيائي کرده که قرآن کريم آنها را برشمرده ومردم را به پرهيز از آن و توجه به عالم آخرت و آنچه نزد خدا است ترغيب کرده است. آنجا که مي فرمايد:
«زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحياه الدنيا والله عنده حسن المئاب): [10] .

«دوستي خواستنيهاي (گوناگون) از: زنان و پسران و ثروتهاي فروان از زر و سيم و اسبهاي نشاندار و دامها و کشتزارها براي مردم آراسته شده (ليکن) اين جمله مايه ي تمتع (بهره مندي) زندگي دنيا است و (حال آنکه) فرجام نيکو نزد خدا است».

بنابراين نمي توان گفت: نهج  البلاغه مردم را به گوشه گيري و عزلت فراخوانده، بلکه خطبه ها و کلمات قصار آن حضرت که در اين زمينه آمده کلا هماهنگ با روح اسلام و قرآن کريم و احاديث نبوي است.

(و ثانيا) از آنجا که هميشه حب دنيا بزرگترين مانع راه سعادت انسانها بوده است و شيفتگي نسبت به زرق و برق آن سرچشمه ي انواع گناهان مي باشد، لذا در بسياري از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار نهج  البلاغه از آن نکوهش شده است، ولي در عين حال هنگامي که آن حضرت- شنيد شخصي دنيا را مذمت و نکوهش مي کند او را توبيخ نمود و فرمود:

«ايها الذام للدنيا المغتر بغررها، المنخدع باباطيلها اتغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرم عليها ام هي المترجمه عليک؟... ان الدنيا دار صدق لم صدقها و دار عافيه لمن فهم عنها و دار غني لمن تزود منها و دار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد احباء الله و مصلي ملائکه الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله اکتسبوا فيها الرحمه و ربحوا فيها الجنه، فمن ذا يذمها و قد آذنت ببينها و نادت بفراقها و نعت نفسها و اهلها؟...» [11] .
«اي نکوهنده ي دنيا که خود به نيرنگ آن فريفته شده اي و با باطلهاي آن دلباخته اي تو خود فريفته ي دنيائي و آن را نکوهش مي کني؟ تو بر دنيا دعوي گناه داري؟ يا دنيا بايد بر تو دعوي کند که گناهکاري؟ از کجا و چه وقت دنيا تو را سرگردان نمود؟ يا کي فريبت داد؟ آيا با پوسيدگي گورهاي پدرانت يا با آرامگاههاي زير خاک مادرانت؟».

چه بسيار بيماران و دردمنداني که تو با دست و پنجه ات از آنان پرستاري کردي و آنان را ياري نمودي؟ و مي خواستي بهبود يابند و از پزشکان برايشان دارو مي طلبيدي بامدادان که دارويت آنان را بهبودي نداد و گريه ات براي آنان سودي نداشت و ترست فايده اي نبخشيد و آنچه خواهانش بودي به تو نرسيد و تو با تمام نيرو و قدرت خود نتوانستي مرگ را از آنان دور کني دنيا براي تو حال آنان را مثال زد (سرمشقت قرار داد) و با گورهايشان گور خودت را به رخت کشيد (تا بداني با تو نيز همان خواهد کرد که با او نمود).

همانا دنيا سراي راستي است براي کسي که به راستي با آن درآيد و خانه ي عافيت و سلامتي است براي کسي که به خوبي آن را بفهمد و خانه ي بي نيازي و توانگري است براي کسي که از آن توشه برگيرد و خانه ي پند است براي کسي که پند پذيرد، دنيا سجده گاه دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهي است، فرودگاه وحي خدا و جايگاه تجارت دوستان او است، در آن کسب رحمت نموده و بهشت را سود برند.

پس چه کسي آن را نکوهش مي کند؟ و حال آنکه خود او است که اعلام جدائي کرده و مفارقتش را فرياد زده (و گفته که ماندگار نيست) و از نابودي و مرگ خود و اهلش خبر داده، با بلاهاي خود بلاي دوزخ را مجسم کرده و با شادماني خود شادماني بهشت را نشان داده، شامگاهان به سلامت گذرد و بامدادن با سوک و مصيبت باز آيد تا مشتاق سازد و بيم دهد و تهديد کند و بترساند و هشدار دهد.
پس اشخاصي فرداي پشيماني- روز قيامت- آن را نکوهش کنند. و ديگران (نيکوکاران) در روز رستاخيز آن را بستانيد، زيرا دنيا (حقايق را) به آنها يادآور شد و آنها متذکر شدند (و از آن پند گرفتند) و رويدادها را برايشان حکايت کرد و تصديقش نمودند و آنها را پند و اندرز داد، پندها را پذيرفتند».

خلاصه: از ديدگاه نهج  البلاغه دنيا بر دو گونه است:
(الف) دنياي ممدوح (قابل ستايش).
(ب) دنياي مذموم (مورد نکوهش) دنيا گرائي و محبت کورکورانه و عشق به (متاع الحياه الدنيا) و سعي و تلاش براي به دست آوردن آن از هر راهي که شد- حلال باشد يا حرام و غفلت از جهان ابدي، دنياي مذموم و مورد نکوهش است، گرچه زيبا و شيرين و سر سبز و خرم است «حلوه خضراء» [12] .

اما سعي و کوشش براي به دست آوردن مال حلال جهت حفظ آبرو و گشايش بر اهل و عيال و صله ي ارحام و رسيدگي به مستمندان و ترويج حق و دفع باطل و امثال آن، دنياي ممدوح است، بلکه در حقيقت اينگون تلاشها تلاش براي آخرت است نه دنيا.

اميرمومنان عليه السلام در يکي از خطبه هاي نهج  البلاغه مي فرمايد: «و من ابصر بها بصرته و من ابصر اليها اعمته»: [13] .
يعني کسي که (با چشم بصيرت) به دنيا نگريست، دنيا حقيقت را به وي مي نماياند (و او را آگاهي بخشد) و آن کسي که در دنيا نگريست (چشم به دنيا دوخت) او را کور (دل) مي نمايد.

بنابراين کساني که به دنيا با ديد ابزاري مي نگرند «ابصر بها» و از آن توشه ي لازم را بهره مند مي شوند دنيا نزد آنان ممدوح و مورد ستايش است و کساي که به دنيا چشم دوخته اند «ابصر اليها» و عملکردشان نادرست مي باشد دنياي آنان مذموم و مورد نکوهش است.

(ثالثا) گر چه در نهج  البلاغه از کساني که همچون عيسي بن مريم عليه السلام ترک دنيا کرده و هيچ توجهي به آن ندارند تجليل شده و آن حضرت به نوف بکالي مي فرمايد: «اي نوف خوشا به حال آنان که دل از اين جهان گسستند و بدان جهان بستند... اينان چون مسيح رشته ي دوستي دنيا را از خود بريده و هيچ توجهي بدان ندارند». [14] .

ولي اين بدان معني نيست که آن حضرت به رهبانيت دعوت مي کند، زيرا در تشبيه چيزي به چيزي ديگر وجود فقط يک وجه شباهت ميان آن دو کافي است، مثلا اگر گفته شود «حسن» همچون شير است بدين معني است که او در دليري همانند او است نه اينکه او چنگ و دندان دارد و يا با چهار دست و پا راه مي رود. و همچنين منظور اميرمومنان عليه السلام در تشبيه تارکان دنيا به حضرت مسيح عليه السلام فقط از جهت دلبستگي نداشتن به دنيا است نه رهبانيت و شيوه ي زندگاني او که بدون زن و فرزند و خانه و کاشانه بوده است زيرا در جاي ديگري از نهج  البلاغه مي خوانيم که اميرمومنان عليه السلام به شدت از رهبانيت و ترک زن و فرزند نکوهش کرده است.

آن حضرت پس از جنگ «جمل»در بصره جهت عيادت «علاء بن زياد حارثي» که از ياران امام عليه السلام بود به خانه ي او رفت وقتي که خانه ي بسيار مجلل و وسيع او را ديد فرمود با اين خانه ي وسيع در دنيا چه مي کني؟ در حالي که در آخرت به آن نيازمندتري:
آري اگر بخواهي مي تواني با همين خانه به ثواب آخرت برسي.

در اين خانه ي وسيع ميهمانان را پذيرائي کني.
به خويشاوندان با نيکوکاري بپيوندي.
و حقوقي که بر گردن تو است به صاحبان حق برساني.
پس آنگاه تو با همين خانه ي وسيع مي تواني به ثواب آخرت دستيابي.

علاء گفت: از برادرم «عاصم بن زياد» به شما شکايت مي کنم: فرمود: مگر او را چه شده است؟
گفت: عباي (پشمينه) پوشيده و از دنيا کناره گرفته است.

امام عليه السلام فرمود: او را بياوريد. هنگامي که آمد به او فرمود: اي دشمنک جان خويش شيطان تو را سرگردان ساخته آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمي کني؟ تو مي پنداري که خداوند نعمتهاي پاکيزه اش را حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کني؟ تو در برابر خدا کوچک تر از آني که اين گونه با تو رفتار کند (اين مقام اولياي خاص خدا است).

عاصم گفت: اي اميرمومنان پس چرا تو با اين لباس خشن و آن غذاي ناگوار به سر مي بري؟

حضرت فرمود: واي بر تو من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان و تهيدست همسو کنند.
تا فقر و نداري تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان نکشاند». [15] .
از آنچه گذشت به خوبي روشن سد که اين شبهه نيز ناتمام است و نهج  البلاغه هيچ گاه دعوت به رهبانيت نکرده است.

پی نوشتها:
[1] اثر التشيع في الادب العربي، ص 60.
[2] مکارم الاخلاق، ج 2 ص 368.
[3] نهج  البلاغه، حکمت 119 - ص 520، چاپ دارالثقلين- قم.
[4] نهج  البلاغه، خطبه ي 3، ص 270، چاپ دارالثقلين- قم.
[5] نهج  البلاغه، حکمت 236، ص 540، چاپ دارالثقلين- قم.
[6] نهج  البلاغه، خطبه ي 224، ص 538، چاپ دارالثقلين- قم.
[7] نهج  البلاغه، حکمت 456، ص 585، چاپ دارالثقلين- قم.
[8] نهج  البلاغه، حکمت 64، ص 509، چاپ دارالثقلين- قم.
[9] نهج  البلاغه، خطبه 63، ص 83، چاپ دارالثقلين- قم.
[10] سوره ي آل عمران، آيه ي 14.
[11] نهج  البلاغه، حکمت 131، ص 523، چاپ دارالثقلين- قم.
[12] نهج  البلاغه، خطبه ي 45، صفحه ي 71، چاپ دارالثقلين- قم.
[13] نهج  البلاغه، خطبه ي 82، صفحه ي 98، چاپ دارالثقلين- قم.
[14] نهج  البلاغه، حکمت 104، ص 516، چاپ دارالثقلين- قم.
[15] نهج  البلاغه، خطبه ي 209، ص 336. چاپ دارالثقلين- قم.