عبدالله بن عباس
سرآغاز
امام حسین علیه السلام در سال شصت هجری، پس از مرگ معاویه و در پی اعلام خودداری و بیزاری از بیعت با یزید، از مدینه منوره به مکه مکرمه هجرت نمود. او از روز سوم شعبان تا هشتم ذی حجه همان سال در آن شهر اقامت گزید و پس از آن به وادی کربلا پای نهاد و با قیام خود به خون و رنگ سرخ اعتبار بخشید...
همان گونه که ثقل اکبر، قرآن کریم ظهر و بطن دارد گفتار و رفتار قرآن ناطق، عترت پیامبر، نیز دارای ظهر و بطن است؛ قیام و انقلاب عاشورا که یکی از افعال امام حسین علیه السلام می باشد نیز ظهر و بطن دارد. که اکثر کتابها و نوشتارهایی که در این راستا نگاشته می شوند، به بررسی ظواهر قیام حسینی پرداخته و کمتر به عمق و مغز قیام توجه داشته اند.
با این وصف، یکی از پرسشهایی که برخاسته از متن قیام امام می باشد و بدان اصلاً توجه نشده و یا کمتر توجه شده است، امام حسین علیه السلام و نخبگان آن دوران و شیوه و چگونگی برخورد امام با آنان و بالعکس است. عبد الله بن زبیر، عبد الله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبد الله بن جعفر از نخبگانی هستند که بدان اشاره کردیم.
در این نوشتار که به عنوان نخستین گام در این راستا است، به بررسی شخصیت عبدالله بن عباس که یکی از جنجالی ترین شخصیت های حدیثی، تاریخی است، پرداخته ایم.
دودمان ابن عباس
عبد اللّه بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، پسر عموی پیامبر بوده و مادرش لبابه دختر حارث بوده و کنیه اش ابوالعباس می باشد.1
ولادت
در تاریخ ولادت وی اختلاف است، ولی مشهور این است که ابن عباس سه سال قبل از هجرت در شعب ابی طالب به دنیا آمد.2
ابن اثیر می نویسد: « هنگام ولادت ابن عباس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سقّ ابن عباس را با آب دهان خویش برداشت».3
دوران پیامبر صلی الله علیه و آله
ذهبی می نویسد: «عبدالله بن عباس بیش از سی ماه همراه پیامبر بوده است.»4
طبق نقل های تاریخی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مورد عبدالله بن عباس دعای خیر فرمود؛ چنانچه در کتب حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عباس فرمود: «اللهم علّمه الحکمةَ.»5
در جای دیگر چنین فرمود: «الّلهمّ بارِکْ فیه و انْشُرْ مِنْه.»6
همچنین نقل شده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود: «اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل.»7
سنّ ابن عباس هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب تاریخی بین 10 تا 15 سال نقل شده است.8
دوران خلفا
ابن عباس در دوران خلفا مقام افتاء را بر عهده داشته و از کسانی بود که خلفا بویژه خلیفه دوم و سوم، در مشکلات از نظرات وی استفاده می کردند.9
دوران امام علی علیه السلام
در دوران امام علی علیه السلام نیز در جنگهای جمل، صفّین و نهروان در رکاب علی علیه السلام شمشیر می زد.10
ابن عباس در دوران امام علی علیه السلام کارگزار امام در بصره بوده11 و در واقعه حکمیت نیز، امام وی را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد که خوارج وی را قبول نکردند.12
در دوران حسنین علیهماالسلام
در دوران امام حسن علیه السلام نیز از اصحاب با وفای امام بوده و پس از شهادت امام علی علیه السلام مردم را به بیعت نمودن با امام حسن علیه السلام فرا می خواند.13
در دوران امام حسین علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده است.
رحلت
ابن عباس در اواخر عمر خود در مکه زندگی می کرد، که با نبرد عبدالله بن زبیر و عبد الملک بن مروان مواجه شد. عبدالله بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سرباز زد؛ لذا ابن زبیر وی را از مکه بیرون کرد و روانه طائف ساخت.14
در تاریخ وفات ابن عباس، اختلاف است ولی مشهور این است که ابن عباس در سال 68 هجری و در 70 سالگی در شهر طائف بدرود حیات گفت و محمد بن حنفیه بر وی نماز خواند و جنازه وی را در همانجا دفن نمود.15
فرزندان
فرزندان وی، عباس، علیّ السّجاد، فضل، محمد، عبیدالله، لبابه و اسماء می باشند.16
ذهبی می نویسد: «ابن عباس بیش از 1660 حدیث نقل کرده که بخاری 120 حدیث و مسلم فقط 9 حدیث از وی نقل کرده اند.»17
ابن عباس و اهل بیت علیهم السلام
قبل از ورود به بحث اصلی، لازم است مواضع اعتقادی ابن عباس نسبت به اهل بیت تبیین شده تا تحلیل شایسته ای در باره عدم همراهی وی با امام حسین علیه السلام ارائه دهیم:
ایمان به دوازده امام
عطا می گوید: «ما سی تن از بزرگان طائف در بیماری دم مرگ عبداللّه بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم. ابن عباس از من پرسید: عطا اینها چه کاره اند؟ گفتم: آقا! اینها بزرگان شهرند و عبداللّه بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک در میان آنهایند.
من یک به یک از آنها نام بردم و آنان نزد او رفتند و گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی علی را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟
ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با حق است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسّک جوید، رستگار می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا کفن می کند و غسل می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو سبط من، حسن و حسین است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و مهدی این امت، از ماست».
عبداللّه بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر اینها را به ما نگفتید؟ گفت: به خدا سوگند! من آنچه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید!
سپس گفت: ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد...پیش از رسیدن مرگ برای آخرت کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هرکس پس از من به خاندانم تمسّک جوید، از رستگاران است.»
آنگاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از قیامت و جدایی دوستان!
سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرّب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم علیّ بن ابی طالب به تو تقرّب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.»18
ایمان به حقوق اهل بیت
ابن اعثم کوفی می نویسد: «پس از گفت و گوی میان امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود: ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم! ابن عباس گفت: آری، به خدا سوگند می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند نماز و زکات ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است...»19
پرسشی که ممکن است به ذهن خطور کند، این است که کلام ابن عباس دلیلی بر التزام عملی وی نسبت به امام نمی باشد و فقط عقیده و التزام نظری خود را ابراز داشته است؟! که در پاسخ باید گفت: سیره عملی ابن عباس نسبت به امام امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام کاشف از این ایمان و یقین و معرفت وی می باشد.
علامه حلّی می فرماید: «عبداللّه بن عباس از یاران رسول خدا و دوستداران و شاگردان امیرالمؤمنین بود. مقام والای وی و نیز اخلاص او نسبت به امیرالمؤمنین، روشن تر از آن است که بتوان آن را پنهان ساخت.»20
مردم که به حال ابن عباس در همراهی و دلدادگی وی نسبت به علی علیه السلام آگاه بوده و می دانستند که شاگرد و دستیار اوست، به او گفتند: میزان علم تو نسبت به علم پسر عمویت چه اندازه است؟ گفت:«مانند نسبت میان قطره ای باران در برابر اقیانوس...»21
شیخ حسن فرزند برومند شهید ثانی می گوید: «وضعیت عبداللّه ابن عباس در محبت و اخلاص نسبت به امیرالمؤمنین و دوستی و یاری و دفاع از او و دشمنی به خاطر رضایت او و پشتیبانی از آن حضرت، جای شک و تردید نیست...»22
پس از شهادت امیرالمؤمنین، هنگامی که امام حسن علیه السلام خطبه اش را به پایان رسانید، ابن عباس در حضور حضرت ایستاد و گفت: «ای مردم! این فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است؛ با او بیعت کنید...»23
کارگزار امام علی علیه السلام
ابن عباس از سوی امام علی علیه السلام ولایتدار بصره بود.
دشمنان اهل بیت می کوشیدند تا این شخصیت بزرگوار هاشمی را متهم سازند که در دوران امام علی علیه السلام از بیت المال بصره اختلاس کرده است.
اختلاس ابن عباس، افسانه یا حقیقت؟
بسیاری از پژوهشگران به این دروغ پاسخ گفته اند؛ ما نیز برای منزّه ساختن چهره این «حِبْر امت»، مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ایشان نوشته اند، نقل می کنیم:
عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبداللّه بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی علیه السلام درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند.»
سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم مرگ از او جدا نشد و در صلح امام حسن علیه السلام نیز شرکت جست؟ با آنکه علی علیه السلام به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال کوفه را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است.»24
آقای خویی می نویسد: «این روایت (روایت اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ما قبل آن، از طریق عامّه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و تهمت و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با امیرالمؤمنین می باشد تا آنجا که معاویه پس از نماز (به گفته طبری) او را همراه علی، حسنین علیهم السلام ، قیس بن سعد بن عبادة و مالک اشتر لعن می کند. خلاصه اینکه ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین علیهم السلام بوده است.»25
ابن ابی الحدید می نویسد: «گروه اندک دیگری گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبداللّه بن عباس نه از علی علیه السلام دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام شهادت علی علیه السلام امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که ابو الفرج اصفهانی از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت امام علی علیه السلام نقل می کند.»
ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی علیه السلام می باشد و حال آنکه معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی علیه السلام را رها کرده و به معاویه پیوستند ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی علیه السلام در می یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی علیه السلام را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت.»
ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره ابن عباس و معاویه و پایبندی ابن عباس به علی علیه السلام ضدّ آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود، و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است.»26
علامه شوشتری انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن خلیفه دوم را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را به کار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت.»27
نقد و بررسی
در اینجا مناسب است سند دو خبری را که کشّی پیرامون اختلاس ابن عباس نقل کرده است، به صورت کوتاه مورد نقد و بررسی قرار دهیم:
سند خبر نخست
کشّی می نویسد: «علی بن یزداد صائغ جرجانی عن عبد العزیز بن عبد الاعلی جزری عن خلف المحروسی البغدادی، عن سفیان بن سعید عن زهری عن حازم بن قیس...»28
وجود سفیان بن سعید ثوری در این سند، برای تضعیف روایت کافی است؛ زیرا وی از اصحاب ما نبوده و در نکوهش وی نیز روایتهای صحیح بسیاری نقل شده است.29
از این گذشته، او از دشمنان امام علی علیه السلام بوده و این سخن مشهورش فراموش ناشدنی است: «من کینه توزتر از آنم که فضایل علی را یادآور شوم.»30
همچنین در سلسله سند، زهری قرار دارد که مدلّس بوده؛ یعنی در مقام نقل سلسله سند از ضعف راوی چشم پوشی می کرد.31
مشهور است که زهری با همنشینی پادشاهان خود را تباه کرد، و برخی به دلیل این که نزد پادشاهان آمد و شد داشت، از نقل احادیث وی خودداری کرده اند.32
سند خبر دوم
کشّی می گوید: «شیخی از اهل یمامه از معلّی بن هلال از شعبی....»33
پیرامون سند این حدیث نیز باید گفت:
1- واژه شیخ، معانی متعددی دارد که از آن جمله است: کسی که با حدیث ارتباط دارد، پیشوای دینی و رئیس قبیله...
ولی این عنوان غیر قابل اعتماد است چرا که مبهم و تردیدآمیز است.
2- احمد بن حنبل پیرامون معلّی بن هلال گفته است: «حدیث وی قابل نقل نیست و جعلی و دروغ است.»
ابن معین چنین گفته: «او از کسانی است که به دروغگویی و جعل حدیث شهرت دارد.»
ابو داوود نیز گفته است:«وی مورد اعتماد و اطمینان نیست.»
سفیان گفته است: «معلّی از دروغگوترین مردمان است.»
صاحب المغنی گفته است: «به اتفاق همگان، او دروغگو است.»34
3- اما شعبی عامر بن شراحیل؛ شیخ مفید می گوید: «ناصبی بودن و دروغگویی شعبی به آنجا رسید که به خدا سوگند یاد کرد که: علی در حالی به گور داخل شد که قرآن را حفظ نبود! و به جایی رسید که گفت: در جنگ جمل به جز چهار تن از صحابه شرکت نداشتند، اگر پنج تن را آوردند دروغگویم....شعبی شرابخوار و قمار باز بود؛ نقل شده است که ابی حنیفه پس از شنیدن اینکه وی شرابخوار و قمار باز است، هر چه را از وی شنیده بود، کنار گذاشت.»35
ابو نعیم از عمرو بن ثابت نقل می کند که ابی اسحاق گفت: «سخن سه شخص پیرامون علی علیه السلام پذیرفته نیست: مسروق، قرّة و شُریح. و نقل شده است که شعبی نفر چهارم بود.»36
شهید ثانی می فرماید: «همه آنچه کشّی در طعن وی - ابن عباس - نقل کرده، پنج حدیث بوده که سند همه آنها ضعیف است.»37
علامه حلّی نیز می فرماید: «... کشّی روایتی نقل کرده است که دربردارنده نکوهش ابن عباس می باشد، در حالی که شأن او برتر از آن است و ما در کتاب «الکبیر» خود، آنها را نقد و بررسی کرده ایم.»38
محقق تفرشی می گوید: «سند همه طعن هایی که کشیّ درباره او وارد ساخته، ضعیف است.»39
همچنین علامه نمازی40 و محقق شوشتری41 این روایات را بی پایه و اساس می دانند.
بنابراین، روایات مذمّت و نکوهش ابن عباس هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند، ضعیف و غیر قابل اعتماد می باشد و هیچ لطمه ای به منزلت والای ابن عباس وارد نمی سازد. واللّه اعلم.
با این مقدمه نسبتاً طولانی به بررسی علل عدم همراهی این شخصیت والا مقام با سید الشهدا علیه السلام می پردازیم.
راز عدم حضور در عاشورا
عبداللّه بن عباس به امامت امامان دوازده گانه اهل بیت علیهم السلام ایمان داشت، به حقّشان آگاه بود و یقین داشت که یاری دادن آنها و جهاد زیر پرچمشان همانند نماز و روزه، واجب است.
سیره وی نسبت به امام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام کاشف از این ایمان، یقین و معرفت است.
او به این که خداوند دوستی و فرمانبرداری اهل بیت را نصیب او کرده است، به خود می بالید و افتخار می کرد که سر به فرمان آن بزرگواران دارد. نقل شده است که روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رکاب گرفت تا سوار بر مرکب شوند.
مدرک بن زیاد با مشاهده این وضعیت، به ابن عباس اعتراض کرده و گفت: تو از آنها سالمندتری، آیا بر ایشان رکاب می گیری؟ گفت: ای احمق! آیا می دانی که اینها چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند! آیا این افتخار خدایی نیست که برای آنها رکاب بگیرم و آنها را پیاده کنم؟!42
ابن عباس آنچه را که از رسول خدا و از امیرالمؤمنین پیرامون شهادت امام حسین علیه السلام شنیده بود، حفظ داشت و می گفت: هنگام رفتن به صفین در رکاب علی علیه السلام بودم، چون به نینوا، بر ساحل فرات رسیدیم با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس! آیا اینجا را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین! نه. فرمود: اگر تو هم مانند من اینجا را می شناختی، از آن نمی گذشتی مگر آنکه چون من می گریستی!
ابن عباس می گوید: سپس آن قدر امام گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش جاری گشت، ما نیز با او گریستیم، و فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان ابوسفیان چه کار؟ مرا با خاندان حرب و حزب شیطان و دوستانِ کفر چه کار؟ یا ابا عبداللّه! شکیبا باش؛ آنچه از آنان به تو می رسد، به پدرت نیز رسیده است.»43
ابن عباس می گفت: «ما شک نداشتیم که از میان شمار فراوان اهل بیت، حسین بن علی علیه السلام در کربلا کشته می شود.»44
با توجه به مطالب یاد شده، این پرسش مطرح است که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و یاری دادن سرور مظلومان و رسیدن به فیض شهادت خود داری ورزید؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری جهاد در راه خدا و یاری حق، دنیا را بر آخرت برگزید؟
کسی که با سیره ابن عباس آشنا باشد، حتی چنین پرسشی هم برای او پیش نمی آید!
مگر ابن عباس همان کسی نیست که در گفت و گوی نخست خود با امام حسین علیه السلام در مکه، در شعبان سال شصت هجری، عرضه داشت:
«فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری! به خداوند یگانه سوگند! چنانچه با این شمشیر در حضور شما زده شوم تا آنچه را دارم، از دست بدهم هنوز یک ذرّه حقّ شما را ادا نکرده ام، اینک در حضور شمایم هر امری دارید، بفرمایید.»45
همچنین وی هفتاد و دو مناظره دارد که هفتاد مورد آن در دفاع از حریم ولایت است.46
آیا کهولت سن و گذشت عمر، او را از یاری حسین علیه السلام ناتوان ساخته بود؟
می دانیم که ابن عباس در سال 68 یا 69 هجری در 70 یا 71 سالگی بدرود حیات گفت.47
وی در سال شصت هجری، 62 یا 63 سال داشته است؛ او حدود پنج سال از امام بزرگتر بود.
بنابراین از نظر سلامت و قدرت بدنی توان جهاد را دارا بوده به ویژه آنکه چیزی مبنی بر اینکه او نیز مانند محمد حنفیه بیمار بوده، نقل نشده است. پس سبب خودداری وی چه بود؟
پیش از پاسخ به پرسش یاد شده و سبب خودداری ابن عباس از پیوستن به نهضت مقدس امام حسین علیه السلام به دو نکته مهم و اساسی که به معذور بودن وی کمک می کند، اشاره می کنیم:
1 ـ در همه آنچه پیرامون دیدارها و گفت و گوهای ابن عباس و امام در مکه نقل شده است، دیده نشده که امام به طور مستقیم، همان گونه که خواستار یاری از ابن عمر شده، از وی نیز یاری خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفت و گوی نخست خود با ابن عباس و ابن عمر فرمود که: «خداوندا! تو گواه باش»48 ابن عباس جان کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای یاری و جهاد در راه امام اعلام کرد. جز این، هیچ اشاره دور یا نزدیکی را نمی توان یافت که بر تقاضای امام از ابن عباس برای یاری خود دلالت داشته باشد.
2 ـ پس از کنکاش و جست و جو در متون تاریخی و حدیثی، هیچ روایتی در تاریخ نیست که نشان دهد ابن عباس از دیدگاه اهل بیت به سبب نپیوستن به امام حسین علیه السلام مقصّر دانسته شده یا وی را نکوهش کرده باشند. بلکه از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام باقر علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست می داشت.49
تنها ابن شهر آشوب در یک روایت مرسل می گوید: «هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت: یاران حسین علیه السلام نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم.»50
از این روایت برمی آید که ابن عباس برای ترک یاری امام عذری نداشته است. ولی مرسل بودن خبر و ناشناس بود سرزنش کننده و از طرف دیگر معلوم بودن دوستی ابن عباس نسبت به اهل بیت و پیروی از آنان، روی هم رفته آغاز این خبر (ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین نکوهش کردند) را غیر قابل اطمینان می سازد.
این نکته را نیز باید یادآور شویم که به اتفاق مورخین، ابن عباس در واپسین روزهای زندگی خویش نابینا شده بود ؛ و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد.51
ممکن است این کم سویی چشم تا نابینایی پیش رفته باشد ؛ و آن طوری که از گفتار ابن قتیبه برمی آید، این کم سویی در اواخر دوران معاویه آغاز شده بود. او می گوید: «چشم های سه تن از یک نسل کم سو بود: عبد الله بن عباس، پدرش عباس بن عبد المطلب و پدر او عبد المطلب بن هاشم...» از این رو معاویه به ابن عباس گفت: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید. و ابن عباس در پاسخ گفت: و شما بنی امیه دلتان بیمار می شود.52
روشن است که چنانچه دیدگان ابن عباس به شدّت ضعیف نشده بود، مناسبت و انگیزه دیگری برای معاویه وجود نداشت.
مسروق می گوید: «هنگامی که ابن عباس را دیدم، گفتم: زیباترین مردم. و چون به سخن درآمد، گفتم: فصیح ترین مردم. و چون به نقل حدیث پرداخت، گفتم: داناترین مردم. عمر بن خطاب او را به خود نزدیک می کرد و کنارش می نشست و همراه همه صحابه با وی مشورت می کرد. در پایان عمر چشمانش کم سو شده بود.»53
می دانیم که مسروق در سال 62 یا 63 هجری درگذشته است، بنابر این می توان گفت که به احتمال بسیار زیاد، چشمان ابن عباس پیش از سال 62 یا 63 هجری کم سو بوده است ؛ چرا که موضوع کم سویی چشمان ابن عباس در گفتار مسروق نیز آمده است.
در اینجا روایتی وجود دارد که از ظاهرش برمی آید که چشمان ابن عباس در اوایل سال 61 هجری، یعنی پیش از آنکه خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. این روایت را شیخ طوسی در امالی خویش به سندی که از این خبر به ابن عباس می رسد، نقل می کند:
«در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه امّ سلمه، همسر پیامبر بلند شد؛ بیرون آمدم و راهنمایم مرا به منزل امّ سلمه برد. زن و مرد مدینه نیز به آنجا آمده بودند، چون به او رسیدم، گفتم: ای امّ المؤمنین! چرا فریاد استغاثه برمی آوری؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبد المطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم بگریید. به خدا سوگند که سرور شما و سرور جوانان بهشت کشته شد! به خدا سوگند که سبط رسول خدا و دسته گل او به شهادت رسید!
گفتند: ای امّ المؤمنین! این را از کجا دانستی؟ گفت: هم اینک پیامبر خدا را در خواب دیدم که پریشان و وحشت زده بود؛ چون از حالش پرسیدم، فرمود: «امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم و اکنون از کارشان فراغت یافته ام.»
من (امّ سلمه) برخاستم و در حالی که هیچ از خود نمی دانستم، به خانه رفتم و به جست و جو پرداختم. ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که جبرئیل از کربلا آورد و گفت: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، پسرت کشته شده است.» و رسول خدا آن را به من داد و فرمود: «این خاک را درون شیشه بگذار و نزد خویش نگهدار، هنگامی که تبدیل به خون شد، بدان که حسین کشته شده است.» و من اینک آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده، می جوشد!
سپس امّ سلمه از آن خون برگرفت و بر چهره اش مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد و پس از آن، کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است.»54
اینکه ابن عباس می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه امّ سلمه برد.» نشان می دهد که به احتمال زیاد، چشم او کم سو یا نابینا بوده است. آن راهنما هم خودش را (ابن عباس) راهنمایی می کرده، نه مرکبش را؛ چرا که مسافت نزدیک بود و او با گوش خود صدای ناله و شیون امّ سلمه را شنید و تشخیص داد که صدا از خانه اوست.
از آنچه گفته شد، یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال شصتم هجری و بالتبع روزهای حضور امام در مکه، از کم سویی و یا نابینایی چشم رنج می برده است، و همین امر موجب گشته بود که نتواند به امام حسین علیه السلام بپیوندد و در رکابش شمشیر زند.
او معذور بود و به همین سبب، امام از او برای پیوستن به خود دعوت نکرد و اجازه داد که به مدینه بازگردد و اخبار دستگاه بنی امیه را به او گزارش دهد و فرمود:«ای پسر عباس! تو پسر عموی پدر من هستی و از آن هنگام که تو را شناخته ام، پیوسته به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای هدایتگرانه می دادی؛ او پیوسته از تو طلب خیرخواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت و تو نیز نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خدا به مدینه بازگرد و چیزی از اخبارت را از من پوشیده مدار.»55
مسعودی می نویسد: «(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود.»56
این سخن به یقینِ ما خدشه ای وارد نمی سازد چرا که ضرورتاً از این روایت بر نمی آید که او پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است بلکه از ظاهر آن چنین بر می آید که سبب نابینایی و گریه های فراوان او در فقدان امیرالمؤمنین علی57، حسن و حسین علیهم السلام بوده است.
مفهوم این سخن، این است که گریه های فراوان از اندوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام 58، سپس امام حسین علیه السلام اندک اندک چشمانش را کم سو کرده بود.
ناگفته نماند ابن عباس به خاطر اینکه با وجود آگاهی به سرنوشت حضرت و رنج هایی که می کشد با وی همراه نشد و در رکابش به شهادت نرسید، بسیار می گریست ؛ و این ادعا، دلایل تاریخی بسیار دارد.
پی نوشت ها:
1. سیر اعلام النبلاء ج3، ص 332.
2. اسد الغابة، ابن حجر عسقلانی، ج3، ص 193.
3. ابن عبد البر قرطبی، استیعاب ج3، 66؛ ابن جوزی، صفة الصفوة ج1، ص 323، شمس الدین ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء ج3، 333؛ صفدی، الوافی بالوفیات ج17، ص 231، اسد الغابة ج 3، ص 193، تقریب التهذیب ج 1، ص 425. ابن حبّان تاریخ ولادت ابن عباس را چهار سال قبل از هجرت می داند، (کتاب الثقات ج3، ص 207.)
4. سنن ابن ماجه ح166؛ حُلیة الاولیاء ج1، ص 315؛ طبرانی، المعجم الکبیر ج10، ص 293، ج11، ص 345؛ هندی، کنز العمال، ح 33586.
5. کتاب الثقات ج3، ص 207، ج 1، ص 315؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 323.
6. حلیة الاولیاء، ج1، ص 316. ابن جوزی در نقل دیگر از پیامبر می نویسد:«اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل.» صفة الصفوة، ج 1، ص 233.
7. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 117؛ استیعاب ج3، ص 70؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 353؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر ج1، ص 30؛ الوافی بالوفیات، ج 17، ص 234.
8. صفة الصفوة،ج1،ص323؛اسدالغابة،ج3،ص193.
9. بخاری، سنّ 15 سال را نقل کرده است ( تاریخ الکبیر، ج 5، ص 5)؛ ابن حبّان سن 14 سال را نقل کرده است (کتاب الثقات، ج3 ص 207)،ابن عبد البر، سنّ 10 سال را نقل کرده است (استیعاب، ج3، ص 66)،و ابن جوزی و ابن اثیر سنّ 13 سال را نقل می کنند،(صفة الصفوة، ج1، ص 323، اسد الغابة، ج3، ص 195).
11. کتاب الثقات،ج3،ص207؛اسدالغابة ج3،ص193.
12. ابی الحسن اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2،ص109؛ابوالفرج اصفهانی،مقاتل الطالبیین ص33.
13. عزّ الدین ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 393.
14. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 110؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 353.
15. صفة الصفوة، ج1، ص 323.
16. صفة الصفوة، ج1، ص 328؛ اسد الغابة، ج3، ص 195؛ استیعاب، ج3، ص 67؛ العبر، ج1، ص 56؛ کتاب الثقات، ج3، ص 208. بخاری وفات ابن عباس را سال 70 هجری و خلیفة بن خیاط سال 69 ذکر کرده اند،(تاریخ الکبیر،ج5،ص3؛تاریخ خلیفه،ص166).
17. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 359.
18. ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 10 ـ 22، ابو عمرو کشّی،اختیار معرفة الرجال، ص56، شماره 106؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص 231 ـ 238.
19. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص 26؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج1، ص 278.
20. علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 103؛ شیخ علی نمازی،مستدرکات علم رجال الحدیث،ج5،ص43.
21. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج1، ص 19.
22. شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی، التحریر الطاووسی، ص 312.
23. کشف الغمة، ج2،ص 109؛مقاتل الطالبیین ص33.
24. امالی المرتضی، ج1، ص 177.
25. اسد الغابة، ج3، ص 194؛ استیعاب، ج3، ص67.
26. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 171.
27.محمدتقی شوشتری،قاموس الرجال،ج6،ص441.
28. اختیار المعرفة الرجال، ج 1، ح 279،شماره109.
29. ابو علی حائری، منتهی المقال، ج 3، ص 351.
30. سیر اعلام النبلاء، ج7، ص 353.
31. مزّی، تهذیب الکمال، ج30، ص 471؛ شمس الدین ذهبی،میزان الاعتدال، ج 2، ص 196،ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج11، ص 218.
32. سیر اعلام النبلاء ج5، ص 239؛ احمد بن المقری التلمسانی، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج3، ص 236.
33.اختیار معرفة الرجال، ج1، ص 279، شماره 110.
34. میزان الاعتدال، ج4، ص 152؛ تهذیب التهذیب ج10، ص 241.
35. شیخ مفید،الفصول المختارة، ص 171؛ قاموس الرجال، ج5، ص 612.
36. شرح نهج البلاغة، ج4، ص 98.
37. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج6، ص 128.
38. خلاصة الاقوال، ص 190.
39.سیدمصطفی حسینی تفرشی،نقدالرجال،ج3،ص118.
40. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج5، ص 44.
41. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 400؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 6، ص 179.
42. قاموس الرجال، ج6، ص 441.
43. صدوق، الامالی، ص 478، مجلس 87، ح 5.
44. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 179.
45. الفتوح، ج5، ص 27؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج1، ص 281.
46. علامه امینی، الغدیر، ج2، ص 81، 206، 439، و ج 10، ص 342 ـ 344.
47. اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 272؛ اسد الغابة، ج3، ص 159.
48. الفتوح، ج 5، ص26؛مقتل خوارزمی،ج1،ص278.
49. اختیار معرفة الرجال، ص 57، شماره 107.
50. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب،ج4،ص53.
51. شیخ عبد الله مامقانی،تنقیح المقال، ج2، ص 191. ذهبی می نویسد: «اگر ابن عباس مدعی خلافت می شد، به خاطر نابینایی، مردم با وی بیعت نمی کردند.» سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 356.نیز در اخبار آمده: «ابن زبیر در مکه بر بالای منبر سرگرم خواندن خطبه بود و ابن عباس نیز پای منبر همراه مردم نشسته بود.او گفت: در اینجا مردی حضور دارد که خداوند قلب او را همانند چشمش کور کرده است! ابن عباس به راهنمای خود ابن جبیر گفت: صورتم را به سوی ابن زبیر برگردان و کمی مرا بلند کن. و ابن عباس چشمانش کم سو شده بود». ر.ک: قاموس الرجال، ج6، ص 470؛ شرح نهج البلاغة، ج20، ص 130 و 134؛ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 354؛ منتهی المقال، ج4، ص 201.
52. ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 589.
53. اختیار المعرفة الرجال، ج1، ص 272؛ تنقیح المقال، ج2، ص 191.
54. الفتوح، ج5، ص 27؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج1، ص 281.
55.طوسی،الامالی،ص314و315،مجلس11،ح640/87.
56. مروج الذهب، ج 3، ص 108.
57. در برخی متون آمده که سبب نابینایی او در اواخر عمر، گریه های فراوان بر امام علی(ع) بوده. (سفینة البحار، ج6، ص 128.)
58. شاید این کم سویی چشمان او به سبب گریه های پیوسته، اشاره بر فقدان امام علی(ع) بود که پس از شهادت امام حسن(ع) شدت یافت. ابن عباس در اواخر دوران معاویه و پس از شهادت امام حسن(ع) نزدیک به نابینایی بود و همین ضعف شدید بینایی سبب شد که معاویه از روی تمسخر بگوید: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید.
منبع : فرهنگ كوثر ؛ محمد محسن طبسی ؛بهار 1381، شماره 53.