آبروى تو چون يخى جامد است كه در خواست آن را قطره قطره آب مى كند، پس بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مى ريزي؟.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( عمران علیزاده)  >  زمان بیعت با آن حضرت در مدینه ( خطبه شماره 16 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

16.و من كلام له  (علیه السلام):لما بويع في المدينة و فيها يخبر الناس بعلمه بما تئول إليه أحوالهم و فيها يقسمهم إلى أقسام‏

(1)ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ‏

(2)إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ

(3)أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم)

(4)وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً

(5) وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ

(6)حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ

(7)وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا (8)وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً

(9)وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ

(10)أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ

(11)أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَاوَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ

(12)حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ

(13)فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ

(14)وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ

(15)وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ‏.

(16)[قال السيد الشريف و أقول إن في هذا الكلام الأدنى من مواقع  الإحسان ما لا تبلغه مواقع الاستحسان

(17)و إن حظ العجب منه أكثر من حظ العجب به

(18)و فيه مع الحال التي وصفنا زوائد من الفصاحة لا يقوم بها لسان و لا يطلع فجها إنسان

(19)و لا يعرف ما أقول إلا من ضرب في هذه الصناعة بحق و جرى فيها على عرق‏

(20)وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‏]

و من هذه الخطبة و فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف‏

(21)شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ

(22)سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِي‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى

(23) الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ

(24)عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ

(25)وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ

(26)هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏

(27)مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ [عِنْدَ جَهَلَةِ النَّاسِ‏]

(28)وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ

(29)لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ

(30)وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ

(31) فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ‏

(32)وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ‏

(33)وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ

(34)وَ لَا يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ‏.


متن فارسی

از خطبه های آن حضرت است زمانی که در مدینه به آن بزرگوار بیعت نمودند

(1)ذمه و گردن من به آنچه می گویم رهن و گرو است، و من ضامن و متعهد آنها هستم(سخنانی که می گویم وجود در گرو اجرای انها است و ضامن اجرای آنها خودم هستم) زعیم: کفیل، متعهد چیزی.

(2)کسی که از عقوبتها و انقلابات پیشین برایش عبرتها و موعظه ها روشن شده و بدست آمده است تقوای الهی او را از وارد شدن در شبهه باز میدارد(کسی که از حوادث قبلی عبرت بگیرد در او تقوای الهی حاصل می شود، و تقوای او را افتادن و وارد شدن در کارهای مشتبه باز میدارد).

(3)آگاه باشید که گرفتاری و امتحان شما بازگشته مانند روزی که خدا یغمبر شما را مبعوث نمود(مثل روزهای اول بعثت گرفتار اختلاف و جنگ خواهید شد).

(4)بخدائی که او را بر حق مبعوث نمود حتما با اضطراب و امتحان کشیده می شوید، و بیخته و به غربال کشیده خواهید شد.

(5)و با کفگیر حوادث بهم زده می شوید مانند برهم زدند محتویات دیک.

(6)تا پایین های شما بالا شوند، و بالائی های شما ئائین گردند.

(7)و پیشی می گیرند پیشی گیرندگانی که قصور کرده بودند، و قصور و تنبلی می کنند سبقت گیرندگانی که سبقت کرده بودند.

(8)بخدا سوگند من در خستی و مطلبی را پنهان نکرده ام و دروغی نگفته ام و شمه: کلمه و سحن، وسمه: اثر و علامت.

(9)بخدا سوگند که به این مقام –اجتماع مردم و بیعت آنها و به این روز مرا خبر داده بودند.

(10)آگاه باشید که گناهان و معاصی مانند اسبهای چموشند که صاحبان آنها سوار انها شده و لجم از سر آنها برداشته شد درنتیجه صاحبان خودرا وارد آتش کرده اند، شمس: جمع شموس بمعنی چموش و سرکش.

(11)آگاه باشید که توقی مرکبهای رام و مطیع است که صاحبانش بر آن سوار شده و افسار را بدست گرفته اند، پس آنها را وارد بهشت نموده اند، مطایا: جمع مطیه: مرکب هموار، ذلّل: جمع ذلول: رام، ازمّه: جمع زمام: افسار.

(12)در جهان و جامعه های بشری همیشه حقی هست و باطلی، و برای هر یکی از آن اهل و صاحبی هست.

(13)از باطل و طرفداران آن زیاد و قوی شده اند از قدیم  و زمانهای گذشته همین طور بوده است.اَمِر: زیاد وقوی شد.

(14)و اگر حق در جامعه کم و ضعیف شود بسا شود که قوی و نیرومند می شود.

(15)کم اتفاق می افتد که چیزی پشت کرده از دست برود و باز گردد( حقی که از دست رفت، پس گرفتن آن مشکل است).

(16)می گویم در این سخن نزدیک(در جمله های خایر) از موقعیت های حسن وزیبایی چیزهائی است که موقعیت های تعریف و تحسین بآنها نمی رسد(حق آنها را درک و ادا نمی کند).

(17)و نصیب تعجب نمودن از ان زیاده است . از نصیب خود پسندی نمودن به آن(جای تعجب در ان از جای خود پسندی بسیار است).

(18)و در این کلام به علواه انچه گفتم اضافاتی از فصاحت هست که زیانی به بیان ان قیام نمی کند، و انسانی بمعق آن اطلاع نمی یابد.

(19)و آنچه را که گفتم درک نمی کند مگر کسی که در این صنعت( فصاحت) به سزاواری قدم برداشته باشد و بر عروق و ریشه آن راه یافته باشد.

(20)و این مطلب را درک نمی کند مگر دانشمندان.

از این خطبه است:

(21)مشغولیت بزرگ و مهمی ست برای کسی که بهشت و جهنم در پیش رو دارد(کسی که میداند آن دو را در پیش دارد باید سرگرم و مشغول آن دو شود).

(22)مردم در پیمودن راه دین و آخرت سه دسته اند- دسته ای با سرعت تلاش کنند که نجات یافته اند؛ دسته ای جستجو می کنند یا کندی که درباره آنها امید نجات هست، و عده ای مقصر و بی اعتنایند دکه در آتش سرنگون می شوند.

(23)دست راست و دست چپ گمراه کنند هاست( شاید منظور از دست راست ترک دنیاست که شویه مسحیت بود و جنبه تقدس داشت، و از دست چب دنیا پرستی است که شویه یهودیت بود) راه مسطی (نگداشتن دنیا و آخرت) جاده حقیقی و واقعی است.

(24)و برآن استوار است بقای قرآن و آثار نبوت(احکما قرآن و اخبار نبوی بر راه وسطی باقی و پایدار است).

(25)و از آن راه عادلانه است نفدوذ و گسترش سنت نوبی در جامعه بسوی آن است بازگشت عاقبت کارها.

(26)هلاک شد کسی که بدون استحقاق و لیلقت ادعای مقامی نمود، و مایوس و دست خالی شد کسی که افتراء بست و خواست با آن به مقامی برسد.

(27)هر کس که روی و رخسار خود را برای حق نمایان ساخت هلاک شد(هرکس با صراحت و روسنی حق را گفته و از ان طرفداری کرد نزد مردم باطلو جاهل هلاک شد؛ و یا هرکس در مقابل حق رو نمود و ایستاد هلاک شد).

(28)در جهالت و نادانی مرد این قدر بس است که قدر و اندازه خود را نشناسد.

(29)روی تقوی ریشه، هیچ اصلی هلاک و تباه نمی شود(عقیده و عملی که بنایش بر تقوی باشد ضایع و هدر نمی شود).

(30)و روی تقوا زراعت هیچ قومی تشنه نمی ماند.

(31)در مواقع فتنه و آشوب- در خانه های خود پنهان و مستور شوید(وارد فتنه نشوید).

(32)رابطه خود را با یکدیگر اصلاح کنید.

(33)و توبه در پشت سر شما است(اگر گناهی، اشتباهی از شما سر زد توبه و بازگشت برای شما ذخیره شده است).

(34)ثنا و ستایش نکند هیچ ثنا کننده ای مگر از پروردگاش ا، و سرزنش نکدن هیچ ملامت کنند های مگر نفس خود را.

قبلی بعدی