براى هر كسى در مال او دو شريك است: وارث و حوادث.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >  حق فرمانروا و حق رعيت ( خطبه شماره 216 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم

متن عربی

216.و من خطبة (له (علیه السلام):خطبها بصفين‏

  1. أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ.
  2. [وَ الْحَقُ‏] فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي‏ التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ .
  3. وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ .
  4. وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ‏.

حق الوالي و حق الرعية

  1. ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ.
  2. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ.
  3. فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.
  4. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ‏ الْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.
  5. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ فَلَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ‏] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ .
  6. وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ‏ .

فَأَجَابَهُ (علیه السلام)رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلَامٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ الثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ فَقَالَ ‏ (علیه السلام):

  1. إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً .
  2. وَ إِنَّ مِنْ‏ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ .
  3. وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ [الْبَقِيَّةِ] فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا.
  4. فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ.
  5. فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي .
  6. فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى‏.

متن فارسی

از یک خطبه ی  آن حضرت که در صفین ایراد فرموده است

  1. اما بعد، تحقیقاً خدای سبحان برای من حقی به خاطر زمامداری شما بر عهده تان نهاده، و برای شما نیز مانند همان حقی که بر عهده تان نهاده برگردن من گذارده است.
  2. باری، دامنه ی حق در گفتگو و توصیف از هر موضوعی وسیع تر،و در داوری و انصاف از هر چیزی تنگ تر است. حق (دو طرفه است) به سود کسی جاری نمی  شود جز آنکه به زیان او هم جاری می شود ، و به زبان کسی جاری نمی گردد جز آنکه به سود او نیز جاری می گردد.
  3. و اگر بنا بود حق به سود کسی جاری شود و به زبان او جاری نشود این ویژگی فقط مخصوص خدای سبحان است نه آفریدگان او، زیرا هم قدرت مطلق بر بندگان خود دارد، و هم در آنچه از سوی او بر سر بندگان می آید عدل محض می ورزد.
  4. ولی با این حال (حق را یک طرفه به سود خود قرار نداده بلکه) حق خود را بر بندگان این قرار داده که او را فرمان برند، و جزای آنان را نیز بر عهده ی  خود قرار داده که پاداششان را چند برابر دهد، این همه از روی فضل و عنایتی است که بر بندگان داشته، و پاداش گستردهای که همیشه شایسته ی  عطای آن بوده  است.
    حق فرمانروا و حق رعيت
  5. سپس خدای سبحان از جمله حقوق خود حقوقی را قرار داده که برای برخی از مردم بر برخی دیگر واجب ساخته ، و این حقوق را برابر یکدیگر نهاده، به طوری که برخی را موجب برخی دیگر قرار داده، و برخی از آنها جز به سبب برخی دیگر ایجاب نمی گردد.
  6. بزرگ ترین حق از این حقوق که خدای سبحان قرار داده حق فرمانروا بر رعیت، و حق رعیت بر فرمانرو است، حق واجبی که خدای سبحان برای هر یک بر دیگری واجب نموده، و رعایت این حقوق را مایه ی  نظام الفت و عزت دین آنها ساخته  ، از این رو نه افراد رعیت بدون درستی و خوش رفتاری فرمانروایان سامان می یابند، و نه فرمانروایان بدون استقامت و پایمردی رعیت موفق به اجرای امور می شوند.
  7. پس هرگاه رعیت حق فرمانروا را گزارد، و فرمانروا نیز حق رعیت را داد، حق میان آنها عزت یابد، و برنامه های دین عملی شود، و نشانه های عدالت بر پا گردد، و سنتها بر مجرای خود به راه افتد، در نتیجه زمانه رو به صلاح و خوشی گذارد، و امید به پایندگی دولت رود، و طمع دشمنان به یاس و نومیدی مبدل گردد.
  8. اما اگر رعیت با فرمانروا به ستیزگی پردازد، یا فرمانروا بر رعیت زور بگوید، آنجاست که میان آنها اختلاف پدید آید،نشانه های ستم و انحراف آشکار گردد، ور تباهی و هرزگی در دین افزون شود، و جاده های پهناور سنت متروک ماند، در نتیجه به هوا و هوس عمل شود، و احکام الهی تعطیل گردد، و دردهای روانی فراوان شود، و دیگر از حق بزرگی که پایمال شده نگران نشوند، و از باطل بزرگی که عمل شود وحشتی نکنند! آنجاست که نیکوکاران خوار، و تبهکاران عزیزگردند، و تاوان هایی که خدای سبحان از بندگان ستاند بیشتر شود.
  9. پس بر شما باد که در این باره نسبت به هم خیرخواهی کنید و یکدیگر را بر این کار، به خوبی یاری دهید. البته هیچ کس - حتی آن که طالب رضای الهی و سخت کوشاست - نمی  تواند به حقیقت طاعت خدای سبحان آن گونه که شایسته ی  اوست دست یابد، ولی از حقوق واجب خداوند بر بندگانش آن است که در حد توان نسبت به هم خیرخواهی کنند، و برای برگزاری حق در میان خود دست همکاری در دست هم نهند.
  10. و هیچ کس - هرچند مقامی بزرگ در حق داشته و در دین دارای سابقه ی فضل و برتری باشد - بالاتر از آن نیست که بر ادای حقوقی که خدا بر عهده ی  او نهاده نیاز به یاری داشته باشد. و هیچ کس - هر چند دیگران او را کوچک دانند و به دیده ی  خواری به او بنگرند - کمتر از آن نیست که به هواداری حق شتابد و یا دیگری به هواداری او برخیزد. به درازا کشاند و حرف شنوی و فرمانبری خویش را اعلام داشت. امام علیه فرمود.
  11. از حق کسی که شکوه خداوند در جانشی عظیم می نماید، و جاه و مرتبت او در دلش بزرگ می آید آن است که در برابر این بزرگی، هر چیز دیگر نزد وی کوچک و بی ارزش نماید. و سزاوارترین کسی به اینکه چنین باشد کسی است که نعمت خداوند بر او فراوان، هم بر او بزرگ کشت.
  12. و از پستترین حالات فرمانروایان در نظر مردمان شایسته آن است که گمان برده شود آنان خودپسندی را دوست می دارند، و ستایش شدن به بزرگ منشی را نیکو می شمارند. و من هرگز خوش ندارم که در ذهن شما خطور کند که من تعریف و تمجید و شنیدن مدح و ستایش را دوست دارم. شکر خدا چنین نیستم، و اگر هم دوست داشتم که درباره ام چنین گفته شود باز هم به خاطر کرنش در برابر خدای سبحان از دستیازیدن به بزرگی و کبریا که برازنده ی خدای است و بس، آن را رها می کردم.
  13. و بسا مردمی باشند که چون کار نیکی انجام دهند ستایش دیگران را شیرین شمارند. پس زنهار، مرا به خاطر انجام وظایفی که در برابر خدای سبحان و شما می کنم و می کوشم خود را از کیفر کوتاهی کردن در حقوقی که بر عهده دارم و هنوز به انجام نرساندهام و واجباتی که باید برگزار نمایم بیرون آورم، به نیکی نستایید.
  14. آری با زبانی که با گردنکشان سخنگویند با من سخن نگویید، و از گفتن آنچه پیش مردم خشمگین خودداری کنند پیش من خودداری نکنید، و با چاپلوسی و مدارا با من آمیزش نکنید، و نپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود بر من گران آید، یا بخواهم خود را بزرگ تر از آن بینم که سخن حقی به من گفته شود، زیرا هر که شنیدن سخن حق و یا عرضه شدن عدالت بر او گران آید، اجرای آنها بر او دشوارتر و گران تر می نماید.
  15. پس زنهار، از گفتن هر حرف حقی و یا مشورت به عدلی در نزد من خودداری نکنید، زیرا من خویشتن را بالاتر از آن نمی بینم که هرگز خطا نروم، و یا در کارهایم از آن ایمن باشم، مگر آنکه خداوند کاری را که خود بدان تواناتر است از عهده ی من بردارد.
  16. زیرا من و شما همه بنده و مملوک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست؛ صاحب اختیار چیزی است در ما که ما خود اختیار آن را نداریم، و ما را از آنچه در آن بودیم برآورد و به آنچه مصلحت ما بود در آورد، از این رو ما را پس از گمراهی راه راست نمود، و پس از کوری، بینایی عطا فرمود.
قبلی بعدی