(از امام پرسيدند: اگر دُرِ خانة مردى را به رويش بندند، روزى او از كجا خواهد آمد ؟ فرمود) از آن جايى كه مرگ او مى آيد!.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  مقالات (اجتماعی)  >  حقوق و عدالت در نهج البلاغه(1)

حقوق و عدالت در نهج البلاغه(1)

مصطفي دلشاد تهراني(1)

نهج البلاغه به عنوان گرانقدرترين مجموعه آموزه هاي امام علي(علیه السلام) راه گشاي شناخت عدالت و آموزگار برپايي عدالت فراگير است؛ و از جمله ملازمات اساسي تحقق عدالت، شناخت حقوق و برپايي و پاسداشت آن است. در اين جهت لازم است عدالت بر مبناي آموزه هاي اميرمؤمنان(علیه السلام) علي مفهوم شناسي گردد تا مشخص شود که در پرتو عدالت چه روي مي دهد، و نيز لازم است حقوق مفهوم شناسي تا معلوم گردد که کدام حوزه از حقوق ملازم عدالت انساني است که بايد پي گرفته شود و برپا گردد؛ و اين که ملازمت و پيوند و همگامي عدالت و حقوق چگونه است تا بتوان از راه تبيين حقوق و ترسيم ملاحظات حقوقي و پاسداشت همه جانبه حقوق، مسير تحقق عدالت را هموار کرد.
مقدمه
 
در نگاه اميرمؤمنان(علیه السلام) علي هيچ چيز چون عدالت و عدالت خواهي، قدر و قيمت ندارد، و هيچ چيز در جايگاه و اهميت با آن برابري نمي کند، چنان که در بياني روشن و استوار فرموده است:
«همه کارهاي نيک و جهاد در راه خدا برابر « امر به معروف و نهي از منکر» چون آب دهاني است در برابر درياي ژرف و مواج. و همانا امر به معروف و نهي از منکر، نه اجلي را نزديک کنند و نه از مقدار روزي بکاهند. و برتر از همه اين ها سخن عدالت [خواهانه] است که رو در روي حاکمي ستمگر گويند.»(نهج البلاغه، حکمت 374).
امام علي(علیه السلام) عدالت خواهي را از هر کار نيک و هر تلاش در راه خدا برتر و والاتر مي داند؛ و بي گمان اگر کسي چنين به عدالت و عدالت خواهي بنگرد، بيش ترين تلاش را در راه عدالت و تحقق همه جانبه آن خواهد کرد؛ و اميرمؤمنان(علیه السلام) علي خود چنين بود و چنين کرد. او عدالت را بنياد اصلي زندگي آدميان مي ديد که بدون آن همه چيز بي بنياد است. در آموزه هاي آن حضرت آمده است:
« عدالت، محکم ترين بنياد است».( شرح غررالحکم، ج 1، ص 216).
اين بنياد، مهم ترين بنياد در زندگي آدميان و مايه سلامت و بهروزي آنان است:
« خداي پاک از هر کاستي، عدالت را برپادارنده ي مردمان، مايه دوري آنان از ستم ها و گناهان، و روشني چراغ اسلام قرار داده است.»( همان، ج 3، ص 374).
به ساماني جامعه، سلامت روابط و مناسبات آن در حوزه هاي گوناگون پيشرفت و تعالي فردي و اجتماعي و... همه و همه در گرو عدالت است؛ حتي دين و دينداري، منهاي عدالت و عدالت ورزي، راه به جايي نمي برد. با چنين نگاهي به عدالت، امام علي(علیه السلام) فرموده است:
« عدالت، سرآمد ايمان، و گردآورنده نيکي هاست»( همان، ج 2، ص 30).
سخن از دين و ايمان، و نيکي و درستي، بدون عدالت، فقط سخن است و زمينه تحقق نمي يابد؛ زيرا در صورت بي عدالتي هيچ چيز در جاي خود نخواهد بود و حقوق و حدود به راحتي زير پا گذاشته مي شود، و هيچ چيز به سامان نخواهد ماند. اما پرسش اساسي اين است که عدالت چگونه و با چه ملازماتي تحقق مي يابد؟
عدالت مقوله اي مجرد و بريده از ديگر مقولات نيست، بلکه در مفهوم و مصداق، و اجرا و تحقق به مقولاتي پيوند دارد؛ پيوندي درهم تنيده که بدون لحاظ و پاسداشت آنها، عدالت معنا نمي يابد؛ چنان که بدون آنها از عدالت سخن به ميان آيد، و اجرا و تحقق عدالت بي آنها مطرح شود، عدالتي بي محتوا و ناکارآمد و فاقد ملازمات و ضروريات خود است. درواقع عدالت منهاي ملازماتش قابليت تحقق ندارد، و به سرعت به ضد خود تبديل مي شود، يا صورتي از عدالت مطرح مي گردد و تحت لواي آن بي عدالتي اعمال مي شود.
از مجموعه آموزه هاي امام علي(علیه السلام) در نهج البلاغه و در خانواده احاديث آن مي توان دريافت که از مهم ترين و اساسي ترين ملازمات عدالت و تحقق آن، حقوق است. تا زماني که حقوق در حوزه هاي مختلف آن، به درستي تبيين و تعريف نشود و در همه عرصه هاي آن، پاسداري نگردد و بر عمل به حقوق پايداري صورت نگيرد، عدالتي جلوه نمي يابد، چنان که امام علي(علیه السلام) در خطبه اي که در عرصه پيکار صفين درباره حقوق ايراد کرد، فرمود:
فإذا أدت الرعية الي الوالي حقه، و أدي الوالي اليها حقها، عز الحق بينهم، و قامت مناهج الدين، و اعتدلت معالم العدل( همان، خطبه 216).
پس چون مردمان حق سرپرست را بگزارند، و سرپرست نيز حق مردمان را به جاي آرد، حق در ميانشان بزرگ مقدار شود، و راه هاي
روشن دين برپا گردد، و نشانه هاي عدالت بر جاي ايستد.
بر اين مبنا، شناخت پيوند تنگاتنگ عدالت و حقوق، و تلاش براي محقق عدالت از مسير پاسداشت حقوق، از آموزه هاي اصلي و راه کارهاي اساسي در انديشه و سيره امام علي(علیه السلام) در نهج البلاغه است.
مفهوم شناسي عدالت
 « عدالت» در لغت، اصلي است که بر حد وسط ميان افراط و تفريط و راست و مستقيم دلالت مي کند، و بر مبناي اين اصل، معاني متعددي آمده است؛ از جمله مساوات، استقامت، حکم به حق، همانندي، همسنگي، درستي، ميزان بودن و نقيض جور( کتاب العين، ج 2، ص 4511؛ معجم مقاييس اللغه، ج 4، صص 642-742؛ التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج 8، ص 55).
مفهوم عدالت، همچون خود عدالت، از ديرباز، مفهومي مورد توجه و ميدان دار مباحثي اساسي بوده است؛ زيرا اين مفهوم و مصداق پيوسته دغدغه آدميان و هدفي در زندگي، و روشي براي تحقق آرمان ها و مطلوب هايشان بوده است. در اين ميان، اميرمؤمنان(علیه السلام) علي، با جايگاه ويژه خود، در راه تلاش براي تحقق عدالت انساني، درباره عدالت و مفهوم شناسي آن، به طور مستقيم و غيرمستقيم، سخن ها گفته است که در اين بين مي توان پنج مفهوم را مورد توجه قرار داد.
1- قرار دادن و قرار يافتن هرچيز در جاي خودش
 
اين مفهوم از عدالت که داراي سابقه اي ديرين است، بدين معناست که هر چيز و هرکس، در هر حوزه و جايگاهي، آن جا قرار گيرد که بايسته و شايسته آن است، چنان که امام علي(علیه السلام) در اين باره فرمود:
عدالت کارها را بدانجا مي نهد، که بايد( نهج البلاغه، حکمت 437).
ملاي روم در بيان اين مفهوم چنين سروده است:
 
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموقعش
(مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 2596)
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
عدل وضع نعمتي در موضعش
نه به هر بيخي که باشد آب کش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعي
که نباشد جز بلد را منبعي
(همان، دفتر پنجم، ابيات 1089-1091)
اين مفهوم در تمام سخنان و عملکرد عدالت خواهانه اميرمؤمنان(علیه السلام) علي لحاظ شده است. تلاش امام (علیه السلام)در حکومت خود بر اين بوده است که همه چيز در جاي خود قرار گيرد، چنان که در نخستين سخنان خود در مدينه پس از بيعت فرمود( نک: نهج البلاغه، کلام 16).
اميرمؤمنان(علیه السلام) علي آن گاه که سخن از مديريت به ميان مي آورد، نخستين چيزي که بدان توجه مي دهد، قرار گرفتن هرکس، براساس شايستگي هايش، در جاي مناسبش است، و اين مفهوم عدالت در اين حوزه است( نک: همان، خطبه 173). پاسداشت اين مفهوم از عدالت، هرچيز را به سامان مي آورد، و خيانت در آن، همه چيز را به نابساماني مي کشاند، چنان که امام علي(علیه السلام) در نامه اي به قاضي منصوب از جانب خويش در اهواز نوشت( دعائم الاسلام، ج 2، ص 531):
عدالت اين است که هرکس در هر چيز در جاي خود قرار گيرد، و اين قرار گرفتن، براساس شايستگي ها باشد، تا راه راست و موفقيت و رستگاري رخ نمايد(نهج البلاغه، خطبه 147).
اين مفهوم در همه امور روان است، که هرکجا پاس داشته شود، عدالت معنا يافته، و هرکجا ناروايي صورت گيرد، ستم پديد آمده است.
 
2- انصاف و داد
 
واژه « انصاف» از ماده « نَصف» و « نُصف» و « نِصف» به معناي چيزي را نصف کردن يا به نيمه رساندن است، چنان که گويند:
«نصفت عمري»به نيمه ي عمر رسيدم؛ « نصف النهار»: روز به نيمه رسيد؛ « نصف الشيء بين الرجلين»؛ آن چيز را ميان آن دو مرد به نصف تقسيم کرد؛ و به هرکدام نيمي از آن را داد؛ « ينصف انصافاً الشيء»: آن چيز نصف شد و به نيمه رسيد(کتاب العين، ج 3، صص 1799-1800؛ معجم مقاييس اللغه، ج 5، صص 431-432؛ لسان العرب، ج 14، صص 165-166).
« انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعي و امور سياسي و اداري به مفهوم نصف کردن سود و زيان ميان خود و ديگران و پاس داشتن « داد» و حفظ حقوق ديگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوري حقوق طرفين را يکسان و برابر رعايت کردن است.
انصاف در اين وادي، بدين معناست که هرکس حقوق ديگران را رعايت کند و آن را چون حقوق خود بداند و براي ديگران حقوقي برابر خود قائل باشد و آن چه براي خود مي خواهد، براي ديگران نيز بخواهد و مزايا و بهره هاي زندگي را ميان خود و مردمان برابر تقسيم نمايد( نک: نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، ص 571). همچنين به معناي دادخواهي و گرفتن حق و دادن آن است. در آموزه هاي علي آمده است:
«عدالت يعني انصاف».( نهج البلاغه، حکمت 231).
آن حضرت در سخني در اوايل زمامداري خود، نک: الارشاد، صص 116-117)، به موضع گيري دادخواهانه ي خويش اشاره کرده و فرموده است:
به خدا سوگند، که داد ستمديده را از آن که بر او ستم کرده بستانم، و مهار ستمکار را بگيرم و به ناخواه او، تا به آبشخور حق کشانم(نهج البلاغه، کلام 136).
در اين جا عدالت خواهي، تلاش براي تحقق عدالت، در معناي انصاف و دادستاني؛ و گرفتن حق ستمديده و رساندن آن حق به وي، آمده است. همچنين حضرت در نامه اي به کارگزاران خراج فرموده است:
«پس داد مردم را از خود بدهيد»( همان، نامه 51).
يعني کارگزاران در رفتار و مناسبات خود و انجام وظايف و مأموريت هاي خويش، از روي عدالت و داد رفتار و عمل کنند و هيچ حقي را زيرپا نگذارند و حقوق مردمان را به درستي، همچون حقوق خود پاس دارند. عمل به عدالت، يعني دادستاني و حقوق ديگران را چون حقوق خود دانستن و پاس داشتن در نگاه پيشوايان دين از مصداق هاي برتر، عمل به عدالت است، چنان که امام باقر(علیه السلام) فرموده است:
هيچ عدالتي مانند انصاف نيست( تحف العقول، ص 208؛ بحارالانوار، ج 78، ص 165).
در اين جهت اميرمؤمنان(علیه السلام) علي به اسود بن قطبه،(2) سردار سپاه حلوان(3)، فرموده است:
بي گمان ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آن چه مانند آن را براي خود نمي پسندي دور ساز، و جان خود را در کاري که خدا بر تو واجب فرمود در باز، در حالي که پاداش آن را اميدواري و از کيفرش ترساني( نهج البلاغه، نامه 59).
3. مساوات
 
عدالت درآن جا که سخن از حقوق عمومي و قرار گرفتن در برابر قانون و بهره مندي از فرصت هاي اجتماعي، سياسي، و اقتصادي است، به مفهوم مساوات و برابري است؛ و آن جا که سخن از حقوق شخصي و مراتب و ملاحظه توانمندي هاي گوناگون است، به مفهوم تفاوت و تناسب حق ها است. اميرمؤمنان(علیه السلام)
علي به شدت به اين امر توجه داشت و تلاش مي کرد که اين مفاهيم در جاي خودش به درستي شناخته گردد و پاس داشته شود. چنان که در نامه خود به اسود بن قطبه، سردار سپاه حلوان، فرمود:
« پس بايد کار مردم در آن چه حق است، نزد تو يکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند»(همان).
امام (علیه السلام)روشن کرده است که در آن چه حقوق مردم و حقوق عمومي شمرده مي شود، عدالت به معناي مساوات است، و جاي هيچ گونه تفاوت نيست، که در صورت تفاوت گذاري، ستم برآنان است. هم چنين در بهره هاي عمومي، عدالت ورزيدن به معناي پاس داشتن مساوات است، چنان که امام علي(علیه السلام) در نامه خود به مصقله پسر هبيره شيباني که از جانب حضرت کارگزار اردشير خره( فيروزآباد) بوده، همين معنا را بيان فرموده است( همان، نامه 43). اميرمؤمنان(علیه السلام) علي بهره هاي عمومي و سرانه ي جامعه را به مساوات داد و بر آن پافشرد که آن را عمل به عدالت مي دانست. آن حضرت در پاسخ به پيشنهاد برخي از ياران مبني بر زير پا گذاشتن مساوات در تقسيم بهره هاي عمومي و سرانه ي جامعه، بيش تر دادن به اشراف عرب و قريش و آنان که بيم مخالفتشان مي رفت و نگراني از جدا شدنشان و پيوندشان به معاويه وجود داشت( شرح ابن ابي الحديد، ج 7، ص 37؛ و نيز ر.ک: الکافي، ج 8، صص 360-361؛ امالي الطوسي، ج 2، صص 338-341؛ بحارالانوار، ج 32، صص 16-29)، فرمود:
آيا مرا فرمان مي دهيد تا پيروزي بجويم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ايشانم؟ به خدا که نپذيرم تا جهان سرآيد، و تا آن گاه که ستاره اي پي ستاره اي برآيد. اگر دارايي از آن من بود، همگان را برابر مي داشتم، تا چه رسد که دارايي، ازآن خودشان است( همان، کلام 16).
در تمام مواردي که معطوف به قانون، حقوق عمومي، و بهره هاي همگاني است، عدالت به مفهوم مساوات است. امام علي(علیه السلام) در بخشي از خطبه اي که پس از بيعت همگاني در روز دوم از حکومت خويش ايراد کرد، بر اين معنا
تأکيد فرمود( همان)؛ و در فرمان هاي حکومتي و عهدنامه هاي خويش آن را يادآور مي شد( نک: همان، نامه 6 و نامه 27).
پاسداشت حقوق و قوانين و بهره هاي عمومي به مساوات، و نيز قضاوت و داوري، به دور از ملاحظات تبعيض آميز از مفاهيم اساسي عدالت است. به بيان اميرمؤمنان(علیه السلام) علي:
از برترين گزيده ها و بهترين پشتيبان ها اين است که در قضاوت، عدالت را به کار بندي و آن را در بين ويژگان و همگان يکسان اجرا نمايي( عيون الحکم و المواعظ، ص 471).
4. رعايت حقوق و رساندن هر ذي حقي به حقش
 
از مفاهيم اساسي و کليدي عدالت، رعايت حقوق و به جا آوردن آن است، و اين که حق هر ذي حقي به تناسب ميزان آن، هرچه باشد، ادا گردد. اميرمؤمنان(علیه السلام) علي فرموده است:
پس چون مردمان حق زمامدار را بگزارند، و زمامدارحق مردمان را به جاي آرد، حق ميان آنان بزرگ مقدار شود، و راه هاي دين پديدار، و نشانه هاي عدالت بر جا، و سنت چنان که بايد اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد، و چشم اميد بر پايداري دولت پيوسته، و چشمداشت هاي دشمنان بسته( نهج البلاغه، خطبه 216).
عدالت در اين مفهوم، رعايت حق هر داراي حقي است، هرچند که آن حق داران، مخالفاني باشند همچون خوارج؛ چنان که اميرمؤمنان(علیه السلام) علي درباره پاسداشت حقوق آنان به ايشان فرمود:
بدانيد که شما نزد ما سه حق داريد که تا هنگامي که همراه ما هستيد آنها را از شما باز نمي گيريم؛ شما را از مساجد خدا که نام او را در آنها بر زبان مي آوريد منع نمي کنيم، و شما را از درآمد عمومي و غنائم تا زماني که دستتان در جنگ همراه ماست محروم
نمي سازيم، و تا جنگ را با ما آغاز نکرده ايد با شما نمي جنگيم ( تاريخ الطبري، ج 5، ص 73؛ الکامل في التاريخ، ج 3، ص 335؛ نهاية الارب، صص 165-166).
5. اعتدال و ميانه روي
 
عدالت به مفهوم اعتدال و ميانه روي در آموزه هاي امام علي(علیه السلام) و در روابط و مناسبات شخصي، اجتماعي، مديريتي، سياسي و اقتصادي مورد توجه و تأکيد است، چنان که در سخنان آن حضرت آمده است:
بر تو باد به ميانه روي در کارها، زيرا هرکه از ميانه روي روي برگرداند، ستم کند، و هرکه بدان پايبند گردد، به عدالت رفتار کند( غررالحکم، ج 2، ص 20).
و اميرمؤمنان(علیه السلام) علي در سفارشي به فرزندش محمد حنفيه فرموده است:
هرکه ميانه روي را ترک کند، از راه حق منحرف شود و ستم کند(المواعظ، ص 75؛ دستور معالم الحکم، ص 28).
اين مفهوم از عدالت در نامه امام به يکي از کارگزارانش(4) چنين آمده است:
« اما بعد، دهقانان شهر تو شکايت دارند که با آنان درشتي مي کني و سختي روا مي داري؛ ستمشان مي ورزي و خردشان مي شماري. من در کارشان نگريستم، ديدم چون مشترک اند نتوانشان به خود نزديک گرداند، و چون در پناه اسلامند نشايد آنان را راند. پس، در کار آنان درشتي و نرمي را به هم آميز. گاه مهربان باشد و گاه تيز، زماني نزديکشان آور و زماني در دورتر. ان شاء الله»( نهج البلاغه، نامه 19).
اميرمؤمنان(علیه السلام) علي کارگزار خود را به رفتاري به دور از افراط و تفريط فراخوانده، که عدالت، اعتدال و ميانه روي است.
پي‌نوشت‌ها:
 1. محقق نهج البلاغه، استاد دانشگاه علوم حديث.
2.درباره نام اين سردار امام (علیه السلام)که قطبه است يا قطنه يا قطيبه ميان مورخان و شارحان نهج البلاغه اختلاف است. ر.ک: وقعه صفين، ص 601؛ الاستيعاب، ج 1، ص 37؛ شرح نهج البلاغه، ج 71، ص 541.
3. « حلوان» شهرکي بوده است آباد بر ساحل چپ رودخانه اي به همين نام در جنوب سر پل ذهاب. ر.ک: معجم البلدان، ج 2، ص 192.
4. با توجه به آن چه بلاذري و يعقوبي نقل کرده اند، اين کارگزار، عمروبن سلمه ارحبي است. ر.ک: انساب الاشراف، ج 2، ص 390؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 203.
 منبع:نشريه النهج ،فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، شماره 29.(تابستان 1389)؛ص67-91.