(مردمى را در مرگ يكى از خويشاوندانشان چنين تسليت گفت) مْردن از شما آغاز نشده ، و به شما نيز پايان نخواهد يافت. اين دوست شما به سفر مى رفت، اكنون پنداريد كه به يكى از سفرها رفته ؛ اگر او باز نگردد شما به سوى او خواهيد رفت.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >  دانستنی های نهج البلاغه (دشمنان)  >  تاریخچه پیدایش خوارج (3)

تاریخچه پیدایش خوارج (3)

 
18

اشاره

درسلسله مقالات پیشین با تاریخ، روند شکل گیری، زمان وعوامل پیدایش خوارج آشنا شده بودیم، همچنین ازچگونگی آغاز نبردصفین، داستان ونحوه پذیرش حکمیت وفریب خوردگان این میدان مطالبی ازنظرخوانندگان عزیز گذشت اینک وقت آن رسیده است تابا چگونگی ظهور رسمی خوارج درصحنه سیاسی حکومت اسلامی و دست اندرکاران این توطئه بزرگ آشنا شویم.

 

ظهور رسمی خوارج در صحنه سیاست

بعد از نوشتن قرارداد صلح و رضایت طرفین به داوری ابوموسی اشعری و عمرو عاص اشعث بن قیس مأمور خواندن صلحنامه بر دو گروه شد. وی نخست در برابر اهل شام حاضر شد و برای آنان بندهای قرارداد را قرائت نمود و شامیان رضایت خود را با آن اعلام داشتند، ولی هنگامی که صلحنامه را به اهل عراق عرضه داشت و بر قبیله "غَنَزة" گذشت، برای اولین بار اعتراض دو برادر به نام های "جُعْد" و "مُعْدان" چنین بلند شد: «لاحُکمُ إلاّ لله»(1)؛ هیچ حکمی جز حکم خداوند روا نیست. این دو برادر سپس به اردوی اهل شام حمله کردند و آن قدر جنگیدند تا کشته شدند.

اعتراض و مخالفت این دو، قبایل دیگر را نیز شوراند؛ چنان که قبیله "بنی مراد" با سردادن شعار "لاحکم الّا لله" توسط یکی از رهبرانشان به نام صالح بن شقیق عملاً پرچم مخالفت را برافراشتند؛ سپس این مخالفت ها به قبایل دیگر از جمله قبیله های "بنی راسب" و "بنی تمیم" سرایت نمود و صدای اعتراضشان بلند شد و با اشعث درگیر شدند که چرا در دین خدا افراد را حَکَم قرار دادی؟ تکلیف این همه کشته های ما چه می شود؟(2)

اشعث خدمت امیرمؤمنان(ع) رسید و گفت: اهل شام و عراق به تحکیم راضی هستند، مگر گروهی از اهل عراق؛ پس بیایید با آنها بجنگیم، ولی امام(ع) در جواب فرمودند: آنها گروه هایی کوچک هستند، رهایشان کن.(3)

پس از مدت کوتاهی صدای اعتراض از هر سویی بلند شد که حکم مخصوص خداست؛ نه برای تو ای علی! ما راضی نیستیم که در دین خدا افراد را حکم قرار دهی و از اشتباهی که در قبول حکمیت کردیم پشیمانیم و از گناه خود توبه می کنیم و تو باید توبه کنی، ولی حضرت فرمودند: ما عهدشکنی نمی کنیم و به پیمان خویش وفادار می مانیم.(4)

این گفتار به خوبی روحیه جهالت، نفاق و تنگ نظری برخی از سپاهیان امیرمؤمنان(ع) را نشان می دهد که نخست بر پذیرش صلح و حکمیت از جانب امام(ع) پای می فشردند، ولی بعد از مدتی با دست آویز قراردادن آیه ای از قرآن کریم مخالفت خود را با آن ابراز داشتند و به طور رسمی از جرگه لشکریان امام(ع) خارج شدند؛ حتی آن حضرت را کافر شمردند و خواستار توبه او شدند. این عده کسانی بودند که زیور دین را به ظاهر خویش آویخته بودند، ولی گنجینه دل را از آیین با ارزش الهی تهی کرده بودند و بعدها با نام "خوارج" مشهور شدند.

 

دوگانگی آشکار

در اینجا باید دید که چگونه جمعیتی، نخست پذیرش صلح و قبول حکمیت را بر امام(ع) تحمیل کردند، سپس در مدتی کوتاه، آن چنان تغییر عقیده دادند که قبول آن را گناهی بزرگ و نابخشودنی قلمداد نمودند؟

این تناقضی آشکار است که از نبود عقیده ای استوار و محکم در این گروه پرده برمی دارد. برای زدودن این نقص، کوشش هایی از سوی برخی معاصران صورت پذیرفته و هر یک راه حل هایی ارائه داده اند؛ برای نمونه آقای "یولیوس ولهوزن" به نقل از بْرُنو معتقد است: "گویا کسانی که قبول حکمیت و توقف جنگ را بر امام(ع) تحمیل کردند از طبقه قاریان بودند، ولی گروهی که شعار"لاحْکْمُ الا لله" را بعد از زمانی کوتاه سردادند و به توقف نبرد اعتراض کردند، از اعراب بیابانگرد و طبقه بدویان بودند"؛(5) بنابراین، اینان دو گروه جدا از هم بودند و در کارشان دوگانگی یافت نمی شود.

19

برخی نیز بر این باورند که اعتراض این گروه چند ماهی بعد از جنگ صفین و پس از نشست "دُومَةُ الجَندل" و حیله عمروعاص بر ابوموسی و اعلام نتیجه رأی داوران مبنی بر انتخاب معاویه به عنوان حاکم مسلمانان، صورت پذیرفت؛ یعنی خوارج وقتی دریافتند که در قضیه حکمیت فریب خورده، ناچار باید به خلافت فرزند ابوسفیان تن در دهند، صدای اعتراضشان بلند شد؛ از این رو، تناقضی در اعمالشان یافت نمی شود(6).

در جواب باید گفت: اولاً تاریخ نگاران اتفاق دارند همان گروهی که حضرت علی(ع) را به پذیرش حکمیت واداشتند، قبول آن را گناهی بزرگ و آن حضرت را به دلیل پذیرش حکمیت کافر شمردند(7)؛ بنابراین، اینان دو گروه جدا ازهم نبودند. از میان تاریخ نویسان می توان به آقای نصر بن مزاحم (متوفای202 ه .ق) که از نظر تاریخی نزدیک تر به جریان صفین است، اشاره کرد.

ثانیا اعتراض این گروه در همان صحنه صفین، در فرصت زمانی کوتاه بلند شد که اشعث سند تحکیم را بر لشکریان می خواند؛ نه بعد از اعلام نتیجه نشست عمروعاص و ابوموسی؛ گواه مدعای ما -افزون بر شواهد معتبر تاریخی و نقل مشهور- این است که وقتی امام(ع) و لشکریان در راه برگشت از صفین به کوفه قرار داشتند، اینان از سپاه امام(ع) جدا شده، در حروراء خیمه زدند(8).

بنابراین، آنها به حوادث و رخدادهای صفین معترض بودند؛ در حالی که بین امضای قرارداد صلحنامه در صفین تا جلسه داوران در "دُومة الجندل" هفت ماه فاصله شد(9)؛ ولی نباید از نظر دور داشت که پس از نشست "دومَةَُالجُندل" و فریب خوردن ابوموسی اشعری، خوارج جرئت بیشتری یافته، موضعشان را تحکیم کردند.

از این شواهد به خوبی در می یابیم همان هایی که امام علی(ع) را بر پذیرش حکمیت وا داشتند، پس از مدتی حضرت را به سبب قبول حکمیت تحمیلی نکوهش کرده، تا مرز تکفیر امام(ع) و همراهان وی پیش رفتند.

 

صحنه گردانان توطئه

باید توجه داشت که در پشت این صحنه شگفت انگیز، دست های مرموز و خیانت کاری فعالیت داشت که هدفشان ضربه زدن به امیرمؤمنان علی(ع) و ایجاد شکاف در صفوف سپاه آن حضرت بود؛ افراد خیانت کاری همانند اشعث بن قیس، حرقوص بن زهیر، مسعر بن فَدُکی با تعصبات خاص نژادی و قبیله ای نخست امام(ع) را به پذیرش حکمیت واداشتند، ولی ناگهان از نظر خود برگشتند و رضایت به حکمیت را مساوی با کفر قلمداد کردند. در این میان، نقش اشعث بن قیس و گروهی از سردمداران خوارج بسیار اساسی است؛ امیرمؤمنان، علی(ع) پیشنهاد کرد که در مقابل یک قریشی (عمروعاص) قریشی دیگری (ابن عباس) شایسته است، ولی اشعث گفت: به خدا سوگند! تا قیام قیامت نباید در میان ما دو تن مُضری (قریشی) داوری کنند؛ اگر معاویه فردی از قبیله مُضر را تعیین نمود، من شخصی یمنی را انتخاب می کنم.امام(ع) فرمود: می ترسم یمنی شما فریب بخورد.اشعث گفت: به خدا قسم! اگر داوران به ضرر ما حُکم کنند درحالی که یکی از آن دو یمنی باشد، برای ما بهتر است از اینکه به نفع ما حکم کنند، ولی هر دو از طایفه مُضر(قریش) باشند.(10)

ابن کوّاء(11) که بعدها از سران خوارج شد، معتقد بود که چون ابوموسی سفیر اهل یمن نزد رسول خدا(ع) و نماینده عمر و ابوبکر بود، برای داوری سزاوارتر است.(12) به گفته ابن کثیر: "اشعث بن قیس نخستین فردی بود که در مورد انتخاب حَکََم به ابوموسی اشاره کرد؛ سپس دیگر یمنی ها از وی پیروی نمودند"(13).

از این گفتار به خوبی نمایان است که برخی از اصحاب ساده لوح و کج اندیش با بیان توجیهات غیر منطقی و تعصبات قبیله ای، امام را وادار کردند خلاف میل باطنی اش، به داوری ابوموسای ساده لوح یمنی رضایت دهد.

وجود چنین افرادی سبب شد ساده لوحان سپاه امام(ع) فریب خورده، همگی شعار "لاحُکْمُ إلاّ لله" سر بدهند؛(14)به گواهی:

الف. در پی کناره گیری خوارج از سپاه امام(ع)، ابن عباس و حتی خود حضرت با

25
خوارج به گفت وگو نشسته، برای پذیرش حکمیت استدلال هایی آوردند و با آنان به بحث و مناظره پرداختند و در راه هدایت آنها تلاش های فراوانی کردند؛ در نتیجه، چند هزار نفر از صفوف خوارج جدا و به سپاه امام(ع) ملحق شدند؛ این گواه است که این ساده اندیشان از سران حیله گر خود فریب خورده بودند؛ پس باید حساب جمعیتی ساده اندیش را از سیاست بازان و توطئه گران جدا دانست.

ب. بر پایه نقل دیگری، خوارج پس از بازگشت به کوفه با یکدیگر اختلاف کرده، درباره برخورد با مسئله حکمیت همدیگر را سر زنش می کردند(15). همین، دلیل است که آنها در حال نوسان و تردید بوده و از سران مکار خویش فریب خورده بودند، ولی پس از رسیدن به کوفه از این امر آگاهی یافتند.

ج. طبق گفتة دیگر، عبدالله بن وهب راسبی از سران خوارج در پاسخ نامه امام علی(ع) در نهروان می نویسد: "تو بدون سستی و درنگ به صفین درآمدی و جانت را در راه خدا تقدیم داشتی، ولی هنگامی که جنگ اوج گرفت و صالحانی چون عماربن یاسر و ابوالهیثم و مانند آنها شهید شدند، اشعث کسی که به دین وجهاد رغبتی نداشت بر تو چیره شد و حرف او را قبول کردی و تسلیم دنیا شدی؛ در این مورد از ما اشتباهی رخ داد، ولی توبه کردیم، تو نیز خطا کردی؛ بر گناهت اعتراف کن و توبه را بپذیر که در این صورت، یاور شما خواهیم بود؛ وگرنه خدا بین ما و تو حاکم است".(16)

نویسنده این نامه از این واقعیت خبر می دهد که افرادی چون اشعث بن قیس آنها را فریفته اند و آنان نیز در دام حیله گری های او گرفتار آمده اند.

بنابه نقل ابن ابی الحدید: اشعث از منافقان موجود در یاران علی(ع) به شمار می آمد، همچنان که «عبداللّه بن ابی» منافقی در میان اصحاب رسول اللّه (ص) بود و هر یک از این دو سر دسته نفاق در زمانشان بودند.(17) هر آشفتگی و فسادی که در حکومت علی(ع) پیش می آمد، ریشه اش اشعث بود، اگر مخاصمه وی در جریان حکمیت نبود، جنگ نهروان رخ نمی داد و حضرت لشکریان را به سمت معاویه سوق می داد و شام را تصرف می کرد.(18)

آنچه در این شماره و شماره های قبل از پیش رو گذراندید خلاصه ای از تاریخچه، خاستگاه و عوامل پیدایش خوارج بود که در نبرد صفین نقاب از چهره خویش برداشت و در مقابل حکومت امام علی(ع) قد برافراشت و حکومت حضرت را با چالش های زیادی روبرو ساخت ، امیداست جامعه اسلامی ما ضمن درس آموزی از تاریخ تلخ خوارج، همواره در مسیر مستقیم ولایت گام بردارد؛ ان شاء الله.

 

پی نوشت ها:

1. این شعار خوارج برگرفته از آیات قرآن کریم است که حُکم را فقط مخصوص خدای سبحان میداند(سوره انعام، آیات 57 و 62؛ سوره یوسف، آیات 40 و 67 و...).

2. وقعة صفین، ص513؛ الأخبار الطوال، ص179؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص39.

3. وقعة صفین، ص513.

4. همان، ص513 و 514.

5. تاریخ سیاسی صدر اسلام، شیعه و خوارج، ص30.

6. جعفر، شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ دهم، 1369(ه.ش)، ص143؛ علی، شریعتی، مجموعه آثار، 26، (علی)، نشر آزمون،1368(ه .ش)، ص353.

7. وقعة صفین،ص512 ـ 514؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص39؛ مروج الذهب، ج2، ص404 و403؛ البدایة و النهایة، ج7، ص309 و308.

8. تاریخ الأمم و الملوک، ج 4،ص52 و53؛ مروج الذهب، ج2، ص405؛ البدایة و النهایة، ج7، ص308 و 309.

9. قرارداد صلح در ماه صفر سال 37 (ه .ق) نوشته شد و جلسه داوران در ماه رمضان همان سال برگزارگردید (البدایة و النهایة، ج7، ص307).

10. همان، ص500؛ مروج الذهب، ج2، ص403.

11. برای آشنایی با روحیات این فرد، ر.ک:خوارج،تندیس فتنه،اثر نگارنده، ص130-128.

12. وقعة صفین، ص502.

13. البدایة و النهایة، ج7، ص306.

14. خوارج در تاریخ، ص29 و 30.

15. العقد الفرید، ج1، ص101.

16. أنساب الأشراف، ج2، ص370.

17. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص297.

18. همان، ج 2، ص 279.

منبع:پاسدار اسلام - خرداد 1384 - شماره 282 -