شايسته نيست به سخنى كه از دهان كسى خارج شد، گمان بد ببرى ، چرا كه براى آن برداشت نيكويى مى توان داشت.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >  به اهل کوفه ( نامه شماره 1 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

1. و من كتاب له (علیه السلام)  إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة

  1. مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ.
  2. أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ.
  3. فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ‏] فَقَتَلُوهُ وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ .
  4. وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏.

متن فارسی

1- از یک نامه ی  آن حضرت به اهل کوفه آنگاه که برای دفع شورشیان از مدینه به بصره حرکت کرد

(1)از بنده ی  خدا علی امیرمؤمنان، به مردم کوفه، جبهه ی  انصار و برجستگان عرب.

 (2)اما بعد، من شما را از سرگذشت عثمان خبر می دهم به گونه ای که شنیدن آن مانند دیدنش باشد: مردم بر او خرده گرفتند، من هم مردی از مهاجران بودم که فراوان او را به جلب خشنودی مردم وامی داشتم و کمتر او را سرزنش می کردم. طلحه و زبیر کّندترین حرکتشان بر ضد او تند دویدن بود، و نرم ترین آوازشان بانگ بلند زدن. از عایشه هم در حق او خشمی ناگهان برخاست[1].

(3) سرانجام قومی (که پی فرصت می گشتند) فراهم شدند و بر سر او ریختند و او را کشتند، و مردم با من بیعت کردند نه با زور و اجبار، بلکه از روی میل و اختیار.

(4)و بدانید که خانه  ی  هجرت (مدینه) اهل خود را از جا کند و آنان نیز از آن شهر کنده شدند و آن شهر چون جوشش دیک به جوش آمد (و اهل خود را راهی بصره برای پیکار با دشمن کرد) و آشوب نیز بر محور خود ایستاده است. پس شما هم به خواست خدای بزرگ رو به امیرتان بشتابید، و بر جهاد با دشمن خود پیشدستی کنید.

 


[1] در هنگام حصر عثمان، طلحه شورشیان را از پشت بام وارد خانه  کرد، و زبیر فریاد میزد: او را بکشید که دینتان را تغییر داد. و عایشه روزی هنگامی که عثمان در مسجد بود از پس پرده دستش را بیرون آورد و پیراهن و نعلین پیامبر  اگرم قلبیشتر را نشان میداد و میگفت: اینها هنوز نپوسیده که تو آیین او را دگرگون کردی، و سخنانی درشت می آن او و عثمان رد و بدل شد و سرانجام عایشه گفت: نغئل را بکشید، خدا نعثل را بکشد! و نغثل نام یهودی ریش درازی در مدینه بود که عایشه عثمان را به او تشبیه می کرد و حکم قتلش را داد.

بعدی