چون سختى ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد، و آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت

خانه  >   ترجمه ( حسین استادولی)  >   باز هم به معاویه ( نامه شماره 10 )

خطبـه ها
نامـــه ها
حکمت ها
غرائب الکلم
برای دسترسی سریع به حکمت مورد نظر، شماره حکمت را وارد کنید

متن عربی

10. و من كتاب له (علیه السلام)  [إلى معاوية] إليه أيضا

  1. وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلَابِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا .
  2. وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا  لَا يُنْجِيكَ مِنْهُ [مُنْجٍ‏] مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ الْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ وَ لَا تُمَكِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ.
  3.  وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لَا شَرَفٍ بَاسِقٍ .
  4. وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ الْأُمْنِيِّةِ مُخْتَلِفَ الْعَلَانِيَةِ وَ السَّرِيرَةِ .
  5. وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ.
  6. فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لَا اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ.
  7. وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ‏ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ  مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً.
  8. فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ.

متن فارسی

10- از یک نامه ی  آن حضرت باز هم به معاویه

(1)و چه خواهی کرد آنگاه که پوششهای آنچه در آن به سر می بری از بر دیدگانت برداشته شود، همان دنیایی که با زیورش خودآرایی نموده و با لذت هایش فریب داده؛ تو را فراخوانده و پاسخش داده ای،و مهارت را کشیده و در پی آن افتاده ای، و فرمانت داده و فرمانش بردهای.

 (2)و نزدیک است که آگاه کننده ای تو را از سرنوشتی آگاه سازد که هیچ سپری تو را از آن رهایی نبخشد. پس، از این کار دست بردار، و خود را برای حساب آماده ساز، و برای دفاع از آنچه بر سرت خواهد آمد دامن به کمر زن، و گمراهان فریبکار را بر گوش خود مسلط مساز (که هرچه گفتند بشنوی)، و اگر چنین نکنی تو را از آنچه خود را به غفلت زدهای آگاه خواهم ساخت، زیرا تو تن آسان رفاه زده ای هستی که شیطان جای چنگ خود را بر تو پیدا نموده، و به آرزوی خود درباره ی  تو رسیده، و همچون روح و خون در رگش در تو راه یافته است.

(3) ای معاویه، شما کی سیاستمداران رعیت و زمامداران امت بوده  اید؟ در حالی که نه سابقه ی  درخشانی دارید، و نه از شرافت بلندی برخوردارید. از دامنگیر شدن سرنوشت بدبختی آفرین .

(4)به خدا پناه می بریم. تو را از آن برحذر می دارم که در فریب آرزوهای پوچ غوطهور گردی، و آشکار و نهانت دو تا باشد.

 (5)تو دعوت به جنگ نموده ای، پس مردم را به یک سو بنه و خود به کارزار من قدم بگذار، و هر دو گروه را از کشت و کشتار معاف بدار، تا بدانی که کدام یک از ما مُهر نافهمی بر دلش خورده، و پرده ی  غفلت بر دیدگانش افتاده!

 (6)منم ابوحسن، که کشنده ی  جد و برادر و دائیت (غتبه و حنظله و ولید) هستم و در جنگ بدر سر و دست آنها را شکستم، آن شمشیر هنوز با من است، و با همان دل با دشمنم رو به رو می شوم، نه دینم را عوض کرده ام، و نه پیامبر جدیدی برگزیده ام. من بر همان راه حقی گام برمی دارم که شما به اختیار خود آن را ترک نمودید، و با  اکراه به آن درآمدید.

(7)پنداری که برای خون خواهی عثمان آمده ای؛ و خود خوب میدانی که خون عثمان کجا بر زمین ریخته، پس اگر راستی طالب آنی آن را از همان جا بطلب.

(8) گویی تو را هنگامی که نیش جنگت بگزد چنان بینم که به سان شترانگر انبار از درد جنگ می نالی، و گویا می بینم که یارانت از ترس ضربات پیاپی و سرنوشت حتمی شکست و کشته شدن های یکی پس از دیگر، مرا به سوی کتاب خدا فرا می خوانند، در حالی که یا به کتاب خدا کافر و ناباورند، و یا بیعت کنندگانی هستند که بیعت شکسته اند و از راه راست به کناری رفته اند.

قبلی بعدی